واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نقدی بر "یک اشتباه کوچولو"
فیلم یك اشتباه كوچولو در انتخاب نوع كمدی خود بلاتكلیف است فاصله فیلم خوب از بد را میتوان از تفاوت یك بوس كوچولو بهمن فرمان آرا با یك اشتباه كوچولو محسن دامادی سنجید. هرچند ممكن است این قیاس چندان هم منطقی نباشد اما دست كم دو سطح از سینما و فیلمسازی را در معرض قضاوت قرار میدهد یا حداقل اگر نوع ژانر را معیار قرار دهیم، متوجه خواهیم شد كه چقدر یك فیلم به مولفهها و مقتضیات ژانری خود وفادار است یا از آن فاصله دارد. ظاهرا كارگردان یك اشتباه كوچولو قصد داشته در دام كمدیهای به اصطلاح سخیف و مبتذل و به قول خودش بیكیفیت نیفتد و مثلا با شكلك درآوردن كاراكترها و لودگیهای پیش پا افتاده، قصه خود را تعریف نكند، اما در شكلدهی به كمدی خاص خود نیز دچار بلاتكلیفی شده و اساسا معلوم نیست كه این فیلم یك طنز مثلا از جنس كمدی موقعیت است یا یك ملودرام اجتماعی كه رگههایی از طنز دارد؟ واقعیت این است كه ساختار كمیك قصه مبتنی بر یك موقعیت وارونه شكل میگیرد تا طنز ماجرا بر مبنای یك وضعیت دراماتیك شكل بگیرد نه طنازیهای فردی یا حتی طنز كلامی. با اینكه حضور بازیگران نام آشنای طنز مثل محمدرضا شریفینیا و امین حیایی (كه حالا دیگر یك زوج هنری كمیك هستند) این توقع را در مخاطب ایجاد میكند كه با شمایل آشنایی از كمدیهای عامهپسند مواجه شوند، اما كاراكترهای بهزاد و منصور سهسوت همان چهرهها و پرسوناژهای همیشگی این نوع فیلمها نیستند و شاید تنها نقطه قوت فیلم در همین نكته نهفته باشد. در واقع كارگردان از حضور این دو بازیگر به دو شكل بهره میگیرد، ابتدا با تكیه بر تمهیدات سینمای تجاری از ظرفیت تبلیغاتی و مشتریپسند آن دو برای جذب مخاطب استفاده میكند و بعد با آشناییزدایی از این دو پرسوناژ سعی میكند تا چهره متفاوتی از آنها را به تصویر بكشد. مشكل اصلی یك اشتباه كوچولو در این است كه فیلم در بین یك فیلم جدی یا كمدی سرگردان است و هویت یگانه و منسجمی ندارد؛ یك موضوع جدی با بازیهای جدی كه قرار است در یك روایت متفاوت، ساختار و شمایل طنز به خود بگیرد!البته این بدین معنی نیست كه جنس بازی این دو بازیگر تفاوت ماهوی با آثار قبلیشان دارد. این دو بازیگر (بویژه امین حیایی) بیش از این نقشهای متفاوتتری را بازی كرده بودند. این تمایز در اصل از جایی شكل میگیرد كه ما سطح فیلمهای طنزی را كه این دو بازیگر در آن تقریبا با یك تیپ مشخصی نقشآفرینی كردهاند، با هم مقایسه كنیم. به عبارت دیگر تصویر ذهنی مخاطب از جنس كمدی فیلم به واسطه حضور این دو بازیگر با تماشای فیلم میشكند و یك نوع غافلگیری برای او ایجاد میشود. البته چون خود فیلم خنثی است، در نهایت به نارضایتی مخاطب میانجامد.مشكل اصلی یك اشتباه كوچولو در این است كه فیلم در بین یك فیلم جدی یا كمدی سرگردان است و هویت یگانه و منسجمی ندارد؛ یك موضوع جدی با بازیهای جدی كه قرار است در یك روایت متفاوت، ساختار و شمایل طنز به خود بگیرد!درست به همین دلیل مرز بین منطق دراماتیك و منطق كمیك داستان مخدوش شده و خیلی از ظرفیتهای طنز قصه هدر میرود. این بیمنطقی در شخصیتپردازی آدمهای قصه نیز تاثیر میگذارد، مثلا تصویری كه از دكتر روانشناس با بازی مریلا زارعی ارائه میشود، یك نقض غرض بزرگ است. روانشناسی كه خودش به دلیل تاخیر در ازدواج به نوعی ناهنجاری رفتاری دچار است و تعادل معقول در رفتارش دیده نمیشود یك زمان خیلی عاقل و اندیشمند میشود و برخی مواقع نیز خیلی خام و ناپخته رفتار میكند.
او قصد دارد مشكل دیگری را رفع كند كه اتفاقا خودش به همان درد و رنج مبتلاست. حالا بماند اینكه فیلم در نسبت با رویكردش به كاراكترها نیز دچار تناقض آشكار است و آدمهای قصه بین شخصیت و تیپیكال بودن دست و پا میزنند. مثلا امین حیایی در نقش یك وكیل خیلی ساده و هالو به تصویر كشیده میشود كه شمایل كلیاش با برخی رفتارهایی او در دفاع از افسانه تضاد دارد یا منصور كه یك فرد سارق و لمپنی است چه تناسب ظاهری و باطنی با افسانه دارد كه در پایان فیلم نشانههایی از عشق بین آنها قابل تشخیص است؟ ضمن اینكه درونمایه اصلی قصه اساسا كمدی نیست و بیشتر به یك موقعیت اخلاقی ـ روانشناختی استوار است كه با جابهجایی آدمها و اشتباه گرفته شدن آنها با هم موقعیتی پیش میآورد تا هر كدام گمشده خویش را پیدا كنند و مشكلاتشان حل شود! همه این تمهیدات، اما در نهایت چندان به ایجاد موقعیت كمیك منجر نمیشود و با پایانبندی بد و بیمنطق ماجرا به بدترین شكل ممكن صورتبندی میشود.نتیجه اینكه نه میتوانی به این قصه بخندی و نه مثلا متنبه شوی. ضمن اینكه قصه در برخی از موقعیتها و درباره نسبت بعضی شخصیتها اطلاعات كاملی به مخاطب نمیدهد. مثلا تا پایان قصه معلوم نیست مشكل اصلی بین افسانه و همسرش سامان چیست؟ چرا افسانه قصد دارد مدارك و اسناد گاوصندوق خانه سامان را بدزدد و چه اتفاقاتی بین آن دو در گذشته به شكل مشخص رخ داده است؟ در بین 4 شخصیت اصلی این قصه، افسانه است كه به محور اصلی داستان بدل میشود تا آدمهای قصه را به هم وصل كند و داستان روی ریل آن روایت شود اما مبهم بودن موقعیت خود افسانه به كل داستان سرایت میكند و تصویر ناتمامی از قصه از یك سو و طنزی خنثی و بیمعنی از سوی دیگراز فیلم باقی میماند. یك اشتباه كوچولو نشان داد كه مشكل سینمای طنز ما صرفا مبتذل بودن آن نیست بلكه اساسا قصه درخوری برای دمیدن در كالبد این ژانر وجود ندارد یا هنوز تعریف و روایت نشده است.منبع : جام جم تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 284]