واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: كسى كه كشته نشد،از قبیله ما نیست«مهدى زین الدین » هم رفت. برادر مهدى، نامى آشنا براى همه برادران رزمنده اى كه تحت فرماندهى او در لشكر على بن ابى طالب علیه السلام جنگیدند.
ساده و بى ادعا، صادق و بى توقع، چند سال بود كه «جهاد» را برگزیده بود. با همه سختیهایى كه جنگ دارد، با همه مشكلاتى كه براى یك فرمانده لشكر وجود دارد، با همه گذشتها و تلاشها و تجربه اندوزیها ودویدنها، كه فرماندهى مى طلبد، با همه تعهدها، مسؤولیتها، دین باوریها،تقواها، دقت و مراقبتها، كه براى یك فرمانده لازم است،... وظیفه خود رادر «جنگ » به حق تشخیص داده بود و هستى خود را در این راه نهاده بود. شهید زین الدین مسلح به «ایمان » بود. همواره در تمام صحبتها و سخنرانیها و راهنماییهایش، مى كوشید كه برادران رزمنده را به این «سلاح » تجهیز كند. مى دانست كه مجاهد دودل و ناباور، همچون سلاح بى فشنگ و گلوله بى خرج است. نه یارى ماندن در جبهه را دارد و نه روحیه جنگیدن بادشمن را. او همواره نداى «هل من ناصر» حسین علیه السلام را به گوش بچه ها زمزمه مى كرد، از مظلومیت جبهه «حق » مى گفت، از ضرورت ادامه جنگ تا پیروزى،از نیاز جبهه ها به نیروهاى رزمنده و با تجربه و امیدوار و مؤمن و ثابت، ازاستفاده بجا و به موقع از استعدادها و نیروهاى كیفى و بالا، از لزوم روحیه معنوى و حالت دعا و توسل، براى یك سرباز اسلام، از ضربه هایى كه از بى تقواییها خورده ایم، از آفتهایى كه از طریق غرور، در عملكرد رزمندگان رسوخ مى كند. بارهاو بارها گفته بود كه: پیروزى با ماست، چه با «ماندن » چه با «رفتن ». مكرر در مكرر اظهار كرده بود كه: شهادت، «احدى الحسنیین » است. اینك خود به قله دست یافته و به این اوج رسیده است. مهدى زین الدین، فاتح قله شهادت است. پیروزى با ماست، چه با «ماندن » چه با «رفتن »سالك راه سیدالشهداو مهمان سفره شهادت است. وارد بر اباعبدالله الحسین علیه السلام است. در محضر على بن ابى طالب علیه السلام است. شهادت، براى برادر زین الدین، مزد خدمت و صداقت است. مگر نه اینكه: «مزد جهاد، شهادت است »؟! خوشا به حالش كه مزد خویش راگرفت و به «حیات جاویدان » رسید. برادر مهدى، دلسوز و سوخته جان بود. نسبت به جنگ و جبهه، سوزى داشت همیشگى. قهرمان رشیدى بود كه دیدن آن همه شهادت ها، روحیه اش را متزلزل نمى كرد. حتى شهادت عزیزترین یارانش، بهترین فرماندهان گردانهایش،صدیق ترین همرزمان و همسنگرانش، براى یك لحظه هم او را از«هدف » باز نمى داشت. علمدارى بود كه خود، شاهد شهادت عملدارها بود. ولى... وقتى جنگ در راه خدا و بخاطر اداى تكلیف باشد، این فقدانها وقلم شدن دستها و بازوها، نه تنها یاس آور نیست كه پاى اراده را استوارترمى كند. شهید مهدى زین الدین، فرمانده لشگرى بود با این خصوصیات:وارسته و پاك... از جان گذشته و به ایمان و یقین رسیده، خاكى و فروتن،بى ادعا و متواضع، صمیمى و مهربان. این را، وجدانهاى پاك و كسانى كه چهره معصوم و نگاه مؤمن و قلب امیدوار او را دیده و شناخته بودند، تایید مى كنند. گزیده ای از کتاب از ساحل به دریا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1136]