تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):در عمل مؤمن يقين ديده مى‏شود و در عمل منافق شك.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804742956




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گزارش شب فردريش دورنمات /دورنمات نسبت به برشت و ماركس موضع نگرفت / تراژدي با زندگي عجين است


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: گزارش شب فردريش دورنمات /دورنمات نسبت به برشت و ماركس موضع نگرفت / تراژدي با زندگي عجين است
شصت و يكمين شب از شبهاي مجله بخارا به فردريش دورنمات - نويسنده سوئيسي - اختصاص داشت كه عصر ديروز با حضور سفير سوئيس، عزت الله فولادوند، محمود حسيني زاد، حميد سمندريان و حسن عشايري در مركز هنرپژوهي نقش جهان برگزار شد.

به گزارش خبرنگار مهر، در ابتدا علي دهباشي مدير مجله بخارا طي سخناني گفت: فردريش دورنمات كه در 1921 در دهكده اي از ايالت برن سوئيس به دنيا آمد و پدرش كشيش بود و سخت گير، در خانواده اي كاملا مذهبي رشد يافت. سرزميني كه دورنمات در آن متولد شد در هر دو جنگ بزرگ جهاني بي طرف باقي ماند و ظاهرا با آرامش از كنار خشونتها، ددمنشي ها و كشتارهاي وحشيانه آن گذشت.

جهاني كه دورنمات تصوير مي كند جهاني است كه ايمانش را از دست داده است

وي افزود: دورنمات كه در خانواده اي مذهبي باليده بود، گرچه در ادامه راه خود از پدر فاصله گرفت و سبك و سياق او را نپسنديد اما روحيه كاملا مذهبي در او باقي ماند و شايد همين روحيه ديدگاه او را به جهان و آدميان سمت و سو داد. در حقيقت شهرت جهاني دورنمات بيشتر به واسطه نمايشنامه هاي اوست. او نيز مانند برشت امكانات دراماتيك تئاتر حماسي را كشف كرد. نمايشنامه هاي دورنمات تماشاگر را در ستيزي تئاتري درگير مي كنند و اين نمايشها به هيچ روي جنبه سرگرمي و تفريحي منفعل را براي مخاطب ندارند.

دهباشي اضافه كرد: گرچه عمده شهرت دورنمات به سبب نمايشنامه هاي اوست اما رمانها و داستانهاي كوتاهش نيز جايگاهي خاص در ادبيات سوئيس و ادبيات جهان دارند. جهاني كه دورنمات تصوير مي كند جهاني است كه از يكسو ايمانش را از دست داده و از سويي ديگر تشنه همين ايمان است. از ديدگاه دورنمات اين جهان لگام گسيخته است و بي مهابا رو به سقوط دارد و در اين ميان انسانها از هر نوع اقدام مؤثر براي مهار آن ناتوانند. دورنمات مي كوشد تا براي مخاطب خود تصويري روشن از جهان بي ايمان ترسيم كند. زندگي در چنين جهاني پوچ و غيرقابل درك است و فقط مجموعه اي از اتفاقات بر سراسر اين زندگي چنگ انداخته است.

سپس فيليپ ولتي سفير كشور سوئيس در ايران در گفتاري با عنوان «فريدريش دورنمات نويسنده و سرآغاز كار او در مقام نقاش» ضمن نمايش برخي از نقاشي هاي اين نويسنده نامدار سوئيسي از وي سخن گفت: پس از جنگ جهاني دوم فريدريش دورنمات سوئيسي همراه ماكس فريش طي مدت 20 سال مطرح ترين نويسندۀ ادبي در سرزمينهاي آلماني زبان بود. دو سوئيسي كه در مقام نويسندگان آلماني زبان از مهم ترين نويسندگان مدرن و مطرح هستند.

وي تصريح كرد: نمايشنامه هاي دورنمات مشهور است و مشهورترين نمايشنامه «ملاقات بانوي سالخورده» متعلق به سال 1956 كه در بسياري از تئاترهاي بزرگ اروپا و حتي در تئاتر برادوي نيويورك به نمايش درآمده است. اين نمايشنامه كه ترجمۀ انگليسي آن عنوان كوتاه «ملاقات» «The Visit» را دارد، در ژانويه و مارس گذشته با كارگرداني حميد سمندريان در تهران نيز هفته ها اجرا شد و با موفقيت بسيار همراه بود. اين رخداد نمايشي در تهران را بايد مقدمه اي بر برنامۀ امشب بزرگداشت دورنمات بدانيم كه مديريت آن را علي دهباشي برعهده دارد. از او بار ديگر براي تلاش در ايجاد زمينۀ همكاري و حمايت اساسي و مهم او سپاسگزارم.

نقاشي هاي ديواري دورنمات يادگار دوران اتاق زيرشيرواني

ولتي اضافه كرد: علي دهباشي را تنها براي برگزاري شبهاي نويسندگان سوئيسي سپاس نمي گويم بلكه به اين دليل از او تشكر مي كنم كه در مجموعه شبهاي مشهور او در مورد چهره هاي ادبي جهان، جايگاهي را نيز براي نويسندگان سوئيسي در نظر گرفته است. گاهي از خود مي پرسم، اگر علي دهباشي نبود من سفير سوئيس، چگونه مي توانستم فرهنگ كشورم را معرفي كنم.

سفير سوئيس ادامه داد: دورنمات نقاش، موضوع سخن امروز من است. قصد دارم تنها به دورۀ ابتدايي كار او در اين زمينه نگاهي كنم. دقيق تر بگويم، به يادگاري كه نشانه اي از همين دورۀ ابتدايي است. اين يادگار نقاشي هاي ديواري در اتاق زيرشيرواني است. دورنمات در دورۀ دانشجويي در اتاقي زندگي مي كرد كه در طبقه زيرشيرواني خانۀ پدري در خيابان لاوبگ Laubegg برن بود. در همين مكان نقاشي هايي پديد آمد كه ماجراي خاص خود را دارد.

فيليپ ولتي در حالي كه تصاويري از نقاشي هاي دورنمات را تشريح مي كرد گفت: اين تصويرها در سال 1942 كشيده شده است و دورنمات در آن زمان 21 ساله بود. او در اين اتاق زيرشيرواني تا 1946، يعني ترك شهر برن زندگي مي كرد. در سال 1949 خواهر دورنمات ورنا Verena از نقاشي هاي ديواري عكس گرفت و در سال 1982 مستاجران جديدي به آن خانه آمدند و ديوارهاي اتاق زيرشيرواني را رنگ كردند. ابتدا ياد اين تصويرها در عكسهاي خصوصي و خاطرات نه چندان ماندگار جمع دوستان دورنمات به زندگي زنده بود. منظورم همان دوستاني است كه معمولا در همان اتاق زيرشيرواني گرد مي آمدند. تازه در سال 1993، دو سال پس از مرگ دورنمات، دوباره به ياد اين عكسها افتادند و سعي كردند عكسها را ترميم كنند و اين يادگارها را نجات بخشند. انتشار اين نقاشي هاي ديواري در سال 1994 بي ترديد رخدادي جنجالي بود.

وي تصريح كرد: اين يادگار، هستي و تداوم زندگي خويش را مرهون اثر يا كتاب است! حدس مي زنم كه كتاب مورد علاقۀ همۀ حاضران در اين جلسه باشد. دانيل كيل، ناشر آثار دورنمات و دوست او در انتشارات ديوژنز در سال 1995 كتابي كوچك منتشر كرد كه اين تصويرها در آن هم آمده است. به همراه اين تصويرها متن آموزندۀ لودميلا واختووا Ludmila Vachtova نيز همراه آن است.

سفير سوئيس در ايران ادامه داد: اگر به ياد آوريم كه همه نقاشي هاي اتاق زيرشيرواني در سال 1942 كشيده شده اما مجموعه آثار ادبي دورنمات در پنج دهه پس از آن به شكوفايي رسيده است، درمي يابيم كه دورنمات نويسنده مباني فلسفي و زيباشناختي انديشۀ خود را در مقام نقاش به قالب تصوير درآورده است و اين مهم پيش از آن رخ داده است كه او در كسوت نويسنده، متن ها و نمايشنامه هاي خود را بر روي كاغذ بياورد. بنابراين تصويرهاي زيرشيرواني مصورسازي ادبي او نبوده، بلكه مقدمه اي بر كار او بوده است.

وي خاطرنشان كرد: اين همان ضرورت نهايي و مشروحي است كه به سبك دانشگاهي براي دورنمات مطرح مي كنند. شايد اگر خودش اينجا بود، اين نتيجه گيري را چندان مهم نمي دانست و رد مي كرد يا با طنزي عجيب از كنار آن مي گذشت و يا آگاهي از حقيقت نهايي را به روز واپسين جهان واگذار مي كرد. اين نكته مرا به ياد لطيفۀ مورد علاقه ام در مورد دورنمات مي اندازد. مي گويند روزي ژاك لانگ - وزير فرهنگ ميتران - تصميم مي گيرد انديشمندان بزرگ جهان را به كنگره اي در مورد نابودي جهان به پاريس دعوت كند. دورنمات هم كه روشنفكري مشهور بوده است، اين دعوتنامه بسيار محترمانه را دريافت مي كند.
مي گويند پاسخ او چنين بوده است: در كنگره اي در مورد نابودي جهان شركت نخواهم كرد، برعكس خيلي دوست دارم در كنگره اي به مناسبت نابودي جهان شركت كنم.

وي در پايان گفت: به نظر مي آيد اين همان جان كلام دورنمات است، به اين دليل كه نخست نشانگر انتظار ناشي از بدبيني هميشگي او نسبت به اين موضوع است كه بشريت تنها با نابودي جهان پايان خواهد پذيرفت. دوم، اين انتظار در قالب انديشه و به شكل زباني خواهد بود كه همان نشانه اي معمول از طنز و هزلهاي دورنمات است. سرآخر مي توان آن را به خوبي سخن پاياني زندگي هنرمنداني دانست كه كار خود را با نقاشي هاي زيرشيرواني آغاز كرده است كه نشان داديم.

كارهاي او قابل قياس با آثار نيچه و كافكاست

در ادامه مراسم دكتر عزت الله فولادوند با ابراز خرسندي از اينكه چنين مجالسي امكان شناخت بيشتر نسبت به فرهنگ سوئيس را فراهم مي كند گفت: دورنمات يكي از درخشان ترين هنرمندان قرن بيستم و از عميق ترين متفكران عصر ما بوده است. آثار او علاوه بر جنبه هاي هنري از نظر فلسفي هم قابل توجه است و لااقل اين طور مي توان گفت كه از خيلي از فيلسوفان فرانسوي كه ادعاي زيادي هم دارند جلوتر است. فلسفه دورنمات با هنرش آميخته شده و براي همين بسيار مورد اقبال قرار گرفته است.

وي به ترجمه هاي خودش از رمان "قول" و نيز كتابي درباره دورنمات اشاره كرد و ادامه داد: بينش نافذ دورنمات در آشكار كردن لايه هاي نهايي شخصيت و وضع انسان و يا به تعبيري سرنوشت بشر جزو شاخصه هاي اوست. كارهاي او از اين حيث قابل قياس با آثار نيچه و كافكاست.

فولادوند تصريح كرد: در وصف بزرگان انديشه و هنر نظير فرويد و كانت و داستايوفسكي گفته شده كه پس از خواندن آثارشان زندگي و ديد خواننده ژرف انديش به دو پاره تقسيم مي شود. دوره پيش از آشنايي با اينها و دوره بعد از آشنايي با اينها.

