تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):چه چيزى مانع توست كه زندگى پسنديده و مرگ با سعادت را داشته باشى، چرا كه من براى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812614908




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگو با همسر شهید سعیدی


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گفتگو با همسر شهید ایت الله سعیدی
شهید سعیدی
ایشان گفتند سعیدی! من دیشب حضرت امام حسین(ع) را خواب دیدم که به من فرمودند به سعیدی پیغام بده که با ما باش. ما از تو نگهداری می کنیم.»  در چه سنی با شهید آیت الله سعیدی ازدواج کردید و چه کسی واسطه این ازدواج بود؟حاج آقا پدرم هم می گفتند:«آره . دختر دارم، ولی به درد شما نمی خورد. خیلی سن ندارد.» خلاصه با همین شوخی ها، ایشان خواهر شان را فرستادند به خانه ما. چون سید بودند  و روحانی ، حاج آقا خیلی دوستشان می داشتند. مادرم که خیلی شناخت از ایشان نداشتند، مخالت می کردند و دو ماهی طول کشید تا راضی شدند. بالاخره ما را عقد کردند . آقای سعیدی چیزی نداشتند ما هم نداشتیم ولی یک خرده وضعمان بهتر بود و بعضی چیزها را خود حاج آقا برایمان تهیه کردند و در خانه پدر من زندگی می کردیم. حاج آقا می گفتند: «همین جا باشید. خیال می کنم یک پسر دیگر هم دارم.» خلاصه همه چیز به عهده حاج آقا بود تا بعداً که آمدیم قم. در این فاصله هم صاحب یک دختر شدیم. موقعی که با ایشان ازدواج کردید، می دانستید اهل مبارزه هستند؟آن موقع آیت الله بروجردی زنده بودند و وضع آن قدرها خراب نبود. بعداز فوت ایشان بود که وضع خیلی خراب شد. حدود نوزده بیست سال داشتم که آقای سعیدی توی خط مبارزه و همراهی با امام افتاد. اولین بار شهید سعیدی علنا درکجا مبارزه خود را شروع کردند؟مجلسی برای شهید بخارایی و بقیه دوستانشان گرفته بودند وآقای سعیدی سخنرانی می کنند. مأموران می ریزند که ایشان را بگیرند. منزل آیت مرعشی بودند و ایشان مانع می شوند و می گویند بگذارید این ها بروند خانه هایشان و به آقای سعیدی هم می گویند یک کمی احتیاط کنید. چند بار هم مأموران می فهمند که آقای سعیدی دارند سخنرانی می کنند. این حسن آقای ما خیلی بچه زرنگ و باهوشی بود. مأموران که می آیند به آنها می گوید که سخنرانی نمی کند دارد دعای کمیل می خواند ! خلاصه آقای مرعشی نگذاشتند اینها را بگیرند. شما در این گونه مواقع چه حالی داشتید؟یک وقت می دیدی شب، نصف شب مأموران می ریختند توی خانه. من گلایه کردم که چند تا بچه داریم. شما هم یک کمی رعایت کنید  و خلاصه حسابی دردل کردم. خدا رحمت کند آقای سعیدی هیچی نگفتند فردا صبح آمدم. صبحانه درست کنم، دیدم آقای سعیدی لبخند می زنند. پرسیدم: «قضیه از چه قرار است؟» گفتند:« شما که می گویید چرا این کارها را می کنی، دیشب خواب دیدم مجلسی برگزار شده.» اسم یک آقایی را هم گفتند که الان یادم نمی آید. خلاصه ایشان گفت که : «این آقا گفت سعیدی! بیا پهلوی من بنشین. من رفتم پهلویشان نشستم و ایشان گفتند سعیدی! من دیشب حضرت امام حسین(ع) را خواب دیدم که به من فرمودند به سعیدی پیغام بده که با ما باش. ما از تو نگهداری می کنیم.» آقای سعیدی گفتند: «ببینید! امام حسین (ع) به من بی لیاقت بگویند از تو نگهداری می کنیم و من کاری نکنم؟» من گفتم:« دیگر حرفی نمی زنم و هر کاری را که صلاح می دانید بکنید». از آن روز به بعد دیگر هیچی نمی گفتم. آخرین بار که برای ملاقات رفتید، چه اتفاقی روی داد؟آخرین بار، با آقای صالحی رفتم و دخترم طیبه بغلم بود. نرگس سادات شیرخوار بود و او را در خانه گذاشته بودم. رفتم زندان بعد از مدتی دیدم که آمبولانسی از در زندان بیرون آمد. دختر بچه ای به من گفت که یک آدم چهل ساله توی آمبولانس بود. گریه و زاری می کردم و به دلم افتاده بود که خودش است. ملاقات هم که نمی دادند. آمدیم دیدیم خانه را محاصره کرده اند به حاج حسن آقا گفته بودند شناسنامه پدرت را بده بعد هم که محمد همراه آنها رفتند. آثار شکنجه هم روی بدن شهید سعیدی بوده؟بله، همه بدنشان کبود بوده، من هم توی خانه نشسته بودم که هم شوهرم را بردند وهم پسرم را. همسایه ها هم همگی ترسیده بودند و می گفتند به خانه ما نیا و برایمان دردسر درست نکن. ما تا چندین و چند سال همین وضع را داشتیم. داداش ما را هم دائماً می گرفتند و می بردند و شکنجه می کردند. دوستان صمیمی شهید سعیدی چه کسانی بودند؟آقای ربانی شیرازی، آقای مشکینی ، آقای خزعلی ، آقای صالحی خوانساری . . .بعد از حضور امام در ایران در جلساتی که حضورشان می رفتید، ایشان درباره شهید سعیدی چه می گفتند؟امام همیشه می گفتند که آقای سعیدی وظیفه اش را انجام داد.من در آن سال ها کسی را مثل آقای سعیدی نداشتم که آن طور مخلصانه در راه دین تلاش کند. خطبه عقد دخترم طیبه خانم و آقای خاتمی را هم امام خواندند.گفتید که مردم از شما دوری می کردند، چون می ترسیدند که مأموران رژیم اذیتشان کنند. در چنین فضایی، بچه ها چگونه بزرگ شدند؟کوچک بودند و خیلی متوجه نمی شدند، ببخشید که خیلی حافظه ام کمک نمی کند . مشکلات خیلی داشتیم و خیلی چیزها یادم رفته. مسئولیت بچه ها هنوز هم تا اندازه ای روی دوش من هست.خدا را شاکرم که فرزندان خوبی به من داده است. همگی مؤمن و نماز شب خوان هستند .همگی هم احترام مرا خیلی دارند.محمد آقا پنجاه سال هم بیشتر دارد، ولی هنوز خم می شود و دستم را می بوسد. بچه هایم الحمدالله همه شان خوبند. وقتی ضعیف می شوم، همه شان دعا وگریه می کنند که طوریم نشود. چند وقت پیش حالم بد بود، بچه ها که هیچ نوه هایم هم گریه می کردند و اوضاعی درست شده بود. به هر حال من هم خسته و بیمار شده ام. تا خدا چه بخواهد.منبع سایت مرکز امور زنان و خانوادهتنظیم برای تبیان مولادوست گروه حوزه علمیه





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 269]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن