واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: راه رفتن هم آداب دارد
آداب راه رفتندرست است که راه رفتن مسأله ساده اى است ، اما همین مسأله ساده مى تواند بیانگر حالات درونى و اخلاقى و احیانا نشانه شخصیت انسان بوده باشد، چرا که روحیات و خلقیات انسان در لابلاى همه اعمال او منعکس مى شود و گاه یک عمل کوچک حاکى از یک روحیه ریشه دار است .و از آنجا که اسلام تمام ابعاد زندگى را مورد توجه قرار داده در این زمینه نیز چیزى را فروگزار نکرده است . در قرآن و روایات در مورد راه رفتن هم رهنمودهایی آمده است که باید آویزه گوشمان قرار دهیم تا مبادا به خاطر نا آگاهیمان بازیچه شیطان شویم و در دسته ای قرار گیریم که مورد خشم خدا واقع شده اند قرار گیریم .خداوند در سوره مبارکه لقمان بسیاری از مباحث اخلاقی را در این سوره و به زبان لقمان حکیم بیان میدارد ، در مورد راه رفتن میفرماید : «وَ لا تُصعِّرْ خَدَّک لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فى الاَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یحِب کلَّ مخْتَالٍ فَخُور» (1) ؛ (پسرم !) با بى اعتنائى از مردم روى مگردان ، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد.«وَ اقْصِدْ فى مَشیِک وَ اغْضض مِن صوْتِک إِنَّ أَنکرَ الاَصوَتِ لَصوْت الحمیر» (2) ؛ (پسرم !) در راه رفتن اعتدال را رعایت کن ، از صداى خود بکاه (و هرگز فریاد مزن ) که زشت ترین صداها صداى خران است. "تصعر" از ماده "صعر" در اصل یکنوع بیمارى است که به شتر دست مى دهد و گردن خود را کج مى کند."مرح " (بر وزن فرح ) به معنى غرور و مستى ناشى از نعمت است ."مختال" از ماده خیال ، و "خیلاء" به معنى کسى است که با یک سلسله تخیلات و پندارها خود را بزرگ مى بیند."فخور" به معنى کسى است که نسبت به دیگران فخر فروشى مى کند (تفاوت مختال و فخور در این است که اولى اشاره به تخیلات کبرآلود ذهنى است ، و دومى به اعمال کبر آمیز خارجى است).و به این ترتیب لقمان حکیم در اینجا از دو صفت بسیار زشت ناپسند که مایه از هم پاشیدن روابط صمیمانه اجتماعى است اشاره مى کند: یکى تکبر و بى اعتنائى ، و دیگر غرور و خودپسندى است که هر دو در این جهت مشترکند که انسان را در عالمى از توهم و پندار و خود برتربینى فرو مى برند، و رابطه او را از دیگران قطع مى کنند.مخصوصا با توجه به ریشه لغوى "صعر" روشن مى شود که این گونه صفات یکنوع بیمارى روانى و اخلاقى است ، یکنوع انحراف در تشخیص و تفکر است ، و گر نه یک انسان سالم از نظر روح و روان هرگز گرفتار اینگونه پندارها و تخیلات نمى شود.ناگفته پیدا است که منظور "لقمان "، تنها مسأله روى گرداندن از مردم و یا راه رفتن مغرورانه نیست ، بلکه منظور مبارزه با تمام مظاهر تکبر و غرور است اما از آنجا که این گونه صفات قبل از هر چیز خود را در حرکات عادى و روزانه نشان مى دهد، انگشت روى این مظاهر خاص گذارده است .در آیه بعد دو برنامه دیگر اخلاقى را که جنبه اثباتى دارد در برابر دو برنامه گذشته که جنبه نفى داشت بیان کرده مى گوید: پسرم ! در راه رفتنت اعتدال را رعایت کن .و در سخن گفتنت نیز رعایت اعتدال نما و از صداى خود بکاه و فریاد مزن چرا که زشت ترین صداها صداى خران است .درواقع در این دو آیه از دو صفت ، نهى ، و به دو صفت ، امر شده : نهى از خود برتربینى ، و خودپسندى ، که یکى سبب مى شود انسان نسبت به بندگان خدا تکبر کند، و دیگرى سبب مى شود که انسان خود را در حد کمال پندارد، و در نتیجه درهاى تکامل را بروى خود ببندد هر چند خود را با دیگرى مقایسه نکند.گر چه این دو صفت غالبا توأمند، و ریشه مشترک دارند ولى گاه از هم جدا مى شوند. و " امر" به رعایت اعتدال در "عمل" و "سخن" ، زیرا تکیه روى اعتدال در راه رفتن یا آهنگ صدا در حقیقت به عنوان مثال است .و براستى کسى که این صفات چهارگانه را دارد انسان موفق و خوشبخت و پیروزى است ، در میان مردم محبوب ، و در پیشگاه خدا عزیز است . این گونه صفات یکنوع بیمارى روانى و اخلاقى است ، یکنوع انحراف در تشخیص و تفکر است ، و گر نه یک انسان سالم از نظر روح و روان هرگز گرفتار اینگونه پندارها و تخیلات نمى شود.روایات در زمینه راه رفتن
در حدیثى از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى خوانیم : من مشى على الارض اختیالا لعنه الارض ، و من تحتها، و من فوقها : کسى که از روى غرور و تکبر، روى زمین راه رود زمین ، و کسانى که در زیر زمین خفته اند، و آنها که روى زمین هستند، همه او را لعنت مى کنند!.باز در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى خوانیم : نهى ان یختال الرجل فى مشیه و قال من لبس ثوبا فاختال فیه خسف الله به من شفیر جهنم و کان قرین قارون لانه اول من اختال !پیامبر از راه رفتن مغرورانه و متکبرانه نهى کرد و فرمود: کسى که لباسى بپوشد و با آن کبر بورزد، خداوند او را در کنار دوزخ به قعر زمین مى فرستد و همنشین قارون خواهد بود، چرا که او نخستین کسى بود که غرور و کبر را بنیاد نهاد .و نیز از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم که فرمود: خداوند ایمان را بر جوارح و اعضاى انسان واجب کرده و در میان آنها تقسیم نموده است : از جمله بر پاهاى انسان واجب کرده است که به سوى معصیت و گناه نرود، و در راه رضاى خدا گام بردارد. و لذا قرآن فرموده است : در زمین متکبرانه راه مرو... و نیز فرموده : اعتدال را در راه رفتن را رعایت کن .در روایت دیگر این ماجرا از پیامبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده است که از کوچه اى عبور مى فرمود: دیوانه اى را مشاهده کرد که مردم اطراف او را گرفته اند و به او نگاه مى کنند فرمود: على ما اجتمع هؤ لاء: "این ها براى چه اجتماع کرده اند" عرض کردند: على المجنون یصرع : "در برابر دیوانه اى که دچار صرع و حمله هاى عصبى شده است " .پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نگاهى به آنها کرد و فرمود: ما هذا بمجنون الا اخبرکم بمجنون حق المجنون : این دیوانه نیست ، مى خواهید دیوانه واقعى را به شما معرفى کنم ؟! عرض کردند آرى اى رسول خدا.فرمود: ان المجنون : المتبختر فى مشیه ، الناظر فى عطفیه ، المحرک جنبیه بمنکبیه فذالک المجنون و هذا المبتلى : دیوانه واقعى کسى است که متکبرانه گام بر مى دارد، دائما به پهلوهاى خود نگاه مى کند، پهلوهاى خود را به همراه شانه ها تکان مى دهد (و کبر و غرور از تمام وجود او مى بارد). این دیوانه واقعى است اما آنکه دیدید بیمار است ! لقمان به مسائل اخلاقى در ارتباط با مردم و خویشتن پرداخته ، نخست تواضع و فروتنى و خوشروئى را توصیه کرده مى گوید: با بى اعتنائى از مردم روى مگردان و مغرورانه بر روى زمین راه مرو. چرا که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست نمى دارد . آداب سخن گفتندر اندرزهاى لقمان اشاره اى به آداب سخن گفتن شده بود، و در اسلام باب وسیعى براى این مساله گشوده شده ، از جمله اینکه : تا سخن گفتن ضرورتى نداشته باشد سکوت از آن بهتر است .چنانکه در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم : السکوت راحة للعقل : سکوت مایه آرامش فکر است . و در حدیثى از امام على بن موسى الرضا (علیهم االسلام ) آمده است من علامات الفقه : العلم و الحلم و الصمت ، ان الصمت باب من ابواب الحکمه : از نشانه هاى فهم و عقل ، داشتن آگاهى و بردبارى و سکوت است ، سکوت درى از درهاى حکمت است .ولى البته در روایات دیگر تاکید شده است ، در مواردى که سخن گفتن لازم است مؤ من باید هرگز سکوت نکند پیامبران به سخن گفتن دعوت شدند نه به سکوت ، وسیله رسیدن به بهشت و رهائى از دوزخ ، سخن گفتن به موقع است . فرآوری : محمدی_گروه دین و اندیشه تبیان منبع تفسیر نمونه جلد 17پی نوشت ها : 1- سوره لقمان آیه 18. 2- سوره لقمان آیه 19.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 365]