واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مصاحبه ای که نویسنده را عصبانی کرد
گونتر گراس، مشهورترین نویسنده معاصر کشور آلمان مدتی پیش جدیدترین کتابش را منتشر کرد. او میگوید این کتاب، آخرین اثری است که از او منتشر میشود؛ اما مگر میشود این حرف را پذیرفت؟ گراس استاد ایستادگی و یک جورهایی خوره زندگی است. او در حالی که چند سالی است 80 سالگی را پشت سر گذاشته هنوز سالی چند بار برای معرفی کتاب هایش راهی سفر به شهرهای مختلف آلمان و حداقل کشورهای نزدیک میشود و امکان ندارد در مبارزات سیاسی، مخصوصا وقتی پای حزب سوسیال دموکرات در میان است، بتوان او را آرام دید.گراس که در کتاب جدیدش سراغ «برادران گریم» غولهای ادبیات عامه آلمانی رفته و زندگی دو برادری که قدیمیترین داستانهای اروپا مثل هنسل و گرتل را گفتهاند، بررسی کرده، در یکی از آخرین سخنرانیهایش از نسل جوان آلمانی انتقاد کرد. او گفت نسل جوان تنبل شده و قدر چیزهایی را که دارد نمیداند و برای به دست آوردن چیزهای بیشتر تلاش نمیکند.گونترگراس: میدانید با این سوالها حس ناامیدی را در من به وجود میآورید. من این سوالها را دوست ندارم، اما به شما میگویم همین که متولد شدهایم خیلی جالب استاز پیر شدن ناراحت هستید؟نه. با وجود این که پیری همه وجودم را گرفته، ولی از آن شکایتی ندارم. به هر حال افزایش سن هم مزایای خودش را دارد که دقت نگاه انسان نسبت به گذشته از جمله آنهاست. با بالا رفتن سن آدم حتی نسبت به فصلها هم حساس میشود و هر بار چیز جدیدی در آنها کشف میکند. تصور رفتن، وحشتناک نیست؟خیر بعکس فکر میکنم تصور زندگی ابدی و حرص انسان برای دست یافتن به جاودانگی وحشتناک باشد. همه ما مهمانان کره زمین هستیم و سرانجام یک روز این کره باید از دست مزاحمتهای این مهمانان نجات پیدا کند. آیا این یک نگاه بدبینانه نسبت به زندگی نیست؟این استدلال اصلا بدبینانه نیست. پیش بینی پایان بشریت کاملا واقعی است. ما با کارهای غیرمنطقی خودمان این پایان را نزدیکتر میکنیم و با زبالههای تولیدییمان، زمین را فرسودهتر میکنیم. راه نجات چیست ؟نمیدانم. آیا واقعیت دارد که شما موضوعات خود را از دل فاجعهها و بحرانها پیدا میکنید؟وقتی از بحران نام میبرید، فکر من به سمت بحران اقتصادی حال حاضر جهان معطوف میشود، اما برای من بحران در هنر و تفکر اهمیت دارد. وقتی میگویید برای جهانی بهتر مبارزه میکنید، فکر میکنید این کار امکانپذیر باشد؟ما در دنیای آشفتهای زندگی میکنیم، ولی من خیلی خوب زندگی میکنم و آن را دوست دارم. من مدت زیادی در قاره آسیا زندگی کردم. مدتها با همسرم در کلکته زندگی کردم و دیدم که چگونه فقر و بدبختی، انسانها را به تحرکی عظیم وادار میکند. من از این سالها خیلی چیزها یاد گرفتم. چه درسهایی؟این که شادی باید به خودی خود معنا داشته باشد. انسان نباید زیاده خواه باشد و یک سیاستمدار باید واقعیات را ببیند. اما یک هنرمند چطور؟یک هنرمند یک شهروند هم هست. من در 14سالگی میدانستم یک هنرمند خواهم شد؛ ولی من به نسلی دیگر تعلق دارم. زمانی که من شعر مینویسم، به سازش کردن و توافق کردن نیازی ندارم؛ ولی زمانی که در جامعه فعالیت میکنم بر اساس توافق و سازشی پذیرفته شده زندگی میکنم. من این یک درس را درک کردهام. بزرگترین موفقیت سیاسی شما چه بود؟با سربلندی میگویم که به ویلی برانت برای اتحاد دو آلمان کمک کردهام. یک توصیه من به گرهارد شرودر که او به آن عمل کرد هم دوری از جنگ عراق بود. من واقعا از این توصیه سرافرازم. بعد از ویلی برانت، هلموت کهل صدراعظم وقت آلمان ناسزاهای زیادی در راه وحدت دو آلمان شنید. کلماتی مثل کودن، احمق، گلابی. نظرتان درباره این برداشتها چیست؟از این ناسزاها ناراحت میشوم، چون آدمها را که نمیشود با سیب و گلابی مقایسه کرد. با این حال وحدت آلمان به شکلی که کهل آن را تعریف میکرد، یک اشتباه بزرگ بود. نظرتان درباره کسی که در لحظههای تاریک زندگی آرزو میکند که ایکاش متولد نشده بود، چیست؟ به او چه میگویید؟میدانید با این سوالها حس ناامیدی را در من به وجود میآورید. من این سوالها را دوست ندارم، اما به شما میگویم همین که متولد شدهایم خیلی جالب است. ناگوارترین واقعه زندگی شما چه بود؟مرگ مادرم. او 57 سال داشت و بر اثر سرطان درگذشت. شما در مراسم تدفین گریه نکردید؟من هنوز هم گریه میکنم. او به هنرمند شدن من خیلی فکر میکرد. نقشههای زیادی هم داشت، ولی هرگز نتوانست شاهد موفقیت من باشد. تنها چیزی که او از موفقیت من دید، مجسمهای بود که در جریان گزارش سالانه آکادمی هنر شهر دوسلدورف، یعنی در محل تحصیل من به نمایش گذاشته شد. او انسان رمانتیکی بود. مادرتان را خیلی دوست داشتید؟بله. احتمالا روی سنگ قبر من حک میشود: اینجا جایگاه گونتر گراس است که شیفته مادرش بود. درباره رمان جنجالیتان «پوست کندن پیاز» که چند سال پیش منتشر شد و شما اعتراف کردید که در زمان جوانی عضو ارتش اس. اس بودید، چه میگویید؟ آیا باید 60 سال صبر میکردید تا اعتراف کنید؟نه. اگر زودتر اعتراف میکردید احتمال داشت که جایزه نوبل را به شما ندهند؟اولین بار است که چنین چیزی را میشنوم. آکادمی جایزه نوبل در استکهلم سوئد پس از این مساله یک توضیح رسمی برای من ارسال کرد که در آن نوشته بود، اهدای این جایزه به چنین چیزهایی ربطی ندارد. انکار نمیکنم که از عضویت در اس. اس شرمندهام و احساس گناه میکنم، ولی من هیچ کس را تیرباران نکردم. من در موقعیتی قرار گرفته بودم که فرصت و امکانی برای خروج از آن نداشتم. اما در هر حال بار این شرمساری را باید در سالهای باقیمانده عمرم تحمل کنم.اگر تجربیات جوانی شما از جنگ وجود نداشت، این احتمال بود که اصلا به سوی نوشتن نروید؟وقتی من کار نوشتن را شروع کردم، نازیها به زبان و ادبیات آلمان صدمات بسیاری زده بودند. اما انگیزههای مختلفی موجب نوشتن میشود؛ جاهطلبیها، بلندپروازیها و... .زمانی از شما سوال شده بود که چه وقت احساس خوشبختی کردهاید و شما در پاسخ گفته بودید «هیچ وقت.»فکر میکنید که من نمیتوانم خوشبخت باشم؟ پس مرا دست کم گرفتهاید. خوشحالی و خوشبختی همه انسانها لحظهای است. این احساس میتواند در زمان کشیدن یک طرح یا ساختن یک مجسمه ایجاد شود. اما امکان ندارد انسان همیشه احساس خوشبختی کند. حتی لحظههایی هست که آدم احساس میکند بدبختترین آدم کره زمین است. در جبهه وقتی معنی ترس را یاد میگرفتم، وقتی در 17 سالگی میدیدم که چطور انسانها در یک لحظه متلاشی میشوند، بدترین لحظهها را تجربه کردم... . او کم نمیگذاردگراس که متولد سال 1927 در شهر دانسیگ لهستان است و بعدها آلمان را انتخاب کرد، یکی از نویسندگان آلمانی است که نام کشورش را برای داشتن جایزه ادبی نوبل در تاریخ ثبت کرده است. او از ابراز نظر درباره عقایدش آن هم در مواردی چون مرگ، زندگی، سیاست و ... ترسی ندارد.گراس یکی از آن نویسندگانی است که عاشق حرف زدن است. برای همین او وقت مصاحبه هم چیزی کم نمیگذارد و با او میشود از هر دری سخن گفت.او از آن آدمهای پرحرارتی است که فضای اطرافشان را همیشه گرم و بخشی از انرژی وجودشان را با دست و دلبازی نثار دیگران میکنند. از نکات مهمی که درباره گونتر گراس 83 ساله باید بدانید این است که او اصلا رانندگی نمیکند، چون گواهینامه رانندگی ندارد و وقت نوشتن عاشق نوشیدن چای است. مثل همه نویسندگان دیار خودمان امورات نویسندگی او بدون خوردن چای نمیگذرد. مترجم: آرزو پناهیتهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 459]