تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نيت مؤمن بهتر از عمل او، و نيت كافر بدتر از عمل اوست و هر كس مطابق نيت خود عمل ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836962924




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شهر غزنين نه همانست که من ديدم پار


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شهر غزنين نه همانست که من ديدم پار
شهر غزنين نه همانست که من ديدم پار شاعر : فرخي سيستاني چه فتاده‌ست که امسال دگرگون شده کار شهر غزنين نه همانست که من ديدم پار نوحه و بانگ و خروشي که کند روح فگار خانه‌ها بينم پر نوحه و پر بانگ و خروش همه پر جوش و همه جوشش از خيل سوار کويها بينم پر شورش و سرتاسر کوي همه بر بسته و بر در زده هر يک مسمار رسته‌ها بينم بي‌مردم و درهاي دکان همه يکسر ز ربض برده به شارستان بار کاخها بينم پرداخته از محتشمان چشمها کرده ز خونابه به رنگ گلنار مهتران بينم بر روي زنان همچو زنان کله افکنده يکي از سر و ديگر دستار حاجبان بينم خسته دل و پوشيده سيه بر در ميدان گريان و خروشان هموار بانوان بينم بيرون شده از خانه به کوي دستها بر سر و سرها زده اندر ديوار خواجگان بينم برداشته از پيش دوات کار ناکرده و نارفته به ديوان شمار عاملان بينم باز آمده غمگين ز عمل رودها بر سر و بر روي زده شيفته وار مطربان بينم گريان و ده انگشت گزان چشمها پر نم و از حسرت و غم گشته نزار لشکري بينم سرگشته سراسيمه شده وين همان شهر و زمينست که من ديدم پار؟ اين همان لشکريانند که من ديدم دي؟ دشمني روي نهاده‌ست براين شهر و ديار؟ مگر امسال ملک باز نيامد ز غزا؟ تا شد از حسرت و غم روز همه چون شب تار؟ مگر امسال ز هر خانه عزيزي کم شد؟ ني من آشوب ازينگونه نديدم پيرار؟ مگر امسال چو پيرار بناليد ملک؟ من نه بيگانه‌ام، اين حال ز من باز مدار تو نگويي چه فتاده‌ست؟ بگو گر بتوان اين چه کارست و چه بارست و چه چندين گفتار؟ اين چه شغلست و چه آشوب و چه بانگست و خروش نفتادستي و شادي نشدستي تيمار کاشکي آن شب و آن روز که ترسيدم ازان آه ترسم که رسيد و شده مه زير غبار کاشکي چشم بد اندر نرسيدي به امير من ندانم که چه درمان کنم اين را و چه چار رفت و ما را همه بيچاره و درمانده بماند همچو هر خاري در زير زمين ريزد خوار آه و دردا و دريغا که چو محمود ملک او ميان گل و از گل نشود برخوردار آه و دردا که همي لعل به کان باز شود باغ فيروزي پرلاله و گلهاي ببار آه و دردا که بي او هرگز نتوانم ديد کاخ محمودي و آن خانه‌ي پر نقش و نگار آه و دردا که بيکبار تهي بينم ازو ايمني يابند از سنگ پراکنده و دار آه و دردا که کنون قرمطيان شاد شوند از تکاپوي برآوردن برج و ديوار آه و دردا که کنون قيصر رومي برهد جاي سازند بتان را دگر از نو به بهار آه و دردا که کنون برهمنان همه هند اين چه روزست بدين تاري يا رب زنهار مير ما خفته به خاک اندر و ما از بر خاک زنم آن فال که گيرد دل از آن فال قرار فال بد چون زنم اين حال جز اينست مگر دير خفته‌ست مگر رنج رسيدش ز خمار مير مي خورده مگر دي و بخفته‌ست امروز تا بخسبد خوش و کمتر بودش بر دل بار کوس نوبتش همانا که همي زان نزنند خيز و از حجره برون آي که خفتي بسيار اي امير همه ميران و شهنشاه جهان شور بنشان و شب و روز به شادي بگذار خيز شاها! که جهان پر شغب و شور شده‌ست روي زانسو نه و بر تارکشان آتش بار خيز شاها! که به قنوج سپه گرد شده‌ست هديه‌ها دارند آورده فراوان و نثار خيز شاها! که رسولان شهان آمده‌اند بارشان ده که رسيده‌ست همانا گه بار خيز شاها که اميران به سلام آمده‌اند بر گل نو قدحي چند مي لعل گسار خيز شاها! که به فيروزي گل باز شده‌ست آنکه با ايشان چوگان زده‌اي چندين بار خيز شاها! که به چوگاني گرد آمده‌اند از پس کاخ تو و باغ تو، پيلي دو هزار خيز شاها! که چو هر سال به عرض آمده‌اند خلعت لشکر و گرديد به يک جاي انبار خيز شاها! که همه دوخته و ساخته گشت به شتاب آمد بنماي مر او را ديدار خيز شاها! که به ديدار تو فرزند عزيز خفتي آن خفتن کز بانگ نگردي بيدار که تواند که برانگيزد زين خواب ترا اي خداوند! جهان خيز و به فرزند سپار گر چنان خفتي اي شه که نخواهي برخاست هيچکس خفته نديده‌ست ترا زين کردار خفتن بسيار اي خسرو خوي تو نبود بنياسودي هر چند که بودي بيمار خوي تو تاختن و شغل سفر بود مدام تن چون کوه تو از رنج سفر گشته نزار در سفر بودي تا بودي و در کار سفر غم او کم بود، ار چند که باشد دشوار سفري کان را باز آمدن اميد بود که مر آن را نه کرانست پديد و نه کنار سفري داري امسال شها اندر پيش تا بديدندي روي تو عزيزان و تبار يک دمک باري در خانه ببايست نشست چه شتاب آمد کامسال برفتي به بهار رفتن تو به خزان بودي هر سال شها زان برادر که بپروردي او را به کنار چون کني صبر و جدا چند تواني بودن رخ چون لاله‌ي او زرد به رنگ دينار تن او از غم و تيمار تو چون موي شده‌ست آب ديده بشخوده‌ست مر او را رخسار از فراوان که بگريد به سر گور تو شاه برساند به سوي گنبد افلاک شرار آتشي دارد در دل که همه روز از آن دشمنت بي‌غم تو نيست به ليل و به نهار گر برادر غم تو خورد شها نيست عجب همه با ما شده اندر غم و اندوه تو يار مرغ و ماهي چو زنان بر تو همي نوحه کنند کاخ پيروزي چون ابر همي‌گريد زار روز و شب بر سر تابوت تو از حسرت تو تو شها از فزع و بيم که رفتي به حصار؟ به حصار از فزع و بيم تو رفتند شهان چون گرفتستي در جايگهي تنگ قرار؟ تو به باغي چو بياباني دلتنگ شدي لاجرم نزد خردمند ندارد مقدار نه همانا که جهان قدر تو دانست همي تا تو رفتي ز جهان اين سه برون شد يکبار زينت و قيمت و مقدار، جهان را به تو بود رفتي و با تو بيکبار شکست آن بازار شعرا را به تو بازار برافروخته بود اي اميري که نگشته‌ست به درگاه تو عار اي اميري که وطن داشت به نزديک تو فخر رنجکش بودي در طاعت ايزد هموار همه جهد تو در آن بود که ايزد فرمود زلتي را که نکردي تو بدان استغفار بگذاراد و به روي تو مياراد هگرز اي شه نيکدل نيکخوي نيکوکار زنده بادا به وليعهد تو نام تو مدام اين برادر که ز درد تو زد اندر دل نار دل پژمان به وليعهد تو خرسند کناد به بهشت و به ثواب و به فراوان کردار اندر آن گيتي ايزد دل تو شاد کناد





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 313]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن