واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: به خاطر یک فیلم بلند لعنتی
وقتی فردی را به عنوان کارگردان و فیلم نامه نویس می شناسید و فیلم های او را دیده، یا فیلم نامه های منتشر شدهاش را خوانده اید، خواندن یک رمان از او می تواند تجربه ی متفاوتی باشد، تجربه ای تازه که این بار خود شما، با خواندن رمان فیلمی از آن در ذهنتان می سازید.رمان "به خاطر یک فیلم بلند لعنتی" شباهتی به آثار سینمایی مهر جویی ندارد. به عبارتی در نوع گفت و گو ها، شخصیت پردازی ها و یا حتی لحن داستان نمی توان نزدیکی به خصوصی با آثار سینمایی داریوش مهرجویی یافت. رمان را شخصیت اصلی آن یعنی سلیم مستوفی (دانشجوی فیلم سازی) با زبانی روان، به شکل من راوی روایت می کند.سلیم، داستان را برای مخاطب تعریف می کند، با او حرف می زند و از او سوال می کند (برای مثال در جایی از داستان، سلیم خطاب به مخاطبش می گوید:" آن هایی که فلان فیلم را دیده اند" این یعنی می داند و یا احتمال می دهد همه کسانی که مخاطب داستان او هستند ممکن است فیلم مورد نظر را ندیده باشند.) رمان از زبان سلیم با شرح یک حس شوم به نام حس حسادت آغاز می شود. حسی که سلیم آن را مایه ی تمام بد بختی های جامعه ما می داند و معتقد است که هیچ کس از این حس بی بهره نمانده است و شاید تمام اتفاقات رمان نیز، همه از همین حس ناشی میشود. به خاطر همین حس است که آدمی دست به انجام بسیاری از کارها می زند که منتهی می شود به بروز سوء تفاهمها، گلهمندیها، شکوه، شکایت، قهر و جدایی.رمان "به خاطر یک فیلم بلند لعنتی" شباهتی به آثار سینمایی مهر جویی ندارد. به عبارتی در نوع گفت و گو ها، شخصیت پردازی ها و یا حتی لحن داستان نمی توان نزدیکی به خصوصی با آثار سینمایی داریوش مهرجویی یافتدر آغاز با شرح این حس حسادت است که تا حدودی با سلیم (راوی) و رقیبش "میرمیرانی" آشنا می شویم.سلیم از هر دری با ما سخن می گوید، از زندگی خودش، اطرافیانش، دوستانش. از سیاست، تاریخ، فرهنگ، هنر، اقتصاد، راه و جاده و ساختمان سازی، و بخصوص از اجتماع، تهران، ترافیک و هوای آلودهاش؛ و از دغدغه ی یک جوان 23ساله ی ایرانی، که چقدر آرزو و شر و شور دارد و می خواهد به جایی برسد و به قول خودش چیزی بشود که به درد این جامعه بخورد و مثلاً ایران را بسازد و نیز موانعی که هزار هزار در سر راه این آرزو ها و شر و شور ها قرار دارد و مرتب مانع می شوند و سد ایجاد می کنند که یک جوان 23 ساله نمی تواند از پس این سدها و موانع بر بیاید.سلیم گاهی در حین بیان اتفاقی که برایش افتاده سر از تاریخ ایران و گذشته و نیاکان و گاه سر از سیاست و... در میآورد. که البته به هیچ وجه مخاطب را از خط سیر داستان جدا نمی کند. هر چند ممکن است در بعضی موارد خسته کننده باشد.سلیم در داستان زندگی اش به شدت تنهاست چون در خانواده تنهاست و همان طور که در داستان هم اشاره می کند، در خانه شان و در یک اتاق جدا، چیزی شبیه یک اتاق زیر شیروانی که حالت نیمه مستقل دارد زندگی می کند و از یک تماس عادی و روزمره با اعضای خانواده خود به دور است. کم رنگ ترین نقش را در زندگی او خانواده اش دارند و اغلب خاطرات او با آنان مربوط به دوران کودکی و نوجوانیش است.سلیم به عنوان یک پسر جوان از کمبود مهر پدری به شدت در رنج است، و همان طور که در چند جای داستان اشاره کرده هیچ گاه رابطه درستی با پدرش نداشته است. حرف زدن او با پدرش اغلب به دعوا و مشاجره می انجامیده؛ در واقع پدرش او را درک نمی کرده و نمی کند و این طور که از داستان پیداست درک نخواهد کرد! دو چیز در رابطه او با پدرش، به شدت برای سلیم آزاد دهنده است. یکی خساست پدرش و دیگری اینکه او هیچ گاه از طرف پدرش تأیید و تحسین نشده است و این خلاء همیشه با اوست. نکته جذاب رمان مهر جویی پایان آرام و بی سر و صدا و در عین حال غافلگیر کنندهی آن است. اغلب ما انتظار داریم که حتماً در پایان رمان و یا فیلم یک اتفاق غیر منتظره بیفتد تا حسابی غافلگیر شویم؛ ولی هیچ اتفاقی نیفتادن، خودش جذاب استپدرش همیشه با او مخالفت کرده و در مقابلش بوده نه در کنارش. همان طور که در داستان می خوانیم پدرش مخالف تحصیل او در رشته هنری بوده است، پدرش مخالف ورود به عرصه سینما و فیلم سازی بوده و چنانچه که خود سلیم در جایی از داستان می گوید: پدرش معتقد است آدم باید برود در رشته ای تحصیل کند که آینده اش تأمین شود و شاعر و نویسنده و هنرمند تا بوده مفلوک و بدبخت بوده و هنر در این مملکت جایی ندارد. حرفها و عقایدی که به گفته ی سلیم با ذهن هنری و «روشنفکری او در تضاد است».او با مادرش هم رابطه درستی ندارد. مادر سلیم از آن دسته مادرهای به ظاهر فداکاراست که فقط نقش مادر بچه ها را بر عهده دارد و به نوعی بین شوهر و بچه ها پا در هوا مانده است.نکته جذاب رمان مهر جویی پایان آرام و بی سر و صدا و در عین حال غافلگیر کنندهی آن است. اغلب ما انتظار داریم که حتماً در پایان رمان و یا فیلم یک اتفاق غیر منتظره بیفتد تا حسابی غافلگیر شویم؛ ولی هیچ اتفاقی نیفتادن، خودش جذاب است. هیچ اتفاقی قرار نیست بیفتد و زندگی کماکان همان طور ادامه دارد و سلیم هم باید سعی کند با آنچه بر او گذشته کنار بیاید، خودکشی نکند و... و همه اینها خودش کلی جذاب است. رویا سهیمیگروه کتاب تبیان - محمد بیگدلی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 526]