واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
(20)- دعوت کارگردان: ابراهيم حاتمي کيا فيلم نامه: ابراهيم حاتمي کيا، چيستا يثربي مدير فيلمبرداري: تورج منصوري تدوين: مهدي حسيني وندموسيقي: محمدرضا عليقليطراح چهره پردازي: مهين نويديصدابردار: مهران ملکوتيبازيگران: محمدرضا فروتن، مهناز افشار، کتايون رياحي، مريلا زارعي، گوهر خيرانديش، ثريا قاسمي، رضا بابک، سيامک انصاري، محمدرضا شريفي، فرهاد قائميان، مجيد مشيري، سارا خوييني ها، سحر جعفري جوزاني، آناهيتا نعمتي، هدا ناصح، نگار فروزنده، مژگان جوديتهيه کننده: محمد پيرهادي99 دقيقهدستيار اول کارگردان و برنامه ريز: عليرضا شمس شريفي. دستيار دوم کارگردان: علي ثميني. منشي صحنه: مينا زرپور. دستيار اول فيلمبردار: مجيد غفاري. دستيار دوم فيلمبردار: مهران اميريان. صداگذار: محسن روشن. عکاس: اسماعيل حاتمي کيا. دستياران صدابرداري: امير نوبخت، کيوان نصيري خرم. دستياران صداگذاري: محمد جواهري زاده، عرفان روشن. دستياران تدوين: احسان شيباني، محمدرضاحريريان. گروه فيلمبرداري: ناصر فرضي زاده، ارشاد شفيق، پيمان باقري، محمد حيدري، احسان نادري. مجريان گريم: مهرنوش طبيبي، دانيال حقيقت، زهره صمدي. دستيار لباس: مهناز غني. مدير صحنه: فرشاد مهديادگار. دستيار اول صحنه: رضا عسگرخاني. جلوه هاي ويژه: عباس شوقي. دکوراتور: احمد ترابي. مدير توليد: محمدرضا منصوري. دستيار توليد: محمدرضا پيرهادي. انتخاب بازيگر: چيستا يثربي. امورمالي و اداري: فرشته زارعي. مدير تدارکات: حميدرضا حاجي زاده. ضبط ويدئويي صحنه: جعفر موسوي. سينه موبيل: غلامرضا حسين زاده. خدمات: حسن افشار. تدارکات: محمدعلي محمدي، احمد دهقاني، کاظم نامني. دستياران جلوه هاي ويژه: آرش آقابيک، امير آقابيک، محمدعلي نقدي. حمل و نقل: هادي نوري، کاوه ديداري، جعفر اينانلو، کامبيز اينانلو، مهدي شهرباف. پخش از نمايش گران.شروع نمايش: از دهم مهر سينماهاي نمايش دهنده: آفريقا، فرهنگ، فلسطين، آزادي، سروش، اريکه ايرانياني، مرکزي، پيروزي، سپيده، شاهد، کارون، گلريز، پايتخت، پرديس تماشا، فرهنگ سراي دختران، بلوار.خلاصه داستان:آزمايشگاهي ناگهان مجبور مي شود يک هفته تعطيل کند و يکي از کارمندان را موظف مي کنند که جواب ها را تلفني به اطلاع مشتريان برسانند؛ از جلمه پنج زن که ناباورانه مطلع مي شوند حامله اند و هر کدام داستاني دارند: قصه ي شيدا: شيدا صوفي بازيگر سرشناس سينما(مهناز افشار) در حال بازي در فيلمي است که برايش اهميت زيادي دارد و مدت ها منتظر اين امکان کاري بوده است. اين خبر شوکه اش مي کندو ادامه ي بارداري به ايفاي نقشي که به عهده گرفته لطمه خواهد زد. براي همين تصميم مي گيرد جنين را سقط کند. همسرش علي (سيامک انصاري) با اينکار مخالف است و درست زماني که شيدا در مطب زني است که پنهاني سقط انجام مي دهد (آناهيتا نعمتي) سر مي رسد و مانع مي شود. شيدا به کارش باز مي گرد و همبازي اش (محمدرضا شريفي نيا) نيز که به حاملگي او پي برده، مدام با طعنه به او گوشزد مي کند که براي متوقف نشدن کار در آينده، بايد به حاملگي اش خاتمه دهد. در يک فصل که شيدا سوار بر اسب است، به عمد باعث رم کردن اسب و پرتاب شدن او مي شود. شيدا زخمي مي شود اما در مطب افسانه، دکتر سونوگرافيست (کتايون رياحي)، خبر سالم ماندن جنين را مي شنوند. شيدا به فيلمبرداري باز مي گردد و قرار است با همبازي اش در کوهي پربرف، اسکي کند. او در چاله اي توي برف سقوط مي کند. سرانجام پيدايش مي کنند و به همراه علي و با هلي کوپتر امداد، جهت درمان اعزامش مي کنند. قصه ي خورشيد: زن و مردي جوان و شهرستاني و فقير در تهران زندگي مي کنند؛ زينال (محمدرضا فروتن) با موتور سه چرخه اش در کار لوله بازکني ست و سودابه (سحر جعفري جوزاني) قرار است در خانه هاي مردم کار کند. خبر حاملگي در چين شرايطي خوشحال شان نمي کند و زن از ترس فقر و از دست دادن امکان کار در خانه ها، مصمم به سقط جنين است. آنها در مطب همان خانم سقط کننده منتظرند تا نوبت شان شود. زني ميان سال به نام خورشيد (ثريا قاسمي) هم آن جا نشسته و به آنها راه ديگري براي خلاص شدن از بچه پيشنهاد مي کند که هزينه اي هم براي شان نداشته باشد. او حاضر است در ازاي تحويل گرفتن بچه اي که آنها قصد سقط کردنش را دارند، پول پرداخت کند و در ماه هاي منتهي به زايمان نيز از او مراقبت کند. آنها مي پذيرند و کم کم مرد هم به آن خانه مي آيد. رفتار خورشيد مشکوک است و سودابه را نگران بچه مي کند؛ ضمن اينکه به تدريج حس دوست داشتن آنها نسبت به فرزند نيامده شان بيش تر مي شود. تا اين که پشيمان مي شوند و مخفيانه مي گريزند؛ در حالي که خورشيد در حال تماشاي آنان است و خوشحال. او مامايي ست که در گذشته سقط هاي زيادي براي ديگران انجام داده و اکنون براي التيام وجدانش مي کوشد تا با اين راه، «فرشته ديگري را روي زمين نگه دارد.»زني ميان سال (گوهر خير انديش )در مراسم خاک سپاري قصه ي دوستش که هم سن او بوده، خبردار مي شود که باردار است. سيده خانم چند دختر بزرگ دارد و يکي از دخترانش (نگار فروزنده) باردار است. او از حرف و کنايه ي ديگران و دختران شان شرمگين است اما همسرش حاج مهدي (رضا بابک) در حال ورزش صبحگاهي، با نشاط و خوش حالي با اين خبر برخورد مي کند. سيده خانم تحت فشار دخترانش مي پذيرد که بچه را سقط کند و با ترديد به مطب همان خانم سقط کننده مي رود که در داستان هاي ديگر هم حضور دارد. در ترديد و بحث هايي که ميان او و دخترش و آن خانم رد و بدل مي شود، سقط کننده مي گويد که اين جور حاملگي هاي ناخواسته مثل تجاوز جنسي است. اين نظر را سيده خانم برنمي تابد و با اعتراض خارج مي شود و منصرف مي شود. در آخر مي بينيم که او عازم يک امامزاده است.قصه ي افسانه: افسانه (کتايون رياحي) سونوگرافيستي که در چهار داستان ديگر فيلم هم حضور دارد و زنان باردار به او مراجعه مي کنند، خبر حاملگي اش را دريافت مي کند و خوش حال مي شود، چون نازاست و بالاخره توانسته با تخمک اهدايي زني که خودش برگزيده و طي لقاح مصنوعي باردار شود. او ترجيح داده که همسرش کاوه (مجيد مشيري) نداند که تخمک اهدايي را از چه کسي گرفته، اماوقتي به محل کار آن زن مي رود تا آخرين چک او را بدهد، تصادفاً خودکار تبليغاتي شرکت کاوه را در دست آن زن مي بيند. مشکوک مي شود و چک آخر را به قراري با او در مطب خودش موکول مي کند. در اين قرار، کاوه هم دعوت شده و افسانه شرايطي را فراهم مي کند تا آن دو تصادفي رو به روي هم قرار گيرند.زن اهدا کننده (طلا) که کاوه را حميد صدا مي کند. معلوم مي شود که کاوه از همه جا بي خبر است، توانسته اهدا کننده ي تخمک را پيدا کند و با نام حميد، با او ارتباط عاطفي برقرار کرده و اکنون هم همسر اوست. آگاهي از اين موضوع، افسانه را آشفته و مأيوس مي کندو ناگهان خود را باردار فرزند زوجي مي بيند که يکي از آنها شوهر اوست. در تنگناي اين بحران روحي تصميم به سقط جنين مي گيرد؛ توسط همان خانم سقط کننده که دوست و همکارش نيز هست و اين بار و برخلاف دفعات قبل، او با تصميم کسي که براي سقط به او مراجعه کرده موافق نيست. به همين دليل با اين دروغ که کاوه رضايت نامه ي سقط را امضا کرده و رنجاندن افسانه و سپس اعتراف به دروغ و اميدوار کردنش، او را منصرف مي کند. کاوه پايين منتظر افسانه است تا به استقبال ولادت کودک شان بروند که تازه در رحم افسانه شکل گرفته است. قصه ي بهار: بهار (مريلا زارعي) که به دليل نازايي مجبور به جدايي از همسر سابقش شده، اکنون زن صيغه اي منصور (فرهاد قائميان) است که زن و فرزند بزرگ دارد. او مرد را عاشقانه دوست دارد و به عنوان مترجم نيز در شرکت او همکاري مي کند. خبر حاملگي غير قابل پيش بيني را که مي شنود، دچار دو احساس متفاوت مي شود. هم بابت امکان مادر شدن پس از اين هم سال نااميدي، خوش حال است و هم بابت اصرار منصور بر سقط جنين پريشان. بهار حاضر مي شود که در ازاي مادر شدن از عشق خود بگذرد اما مرد که شمايل و رفتار مذهبي نيز دارد، تنها چاره ي حفظ آبروي خود را سقط جنين مي داند. بهار مي گريزد اما منصور پيدايش مي کند. شب بهار در ماشين منصور و احتمالاً رهسپار جايي براي سقط است که ناگهان زن در را باز مي کند و خود را به خيابان مي اندازد. او را تصادفاً به همان بيمارستاني مي برندکه پسر مرد در آن جا دوره ي انترني را مي گذراند. همسر اول مرد هم پيدايش مي شود و بهار کاملاً خويشتن دارانه، رابطه اش را پنهان مي کند. جنين سالم است و به نظر مي رسد که مرد هم دست از اصرار براي سقط برداشته است. منبع:سالنامه فيلم - ش 18/س
#سرگرمی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 614]