واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: این سریال داستان زندگی جوانی شهرستانی است كه برای ادامه تحصیل در رشته پزشكی عازم خارج از كشور میشود، اما حوادثی او را به وطن برمیگرداند و زندگی او را دگرگون میكند... عشق به خانواده، گلرخ را فدا كرد فریدون حسنپور سال گذشته سریال «از یاد رفته» را در شمال كشور مقابل دوربین برد. این سریال را علی لدنی برای شبكه یك سیما تهیه میكند. از یاد رفته داستان آدمهایی است كه با عشق زندگی میكنند و به همین سبب میتوانند از پس مشكلات ریز و درشت برآیند. محمدرضا فروتن در سریال از یاد رفته نقش اصلی را بازی میكند. این سریال داستان زندگی جوانی شهرستانی است كه برای ادامه تحصیل در رشته پزشكی عازم خارج از كشور میشود، اما حوادثی او را به وطن برمیگرداند و زندگی او را دگرگون میكند. مجموعه تلویزیونی گروه سازنده از یاد رفته پس از 5 ماه تصویربرداری در شمال، زمستان سال گذشته وارد تهران شدند و اواخر سال بود كه برای ادامه كار به كاشان رفتند و قرار است با اضافه شدن بازیگران تازه نفسی چون طناز طباطبایی كار تصویربرداری این مجموعه در كویر ادامه پیدا كند و در نهایت با سفری به یكی از كشورهای اروپایی پرونده این مجموعه تلویزیونی به پایان برسد.از همین رو در یكی از روزهایی كه گروه در تهران تصویربرداری داشت به دیباجی جنوبی محل تصویربرداری مجموعه تلویزیونی از یاد رفته رفتم تا از نزدیك داستان مرتضی (عمار آقایی) و گلرخ (سپیده خداوردی) و تلاش عوامل این گروه سریالسازی را شاهد باشم. تقاطع آذرمینا را تا انتها پیاده گز كردم تا شاید پلاك 17 را پیدا كنم. هرچه چشم انداختم پلاك را ندیدم و رفته رفته یقین پیدا كردم كه راه را اشتباه آمدهام یا نشانی را پس و پیش نوشتهام. در همین میان در كوچك نیمهباز در انتهای تقاطع توجهم را جلب كرد وارد حیاط نقلی خانه شدم و برعكس تصورم با خانهای كوچك در دل آذرمینا مواجه شدم؛ خانهای كه بیشتر شبیه به خانههای دانشجویی بود تا محل تصویربرداری.وارد شدم. گروه مشغول تمرین سكانس گفتگو بین مرتضی با بازی عمار آقایی و گلرخ با بازی سپیده خداوردی بود، از دیالوگهایی كه بین این دو بازیگر رد و بدل میشد متوجه تازه شدن دیدار بین این زوج شدم و جالب اینكه درست حدس زده بودم. گلرخ به همراه دو بچه خود بهار و علی كه هر كدام 6 و 4 سال سن داشتند به دیدار همسر خود در تهران و به خانه دانشجویی او آمده بود. خانهای كه با طراحی ساده صحنه و كتابخانهای كوچك كه با كتابهایی درسی پر شده بود بدرستی تداعیگر یك خانه و زندگی دانشجویی بود و قرار بود صحنه گفتگوی عاشقانه مرتضی و گلرخ پس از مدتها دوری از یكدیگر تصویربرداری شود. گلرخ و مرتضی هر دو اهل روستایی در شمال كشور هستند با این تفاوت كه گلرخ در خانوادهای مرفهتر نسبت به مرتضی زندگی كرده و بزرگ شده است و با وجود مخالفت خانوادهها با یكدیگر ازدواج كردهاند و نكته جالب اینكه پس از ازدواج به اصرار گلرخ، مرتضی در كنكور سراسری شركت میكند و در رشته پزشكی دانشگاه تهران پذیرفته میشود و باز هم با اصرار گلرخ در دانشگاه مشغول میشود و گلرخ هم برای بزرگ كردن فرزندان خود و اداره زندگی در روستا میماند و بسختی كار میكند و مرتضی هم به تحصیل خود ادامه میدهد؛ اما ماجرا به این خوبی پیش نمیرود و همه تصورات گلرخ با تغییر رفتار مرتضی به هم میریزد.