تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 27 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):كسى كه روزه او را از غذاهاى مورد علاقه‏اش باز دارد برخداست كه به او از غذاهاى بهشتى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816287723




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

درازگوش


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: درازگوش
درازگوش
روزی الاغ یک کشاورز به داخل چاهی افتاد. کشاورز به دنبال راه چاره ای می گشت و الاغ پیر عاجزانه بنای عرعر گذاشته بود و صدایش در داخل چاه می پیچید.کشاورز با خود گفت: «الاغ پیر شده است و ارزش قبول زحمت ندارد، باید کاری کنم که هم او و هم خودم را راحت کنم. چاه هم که خشک شده است.»سراغ همسایه ها رفت و آن ها را به داخل باغش آورد. به هر کدام بیلی داد و به اتفاق آن ها هرچه زباله و نخاله بود به داخل چاه ریختند.الاغ خیلی زود متوجه شد و هراسان ناله را با صدای بلندتری ادامه داد. اما كمی بعد  ساکت شد و هیچ چیزی نگفت.از سکوت الاغ همه متعجب شدند. کشاورز سرش را به داخل چاه خم کرد تا وضعیت درازگوش را ببیند. از چیزی که دید شگفت زده شد. با هر بیلی که به داخل چاه ریخته می شد، الاغ تکانی به خود می داد و روی خاک می ایستاد و یک پله بالاتر می آمد. کشاورز عقب عقب رفت و کنج دیوار نشست.همسایه ها آن قدر خاک داخل چاه ریختند که الاغ بالا و بالاتر آمد و در مقابل چشم بهت زده آن ها جفتکی زد و شادمان از چاه بیرون پرید.کشاورز همچنان کنج دیوار نشسته بود و با خود فکر می کرد واقعاً گوش های کدام یک از ما درازتر است! گروه مرکز یادگیری سایت تبیان، تنظیم: شکوفه باصری 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1005]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن