واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شعرهای ست*آثار تازهای از محمد شمسلنگرودی
محمد شمسلنگرودی:شعرهای «ست» تقدیم است به ف.روا 1«ست»با رستورانها، ملتها، كوچههابر كرانه دریا موج میزندو موسیقی رنگ در تاریكی به گوش میرسد.گردشگران گرمازدهدر چادر آوازهای زنجرهها خواب رفتهاندو بانكهابر كرانه دریا، رویاهایشان را خراش میدهدو مدیترانه با گلوی پر از نمك آواز میخواند.روز، روبان از پیشانی باز كردهتا ترانه كولیها را بخواندمرغهای دریاییشعر در منقار گرفتهدر كوچه فرو میریزندمن با سبدی پارهبه خریدن وقت میروم. 2آیا همچنان و همان است:گورستانی دریاییمشرف به سكوت خورشید.از پله سنگی بالا میرویم(من، فرزانه، الیانا)و میبینم جنگ راكه مثل گاهواره جهان را تاب میدهدو پل والری(این كودك چند روزه)در سنگ بلورینش خواب رفته است. 3ای مرغهای دریاییبیهوده نام مرا میخوانیدبر تخته سنگ ملایم كفها شعری رسم میكنید كه ازآن من نیستشعری كه دهان به دهان آب میشودو سطری از آن راتعویض بالهای زخمیتان كردهاید. 4در «ست»رودخانهای استكه میگویند «والری» پیش از گزاردن شعرهایشلیوانی از آن مینوشیدو واژههای فراموششده از پوستش میتراویدرودخانهایكه والری را غرق كرد. 5در «ست»باغبانی استكه تخم ستاره دریایی برابر چشمتان میكارداز این ستارهها میشوددر گلدان اتاق خوابتان كاشتو صبحبا صدای گرفتهای، در ستایش روشنیبیدار شد. 6كوچههایی استكه از عبور رهگذران خنكا میتراودطوری انگاركه در آسمان خیابانها شبنم میفروشندو سراشیبیها را پایان نیستمگر كه بیایند و چشم رودخانههای خجول را ببوسند.ماه خجالتیانگشتریش هر شبدر رودخانه فرو میافتدو تا سپیده بستر آب را میكاود.كاش جرثقیلی داشتم«ست» را برمیداشتممیبردمدر كوچههای نازك كابل دور میزدم. 7در «ست»مرگ را دیدهامبا چشمانی خیس، از ملامت زندگیكه تمنا میكردبه زندگیش بازگردانیم و نمیشدچرا كه تمامی شاعراندر ستایش شادی دست میزدیمدستی نداشتیمدستگیرش شویم. 8طنابی مخفیسراسر شهر را پوشانیده بودكه راه ورودی رنج را ببندددر خیابانها زورقهایی روان بودكه با تنفس بچهها كار میكردو شاعران بیداری كشیدهسحرگاهان خم میشدند بر ساحلو بسته به اندوهی كه در دل خود كشته بودندشعر جمع میكردند. 9و از اینجایی كه من ایستادهاممدیترانه بركه سبزفامی استكه فقط دو پرنده در آن جای میگیرندآن هم گونهایكه نك بالشان، از آببیرون میماند. 10این شببا زخم ستارهها بر پیكركه زیر بال هواپیما با ما بال میزنداین شببا سربند سرخ نازك ابرهاكه به سوی فرودگاه با ما پرواز میكنداین شبتنهاست.من در فرودگاه اورلی پاریس دیدهام كه نگاه میكندو مثل سگی گردن میكشداین شبتنهاستمیآید با ماتا بالش را بر خاك میهنمان بگستراندو باقی عمر را با ما سركند. * ست، زادگاه پل والری، شهری ساحلی در جنوب فرانسه و محل برگزاری جشنواره شاعران مدیترانه تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 344]