واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: بازیگران سریال بجز من هیچ كدام اصفهانی نبودند. نیاز بود كه دوستان بازیگر با لهجه اصفهانی تمرینهایشان را شروعكنند. ما تمرینات لهجه و بیان را... برداشت آزاد از واقعیت اصفهان آنهایی كه پیگیر ماجراهای سریال «در مسیر زایندهرود» هستند، حتما میدانند كه مهرداد ضیایی در این سریال نقش فرهاد را بازی میكند، البته پس از نوشتن این جمله حتما باید توضیح داد كه ما در سینما و تلویزیون دو تا مهرداد ضیایی داریم كه اتفاقا هر دویشان بازی را از تئاتر آغاز كردهاند. آن ضیایی دیگر همانی است كه در سریال «آشپزباشی» نقش منوچهر را بازی كرد.مهرداد ضیایی تاكنون در سریالهایی چون بیگناهان و اولین شب آرامش (احمد امینی)، راه شب (داریوش فرهنگ) و كارآگاهان (حمید لبخنده) جلوی دوربین رفته است. اما با این حال این بازیگر را بیشتر با فعالیتهای تئاتریاش میشناسند. در كارنامه حرفهای او نام نمایشهای مطرحی ازجمله مجلس شبیه در ذكر مصائب... و افرا ( بهرام بیضایی)، رومئو و ژولیت، شازده احتجاب، كلفتها (علی رفیعی) و... به چشم میخورد. با او درباره تجربه حضورش در سریال زایندهرود و جزئیات جنس گویش بازیگران به گفتگو نشستیم. او در این سریال با همسرش شهرزاد جواهری (بازیگر نقش روح مادر فرهاد) همبازی است. در تیتراژ سریال نام شما به عنوان مشاور لهجه آمده است. یادم میآید زمانی كه فیلم «آژانس شیشهای» ساختهشد، میگفتند رضا كیانیان درباره لهجه مشهدی به حاتمیكیا مشاوره میداده است. یك مشاور لهجه در یك فیلم یا سریال دقیقا چه كارهایی انجام میدهد؟از روز اول حسن فتحی گفت یكی از ویژگیهای مهم قصه در مسیر زایندهرود این است كه اتفاقاتش در اصفهان میگذرد. بازیگران سریال بجز من هیچ كدام اصفهانی نبودند. نیاز بود كه دوستان بازیگر با لهجه اصفهانی تمرینهایشان را شروعكنند. ما تمرینات لهجه و بیان را از اول اردیبهشت آغاز كردیم. 20 اردیبهشت هم كار تصویربرداری كلید خورد. یعنی 20 روز قبل از شروع كار به طور مداوم با بازیگران اصلی تكتك جملات را كار كردم. جملات فیلمنامه را با لهجه اصفهانی برایشان ضبط كردم. اینها دائم جملات را گوش میكردند تا با آوایش آشنا بشوند. سیدی یك سری كارهای اصفهانی مثل قصههای مجید را به آنها دادم تا گوششان به آوای اصفهانی عادت كند. حتما شنیدهاید كه عدهای از همشهریان شما نسبت به درست ادا نشدن لهجهشان گلایه دارند. چرا با وجود مشاوره شما، باز هم لهجهها ایراد دارند؟هیچ وقت یك فرد غیربومی نمیتواند آواها را آنقدر درست بگوید كه آدمهای شهر شك نكنند. این یك واقعیت است. اصفهانیهایی كه الان نگران درست ادا نشدن لهجهشان هستند، حق دارند. ولی مطمئنا خودشان اذعان دارند كه یك غیراصفهانی نمیتواند بدون ایراد به این لهجه صحبت كند. من از اول این پروژه یك روز هم سر صحنه غیبت نداشتهام. آقای فتحی اصرار داشتند كه روی این قضیه حساسیت داشته باشیم. ولی مطمئن بودیم كه نمیتوانیم به طور صد در صد حق مطلب را ادا بكنیم. در نهایت تنها كسانی كه یك ذره ناراحتاند خود اصفهانیها هستند. این هم طبیعی است، چون فقط آنها تشخصیص میدهند كه لهجه به طور كامل ادا شده یا نه. به عنوان مثال، یك خانم اصفهانی صبح با دفتر روزنامه تماس گرفته بود و میگفت مردم امروز اصفهان كلماتی مثل فرهادی و مسعودی را به كار نمیبرند و همدیگر را عادی صدا میزنند.ما یك خانواده سنتی را انتخاب كردهایم. خود من بزرگشده اصفهان هستم. تا 20 سالگی آنجا بودم. كاملا به فضاهای سنتی اصفهان آشنایی دارم. همین الان هم میتوانم شما را در كوچههای اصفهان ببرم تا عین همین جملات را از آدمهای مختلف بشنوید.یك نكته را فراموش نكنید. فرهادی و مسعودی مال 40 سال پیش هستند. اگر شاهرخی همچنین بیانی داشت میتوانستند ایراد بگیرند.ما اگر میخواستیم خود واقعیت را بسازیم، باید خیلی اتفاقات را نشان میدادیم. ما بخشی از زندگی و واقعیت را میبینیم و آن را به تصور بازیگر، نویسنده و كارگردان اجرایش میكنیم.ما وام گرفته از واقعیت هستیم و عین واقعیت را تصویر نمیكنیم. یا مثلا یك خانم دیگر میگفت «اصطلاح مو را خاركردن» به جای «مو را شانه كردن» دیگر در اصفهان استفاده نمیشود.خب معلوم است. آن خانم این اصطلاح را نمیگوید. ما از آن خانم وام نگرفتهایم. ما نویسندهای داشتهایم كه تسلط بینظیری در زبان و اصطلاحات اصفهانی داشته. علیرضا نادری خودش متولد نجفآباد و بزرگ شده اصفهان است. ما اصرار داشتیم كه این نوع اصطلاحات و بیان و سنتی بودن آدمها را یادآوری كنند. در این مدت خیلیها از اصفهان با ما تماس گرفتهاند كه سریال شما یك جور فضای نوستالژیك دارد. انگار آنها را به 40 سال پیش برمیگرداند. من نگفتهام كه آدمهای اصفهان بیادب هستند و این جوری حرف میزنند. این آدمهایی كه در سریال میبینیم، این جوری حرف میزنند.مثل این است كه شما بگویید آدمهای امروزی مثل شخصیتهای فیلمهای زندهیاد علی حاتمی حرف نمیزنند.امروز صبح یك نفر زنگ زده و گفته شما آبروی اصفهانیها را بردهاید. گفتم اصلا فرض كنید كه اینها غلط حرف میزنند. آیا آبروی اصفهانیها این طوری میرود؟ اصفهان یك شهر تاریخی با قدمت چندین هزار ساله است. تمام دنیا فرهنگ اصفهان را میشناسد. اصلا آبرو به این چیزها نیست. چرا آن طرفش را نگاه نمیكنند كه هزار و یك عنصر زیبای اصفهان به تصویر كشیده شده است. چطور شد كه به گروه در مسیر زایندهرود پیوستید و پیشنهاد بازی در این سریال را پذیرفتید؟در خیلی از كارهای حسن فتحی قرار بود بازی كنم. از اولین فیلم سینماییاش، «ازدواج به سبك ایرانی» هم این قول را به هم داده بودیم. بارها این قضیه تا مرحله اجرا پیش رفت. اما هر بار هماهنگ نمیشد. وقتی شنیدم قرار است سریالی را كار كنند نمیدانستم قصهاش در اصفهان میگذرد. وقتی ماجرا را فهمیدم با كمال میل پذیرفتم. نقشم را بسیار دوست دارم. نه فقط به خاطر لهجه. من تا حالا هیچ وقت در نقشهایم لهجه نداشتهام. خود مردم اصفهان تعجب میكنند وقتی میشنوند من اصفهانی هستم. اولین بار است كه دارم یك نقش بلند را با لهجه صحبت میكنم. این نقش وقتی در قالب اصفهان رفت جذابیتش بیشتر شد. در بازیتان نوعی شیطنت و سر به هوایی دیده میشود. درباره جزئیات شخصیت فرهاد توضیح بدهید.فرهاد یك آدم شكست خورده است كه خیلی مسیرها را رفته و به بنبست خورده. این آدم خیلی موقعیتطلب است. كارش ذغالفروشی است و سیاه كردن آدمها.اینقدر راهها را رفته و به بنبست خورده كه فكر كرده شاید از راه غیرمعمول بتواند به نتیجه برسد. او به هر شاخهای چنگ میزند تا روی آب خودش را نگه دارد. یك جاهایی مخاطب از او دلزده میشود، اما من شخصا به او حق میدهم. اینها تمام تلاششان را میكنند كه بتواند یك زندگی معمولی داشته باشند.وقتی مادر فرهاد میمیرد ثروت زیادی برایش میماند. آن وقت هم نمیتواند از این ثروت استفاده كند. به نظر من خیلی هم كارش غیرمنطقی نیست. اگر از راه درستش میرفت بهتر بود. او سعی میكند از بیراهه به نتیجه برسد.خیلی از این آدمها در دور و برمان هستند. سعی كردم فاكتورهای خاصی برایش اضافه كنم تا شیرینتر شود، چون قصه تلخیهای زیادی داشت. سعی نكردم فرهاد را كمدی بازی كنم. میتوانستم براحتی نقشش را كمیك كنم. این كمدی كردن شیرینیهایی به قصه میداد. اصلا به این سمت و سو نرفتم، چون این شبهه هم به وجود میآمد كه خدای نكرده خواستهام لهجه را مسخره كنم. در سریال «میوه ممنوعه» بازیگران ستارهای چون علی نصیریان، گوهر خیراندیش و هانیه توسلی حضور داشتند و بیشتر بار درام بر دوش بازیگران بود.نقش آفرینی در سریال جدید آقای فتحی چه تفاوتی با آن سریال دارد؟اینجا هم بخش عمده قضیه بر دوش بازیگران است. در این سریال قصه پیچ در پیچتری داریم. میوه ممنوعه خیلی سرراست سراغ قصه میرفت. ولی اینجا خانوادههای مختلفی داریم. همین پیچها سریال را در آینده جذابتر میكند. قصه ما دقیقا از آخر قسمت سوم شروع شد. در 2 قسمت اولیه شخصیتها معرفی میشدند. گرههایی كه در قصه میافتد خیلیهایش غیرقابل پیشبینی است. در سكانسی كه فرهاد خبر مرگ مسعود را میشنود، بازی خیلی خوبی دارید. برای خودتان سختترین سكانس این سریال كدام بود؟از نظر حسی سكانس مواجه شدن با مرگ برادر یكی از صحنههای سخت بود. برادر من چند سال پیش متاسفانه تصادف كرد و فوت شد. صحنه خاكسپاری در قبرستان هم یكی از صحنههای دردآور بود، چون در ذهنم به آن اتفاق فلاشبك میشد. در یكی ازسكانسها كه من و خانم پردیس افكاری سوار بر موتور بودیم، اتفاقی افتاد كه تا مرز مرگ پیش رفتیم. حسن فتحی به بازیگرانش چقدر اجازه بداههپردازی میدهد؟علیرضا نادری آنقدر متن را خوب نوشته بود كه نیازی به بداههگویی نبود. اما حسن فتحی اگر نیاز میدید تغییراتی دادهشود، دیالوگها را كم و زیاد میكرد. از نظر لهجهای هم من به حسن فتحی پیشنهاد میدادم. مثلا ما میگوییم بیا پیشم اما اصفهانیها میگویند وخی بیا. این جوری تغییرات داده میشد. نه این كه مفهوم جمله عوض شود. یكی از ویژگیهای مثبت در مسیر زایندهرود این است كه از لوكیشنهای پایتخت دور شده و آداب و رسوم یكی از قومیتهای كشور را نشان داده است. پرداختن به آداب و رسوم شهرستانها چه جذابیتهایی میتواند داشته باشد؟ما همیشه آدمهای سریالها را دیدهایم كه روی میز مینشینند و ناهار میخورند. در حالی كه خیلیها سر سفره مینشینند و از این كار لذت میبرند. ما خواستیم آنها را نشان بدهیم. این آدمهای سریال ما مسائل همسایه و برادرشان را از یاد بردهاند. 2 سال است كه برادر از برادر خبر ندارد. وقتی بالای سرش میآید كه طرف دارد میمیرد. نمیداند كه برادرش زن دارد. ما خواستیم این روابط انسانی را یادآوری كنیم. كشور ما تهران نیست. كشور ما ایران است با چندین استان و گویشهای زیبا و مراسم جذاب. خیلی از این چیزها دارد از یاد میرود. ما این سریال را برای ایران ساختهایم. تلویزیون باید سعی كند قصهها را در شهرستانها ببرد. فقط این نیست كه بیاییم چند لوكیشن نشان بدهیم. باید آدمها را با تمام خصوصیات، گویشها و خاطراتشان یادآوری كرد. چرا برای ایرانیها شهر اصفهان جذاب است؟ چهل ستون فقط آجر نیست. گذشته و فرهنگ تمام ما ایرانیان است. تخت جمشید یك مقدار سنگ است. آن فرهنگ و سنت و انسانیت و پیشینه تاریخیاش است كه برای ما ارزشمندش كرده است. ما خواستیم سعی كنیم كه به آدمها یادآوری كنیم به دوروبرشان بیشتر توجه كنند. یك ذره زندگی و انسانیت را بیشتر جاری كنند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 691]