گلرخ (سپیده خداوردی)، با صورتی آفتاب سوخته كه نمایانگر كار سخت زیر آفتاب و روی زمین كشاورزی است با لباسی مشكی در حالی كه دختر خود بهار را به آغوش كشیده با حالتی آشفته و چشمانی پر از سوال منتظر فرمان حركت حسن پور است تا سكانس 346 و صحنه ورود گلرخ و بچهها تصویربرداری شود؛ در این لحظه فریدون حسنپور به گلرخ و بچهها با چمدانهایی در دست كه بیرون از در ورودی ایستادهاند فرمان حركت میدهد. در باز میشود و گلرخ با بچهها وارد خانه میشوند. مرتضی آن سوی در فرزندان خود را به آغوش میكشد و با نگاهی پر از تردید و خجالت به گلرخ نگاه میكند. گلرخ در حالی كه به اطراف نگاه میكند، میگوید: چقدر قشنگه... در این هنگام مرتضی در حالی كه نگاه از گلرخ برمیدارد به سمت آشپزخانه میرود و گاز را روشن میكند.مرتضی: بنشین... اول از همه چایگلرخ: همه جا كثیفه باید خونه رو تمیز كنم.در این لحظه گلرخ مشغول كار میشود و غذا درست میكند و مرتضی هم مشغول بازی با علی و بهار میشود. بخش نخست این سكانس به پایان میرسد و عوامل صحنه میز غذا را میچینند و بخش دوم از این سكانس - پلان طولانی با كشیدن غذا توسط گلرخ آغاز میشود.قورمه سبزی با عطر و بوی یك غذای خانگی فضای لوكیشن را پر میكند. مرتضی به همراه فرزندان خود دور میز مینشینند و مشغول غذا خوردن میشوند؛ گلرخ به مرتضی نگاه میكند كه با اشتها غذا میخورد و با حالت نگران و چشمانی پر از سوال میگوید: مرتضی...مرتضی دست از خوردن میكشد و منتظر ادامه صحبت همسر خود میشود.گلرخ: تو هنوز زندگیتو دوست داری؟مرتضی در حالی كه سعی میكند نگاه خود را بدزدد، با تردید نگاه میكند و در جواب میگوید: من عاشق زندگیم هستم.گلرخ: من حاضرم جونمو برای این زندگی بدم.مرتضی: من زنده تو رو میخوام.گلرخ میخندد و میگوید: خیلی خوب كردی كه ما رو آوردی اینجا.مرتضی: تازه كجاشو دیدی، شب با هم میریم رستوران پیتزا میخوریم.گلرخ: نه امشب خیلی كار دارم باید ملحفهها را بشورم. فردا بریم رستوران.این سكانس ـ پلان طولانی پس از تمرینات مكرر و گرفتن برداشتهای مختلف در نماهای متفاوت در نهایت به پایان رسید. هر یك از عوامل برای استراحت به گوشهای از فضای كوچك خانه دانشجویی میروند. فریدون حسنپور هم ضمن مرور صحنه بعد و بازبینی مجدد دكوپاژ برای تصویربرداری صحنه بعد نكتههایی را به دستیار خود گوشزد میكند. در همین حین پیش از صحبت با سایر عوامل، از این كارگردان كه عمده فعالیتهای او به ساخت تلهفیلمهای تلویزیونی اختصاص دارد خواستم تا درباره تازهترین مجموعه تلویزیونیاش بگوید؛ اما این كارگردان خستگی 5 ماه كارمداوم در شمال كشور و مشكلات تولید و محدودیتهای موجود برای ساخت یك مجموعه تلویزیونی را پیش كشید و خواست كه صحبت درباره سریال «از یاد رفته» را با وعده یك فرصت بهتر به زمان دیگری موكول كنیم. من هم پذیرفتم اما پس از آن هر اندازه كه پیگیر ادامه گفتگو شدم، كسی پاسخگو نبود.سپیده خداوردی كمی آن سوتر با طراح لباس درباره لباسهایی كه برای حضور مجدد خود جلوی دوربین باید میپوشید صحبت میكرد. این بازیگر را یك سال و نیم پیش پشت صحنه تله فیلم «یك گوشه پاك و پرنور» دیده بودم. از او خواستم درباره نقش خود و كم و كیف حضور در مجموعه تلویزیونی از یاد رفته بگوید و این بازیگر درباره نقش گلرخ گفت: گلرخ جوان از سن 16 سالگی نشان داده میشود و پس از طی یك دوره 13 ساله از زندگی او، نقش را به فاطمه صادقی بازیگر دوران پختگی و میانسالی گلرخ تحویل میدهم. دل كندن از یك كاراكتر با وجود داشتن حس قوی نسبت به آن و همچنین بازی در نقشی كه یك دوره 13 ساله را به نمایش میگذارد سخت است و دشوارتر از آن تحویل دادن این نقش به بازیگر دیگری است كه حتما با دلهره و دلتنگی همراه است. به همین سبب از این بازیگر خواستم تا درباره حس و حال خود نسبت به شخصیت گلرخ بگوید: من با گلرخ و همه حس و حال آن زندگی كردم و زمانی كه پذیرفتم این نقش را بازی كنم، شخصیت گلرخ و حال و هوای او خیلی در وجودم رخنه كرد و درست به دلیل همین تنیده شدن بود كه با همه سختیهایی كه داشت با تمام وجود بازی كردم چراكه بازی در این نقش از 16 سالگی گلرخ آغاز میشود تا اینكه به پختگی میرسد. من با لحظه به لحظه این كاراكتر زندگی كردم. از صبح تا شب به مدت 5 ماه در شمال در شرایط سخت كار كردم و زمانی كه میخواستم گلرخ را به خانم صادقی واگذار كنم خیلی سختم بود. ولی به دلیل اطمینانی كه به آقای حسنپور داشتم میدانستم كه میداند چكار میكند؛ ضمن اینكه خانم صادقی هم بازیگر خوبی است و احساس میكنم نسبت به بازیگران دیگر از نظر قیافه با گریمی كه شد خیلی به قیافه جوانی گلرخ نزدیك شد و از سوی دیگر طراحی لباس هم به تقویت این حس كمك كرد. زمانی كه پلانهای گلرخ در میانسالی با بازی فاطمه صادقی را دیدم، بسیار شعفزده شدم.انتقال نقش برای بازی یك كاراكتر در سنین مختلف كار دشواری است. سپیده خداوردی یكی از عوامل مهم در این انتقال را وجود فیلمنامهای خوب و كامل دانست و گفت: فیلمنامه مجموعه از یاد رفته متنی خوب با دیالوگهای بسیار قوی و بجایی داشت كه خود این دیالوگ 4 بار مفهومی داستان را بیان میكند و از سوی دیگر همین دیالوگها مبین آهنگ لهجه هستند و همین مساله به گویش بازیگر در بیان حس و حال كاراكتر بسیار كمك كرد. در واقع هر دیالوگ با وسواس و دقت بسیار خوبی نوشته شده بود و البته این دقت نظر در حسن نگاه كارگردان است و اصولا آقای حسنپور نویسنده خوبی است؛ به اعتقاد من گلرخ یك نقش ماندگار خواهد شد چراكه نمادی از یك زن كامل ایرانی است. این بازیگر در ادامه صحبتهای خود به ویژگیهای كاراكتر گلرخ در شخصیتپردازی اشاره كرد و گفت: گلرخ نمونه كامل ایثار است. او برای عشق خود فداكاری میكند و همانگونه كه شاملو گفته كه عشق ما نیازمند رهایی است نه تصاحب، در راه عشق ایثار باید كرد نه انجام وظیفه، گلرخ هم واقعا در راه عشق خود ایثار میكند و پای عشقش میماند. البته در این مسیر سختیهایی را هم متحمل شدم چون به هر حال من یك دختر شهری هستم كه تا به حال دست به حیوان نزده بودم و زمین شخم نزده بودم، ولی در سریال از یاد رفته با همه كارهایی چون شیر دوشیدن از گاو، شخم زدن زمین كشاورزی و برنجكاری آشنا شدم و به عبارتی در این مجموعه با مرغ، خروس و گاو بازی داشتم. سر شالیزار رفتم و نشا كردم. در گرمای تابستان و سرمای پاییز و زمستان در این فضا كار كردیم و خلاصه با كولهباری از تجربههای شیرین این نقش را به سرانجام رساندم.خداوردی در ادامه افزود: با وجود همه این سختیها برای این نقش تلاش كردم. 7 گریم در سنین مختلف داشتم و سعی كردم برای هر دوره زندگی بازی متفاوتی داشته باشم و در عین حال یك پیوستگی نگاه را در سنین مختلف گلرخ حفظ كردم و سعی كردم بازیهای متفاوت ارائه دهم و به یك پختگی برسم. بازیگر نقش گلرخ در ادامه به كار با گروه اشاره كرد و گفت: عوامل كار بسیار حرفهای بودند و خیلی خوشحالم كه با این گروه و بخصوص فریدون حسنپور كار كردم. من دكوپاژهای حسنپور را بسیار دوست دارم و در كل میتوانم بگویم شناخت خوب و نگاه درست خود حسنپور است كه متن، شخصیتها و لوكیشنی كه در آن كار میكند را بخوبی میشناسد و شاید در ظاهر فیلمنامهای ساده به نظر برسد اما زمانی كه به پخش برسد و مخاطب آن را ببیند متوجه میشود پشت همین سادگی، زندگی جاری است؛ زندگیای كه دربرگیرنده مفهوم و حرف مهمی است.غروب از راه رسید و با رفتن نور كار گروه هم تعطیل شد و حسنپور با وسواس خاص خودش ترجیح داد ادامه كار را به روزی دیگر بگذارد و به تصویربرداری همان سكانس پلان طولانی در نیمروز یك روز زمستانی بسنده كرد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 554]