تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):راست ترين سخن، رساترين پند و زيباترين حكايت، كتاب خدا (قرآن) است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804586690




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

قطعه 27 ردیف 14، سربزنید


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: قطعه 27 ردیف 14، سربزنیدتقی دژاکام نویسنده ی وبلاگ «آب و آتش» در تازه ترین دست نوشته خود مطلبی را با عنوان «پیمانی که شکسته نشد»، در وبلاگ شخصی خود منتشر کرده است.
دفاع مقدس
وارد خیابان "ایران" شده بودم . ازهمه جا صدای اذان به گوش می رسید: حی علی الفلاح ... حی علی الفلاح . بارانی که از بعد از ظهر باریده بود سر و صدای گنجشک ها را در آورده بود . تشنه بودم . وارد کوچه "سقاباشی" شدم . باد ، بوی خوش شاخه های باران خورده را با بوی خاک ، به هم آمیخته بود و صورتم را با آن نوازش می داد . در سکوت کوچه ، صدای قدم هایم بیشتر شد ؛ باید به موقع می رسیدم .از در حیاط که وارد شدم ، کنار حوض نشستم . به درخت خرمالویی که پر از میوه های رسیده بود تکیه دادم . یک خرمالوی سرخ در کنار فواره افشان حوض آبی حیاط افتاده بود : قد قامت الصلاة ... قد قامت الصلاة.باد شامگاهی ، سر و صدای درختان ساکت حیاط را در آورده بود و ما نماز می خوانیم . حاج آقا که بالا رفت ، حیاط ساکت شد. گهگاه بانگ اردک هایی که در باغچه محصور شده بودند بلند می شد و آرامش سِحرآمیز سخنان ِ حاج آقا را می شکست .استاد از "انفاق" می گفت که تو را به یاد آوردم . سحرگاه دیشب را گفتی به زودی همدیگر را خواهیم دید .ماهها ندیده بودمت .بی خبر رفته بودی و باز نگشته بودی . آرزو داشتم که شاید تو را در خواب ببینم که دیدم . حاجی داشت از "بهترین مُنفقین" می گفت که ناگهان تو را دیدم . خنده مشتاقانه ای بر لبهایم نشست . برگ سبزی از درخت تناور حیاط بر دامنم افتاد . نگاههای گره خورده ما از هم جدا نمی شد . دیگر چیزی از استاد نمی شنیدم که چراغها را خاموش کردند و ما را به بقیع بردند و امام را به یادمان آوردند و ...چراغها که روشن شد ، نور ، چهره ات را دیدنی تر کرد . کنار حوض رفتی و صورتت را شستی . با کوله باری از وفا و صمیمیت آخرین قدمهای وصالمان را تا انتهای کوچه "سقاباشی" برداشتیم . در انتها یا ابتدای راه ، هر دو ایستادیم ؛ تو قیام کرده بودی و من ایستاده بودم . مقدمه چینی هایت که تمام شد ، پوزش هایت شروع شد . رعد و برقی آسمان را شکافت . باران بارید . آب در زیر درختان جاری شد و تو رفتی . درس اخلاق و این گونه رفتن؟! باید چیزی را به یاد آورده باشی. برگشتی: من دوباره بر می گردم ؛ آمده بودم مرخصی . دلم برای جلسه تنگ شده بود ، دلم برای بچه ها تنگ شده بود .- آخر چرا به این زودی؟ صبر کن با هم برویم . وقتی دیگر .شعری را که بارها با هم خوانده بودیم تکرار کردی : به هر که می رود بگو: پگاهتر به گاهتر ! مکثی کردی و ادامه دادی :- پس تو هم می آیی؟ اگر آمدی بیا پیش خودمان ، منتظرت هستیم . تا آن موقع که بیایی هر وقت جلسه حاج آقا آمدی به یاد من هم باش . ( و من می اندیشیدم که هر موقع که نمی آیم هم به یاد تو هستم . ولی اگر دیگر هیچ گاه نبینمت ؟ باید چاره ای اندیشید .- بیا پیمانی ببندیم . پیمانی که همیشه به یاد هم باشیم . بیا پیمان ببندیم که هر کدام زودتر رسید ، به خواب دیگری بیاید .بدون مکث گفتی : باشد ، خیلی خوب است .باران همچنان می بارید ، باد می وزید . آسمان رعد و برقی زد. درختان پر پر می زدند و تو با گامهای محکم می رفتی . باران بر تو می بارید و من در زیر چتر ، آرام و غمگین راه بازگشت را قدم می زدم و به استاد و تو و انفاق می اندیشیدم . در سکوت شب ، صدای باران بود و صدای ملکوتی قرآن تو که بر فراز قله چمران در روستای جنتای لبنان تلاوت می کردی و از فراز سه سال زمان به گوش من می رسید و من مشحون می شدم از عشق ، فریاد !***چگونه بازگردی که سالها طعم عشق را در آنجا چشیده بودی . آفتاب جبهه ها را با سایه های شهر سودا کردن ؟ و چه سخت است در سایه ها ماندن و آفتاب را جز از پس ابرهای نامه ها ندیدن ، در حسرت و اشتیاق ماندن و اگر گاه گاهی هم قدم در خاک پاک عاشورای میهن گذاشتن ، تو را که در پیشاپیش گروهانت به خط رفته ای ندیدن و نومیدانه باز گشتن ، در دریغ دیدن یار .***نامه ات مدتها نیامده بود. روزها - نه نه سالها - نه تو آمدی و نه نامه ات . دلم مرده بود و چشمهایم خفته . نه دیدار تو بود که زنده اش کند و نه زنگ پستچی که بیدارش . روزی چون روزهای پاییزی همیشه ام به درس استاد رفتم . روشنای وضو بر صورت می ریختم که از فراق همیشگی ات آگاهم کردند ؛ آب و آتش و اشک به هم آمیخت ، چشم و دل هر دو سوخت ، قلب و عقل هر دو شاید ایستادند .آن روز حاجی از "شکر" و "صبر" می گفت که من زنده ماندم ، که تا خانه رسیدم و در حصار خانه دل گریستم . که سالها بود مرده بودم ، که سالها بود تنها مانده بودم در سایه های شهر .از همان شب ، انتظار‌ آغاز شد .تا آن شب انتظار روی تو و از آن شب ، انتظار رؤیای تو مرا کاست . ماه ها گذشت و تو نیامدی . حیف آن درسهای اخلاق که پیمان شکنی را نکوهش می کرد و تو پیمان مقدسمان را ناباورانه می شکستی !بارها به مزارت رفتم . بارها به خانه ات رفتم . پدر ، مادر و مادر بزرگت تو را بارها در خواب دیده بودند . من اما ... دریغ از یک بار دیدن تو . درد انتظار عجب کشنده است !پاییز گذشت . سرمای زمستان هم گذشت . یک روز عید به منزلتان رفتم برای سر سلامتی . روزها بعد بهار دل من هم فرا رسید : به سحر چیزی نمانده بود که به خوابم آمدی . در سایه یک درخت نماز می خواندی . با سردی به پیشت آمدم و گله کردم بارها به بهشت زهرا آمدم ، بارها به خانه تان رفتم و تو حتی یک بار به خوابم نیامدی . چرا ؟با تمام آرامشی که داشتی لب به سخن باز کردی : آنجا خانه من نیست. من دیگر آن خانه را نمی شناسم . من خانه بزرگی دارم که 14 در دارد ، من خانه ای دارم که 14 پنجره دارد . و تبسمی شگفت چهره ات را شکفت .بیدار شدم . صدای شر شر باران بهاری با صدای اذان صبح در آمیخته بود: حی علی خیر العمل ... حی علی خیر العمل . بعد از مدتهای زیاد دوری از تو ، شاد شده بودم . به حیاط رفتم . بوی باران و بوی گلهای بهاری باغچه را بعد از روزها احساس کردم . با آب حوض حیاط وضو گرفتم و به پیمانی اندیشیدم که هرگز شکسته نشد . چه پیمان شیرینی . آسمان برقی زد و من آن شب را به یاد آوردم که ما با هم پیمان بستیم : یک شب بارانی در خیابان سقاباشی .هفته بعد جلسه را در مسجد گرفتند : مسجد جامع . از مسجد که بیرون آمدم باران می بارید . تا به خانه برسم به تمامی خیس شده بودم : چترم را نیاورده بودم ... پانوشت اول : این خاطره را درست 21 سال پیش در روزنامه کیهان صفحه ادب و هنر روز دوم مهرماه 1368 منتشر کردم .پانوشت دوم : ممکن است این نوشته ، بافت داستانی داشته باشد اما این موجب نشده است که کمترین خدشه ای به واقعیت آن - چه در کل و چه در جزئیات - وارد بشود . مدتها بود که می خواستم این خاطره را در وبلاگ بگذارم اما اولاً دسترسی به آن نداشتم و آرشیو کیهان مربوط به قبل از سال 1379 نیز مکانیزه نیست و جست و جو برای یافتن آن ، کار حضرت فیل است ، ثانیاً دنبال مناسبتی می گشتم که از آن استفاده کنم حالا یا سالگرد شهادت "حسن پورمند صفا" یا هفته دفاع مقدس . الان این هر دو به نوعی فراهم است هم هفته دفاع مقدس است و هم چیز زیادی از سالگرد شهادت حسن نمی گذرد و هم اینکه در آن روز نوشت ، برای مخاطبانم انتظار آفرینی کرده و وعده داده بودم که ماجرای این خواب را برایشان بنویسم...پانوشت سوم : اگر امروز می خواستم این خاطره را بنویسم شاید دستی به سر و رویش می کشیدم اما این کار را نکردم و خواستم حس و حال همان روزهایم را عیناً منتقل کنم .در ضمن مزار حسن در بهشت زهرا "س" قطعه 27 ، ردیف 14 شماره الف است . اگر سعادت داشتید سری به او بزنید... جهان نیوزتنظیم : فرهنگ پایداری تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 288]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن