واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: تجربه لذتبخش يک سفر احساسي
لئوناردو ديکاپريو پس از نقشآفريني قابل توجهش در «شاتر آيلند» اسکورسيزي، با «سرآغاز» نشان ميدهد که به چه جايگاهي در بازيگري رسيده است. چهره رمانتيکش در سالهاي اوليه ورودش به سينما حالا جاي خود را به سيمايي مردانه و جدي داده که ميتواند نقشهايي دشوار را به بهترين شکل بر پرده سينما مجسم کند. لئوناردو ديکاپريو با انتخابهايي که در اين سالها کرده نشان داده که علاقهاي ندارد که يک «برند» تجاري در محصولات هاليوودي باشد. 4همکاري پياپي با مارتين اسکورسيزي، پرسوناي بازيگري او را تغيير داده و فيلم تازه کريستوفر نولان ميتواند سرآغازي ديگر در کارنامه پربار اين سالهايش باشد. ديکاپريو در فيلم سرآغاز نقش «کاب» را ايفا کرده؛ فردي که حرفه عجيبي دارد. کاب تخصصياش سرقت اطلاعات مهم نهفته در ضمير ناخودآگاه انسانهاست. او اين کار را با نفوذ به روياهاي ديگران انجام ميدهد. چالش اصلي اما هنگامي آغاز ميشود که کاب ماموريت مييابد خودش رويايي تازه خلق کند و آن را در ذهن فردي ديگر قراردهد! ديکاپريو ميگويد که با عينيتبخشيدن به اين کاراکتر چالشبرانگيزترين حضور سينمايياش را تجربه کرده است.سرآغاز، ساختار روايي متفاوتي دارد و نحوه رويکردش به مقوله رويا، آن را به لحاظ احساسي بسيار پيچيده کرده است. وقتي براي اولينبار فيلمنامه را خوانديد آن را به خوبي درک کرديد؟ ميدانستم که اين پروژه متعارفي نيست و زمان و انرژي زيادي صرف کردم تا با دنياي اثر آشنا شوم. براي درک بهتر سرآغاز علاوه بر اينکه چندينبار آن را خواندم مطالعات ديگري نيز داشتم. سرآغاز برايم حکم چالشي دشوار و در عين حال لذتبخش را داشت که در واقع کنشو واکنشي رو دررو با کريستوفر نولان محسوب ميشد. او سالها به ايدهاي که قصد ساختش را داشت فکر کرده و براساس آنچه در ذهنش بود فيلمنامه را به نگارش درآورده بود. بسياري از نکاتي که براي من گنگ و نامفهوم بود در ذهن نولان معنايي روشن داشت. به همين دليل توضيحاتش در طول کار بسيار راهگشا بود.نولان، مسيري که قرار بود در سرآغاز طي کنم را برايم مشخص کرد. برخلاف برخي کارگردانها او از همان ابتدا ميدانست که دقيقا از کاراکتر من چه ميخواهد.بازي در سرآغاز ميتواند يک سرفصل تازه در مسير کاري شما باشد؛ تعبيري که ويليام فاکنر درباره خلاقيت به کار ميبرد؛ يعني عرقريزان روح که در جنس بازيتان مشهود است. قبول داريد که سرآغاز، دشوارترين فيلمتان تا به امروز است؟ اثري فراتر از همکاريهاي موفقتان با اسکورسيزي... در اين سالها تجربههاي درخشاني با اسکورسيزي داشتهام که به آنها افتخار ميکنم. اسکورسيزي جايگاه بازيگري مرا ارتقا بخشيد ولي اعتراف ميکنم که سر هيچ فيلمي به اندازه سرآغاز به لحاظ ذهني درگير نشدم. واقعا کار دشواري بود. درست به اندازه دشواري ماموريت کاراکتر کاب که نقشاش را بازي کردم؛ کسي که کارش دزديدن روياهاي ديگران است و اينبار بايد روياي تازهاي خلق کند و در ناخودآگاه طعمهاش قرار دهد.گويا براي نزديک شدن به چنين کاراکتري به تمهيدات ويژهاي رويآورده بوديد. متوجه بوديم که بايد فيلم شگفتانگيزي بسازيم. نولان بيش از هر چيزي به من کمک کرد تا پيش از اينکه مقابل دوربين بروم تصور دقيق و درستي از کاراکتر کاب و جايگاهش در متن فيلمنامه داشته باشم. رسيدن به اين درک خاص نيازمند تمرکز فوقالعادهاي بود و اين اتفاق بايد قبل از شروع شدن فيلمبرداري، در ذهنم کليد ميخورد.اين اتفاق چگونه رخ داد؟ بيشتر از طريق صحبت کردن با نولان. ما بارها و بارها دوستانه کنار هم نشستيم و درباره جزئيات نقش و فيلمنامه حرف زديم. در اين گپ و گفتهاي صميمانه دريافتم که نولان ميخواهد يک فيلم بسيار سرگرمکننده بسازد که در عين حال هستيگرايانه هم باشد؛ يعني هم با روايت داستاني پرتعليق، تماشاگر را به هيجان بياورد و هم به مفاهيم سوررئال و انديشمندانه بپردازد. اين روزها در هاليوود به ندرت فيلمي ساخته ميشود که درک آن نياز به تفکر داشته باشد. از اين منظر سرآغاز موقعيت مغتنمي بود. چهره رمانتيکش در سالهاي اوليه ورودش به سينما حالا جاي خود را به سيمايي مردانه و جدي داده که ميتواند نقشهايي دشوار را به بهترين شکل بر پرده سينما مجسم کند. لئوناردو ديکاپريو با انتخابهايي که در اين سالها کرده نشان داده که علاقهاي ندارد که يک «برند» تجاري در محصولات هاليوودي باشد.نولان برايم توضيح داد که قصد دارد حالات مختلف ضمير ناخودآگاه انسان را واکاوي کند. نزديک به يک دهه به اين ايده فکر کرده و مطالعات گستردهاي هم دربارهاش انجام داده بود. به همين دليل گاهي اوقات تصور ميکردم در حال صحبت با يک فيلسوف هستم! او با تسلط درباره مضاميني که در ذهن داشت توضيح ميداد اما مسئله اين بود که چطور ميخواهد اين مفاهيم را روي پرده بياورد و سينمايي کند!؟پاسخ اين سوالتان را چه زماني گرفتيد؟ هنگام فيلمبرداري؛ وقتي صحنهها جلوي دوربين جان ميگرفتند. نولان وقتي روي صندلي کارگرداني نشست نشان داد که متفکر بودن کافي نيست و بايد فنسالار فوقالعادهاي هم باشي. البته او قبلا اين توانايي را با فيلمهايي چون «يادآوري» و «شواليهتاريکي» اثبات کرده بود.شما در تجسم بخشيدن به روياهايي که در فيلم ميبينيم چقدر مشارکت داشتيد؟تا آنجايي که مربوط به تحليل روياها ميشد همهچيز را به نولان واگذار کردم. اينکه چطور قرار بود تاثير متقابل حالتهاي مختلف نيمه خودآگاه انسان در يک ساختار منسجم داستاني ترسيم شود، کار او بود. خودم را کاملا در اختيار کارگردان گذاشته بودم و نميخواستم در اين امور وارد شوم چون برايم مسلم بود که او در به سرانجام رساندن روايتهاي پيچيده، استاد است. ميدانستم که نولان ميتواند به لحاظ احساسي اين تجربه را براي تماشاگر به شکليگيرا و جذاب به تصوير بکشد. براي بازيگري مثل من باعث اطمينان خاطر است که بداند به کسي تکيه کرده که پيشينه درخشاني دارد و ميداند چگونه از پس فيلمي دشوار برآيد.تا آنجايي که به روياهاي خود من بازميگردد، بايد بگويم زياد رويا بين نيستم. به نظرم، ما به طور آشکار همه چيز را در زندگي سرکوب ميکنيم حتي عقايد و باورهايمان را ! البته سرآغاز برايم فصل تازهاي بود. با طعنه و کنايه بايد بگويم من سر اين فيلم يک روياي فوقالعاده داشتم... به ياد دارم که در استوديو همه کارهايي که در فيلم انجام داده بودم را فراموش کرده و به خود ميگفتم «يک دقيقه صبر کن، جزئيات اين رويا کاملا واقعي هستند و من ميتوانم آن را خلق و ماهرانه مديريتش کنم» به شکلي فوقالعاده سوررئال با روياي خودم بازي ميکردم. هنگام فيلمبرداري سرآغاز لحظه روياپردازي خودآگاه را تجربه کردم؛ لحظات شگفتانگيزي که در آن قدرت مبارزه کردن با مشکلاتم را مييافتم.همين مسئله باعث ميشد احساس بسيار خوبي داشته باشم. پيش از سرآغاز هيچ دانشي در اينباره نداشتم، اين فيلم برايم هم آموزنده و هم سرگرمکننده بود! نولان مرا وارد دنيايي شگفتانگيز کرد. ما در کنار هم يک سفر احساسي حيرتانگيز خلق کرديم؛ سفر به هزارتوي پيچيده ذهن انسان. ترجمه : ناهيد پيشورتنظيم براي تبيان : مسعود عجمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 430]