واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: سخنی با مردم حسامالدین سراج
هوالعزیز ارغنون ساز فلك رهزن اهل هنر استچون از این قصه ننالیم و چرا نخروشیم؟حافظ این حال عجب با كه توان گفت كه مابلبلانیم كه در موسم گل خاموشیم امروز 12/6/85 پس از یك ماه تردید و بلاتكلیفی، دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای كنسرت موسیقی بنده و گروه بیدل، مجوز صادر كرد! و این در حالی ست كه سه روز بیشتر به تاریخ برگزاری كنسرت نمانده است!!! قریب به سه سال است كه به انحای مختلف با قرار دادن شرایط صعب و اما و اگرهای ویژه توسط اماكن ذیربط، این اجرا به تعویق افتاده و امسال كه برگزاركننده، از اوایل مرداد ماه تلاش خود را برای برگزاری كنسرت آغاز نموده پس از طی هفتخوان و بعد بیش از یك ماه تاخیر و تردید، مجوز به نحوی صادر میشود تا بدون اطلاع رسانی و تبلیغ مردمی، چون «نوشداروی بعد از مرگ سهراب» باشد. چند ماه پیش، زمان برگزاری مسابقات جام جهانی فوتبال، در تهران، از رادیو شنیدم: «حسامالدین سراج و گروه بیدل و سه گروه موسیقی پاپ، هماكنون در آلمان هستند و در كنار رود ماین، از شعب رودخانه راین، طی شبهای متوالی به اجرای موسیقی خواهند پرداخت. دو نكته مهم برایم تعجببرانگیز بود؛ یكی خلط مبحث موسیقی پاپ و موسیقی ایرانی و دوم اینكه من درآن واحد میتوانستم در دو نقطه بر روی كره زمین حضور داشته باشم!خرقه زهد را باور كنم یا دم خروس سالوس را؟! در این خرقه بسی آلودگی هستخوشا وقت قبای میفروشانبیا و ز غبن این سالوسیان بین صراحی خون دل و بربط خروشان افتخار من این است كه با همه بیبضاعتیم در عالم هنر اما، منادی حرف بزرگانی بودهام كه سر بر آستانه میخانه ی معرفت سودهاند و در مستی و راستی، خدمتگزار و دستگیر مردم بودهاند اما گویی در چشم برخی، این شیوه، حقیر افتاده است. مكن به چشم حقارت نگاه در من مستكه نیست معصیت و زهد بی مشیت اوبر آستانه میخانه گر سری بینی مزن به پای كه معلوم نیست نیت او از یك سو مانعتراشی و سنگاندازی و از سوی دیگر، تجلیلهای ظاهری از فرهنگ و هنر.خدایش بیامرزاد استاد تاج اصفهانی را. در مجلسی به همراه دو یار وفادارش؛ استاد كسایی و استاد شهناز، این بیت را در گلایه از دونصفتیهای روزگار خوانده بود: تاجم نمیفرستی تیغم به سر مزنمرهم نمیگذاری زخم دگر مزن آیا هنرمند حق ندارد با مردم آنگونه كه به نور حقیقت نزدیكتر است، سخن بگوید و حتما میبایست سازمانهای مدعی و ادارات و اماكن ذیربط، چون محتسبی از هنرمند حساب بكشند و بین او و مردم حائل ایجاد كنند و تنها به دستور و مجوز آنان، مردم حق داشته باشند به پیام هنر گوش بسپارند ولاغیر؟! این مطلب را به حضور اهل زهد منهای معرفت عرض كنم كه موسیقی سنتی ایران، از دیرباز پیوند عمیق با حكمت و معرفت داشته است و هم از این روست كه ردیف موسیقی ایرانی با اشعار عرفا و بزرگان این مرز و بوم،تبیین و تدوین میشود. این نگرش و عملكرد برخلاف جریان فرهنگ ایرانی كه همانا صبغه سنتی و گاه قدسی دارد، نه تنها خدمتی به ساحت دین ونظام اسلامی نیست بلكه آتشی در خرمن دین خواهد انداخت كه دیر یا زود، در خرقه پشمینه زهدفروشان نیز در خواهد گرفت. آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو آیا تا به حال با خود اندیشیدهاید كه: چرادر چنددهه اخیر، جوانان به سوی فرهنگ غربی، گرایش بیشتری پیدا كردهاند؟و چه قدر از این گرایش، مرهون تلاشهای فرهنگی كارناشناسان و مانعتراشیهای مدعیان بوده است؟ و چرا برخی اهل هنر، به دلایل گوناگون حساب خود را از حساب دین جدا كردهاند؟ و چرا بازار سالوس و ریا گرمتر از بازار صدق و صفا شده است؟ كردار اهل صومعهام كرد میپرستاین دود بین كه نامه من شد سیاه از او در شهرهای بزرگ كشورهای دیگر، كه خود را ملزم به حمایت از فرهنگ و هنر میدانند نه مفتخر به مقابله با آن، سالنهای آمفیتئاتر و كنسرتهالهای چندهزار نفره به وفور وجود دارد و از آنها در جهت برگزاری كنسرتهای موسیقی و برنامههای فرهنگی و هنری برای رشد و تعالی مردم و فرهنگ و هنر كشور خود بهره میبرند. اما امروز پس از گذشت 28 سال از انقلاب اسلامی و حاكمیت جمهوری اسلامی، هنوز تنها سالن استاندارد تهران برای برگزاری كنسرت موسیقی، تالار وحدت است كه گنجایش آن فقط 800 نفر است و برای كنسرتهای موسیقی با ظرفیت بیشتر، میبایست از سالنهای ورزشی یا زمین چمن كاخ موزهها تنها در سه ماه تابستان استفاده كرد البته اگر رأی مدیران بر آن تحقق گیرد. یاد درددل رندانه آن فقیر صاحبدل میافتم كه گفت:گر بدی پیه و پیاز و هیمه همسایگانپی پیازی میزدیم امشب اگر نان داشتیم با توجه به اینكه تهران امروز نزدیك به 20 درصد جمعیت ایران را در خود جای داده است، تغذیه فرهنگی، هنری این اجتماع، منوط به وجود آمفیتئاترهای بزرگ و با برنامهریزی هنری، فرهنگی مطلوب است. امیدوارم خداوند به مسؤولان توفیق توجه به این امر خطیر را عنایت فرماید.و باز امید آن دارم كه خداوند توفیق عاشقانه نگریستن به امور و دلسوزی به حال مردم را عنایت كند تا دیگر بین هنر و دین (و به ویژه موسیقی و مذهب) این دیوار موهوم و این مرزبندی جاهلانه باقی نماند و هنرواره جای هنر را نگیرد و خزف با پوشش مزورانه دینی، جایگزین صدف نشود و حقیقت امر آنگونه كه هست برای مردم تبیین شود. حقیقت آن نوری ست كه در دل نقش میبندد، نه آنچه بر پایه عقل ظاهر و برهان ناقص صورت میپذیرد كه فرمودهاند: «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء». پس منع مردم و هنرمند از استقبال و اشتغال به هنر كه موسیقی هم شاخهای از آن است، مورد قبول خداوندگار هنر و زیبایی نیست. جهانیان همه گر منع من كنند از عشقمن آن كنم كه خداوندگار فرماید 12شهریورماه 1385سیدحسامالدین سراج منبع: شريف نيوز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 550]