وي به تجربه كاري و زيستي خود بعد از خواندن آثار كانت اشاره كرد و افزود: من دورنمات را متعلق به اين گروه نويسندگان مي دانم. كدام خواننده اهل انديشه است كه پس از خواندن داستان "قول"، نمايشنامه "ازدواج آقاي مي سي سي پي" يا "فيزيكدانها" و يا "ديدار بانوي سالخورده" باز هم مثل گذشته گردش عالم را تابع نظم و عقل و منطق بداند و يا عدالت را به معناي رايج ماركسيستي تعريف كند.

اين مترجم آثار فلسفي گفت: از زماني كه آدمي خود را شناخته است اين پرسش را داشته كه من كيستم و به كجا مي روم و مقصود از آنچه مي كنم چيست و زندگي چه معنايي دارد؟ در تفاوت انسان با حيوان مي گويند كه جانوران آگاهي دارند چون مي بينند و مي شنوند ولي فقط انسان است كه خودآگاهي دارد و مي داند كه مي داند. اين پرسش كه زندگي چه معنايي دارد از سوالهاي محوري فلسفه است كه معمولا به مسئله دين و وجود باري تعالي و وجود نظم الهي در دنيا مربوط مي شود. اما پاره اي اوقات ابعاد مسئله از محورهاي غير ديني هم بررسي شده و به نتايجي ديگر انجاميده است از جمله به پوچي و بي منطقي زندگي.

مسئله شك در انديشه دورنمات كيفيت محوري پيدا مي كند

فولادوند اضافه كرد: عده اي مي گفتند مسئله معناي زندگي تنها بر پايه مفروضات ديني پاسخ نمي گيرد و اگر خدا نباشد زندگي بشر پوچ و غير عقلاني از كار درمي آيد. در رمان "برادران كارامازوف" ايوان مي گويد "اگر خدا نباشد همه كاري رواست" و مي دانيد كه داستايوفسكي هم از پيشروان اگزيستانسياليسم بود. در جواب مشكل "پوچي" گفته اند كه زندگي ممكن است از نظر عيني تهي از معنا باشد اما بايد پاسخ را در درون خود بجوئيم. براي ما كه رفيق عرفان هستيم اين موضوع پاسخ درستي به نظر مي رسد. اگر به اين موضوع خواه از نظر الهي و خواه انساني بنگريم، در انديشه دورنمات ملاحظه مي كنيم كه مشكل اساسي شك است كه كيفيت محوري پيدا مي كند.

وي ادامه داد: شك با اعتقاد و ايمان سركوب مي شود اما پيوسته سر از روزني ديگر درمي آورد. وقتي اعتقاد از بين برود احساسي از سرخوردگي به وجود مي آيد كه در طنز تلخ و گزنده او ديده مي شود.

اين مترجم با مشابه خواندن وجوه انديشگي دورنمات با كافكا خاطرنشان كرد: او خود را در جهاني خالي از معنويت مي بيند. آنچه به چشم وي مي آيد اين است كه زندگي ميان پرده اي بين دو نيستي است و آنچه بر همه جا حكم مي راند عقل و منطق نيست بلكه بخت و تصادف است. همين امر (تلاشهاي بيهوده آدمي) زندگي را به تراژدي بدل مي كند اما تراژدي نه به معناي كلاسيك نمايشنامه هاي يونان باستان بلكه تراژدي در قالب زندگي روزانه مردم اين عصر.

فولادوند ادامه داد: به عقيده او تراژدي ديگر داستاني نيست كه به تماشاي آن بنشينيم و بنا به تعريف ارسطو به پالايش احساس شفقت و ترس برسيم. به زعم او تراژدي در دنياي امروز با زندگي ما عجين شده و اين گونه كه ما با آن زندگي مي كنيم هيچ كس در گذشته نكرده است. به بيان او، ديگر جايي براي تسلي دردها و اميد به رهايي و عرفان و خلاصيدن از تراژدي نيست. ديگر نمي توان تراژدي ساخت چون اكنون خودش وجود دارد.

وي تصريح كرد: تراژدي اين است كه منطق ساخته انديشه آدمي است و آدمي مي خواهد از دريچه كوچك منطق دنيا را ببيند و تبيين كند ولي اين امر بي اثر است و نهايتا شك مي آفريند و پايه اعتقاد را سست مي كند. در همه داستانهاي پليسي او اين موضوع به شيوه هاي گوناگون گنجانده شده است.

اين چه سري است كه هر چه به قالب هاليوود برود چيز ديگري از كار درمي آيد

مترجم رمان "قول" گفت: هر دو فيلمي را كه بر اساس "قول" ساخته شده ديده ام و مي توان گفت كه داستان در هر دو آنها تحريف شده بود. نمي دانم اين چه سري است كه هر چه به قالب هاليوود برود چيز ديگري از كار درمي آيد. چهره اصلي در رمان قول كارآگاه زبردستي است كه مجرد است و زاهدانه در يك اتاق زندگي مي كند. او در كارش نابغه است و همه همكارانش از قدرت استدلال و تفكر او در اعجاب اند.

فولادوند خلاصه اي از داستان اين رمان را ذكر كرد و افزود: دورنمات عنوان فرعي اين داستان پليسي را "فاتحه" گذاشته است؛ يعني ديگر اين جور نيست كه پليس يك طرف ماجرا باشد و جاني طرف ديگر و سير داستان هم به دستگيري و جزاي عمل خاطي منتهي شود و... چون دنياي ما پر از جنايتكار است كه نه تنها به سزاي عملشان نمي رسند بلكه پاداش هم مي گيرند.

وي تصريح كرد: او مي گويد انسان با قوه عقل و استدلال هم نمي تواند مهار واقعيت را به دست بگيرد چون واقعيت بر مبناي بخت و تصادف بنا شده است. كسي كه بخواهد عقل را بر واقعيت حاكم كند مانند كسي است كه با بي نهايت شكلهاي مختلف روبرو باشد كه اين اشكال بارها بطور اتفاقي در حال عوض شدن باشند و فرد بخواهد آن را نقاشي كند. وقتي تصادف حاكم است چاره اي جز خنديدن نيست؛ خنده اي سرد و تلخ. در دنياي سرد دورنمات تنها قانون قابل اتكا و اعتماد يكي است و آن اين است كه هيچ چيز قابل اعتماد و اتكا نيست.

وي خلاصه اي از نمايشنامه "ديدار بانوي سالخورده" را هم ارائه كرد و با اشاره به فرجام تلخ اين اثر گفت: شخصيت اصلي نمايشنامه در پايان جوياي عدالت مي شود. او پول مي دهد تا به خواسته اش برسد و اين پيام دوم كار است كه به قدرت گيري او مربوط مي شود. اين ماجرا نشان مي دهد كه لايه تمدن و ارزشهاي اخلاقي چقدر نازك است و زود فرو مي پاشد و از زير آن خوي بهيمي در مي آيد.

فولادوند در پايان با اشاره به وجود تعارض ميان تراژدي و كمدي در آثار دورنمات گفت: او معتقد است كه سرنوشت بشر تراژيك است ولي تلاشهاي آدم براي گريز از اين سرنوشت كميك است.

دورنمات مي خواست خودش را به ساموئل بكت نزديك كند

سپس حميد سمندريان كه بسياري از درامهاي دورنمات را در ايران به صحنه تئاتر آورده است گفت: نويسندگان زيادي از سال 1900 به اين سو آمده اند ولي از آلماني زبانها بايد به برشت، ماكس فريش و دورنمات اشاره كرد كه به سرعت جهاني شدند چون تم هاي كارهايشان جهاني بود؛ تم هايي كه البته در هر نمايشنامه فرق مي كرد.

وي با برشمردن نمايشنامه هاي اين نويسنده سوئيسي گفت: دورنمات خود معترف است كه من سعي مي كنم خودم را به ساموئل بكت – از پيشگامان تئاتر ابزورد – نزديك كنم. دورنمات در سالهاي آخر عمر مي گويد اي كاش نمايشنامه هاي من با سكوت شروع مي شد. او فهميده بود كه اصل بر زندگي است نه بر ديالوگ و مي بايست اصل زندگي را در اثر پياده كرد.

