تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرگاه دیدید که بنده ای گناهان مردمان را جستجو می کند و گناهان خویش را فراموش کرده...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805230362




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

يک گفت وگوی اقتصادی با «شوکت» سریال نرگس


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: يک گفت وگوی اقتصادی با «شوکت» سریال نرگس محسن مؤاخذ

*از اینکه با وجود مشغله فراوان خانوادگی( که در مورد شما به عللی که خودتان می دانید، دو برابر است) وقتتان را در اختیار ما قرار دادید، ممنونیم.   شوکت: برو سر اصل مطلب، نرگس تو رو فرستاده؟   *نه بابا آقای شوکت، بنده خبرنگارم.   شوکت: خیلی خب. بپرس!   *آقای شوکت، شما یک عرضه کننده عمده پارچه در تهران هستید، چرا به جای اینکه دسته دسته اسکناس به افراد مختلف بدهید، پولتان را در تولید سرمایه گذاری نمی کنید؟   شوکت: تولید چی؟   *تولید همین پارچه که در کار فروشش هستید.   شوکت: مگه مغز خر خوردم؟! 10 درصد مالیات، 5 درصد عوارض، 15 درصد بهره بانکی (با ماشین حساب می زند) می کنه به عبارتی 30 درصد. یعنی قیمت تموم شده 30 درصد گرونتر از قیمت تموم شده مشابه خارجیش در میاد. اون اجنبی ها از همه اینها معاف اند. فقط 3 درصد ماليات می دن که با جایزه صادراتی جبران می شه.   *آقای شوکت، در این مورد حق با شماست ولی چرا اینقدر در استخدام نیرو محدود عمل می کنید؟   شوکت: همین «رستم» هم از سر ما زیاده. مگه تو قانون کار رو نخوندی؟ من به همین پسره هم گفتم اگه می خوای کار داشته باشی، مامور بیمه که اومد می ری هفت تا سوراخ قایم می شی. خب اینجوری خوبه؟  قانونی که کارفرما از زیرش در بره و کارگره بیچاره هم رضایت بده خوبه؟ چرا یه قانون نمی ذارن که کارفرما راحت اجرا کنه و فایده اش به کارگر برسه. اصلاً چرا دست کارفرما رو باز نمی ذارن تا کارش رو توسعه بده و ده تا ده کارگر استخدام کنه تا مشکل بیکاری هم حل بشه؟   *ببخشید که این سوال ممکنه شاید یه کم خصوصی به نظر بیاد اما زن دوم گرفتن شرط رعایت عدالت داره که البته می شه گفت غیر ممکنه، شما که سرتون توی حساب و کتابه ...   شوکت: شما گفتی سوالاتت اقتصادیه.   * بله، این عدالت هم یه قسمتش اقتصادیه و یه قسمتش هم عاطفیه چون در بدن هیچکس دو تا قلب قرار نداره که هر کدومش رو به یکی ببنده.   شوکت: من از اولش هم می دونستم از طرف نرگس اومدی. رستم! بیا این آقا رو راهنمایی کن بره بیرون...   * آقای شوکت! ناراحت نشید، اصلاً می ریم سر یه بحث دیگه؛ این چه مدل مغازه ای هست که شما دارید؟   شوکت: یعنی چی؟   * آخه اینجا نه یه فروشگاه پارچه فروشی هست نه یه حجره عمده فروشی توی بازار.   شوکت: پس چیه؟   *نمی دونم، همین رو می خوام بپرسم. اگر شما عمده فروش هستید باید به جای این چهار تا پارچه ای که به در و دیوار آویزون کردید، یه دفترچه می داشتید که از هر پارچه با مشخصات و قیمتش یه تکه نمونه توش نصب می کردید...   شوکت: حقیقتش به خاطر سریال ما رو به این روز انداختند...   * متوجه نمی شم؟   شوکت: همونطور که از سکنات و وجنات ما پیداست، بازاری هستیم، اما گفتن اگه با او سر و وضع بشینی توی حجره، به بازاری ها بر می خوره، کارای خبط تو رو می گیرین به خودشون. خلاصه این شد که یه صفایی دادیم و به جای حجره این دفتر رو دست و پا کردیم و به عهد و عیال هم گفتیم که یه کم مد روزتر بگردن. البته این پسره بهروز از اولش هم همینطوری بود، هر چی بهش می گفتم بچه یه خورده رعایت کن حالیش نمی شد.   * بله، از عذر و بهانه ای که برای ازدواج دومتون آوردید معلوم بود چه تیپ آدمی هستید و الّا  این از خدا بی خبرهای کراواتی که برای برآوردن هوس این دردسرها رو به خودشون نمی دن.   شوکت: بله! این شد حرف حساب، اما قرارمون این بود که شما سوال اقتصادی بپرسی.   * چرا شما اینقدر اصرار داری سرمایه ات رو بفرستی اون ور آب؟   شوکت: این حرفا رو نرگس زده؟   * نه آقای شوکت! درسته که نیت شما از فرستادن بهروز، زنده کردن سهمتون و بازگشت اون سرمایه به کشور بوده اما بالاخره بهروز که اون ور باشه، شما هی باید هزینه کنی براش، بالاخره هدف اصلی شما چیه؟ جدایی نسرین و بهروز؟   شوکت: ببین آقا، تند نرو از قدیم گفتن «فرار مغزها»، ما دیدم این پسره بهروز خیلی وقته مغزش فرار کرده، گفتیم جسمش رو هم فراری بدیم بره پیش مغزش، بد کاری کردیم؟   * در مورد مالیات و ...   ( در همین لحظه آقای شوکت 2 بسته صد هزار تومانی جلوی ما گذاشت)   شوکت: بیا آقا، این پول رو بردار و دست از سر ما بردار. فقط یادت باشه قبل از ساعت 5/10 شب بیاری چون باید بدمش به نسرین، تازه از اون هم باید بگیرم بدم به اون یارو عملیه. بعد از اون بگیرم بدم به رستم. از رستم هم بگیرم..... خلاصه این یعنی گردش سرمایه. حالا ملتفت شدی؟!

 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 242]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن