واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > ادبیات - کارلوس فوئنتس پیش از نوشتن داستان را در ذهن خود پرورش میدهد و بعد دست به قلم میشود. به گزارش خبرآنلاین، کارلوس فوئنتس در 11 نوامبر 1928 در پاناماسیتی در مکزیک به دنیا آمد. مادرش برتا ماسیاس ریواس و پدرش رافائل فوئنتس بوئهتیگر هستند. پدر وی از دیپلماتهای مشهور مکزیک بود. دوران کودکی کارلوس در واشنتگتن دی.سی. و سانتیاگوی شیلی گذشت. فوئنتس در دانشگاه مکزیک و ژنو در رشتهٔ حقوق تحصیل کرد. او به زبانهای انگلیسی و فرانسه تسلط کامل دارد. ویژگی نثر این نویسنده بزرگ معاصر سفر در زمان، تاکید بر زمینه تاریخی و تاثیر گذشته بر زندگی امروز شخصیت هاست. بسیاری از آثار این نویسنده به فارسی ترجمه شدهاند. «آسوده خاطر» به ترجمه محمد امین لاهیجی، «آئورا» به ترجمه عبدالله کوثری، «مرگ آرتیمو کروز»، به ترجمه مهدی سحابی، «پوست انداختن» به ترجمه عبدالله کوثری، «سر هیدرا»، به ترجمهٔ کاوه میرعباسی، «آب سوخته» به ترجمه علی اکبر فلاحی، «خویشاوندان دور» به ترجمه مصطفی مفیدی، «گرینگوی پیر» به ترجمه عبدالله کوثری، «لائور ادیاس» و «اینس» هر دو به ترجمه اسدالله امرایی برخی از این آثار هستند. کارلوس فوئنتس در گفتوگو با مجله معتبر «پاریس ریویو» در شماه 82 زمستان سال 1981 شیوه نوشتن خود را چنین توصیف میکند: من نویسنده صبحگاهی هستم. از ساعت هشت و نیم شروع می کنم به نوشتن با قلم و تا ساعت دوازده و نیم ادامه میدهم و بعد می روم شنا. بعد برمیگردم و ناهار میخورم و بعدازظهر کتاب میخوانم. بعد هم میروم پیادهروی تا برای نوشتن روز بعد آماده شود. باید تمام کتاب را در ذهنم بنویسم، قبل از اینکه مشغول نوشتن شوم. اینجا در پرینستون (فوئنتس در زمان مصاحبه در این دانشگاه تدریس میکرد) همیشه مسیری مثلثی شکل را پی میگیرم: به خانه انیشتین در خیابان مرسر میروم، بعد به خانه توماس مان در خیابان استاکتن و بعد به خانه هرمان بروچ. پس از دیدار از این سه خانه به خانه خودم میروم و وقتی به خانه میرسم شش تا هفت صفحه را که فردا مینویسم در ذهن دارم. اول با مداد مینویسم و بعد که حس کردم داستان آنجاست، آن را کناری میگذارم. بعد دستنویس را تصحیح میکنم و خودم آن را ماشین میکنم و تا آخرین لحظه آن را اصلاح میکنم. وقتی داستان را روی کاغذ میآورم درواقع کار آن تمام شده است: نه صحنهای از قلم افتاده و نه بخشی. دقیقا میدانم قرار است چه رخ بدهد و کم و بیش همه چیز ثابت میماند، اما در این مواقع درواقع عنصر غافلگیری را درون خودم قربانی میکنم. هر کسی که مینویسد با این مسئله و مشکل آشناست که میداند چه میخواهد بنویسد، اما آنچه روی کاغذ میآید کاملا او را شگفتزده میکند. این یک مشکل پروستی است. مارسل پروست فقط زمانی مینوشت که آنچه را قرار بود بنویسد تجربه میکرد و با این حال به شکلی سعی میکرد بنویسد انگار هیچ چیز درمورد آن مسئله نمیداند، که این خیلی عجیب است. من سعی میکنم فقط آنچه میخواهم را بنویسم و غافلگیر نشوم. به شکلی همه ما نویسندهها چنین ماجرایی داریم: دانستن آنچه میخواهی بگویی، احاطه داشتن بر مواد داستانی و درعین حال برخورداری از اندکی آزادی که معنایش کشف، شگفتی و آگاهی از پیششرط آزادی خواننده است. غرور اسپانیایی اجازه نمیدهد بگذاریم زیردستی (اشاره به ویراستارها) بیاید و بگوید با نوشتهات این کار را بکن. دلیلش هم این است که ما به شیزوفرنی وحشتناکی دچار هستیم که برخاسته از غرور شدید و فردگرایی شدیدترمان است و این را از اسپانیاییها به ارث بردهایم. اگر در آمریکای لاتین بخواهید تغییری در نوشته کسی بدهید، حتی جای یک نقطه را عوض کنید، واکنش میدهد و خیلی سریع شما را متهم به سانسور و توهین میکند. وضعیت من به عنوان نویسندهای مکزیکی مشابه نویسندهای در اروپای شرقی است. ما از امتیاز سخن گفتن در منطقهای برخوردار هستیم که این امتیاز در آن باب نیست. ما به جای دیگران سخن میگوییم، مسئلهای که در آمریکای لاتین بسیار مهم است، درست مثل اروپای مرکزی. البته برای این قدرت حساب هم باید پس بدهی: یا در خدمت جماعت هستی یا با صورت زمین میخوری. ما به عنوان نویسنده نسبت به نویسندگان آمریکایی باید کارهای بیشتری در فرهنگمان انجام دهیم. آنها میتوانند وقت بیشتری برای خودشان و نوشتنشان داشته باشند، درحالیکه اینجا ما با تقاضای جامعه روبرو هستیم. پابلو نرودا میگفت هر نویسنده آمریکای لاتین در حالی قدم برمیدارد که سنگینی بسیار روی دوش خود احساس میکند، سنگینی مردمش، سنگینی خودش و سنگینی تاریخ ملیاش. ما باید سنگینی بسیار گذشته را بازسازی کنیم تا یادمان نرود چگونه زنده شدیم. اگر گذشتهات را فراموش کنی میمیری. همه نویسندگان با وسوسه زندگی میکنند. برخی وسوسه تاریخ دارند و برخی فردگرای محض هستند و برخی هم در دنیای وسوسه محض غوطه میزنند، که این مورد اخیر جهانیتر است. وسوسه من در تمام کتابهایم مشخص است: همه آنها با ترس سروکار دارند. همه آثار من درمورد ترس هستند، احساس جهانی ترس از اینکه چه کسی از در وارد میشود، چه کسی ما را دوست دارد، چه کسی را دوست داریم و چگونه به اشتیاقمان میرسیم. این وسوسهها در تمامی آثار من دیده میشوند، آن هم در کنار بافت تاریخی که به شکل کلی در آثارم هست. ترجمه: حسین عیدیزاده 58241
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 339]