اين كارگردان تئاتر ادامه داد: نمايشنامه هاي او هر يك تمي متفاوت دارند. مي دانيم كه رومولوس پادشاهي بي لياقت بود كه جامعه اش را به تباهي كشاند. دورنمات رومولوسي را تصوير مي كند كه واجد لياقت بود و انسانها و افراد جامعه اش را به خاطر ظلمها و كشتارهايي كه روا داشته بودند – اشاره به آلمان زمان جنگ – به بند عدالت كشيد. دورنمات هر وقت چيزي را به خدا وامي گذارد به دنبالش ترديد را مي آورد و باقي را به ذهن تماشاگر ارجاع مي دهد.

سمندريان بعد از شرح خلاصه قصه برخي آثار دورنمات، به نحوه آشنايي خود با او اشاره كرد و گفت: من از او تقاضا كردم براي ديدن نمايش "ازدواج آقاي مي سي سي پي" به ايران بيايد. او گفت دلم مي خواهد اجراي فارسي كارم را بببينم ولي عمل جراحي كرده ام و نمي توانم با هواپيما بيايم بنابراين عكسهاي نمايش را براي من بفرستيد. دو ماه بعد به من خبر دادند كه دورنمات مرد و اين آرزو كه يك نابغه بيايد كار مرا ببيند در دلم ماند. دوست داشتم دورنمات به ايران بيايد و بچه هاي بااستعداد ما را ببيند كه ميسر نشد.

تراژدي، سقوط عظمت است

وي كه در اين لحظه با بغض و تحت تاثير خاطرات گذشته اش صحبت مي كرد افزود: آقاي فولادوند گفت كه تراژدي در زندگي ماست ولي فكر مي كنم مسئله چيز ديگري است. دورنمات به اين نتيجه رسيد كه تراژدي آن جايي امكان دارد كه شناخت، فقر، مسئوليت و گناه از خصوصيات جامعه باشد. در قرن جنجال زده ما كه نژاد سفيد مي كوشد برتري خود را به سياه ثابت كند ديگر خيرخواهي وجود ندارد. ما دسته جمعي گناهكاريم. راه ما همان طور كه در سياست به بمب ناپال رسيد در تئاتر هم به كمدي مي رسد اما نه كمدي فارس يا موليري بلكه كمدي توام با طنز تلخ و آشفته بازار جهنمي؛ جايي كه انسانها به دنبال آن هستند تا گناهان خود را به دوش يك نفر بيندازند.

سمندريان در تحليل ديدگاه دورنمات اضافه كرد: تراژدي، سقوط عظمت است و ما نداريم چون عظمت و بزرگي اي نيست كه به حضيض بيفتد. او مي گويد تراژدي در آثار سوفوكل و... مال زماني بوده كه حريف انسان، خدا و اساطير بوده ولي امروز انسان است كه سرنوشت خودش و ديگري را معين مي كند؛ با قتل و جنگ و گرسنگي و...

وي به مكالمه دورنمات با هموطنش برشت اشاره كرد و ادامه داد: دورنمات از برشت مي پرسد آيا مي توان اين دنياي مضحك را تبديل به دنيايي قابل سكونت كرد؟ به اعتقاد خودش اين مسئله عملي نيست چون سليقه هاي ما مختلف است و هر يك با ديگري فرق داريم. هر كدام يك نفريم كه سعادت را به شكل خاص خود مي بينيم. برشت در پاسخ مي گويد كه دنيا مي تواند آرام باشد به شرطي كه شما روي صحنه آن را خوب نشان دهيد.

سپس نوبت به محمود حسيني زاد مترجم ادبيات آلمان و سه كتاب از فردريش دورنمات رسيد كه گفت: وقتي دورنمات را مي خوانيم بسيار از آن لذت مي بريم. او هر كلمه اي را آگاهانه و با وسواس بكار مي برد. او اول با مداد مي نويسد تا بتواند درست فكر كند. دورنمات مي گويد بزرگترين اختراع بشر دستگاه فتوكپي است چون مي توانست از طريق آن كارهايش را به هم بچسباند و كار را تكميل كند.

وي ادامه داد: او متن هايش را زياد تغيير مي داد حتي بعضا تا 10 بار. او خيلي دقيق مي نوشت. متن هايش را بلند مي خواند و ضبط مي كرد و دوباره تغييرات لازم را در آن مي داد.

دورنمات براي نوشتن "فرشته به بابل مي آيد" مقامات حريري را خواند

اين مترجم درباره ويژگي هاي زباني نويسنده سوئيسي گفت: زبان او بي نهايت والاست. خودش بين زبان گفتاري و نوشتاري فرق مي گذارد و آن طور كه صحبت مي كند نمي نويسد. او زبان را پرورش مي دهد و به نوشتار بدل مي كند. دورنمات براي نوشتن "فرشته به بابل مي آيد" مقامات حريري را خواند تا زبان فرشته اش را پيدا كند. زبان او در مجموع پيچيده است.

وي افزود: دورنمات بعد از مدتي نقاشي كردن، نويسنده شد و سراغ نمايشنامه نويسي رفت چون هم كلام داشت و هم تصوير. او 12 سناريو نوشته و عنوان مي كند كه فيلم را با فليني شناختم و فهميدم كه مي توان واقعيت و تخيل را با هم بكار برد. نويسندگان مورد علاقه او نيز جاناتان سويفت، سروانتس و آريستوفان بودند.

حسيني زاد با برشمردن داستانهاي پليسي دورنمات خاطرنشان كرد: اصرار او بر بيان عقيده اش در آثارش مشهود است و تمام آثارش بازتاب دهنده جهان بيني خاص و شكاكيت اوست.

وي سپس به اشتراكهاي برشت و دورنمات و تاثير آن دو بر نظريه هاي تئاتر در جهان اشاره كرد و گفت: هر دو آنها صاحب ايدئولوژي هستند. برشت ماركسيست است و دورنمات بر عنصر ضرورت، اتفاق و تصادف متمركز است. برشت به تئاتر شرق و دورنمات به اسطوره توجه دارد و هر دو بعد از دو جنگ جهاني به ارائه الگوهايي براي زندگي بشر پس از كابوس جنگ مي انديشند.

او هيچ وقت در مورد برشت و ماركس موضع نگرفت

در پايان مراسم، دكتر حسن عشايري كه ديدارهايي با دورنمات در آلمان داشته است به بيان گوشه هايي از خاطرات خود پرداخت و گفت: من از دهه 60 تا 80 ميلادي در فرايبورگ زندگي مي كردم. آن زمان بحثهايي در تئاتر بازل انجام مي شد با نام "دانشگاه و تئاتر". من در آن زمان عاشق برشت بودم. يك بار در يكي از اين نشستها كسي چيزي درباره برشت گفت كه من از كوره دررفتم و آنجا عليه دورنمات حرف زدم. فهميدم كه آن فرد دورنمات بوده است. با هم قرار ملاقاتي گذاشتيم و بعدها به اتفاق نوار صداي برشت را گوش مي كرديم. هربرت ماركوزه هربار در فرايبورگ صحبت مي كرد نيشي به هايدگر مي زد ولي دورنمات هيچ وقت اين نيش را نمي زد.

وي ادامه داد: او بسيار لطيف و احسياسي و با وجودي كه چاق بود بسيار پرروحيه و پرانرژي بود. او هيچ وقت در مورد برشت و ماركس موضع نگرفت. من بعضي از كتابهاي ايراني مثل "بوف كور" را براي او بردم و او خواند و گفت كه با آن به ياد كافكا مي افتم. از خواندن عطار و خيام هم لذت برد ولي دورنمات بيشتر علاقمند كارل گوستاو يونگ و كهن الگوها بود.

اين مراسم كه ساعت 17 شروع شد سه ساعت به طول انجاميد.
 چهارشنبه 25 ارديبهشت 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 353]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن