تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خانه اى كه در آن قرآن فراوان خوانده شود، خير آن بسيار گردد و به اهل آن وسعت داده ش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845037096




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بعد از بازی در 108 فیلم هنوز منتظر فرصتم!


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: برادرم پس از 10 سال به خاطر دیدن خسرو به ایران آمد. عاشق دكلمه «صدای پای آب» سهراب شده بود. خسرو را به خانه‌مان دعوت كردم. با هم شعرهای سهراب سپهری را می‌خواندند. یك خطش را برادرم می‌گفت و ...   گفتگو با مختار سائقی، بازیگر سینما، تلویزیون، طراح صحنه و لباس به  بهانه اكران فیلم «آقای هفت رنگ» و پخش سریال «پنجمین خورشید» صورت گرفت. وقتی وارد منزلش می‌شوم، پیش از آغاز گفتگو دفتر قطوری را می‌آورد كه در آن نام بیش از 100 فیلم و سریالی كه در آن حضور داشته و دستمزدهایی كه از آن گرفته، نوشته شده است. بعد یاد درددل‌ها و گلایه‌هایش می‌افتد و از افرادی سخن می‌گوید كه دستمزدش را كمتر از میزان تعیین شده، پرداخت كرده‌اند. سائقی از روزهای خوش آینده می‌گوید و این كه مطمئن است سرانجام روزی به آرزویش در بازیگری خواهد رسید. او سال 1335 در تهران متولد شد. سال 1361 با حضور در فیلم «ریشه در خون »(سیروس الوند) اولین نقش سینمایی‌اش را تجربه كرد. از همان سال‌ها در كنار بازیگری به عنوان دستیار صحنه و دستیار كارگردان نیز به فعالیت پرداخت. از مهم‌ترین نقش آفرینی‌های او می‌توان به بازی در فیلم‌های قافله، آواز تهران، یك‌بار برای همیشه، شب حادثه، آوار، گردباد، كلانتری غیر انتفاعی، موش، چند می‌گیری گریه كنی، برگ برنده و آقای هفت رنگ و سریال‌های شب‌های برره، سه در چهار، مرد دو هزار چهره، نردبامی بر آسمان و... اشاره كرد. از دوران كودكی‌تان چه خاطره‌ای دارید؟ از كودكی سینما را دوست داشتم. قاچاقی می‌رفتم «سینما جهان» فیلم می‌دیدم. آن موقع بلیتش 2قران بود. با بچه‌ها دفترهای سیمی كوچكی می‌خریدیم و فریم‌های فیلم را در چهارگوشه‌اش جا می‌انداختیم. وقتی جلوی نور می‌گرفتیم، نصفه و نیمه می‌توانستیم یك فیلم را ببینیم. كم‌كم خودم آپارات درست كردم. یك جعبه فیبر و یك ذره بین و یك دستگیره و یك لوله حلبی را سر هم كردم و شد یك دستگاه آپارات. آن موقع كلاس چهارم دبستان بودم. زمانی كه كلاس ششم رفتم، برای بچه‌ها تئاتر اجرا كردم. محله‌مان در میدان حق‌شناس بود. الان آن خانه در طرح نواب با خاك یكسان شده است. یك بار یك جمله‌ای گفتم كه خودم خیلی حال كردم. گفتم وقتی به محله قدیمی‌مان می‌روم، فقط آسمانش است كه دست نخورده باقی مانده. یك كوچه‌ای آنجا بود كه پس از شهادت پدرم، نامش شد كوچه شهید یدالله سائقی. چطور شد كه با فرحبخش آشنا شدید؟ من و حسین فرحبخش سال 52 در بازار كار می‌كردیم. در كوچه مستوفی پاچنار با او آشنا شدم. آن زمان من كشتی‌گیر هم بودم. او می‌آمد از مسابقات من فیلمبرداری می‌كرد. بعد فهمیدم كه هم دوربین دارد و هم آپارات و فیلم كوتاه می‌سازد. این طوری بود كه من شدم آرتیست فیلم‌های 8 میلی‌متری فرحبخش. ورودتان به سینمای حرفه‌ای و تئاتر چگونه اتفاق افتاد؟ فریدون ژورك وقتی یكی از فیلم‌های كوتاه‌مان را دید و ما را به سیروس الوند معرفی كرد. هر دو با فیلم «ریشه در خون» سیروس الوند وارد سینما شدیم. واقعیت بازیگری با آن تصوری كه مردم در ذهنشان دارند چقدر متفاوت است؟ خیلی زیاد. این درست كه كار بازیگری جذابیت دارد، پول خوبی هم دارد، اما نه برای همه. در هر شغلی تو یا باید آن بالا باشی و یا اصلا نباشی. آن وسط‌ها و پایین‌‌ها، آدم دیده نمی‌شود. شما وقتی تیتراژ را نگاه می‌كنید، فقط دو سه نفر اول را می‌بینید. این ذهنیت اشتباه را در برخوردهای نزدیكی كه با مردم دارید هم حس می‌كنید؟بله. سوار مترو كه می‌شوم، مردم می‌پرسند، شما چرا؟ من چه توضیحی دارم كه بدهم. در فرهنگ بازیگران سینمای ایران نوشته: مختار سائقی، ایفاگر نقش‌های كوتاه. من از زندگی‌ام راضی هستم. هر كسی سهمی از زندگی دارد. سهم من هم این است. اما می‌توانست بهتر از این هم باشد. در زندگی‌ام بیكاری زیاد كشیده‌ام. از سال 61 در سینما هستم، ولی هنوز از خودم خانه ندارم. اگر بخواهم مسافركشی كنم هم نمی‌توانم. باید مدام به همه توضیح بدهم كه چرا این كار را می‌كنم. اگر با سینما آشنا نمی‌شدم، شاید زندگی بهتری داشتم. یعنی از این كه وارد سینما شدید و این حرفه را برای خودتان انتخاب كرده‌اید، پشیمان هستید؟ نه. چون این كار را دوست دارم. اما از نظر مادی اصلا راضی نیستم. خیلی آدم بلند پروازی نیستم. من به خاطر ایفای نقش‌های كوتاه، پول كوتاهی هم می‌گیرم. بین كارهایم فاصله می‌افتد. پولم اگر گنج قارون هم باشد تمام می‌شود. از آخرین كارم كه «نردبامی بر آسمان» و «پنجمین خورشید» بود، 3 ماه می‌گذرد. خوشبختانه برای 2 تا فیلم سینمایی قرارداد بسته‌ام. كارگردان یكی‌اش یدالله صمدی است و كارگردان دیگری سعید عالم‌زاده. از خاطرات لذت بخشی كه در برخوردهایتان با مردم داشته‌اید صحبت كنید. وقتی سوار تاكسی می‌شوم، راننده صادقانه می‌خواهد از من پول نگیرد. این برای من یك دنیا ارزش دارد. وقتی می‌روم برای نوه‌ام شناسنامه بگیرم، نمی‌گذارند در صف بایستم. پیش خدا زانو می‌زنم و تشكر می‌كنم. من در 108 كار سینمایی و تلویزیونی بوده‌ام، اما از نظر خودم یك قطره از دریا هم نیستم. با بازیگری وارد دنیای سینما شدید. چطور شد كه در ادامه حرفه طراحی صحنه و لباس را تجربه كردید؟ در فیلم «یك بار برای همیشه» دستیار كارگردان بودم. یك روز سیروس الوند گفت می‌خواهم سقف چكه كند. این كار مسوولیت گروه جلوه‌های ویژه بود. من یك شیر فلكه در سقف كار گذاشتم و گفتم آب هم می‌تواند شرشر بیاید، هم چكه چكه. خسرو شكیبایی كه این كار من را دید گفت در كار بعدی من تو خودت طراحی صحنه و لباس را انجام بده (نام خسرو كه می‌آید بغض می‌كند و چند دقیقه‌ای نمی‌تواند صحبت كند.) او دست من را گرفت و به خاچیكیان گفت «مختار» باید طراح صحنه باشد. در فیلم «بلوف» من طراح صحنه و لباس بودم. اولش به خاطر بازیگری وارد سینما شدم، چون سواد كارگردانی را نداشتم رفتم طراحی صحنه كار كردم. كم‌كم دیدم یك كار ذوقی است و می‌شود انجامش داد. از زنده یاد «خسرو شكیبایی »به جز این خاطره‌ای كه تعریف كردید، چه خاطراتی در ذهن دارید؟ یك بار عكس خسرو شكیبایی را روی كوزه كشیدم و به او گفتم كوزه را می‌آورم خانه‌تان. این قدر امروز و فردا كردم كه آخرش هم قسمتش نشد. همان عكسی بود كه او در فیلم‌ هامون اسلحه دستش گرفته است. یك خاطره دیگر هم دارم. برادر من در دانمارك زندگی می‌كرد. عاشق دكلمه «صدای پای آب» سهراب شده بود. برادرم پس از 10 سال به خاطر دیدن خسرو به ایران آمد. خسرو را به خانه‌مان دعوت كردم. با هم شعرهای سهراب سپهری را می‌خواندند. یك خطش را برادرم می‌گفت و یك خطش را خسرو. از بین كارگردان‌هایی كه با آنها كار كردید، كدام یك را بیشتر دوست دارید؟ همه‌شان بهترین‌اند. مسعود كیمیایی، سیروس الوند، مهران مدیری و... مدیری خیلی به من اعتماد كرد. از سال 72 با او در « ساعت خوش» كار می‌كردم. در «شب‌های برره» بازیگر نقش سرجوخه بودم. در پاورچین پیرمرد بودم. در نقطه چین دكتر بودم و... چرا در این كارهای آخر بیشتر نقش معتاد را بازی می‌كنید؟ مثلا سریال «پنجمین خورشید» و فیلم «آقای هفت رنگ» و... اتفاقا چند ماه پیش شاه‌حسینی گفت در فیلم «تاوان» هم بیا نقش یك معتاد را بازی كن. اما سعی می‌كنم دیگر نقش معتاد را بازی نكنم. بچه‌هایم دوست ندارند نقش معتاد بازی كنم. در خیابان همه به من می‌گویند چقدر نقش منفی بازی می‌كنی. می‌گویم نقش «گلزار» را كه به من نمی‌دهند. به هر كس به تناسب فیزیك و جنس بازی‌اش نقش پیشنهاد می‌شود. اگر نقش مثبت را به من بدهند شاید مردم باور نكنند. افشین سنگ چاپ هم نقش‌های منفی را بهتر بازی می‌كند. بازی من هم از همان جنس است. آرزوی مختار سائقی به عنوان یك بازیگر چیست؟ آرزو دارم به چیزی كه شایستگی‌اش را دارم برسم. نزدیك به 30 سال است كه بازی می‌كنم. وقتی در خیابان راه می‌روم، مردم می‌پرسند ما از بچگی شما را می‌بینیم. اسمتان چیست؟ این را كه می‌شنوم حالم بد می‌شود. نقش‌های من همه كوتاه و گذرا بوده. من نقشی را دوست دارم كه در خاطره‌ها بماند. سرجوخه «شب‌های برره» خوب بود، اما بین آن همه بازیگر گم شد. «تراب» پنجمین خورشید را خیلی‌ها دیدند، اما زود آمد و رفت. می‌خواهم اسمم یاد مردم بماند. می‌خواهم در یك سریال زمان بیشتری داشته باشم تا توانم را نشان بدهم. از نظر مردم بهترین نقش‌های شما كدام بوده است؟ مردم می‌گویند در سریال «نردبامی بر آسمان» خوب بازی كردی و خیلی «غیاث‌الدین» را اذیت كردی. می‌گویند در «شب‌های برره» هم خوب بودی. توصیه شما به بازیگران جوان چیست؟ توصیه می‌كنم دنبال تواضع و فروتنی بروند، چون آنها هم یك روز پیشكسوت می‌شوند. الان جوان‌های بازیگر خیلی زیاد شده‌اند. آنها باید بدانند همه‌شان ماندگار نمی‌شوند. فقط دماغ عمل كردن و چشم رنگی داشتن كافی نیست. البته شانس هم تاثیر دارد. چه تاثیری؟ ممكن است یك دفعه یك نقشی به تو پیشنهاد شود و تو با آن گل كنی. من منتظر روزهای خوب هستم. خوشبخانه پیشنهاد‌های امسال من نسبت به پارسال 2 برابر شده. از جایگاهی كه الان در بازیگری به دست آورده‌اید چقدر راضی هستید؟ راضی نیستم. نمی‌خواهم ناشكری كنم. من الان بین هوا و بالش خوابم می‌برد. خیالم راحت است. این شعار نیست. می‌دانم هیچ كدام از آدم‌هایی كه با من كار كرده‌اند، از من دلخور نیستند، اما من هنوز آن نقشی را كه دلم می‌خواهد كار نكرده‌ام. دنبال یك نقشی هستم كه محوری و اصلی باشد. می‌دانم از پسش بر می‌آیم. باید پیشنهاد بشود. حالا چرا بیشتر نقش‌های مكمل دو و سه را به شما پیشنهاد می‌دهند؟ من نقش 2 و 3 هم بازی نكرده‌ام. بیشتر نقش‌های 4 و 5 بوده. دست من نیست. منتظر فرصتم. اگر این فرصت را به من بدهند، ثابت می‌كنم كه می‌توانم. اگر تا امروز این اتفاق نیفتاده، خواست خدا بوده. وقتی می‌خواهند به من كار جدی پیشنهاد دهند، پشیمان می‌شوند. می‌گویند سائقی طنز كار می‌كند. جدیدا وقتی می‌خواهند كار طنز پیشنهاد دهند، می‌گویند نه او جدی كار می‌كند. به نظر شما سینما بی‌رحم است؟ بله. خیلی هم بی‌رحم است. الان ورشوچی كجاست؟ چه كسی می‌داند چه می‌كند؟ یك روزی روی بورس بود. جمشید لایق اصلا حالش خوب نیست. یك زمانی در تالار وحدت تماشاچی یك ربع ساعت برایم دست می‌زد و روی سرم گل می‌ریخت. من یك روز تنهای تنها می‌شوم و در این اتاق به اینها فكر می‌كنم. خیلی نامردی است. آدم‌های دیگر این توقعات را ندارند، چون این داستان‌ها را ندیده‌اند. یك زمانی تو هر طرف می‌چرخی، با دست نشانت می‌دهند، اما بعد تنها می‌شوی. عمرت را روی این كار می‌گذاری اما هیچ جا نیست كه در زمان پیری به تو بگوید بیا برجی 50 هزار تومان بگیر.  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 521]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن