واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - 17 شهریور ماه، مصادف است با پنجاه و پنجمین سالروز تولد رسول ملاقلیپور. علی اناری: امروز، 17 شهریور ماه سال 1388 خورشیدی مصادف است با پنجاه و پنجمین سالروز تولد رسول ملاقلیپور و ما برخلاف رویه رایج که مبتنی بر یادبودنویسی و سالمرگنگاری است تصمیم گرفتیم برای یک بار هم شده - حداقل بر خلاف عادت خودمان - سنتشکنی کرده، به جای ختم، تولد بگیریم. حالا این را گفتیم اما واقعیت این است که اگر به جای تولد، ختم میگرفتیم و این مطلب به جای امروز، 15 اسفند و در سالمرگ رسول به چاپ میرسیدباز هم همینها را مینوشتیم و در اصل و اساس مطلب توفیر چندانی دیده نمیشد. مهم این است که مطبوعاتی جماعت برای نوشتن بهانه لازم دارد و امروز چه بهانهای بهتر از سالروز تولد کارگردان عجیب و غریبی چون رسول ملاقلی پور. اصل را بر صداقت بگذاریم؛ در این مطلب قصد نداریم فریاد وا رسولا سر داده و به ضرب و زور سفسطه، فقدان او را ضایعهای جبرانناپذیری برای سینمای ایران جلوه بدهیم. اما. . . در واقع کوتاه و موجزش این میشود که رسول ملاقلیپور کارگردان محبوب ما نبود اما بعضی از فیلمهایش را دوست داشتیم. گزارش پیشرو مروری است کوتاه بر مسیری که رسول ملاقلیپور در سینمای ایران طی کرد. تولد روی خاکریز«نینوا» اولین تجربه ملاقلیپور در حیطه فیلم بلند بود. او پس از تجربههایی چون «شاه کوچک»، «فتحالمبین» و «سقای تشنهلب» در وادی فیلم کوتاه، با «نینوا» وارد عرصه فیلم بلند شد و در 85 دقیقه داستان رزمنده نوجوانی را که مأمور شده است مجروحی را به پشت جبهه برساند با دوربین 16میلیمتری به تصویر کشید. در هنگامه و غوغای فیلمهای شعاری و ایدئولوژیزده اوایل دهه 60 صمیمت و معصومیت «نینوا» ویژگی گرانبهایی بود که یک کارگردان صفرکیلومتر و جوان از خود بروز داده بود. «بلمی به سوی ساحل» جدیترین تلاش ملاقلیپور برای ورود به سینمای حرفهای است. ساختار حرفهای و منسجمتر این فیلم نسبت به «نینوا»، تولد یک استعداد ویژه در عرصه سینمای دفاع مقدس را نوید میداد. «بلمی به سوی ساحل» اندکی پس از آزادسازی خرمشهر مقابل دوربین رفت و خرمشهر به عنوان لوکیشن اصلی این فیلم، آن را به یک یادگاری تصویری ویژه از خرمشهر اشغال شده تبدیل کرد. ملاقلیپور با فیلم بعدی خود بیش از پیش بر سر زبانها افتاد. «پرواز در شب»، سومین فیلم بلند ملاقلیپور در پنجمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر جایزه بهترین فیلم جشنواره را به خود اختصاص داد و نام کارگردانش را وارد فهرست سینماگران ارزشی و شایسته تقدیر کرد. «پرواز در شب» را شاید بتوان یکی از شعارزدهترین فیلمهای تاریخ سینمای دفاع مقدس به حساب آورد. رزمندههای از جانگذشته و فرشتهگون، عراقیهای ددمنش گرگ صفت، به همراه تلنباری از ایثار و گذشت و فداکاری که در جبهه خودی نمود داشت، این فیلم را به یکی از ضعیفترین آثار کارنامه ملاقلیپور بدل ساخت. اهدای جایزه بهترین فیلم به «پرواز درشب» با وجود حضور فیلمهایی چون «ناخدا خورشید» و «اجارهنشینها» در جشنواره حساسیت روی ضعفهای سومین فیلم بلند ملاقلیپور را بیشتر کرد. پس از «پرواز در شب» ملاقلیپور بیش از گذشته در معرض پذیرش انگ کارگردان حکومتی و سفارشیساز قرار گرفت و ساخت فیلم پرخرج و البته پرفروش «افق» در دامن زدن به این تفکر تأثیری بسزا داشت. در «افق» نیز همچون «پرواز در شب» وجه حماسی، قهرمانپروری و سردادن شعارهای دهان پرکن ایدئولوژیک بر وجوه دیگر غلبه داشت و دیگر حتی خوشبینهای سینما هم در ارتباط بین ملاقلیپور و اصحاب قدرت تشکیک نمیکردند. اما ملاقلیپور بعد از «افق» اولین گردش از سری گردشهای معروف خود را انجام داد و به نوعی وارد فاز دوم دوران فیلمسازی خود شد. از خاکریز به شهر ملاقلیپور پس از افق از جبههها به شهر آمد و تصمیم گرفت زندگی شهری را در فیلمهایش تجربه کند. این دوره جدید با ساخت سه فیلم کلید خود و به پایان رسید. «مجنون» اولین فیلم از این سری بود و البته هنوز ته مایههایی از حادثهپردازیهای فیلمهای جنگی در آن به چشم میخورد. «مجنون» اکشنی شهری بود که دغدغههای اجتماعی ملاقلیپور را به نمایش میگذاشت. دومین گام ملاقلیپور در این وادی با «خسوف» رقم خورد. «خسوف» یکی از عجیب و غریبترین آثار کارنامه ملاقلیپور است. این فیلم را میتوان درگاه و ورودی ملاقلیپور به مرز عصبیت و بحرانی خواند که در اکثر فیلمهای متأخرش دیده میشد. «خسوف» زمانی ساخته شد که سینمای ایران ساخت فیلمهای ملودرام را در دستور کار خود قرار داده و تأثیر شعارهای دوران سازندگی مبنی بر آرامش در همه سطوح به فیلمها نیز سرایت کرده بود اما ملاقلیپور با «خسوف» نشان داد که اعتقادی به تأثیرپذیری سینما از شرایط روز جامعه ندارد و همچنان سینما را به تنهایی عنصری تأثیرگذار و پیشرو میداند. فیلم بعدی ملاقلیپور یعنی «پناهنده» یک اکشن شهری با تهمزه تعقیب و گریز بود که البته نیمنگاهی هم به گیشه داشت. در این فیلم کارگردان با خلق شخصیتی نسبتاً مخوف به نام «زاپاتا» تقابل خیر و شر را در داستان زن و شوهری بریده از گذشته و در جستوجوی رستگاری به تصویر کشید. پس از «پناهنده» ملاقلیپور وارد سومین دوره فیلمسازی خود شد و گردشی دیگر را رقم زد. خاکریزهای شهرینگاه انتقادی به دورانِ پس از جنگ و یادآوری ارزشهایی که جامعه برای آنها قیمت هنگفتی را پرداخت کرده بود در این دوره به دغدغه جناب کارگردان تبدیل شده بود. «سفر به چزابه» و «نجاتیافتگان» فیلمهایی هستند که ملاقلیپور در این دوره میسازد و اتفاقاً به خاطر ساخت آنها از سوی برخی نهادها سرزنش میشود. او در این مرحله تصمیم به بازگویی برخی از زوایا و ناگفتههای هشت سال دفاع مقدس گرفته است و این به مذاق بعضیها خوش نمیآید. «نجاتیافتگان» توقیف و «سفر به چزابه» در اکران نابود میشود. ملاقلیپور در این برهه قصد داشت تعریفی جدید از جنگ و واقعیتهای آن برای مخاطب خود تصویر کند اما خیلی زود فهمید حریف قهرمانان غیر زمینی «پرواز در شب» و «افق» نبوده و این نگاه جدید را حداقل در ردههای مدیریتی سینما کسی خریدار نیست. «کمکم کن» بیهیچ شکی ضعیفترین فیلم کارنامه رسول ملاقلیپور است. فیلمی که حتی کارگردانش هم بر بد بودن آن اذعان دارد. اما ملاقلیپور هیچگاه از ساخت «کمکم کن» ابراز پشیمانی نکرد زیرا توانست با فروش آن بخش اعظمی از بدهیهای «سفر به چزابه» و «نجاتیافتگان» را بدهد و نجات پیدا کند. «هیوا» هفت سیمرغ بلورین برای ملاقلیپور به ارمغان آورد اما اینبار به مانند جایزه «پرواز در شب» کسی نپرسیدچرا؟ ملاقلیپور اینبار نیز به سراغ جبهه و جنگ و خاکریز رفت اما پیرنگ داستان خود را عشق گرفت تا اندکی از زهر هجرانی که خانواده شهدا و مفقودان جنگ با آن دست به گریبانند کاسته باشد. ملاقلیپور در «هیوا» پلی از امروز تا گذشته بست و تعریف جاودانگی شهدا را عینیت بخشید. «نسل سوخته» به نوعی حاصل مکاشفات ملاقلیپور از جریانهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه پس از دوم خرداد است. نگاه بدبینانه، عصبی و فارغ از هر گونه دلگرمی ملاقلیپور در این فیلم، «نسل سوخته» را به اثری متناقض تبدیل کرد که در آنواحد میتوانست حس همدردی و نفرت مخاطب را بر انگیزد. این نگاه متفاوت در «قارچ سمی» نیز ادامه یافت با این تفاوت که وجه سیاسی نگاه کارگردان در این فیلم بیشتر نمود داشت و اشارههای ملاقلیپور به حاکمان زر و زور مستقیمتر شده بود. «مزرعه پدری» به نوعی بازگشت ملاقلیپور به «هیوا» بود. با این تفاوت که در این فیلم جای زن و مرد با هم عوض شده بود و این بار زن فیلم «هیوا» در قالب مردی از تبار جنگ به همراه یاد و خاطره عشق شهید خود پا در خاکریزهای خاطره میگذاشت و خیالهای گذشته را زنده میکرد. و دست آخر «میم مثل مادر» ادای دین آقای کارگردان بود به شهدای زنده شهرستان سردشت. انسانهای بیگناهی که بیخبر از همه جا یک روز مورد حمله شیمیایی ارتش عراق قرار گرفتند و تا همین امروز تاوان آن ددمنشی را پس میدهند. ملاقلیپور نمودی از رنج مردم سردشت را در تن «سپیده» قهرمان فیلم «میم مثل مادر» به نمایش گذاشت و عشق به وطن را در نمادی چون مادر به تصویر کشید. رسول ملاقلیپور در 15 اسفند ماه سال 1385 خورشیدی روی در نقاب خاک کشید. اگر امروز در میان ما بود 55 ساله بود. او در یکی از آخرین گفتوگوهای رسانهای خود با اشاره به ورود نسل جدیدی از جوانان جویای نام به سینما گفته بود: «از نسل ما گذشته است که نگاهی دیگر و متفاوت به جنگ ارائه کنیم که از جنس نگاه نسل امروز باشد. نسل ما قدرت ریسک و توانایی ریسک را از دست داده است، ولی اگر یک فرد جوان یک سینماگر جوان با استعداد پیدا شود، میتواند با خلاقیتهایی که دارد از ادبیات جنگ به بهترین شکل استفاده کند.» اگر زنده بود به خاطر همین چند جمله به شوخی هم که شده برایش تیتر میزدیم. شکسته نفسی نکن استاد!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 391]