واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: نمونه خوب و موفق دستیابی به چنین هدفی، صحنهای است كه حاجی به الماس امر میكند از كنار آن زن غریبه بلند شود ولی برعكس، این زن غریبه است كه برمیخیزد و حاجی برای برآوردن مقصود خویش... سیاه مشكلگشاست...! نمایش سیاهبازی ریشه در فرهنگ كهن ما دارد و به همین نسبت، بنیانگذاران و فعالان آن از كهنسالان و پیشكسوتان نسل گذشتهاند؛ افرادی كه امروز دیگر چنانكه سیاهبازی ارج و قرب گذشتهاش را از دست داده، به سایه رفتهاند و حسرت بازگشت به صحنه و اجرای دوبارۀ نمایشهایی از این دست برای آنها و هوادارانشان به رویایی دور از دسترس بدل گشته است.در این میان وقتی یك گروه جوان تئاتر پا به چنین میدانی میگذارند، صرف نظر از ارزش كار ستایشبرانگیزی كه میكنند، دست به ریسك و تلاش خطیری میزنند كه اندكی غفلت و بیتجربگی در آن میتواند آنها را مضحكۀ خاص و عام و برای همیشه از گود نمایش خارج كند.در چنین شرایطی، گروه نمایش «زندگی» در دومین تجربه سیاهبازی خود با موفقیتی دیگر، اثبات میكند كه تمام ابعاد اینگونه نمایشی را میشناسد و حتی جوانی بازیگران گروه و كارگردان، سبب رسیدن آسیب و لطمهای به ساختار نمایش نمیشود. «رهام مخدومی» كه پیشتر «حقههای مبارك» را نیز در همین سبك و سیاق به صحنه برده و با اقبال عمومی مواجه شده بود،اینجا نیز با همان گروه سابق، «معركۀ اهل طرب» را در معرض دید و قضاوت تماشاگر گذاشته كه البته با توجه به استقبال پرشور مخاطب طی چند اجرای نخست، به نظر میرسد كارگردان بار دیگر توانسته برگ برندۀ دیگری در حوزه نمایشهای سیاهبازی رو كند.خوبی نمایشهای مخدومی و شیوۀ كارگردانیاش، پرهیز از افتادن به ورطه كسالتبار شكل سنتی چنین نمایشهایی است. او عملا در روایت و به كارگیری بازیگران و نقشها، با پاسكاریهای بیانی و بدنی و فضاسازی مدرن،نقش سیاه را از مركز توجه تماشاگر دور میكند و از او میخواهد به همان اندازه كاراكترهای دیگر را ببیند. اینگونه است كه بساط سیاهبازی او، شكلی جذاب و مفرح و ریتمی تند به خود میگیرد و مخاطب متوجه گذشت 90 دقیقه زمان نمایش نمیشود و یكسره به داستان، دیالوگها و موقعیتها میخندد. جای خوشبختی است كه به دلیل ذهن تصویرپردازانۀ مخدومی، او از پرگوییهای بیجا در نمایش پرهیز میكند و به جای روایت صرف با دیالوگهایی كه منجر به خندۀ تماشاگر میشود، در نمایش خود به تصویرسازی رو میكند و لحظاتی دیدنی و كارتونی میآفریند كه به یقین این تصاویر مضحك، خندۀ بیشتری از مخاطب میگیرد تا شیوه بیان دیالوگها و خود جملهها. دقت كنید كه حتی شخصیت كریم/ الماس (میثم یوسفی) هم در همان پرده نخست، خطاب به غلام/حاجی (سامان دارابی) اشاره مستقیمی دارد به این نكته كه آنها تلاش میكنند تماشاگر بیشتر ببیند تا بشنود. نمونه خوب و موفق دستیابی به چنین هدفی، صحنهای است كه حاجی به الماس امر میكند از كنار آن زن غریبه بلند شود ولی برعكس، این زن غریبه است كه برمیخیزد و حاجی برای برآوردن مقصود خویش، در نهایت پا روی شانه زن میگذارد تا دوباره بلند نشود! مجموعه بازیهای بازیگران كار نیز كاملا هماهنگ با كیفیت كارگردانی مخدومی است. گرچه به روشنی پیداست برخی لحظات و مزهپرانیها، ناشی از ویژگی ذاتی كارهای سیاهبازی در فرصتهای آنی و بداههپردازی نمایشگران ساخته و اجرا میشوند.هرچند كه حتی این بداههسازیها، تحت نظر و كنترل كارگردان و برآمده از دل تمرینهاست. مخدومی از كلیشههای موجود در متن نمایشنامۀ «روحالله ایرجی»، به بهترین شكل ممكن استفاده میكند. كاراكترهای تكراری حاجی و زنحاجی،شُلی و زنپوش و سیاه در «معركه...»، شكلی امروزی و متفاوت، جدا از قالب آشنای ذهن مخاطب دارند. اینجا حاجی به سادگی خام حرفهای الماس نمیشود یا اگر هم با دسیسههای او فریب بخورد،خیلی زود دوزاریاش میافتد و دوباره همان طریق خود را در پیش میگیرد. اشكال كار اینجاست كه در میان اینهمه بامزگی شخصیتهای دیگر، خوشمزگیهای سیاه گم میشود و چندان كه باید، به چشم نمیآید. تنها در لحظاتی كه الماس میزند زیر آواز یا قر و قمیش میآید، توجه تماشاگر را به خود جلب میكند. با این همه، چه در نمایش «معركه...» و چه هر سیاهبازی دیگری، شخصیتهای پیشبرنده داستان، با وجود تمام نمكشان،زیر چتر سرخ شخصیت زیرك و دوستداشتنی «سیاه» است كه به چشم میآیند و در واقع،در تعامل با او و بدهبستانهای طنزآلود و كمیكی كه با هم دارند،شیرین و خندهدار جلوه میكنند. رهام مخدومی قرار نیست صرفا به عنوان یك كارگردان فعال و همیشگی در عرصه نمایش روحوضی شناخته شود.خودش و گروهش،همگی تجربههایی در ژانرهای دیگر نیز در كارنامهشان دارند ولی وقتی با كارهای سیاهبازی بر صحنه ظاهر میشوند،آنچه بیش از هر چیزـحتی تجربیات مكرر آنها در سیاهبازیـجلب توجه میكند، علاقه، پشتكار، خلاقیت و ماندگاری گروه نمایش «زندگی» در این ژانر باستانی و ایرانی هنر نمایش است. در حالیكه اغلب كارگردانهای جوان و حتی بعضا كهنهكاران اسم و رسمدار، رویكردی افراطی به ساخت نمایش بر اساس متون فرنگی یا اقتباس از آثار جهانی یافتهاند،میتوان تلاش مخدومی و گروهش را در زنده نگهداشتن نمایشهای سنتی و كهن ایرانی، حركتی ستودنی و شایسته احترام ارزیابی كرد.شاید چنانكه در «معركه اهل طرب»، الماس میخواند «سیاه مشكلگشاست، كی میگه نه؟!»، در كورسوی رو به خاموشی وادی تئاتر نیز، به صحنهبردن و حفظ و احیا و اجرای نمایشهای سیاهبازی، یگانهراه ایجاد میل و علاقه در تماشاگران برای ورود به سالنهای كمرونق تئاتر و مشكلگشایی از سالنهای نسبتا خالی نمایش باشد. امید كه چنین باد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 298]