تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر که ما را پس از مردنمان زیارت کند گویا ما را هنگام زنده بودنمان زیارت کرده است....
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828743238




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رابطه ي امام علی عليه السلام با مدائن و ايرانيان


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
رابطه ي عليه السلام با مدائن و ايرانيان
رابطه ي امام علی عليه السلام با مدائن و ايرانيان نويسنده:محمد محمدي اشتهاردي حضرت  امام عليه السلام هنگامي که در کوفه مستقر شد، به مدائن رفت و آمد داشته که نظر شما را به چند نمونه جلب مي کنيم:امام عليه السلام و گردش در کاخ مدائن روزي اميرمؤمنان عليه السلام در مسير خود به جبهه ي صفين از کنار ايوان کاخ مدائن گذشت و بقاياي عظيم ساختمان هاي شاهان ساساني را از نزديک مشاهده کرد. يکي از حاضران از روي عبرت گفت:جرت الرياح علي رسوم ديارهم فکانهم کانوا علي ميعاد«باد بر ويرانه هاي خانه هايشان مي وزد، گويا آنها فقط چند روزي نوبت داشته اند که در اين تالار بنشينند و نشستند و گذشتند.»امام عليه السلام فرمود: چرا اين آيات را نخواندي:«کم ترکوا من جنات و عيون - و زروع و مقام کريم - و نعمه کانوا فيها فاکهين- کذلک و اورثناها قوما آخرين- فما بکت عليهم السماء و الارض و ما کانوا منظرين؛ چه بسيار باغ ها و چشمه سارها و کشت زارها و جايگاهي ارجمند و نعمتي که در آن شادمان بودند، بجا گذاشتند. اين چنين است رسم روزگار که ما آنها را به قومي ديگر ميراث داديم ، آنگاه که آسمان و زمين بر آنها نگريست و به آنها مهلتي داده نشد.»(1)آري براي تبهکاران نه چشم فلک گريست و نه خاطر خورشيد پژمان شد و سرنوشت آنها مايه ي عبرت آيندگان گرديد. به گفته ي حکيم عمر خيام : آن قصر که بر چرخ همي زد پهلو بر درگه او شهان نهادند رو ديديم که بر کنگره اش فاخته اي (2)بنشسته و مي گفت که :کوکو کوکو؟عمار ساباطي مي گويد: اميرمؤمنان عليه السلام همراه «دلف بن مجير» وارد ايوان کاخ شد و در آنجا نماز خواند. سپس همراه دلف و گروهي از مردم ساباط به گردش در درون کاخ و ديدار از اشياء آن پرداخت و امام جريانهاي آنجا و حتي جزئيات زندگي شاهان را در آن کاخ شرح مي داد و شرح او به قدري دقيق بود که دلف به عليه السلام عرض کرد: «گويا شما خودتان اين اشياء را در جاي خود نهاده ايد که از چگونگي آنها خبر مي دهيد.»در اين هنگام نگاه علي (ع) به جمجمه پوسيده ي سر انساني افتاد، به يکي از همراهان فرمود: «آن را بردار بياور» سپس علي (ع) وارد ايوان شد تشتي را که در آن آب بود طلبيد، و به آن کسي که جمجمه در دستش بود فرمود: «جمجمه را در ميان تشت بگذار.» او جمجمه را در ميان تشت نهاد. علي (ع) خطاب به جمجمه فرمود: «اي جمجه! تو را سوگند مي دهم بگو من کيستم و تو کيستي ؟»جمجه با زبان فصيح گفت: «تو اميرمؤمنان و سرور اوصياء و امام پرهيزکاران هستي، ولي من بنده ي خدا و پسر کنيز خدا؛ کسري انوشيروان هستم.»آنگاه امام عليه السلام حال او را پرسيد. او در پاسخ به اين مضمون گفت: « ... اکنون من از بهشت محروم هستم، چرا که در آيين زرتشتي باقي ماندم و با اينکه نشانه هاي صدق پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را يافتم، به او ايمان نياورم و غرور سلطنت مرا به اين روزگار انداخت. افسوس! اگر من مسلمان مي شدم، اکنون با تو مي بودم، اي سرور خاندان محمد صلي الله عليه و آله و امير امت محمدصلي الله عليه و آله .»حاضران که از اهالي ساباط بودند از گفتار او دگرگون شده و گريستند و سپس از آنجا منصرف شده و رفتند. و اين حادثه عجيب را براي مردم ساباط بازگو نمودند... (3)امام عليه السلام و بيت المال رسيده از ايراندر عصر خلافت امام عليه السلام ، مقداري گندم و اموال ديگر مربوط به ماليات اراضي اصفهان را به حضور آن حضرت در کوفه آوردند. امام عليه السلام اعلام کرد تا مردم بيايند و سهميه خود را بگيرند، آنها آمدند و امام همه ي آن اموال را بين مردم به طور مساوي تقسيم کرد و ديگر چيزي نماند. زميني را که اموال در آن بود، جارو کرد و آب پاشيد و دو رکعت نماز خواند و پس از نماز فرمود:«يا دنيا غري غيري؛ اي دنيا! کسي غير از مرا فريب بده! »و بعد، از آن محل دور شد. طنابي را در کنار در مسجد يافت (که از بيت المال بود و در آنجا افتاده بود) به حاضران فرمود: «اين طناب چيست؟»شخصي گفت: «از سرزمين کسري آمده است.» (يعني جزء مالياتي است که از ايران آمده است).فرمود: «آن را بين مسلمانان تقسيم کنيد.» گويي حاضران آن را ناچيز شمردند، بعضي از آنها آن طناب را برداشت و رشته هاي آن را بازکرد، فهميد که جنس کتان در آن بکار رفته تا پايان روز رشته ها را گشود و قيمت آن به چند درهم رسيد(4) و به اين ترتيب از تلف شدن بيت المال جلوگيري شد.عدالت عليه السلام در تقسيم بيت المال و نوازش او با يتيمان نيز روايت شده: اموالي از اصفهان به حضور امام عليه السلام آوردند، مردم کوفه را ( در دريافت سهميه ي خود) به هفت قسمت تقسيم کرده بودند. امام عليه السلام آن اموال را هفت قسمت کرد. در پايان يک عدد نان باقي ماند. آن حضرت همان نان را نيز هفت قسمت کرد و هر قسمتي ازآن روي يکي از آن قسمت هاي هفتگانه گذاشت. سپس سرپرست هاي هر يک از آن هفت گروه از مردم کوفه را به حضور طلبيد و آن اموال تقسيم شده به هفت قسمت را، بين آنها قرعه زد. آنگاه آن هفت سرپرست، هر کدام سهميه خود را بر داشتند و بردند (تا بين افراد تحت نظر خود تقسيم نمايند.)(5)نيز نقل شده: از دو شهر همدان و حلوان( يکي از شهرهاي کردستان) براي اميرمؤمنان علي عليه السلام عسل و انجير آوردند، آن حضرت به بزرگان اصحابش دستور داد تا يتيمان را حاضر کنند.آنها يتيمان را حاضر کردند. امام علي عليه السلام سر مشک هاي عسل را در اختيار يتيمان گذاشت تا بليسند، سپس خود عسل ها را قدح قدح بين مردم تقسيم نمود.شخصي سؤال کرد: چرا يتيمان سر مشک ها را مي ليسند؟امام علي عليه السلام در پاسخ فرمود: «ان الامام ابواليتامي و انما العقتهم هذا برعايه الاباء؛ زيرا امام ، پدر يتيمان است و من به حساب پدرها، ليسيدن آنها را به ايشان واگذاشتم.»(6) [يعني همانگونه که پدر با فرزندش رفتار مي کند، من نيز خواستم با يتيمان مانند رفتار پدر داشته باشم تا آنها احساس بي پدر بودن نکنند.]زاذان ايراني و يادگيري قرآن با تلقين عليه السلام يکي از افرادي که ايراني بود و در صدر اسلام به اسلام گرويد، «زاذان» است که او را با کنيه ي «ابوعمره الفارسي» مي خواندند.گفتار سيره نويسان درباره ي زاذان گوناگون است. بعضي مي گويند: او بزاز و پارچه فروش بود. در بعضي از متون آمده است او در زمان خلافت عمر بن خطاب در آن هنگام که عمر در سرزمين «الجابيه»، خطبه ي الجابيه را (حدود سال 17 هجري) ايراد کرد، حضور داشت.(7)از خصوصيات زاذان اينکه: از اصحاب خاص اميرمؤمنان علي عليه السلام بود و به عنوان يک شيعه ي مخلص به شمار مي آمد. جالب اينکه او سواد نداشت و نمي توانست قرآن را بخواند اما آواز بسيار خوشي داشت. روزي با صداي بسيار زيبا قرآن مي خواند، شخصي بنام «سعد الخفاف» ( که زاذان را مي شناخت) مي گويد: ديدم زاذان آيات قرآن را با صداي جالب و شيوا مي خواند، گفتم:«اي زاذان! چقدر زيبا ودلنيشين قرآن مي خواني، از چه کسي خواندن قرآن را ياد گرفته اي؟»زاذان لبخندي زد و گفت: «روزي اميرمؤمنان علي عليه السلام از کنار من عبور مي کرد و من اشعاري را با صداي خوش مي خواندم . آن حضرت از صداي دلنشين من شاد شد و به من فرمود: «اي زاذان، چرا با اين صدا قرآن نمي خواني؟»گفتم: «نمي توانم قرآن بخوانم (سواد قرآن خواندن را ندارم) و تنها از آيات قرآن به اندازه اي که جزء نماز است (سوره ي حمد و توحيد) بيشتر نمي دانم.»فرمود: «نزديک من بيا». نزديک رفتم، سخني در گوشم گفت که نفهميدم چه بود، سپس فرمود: « دهانت را باز کن»، دهان گشودم، آب دهان مبارک خود را به دهان من گذاشت.«فو الله ما زالت قدمي من عنده حتي حفظت القرآن باعرابه و همزه و ما احتجت ان اسئل عنه احدا بعد موقفي ذلک؛ سوگند به خدا، از نزد آن حضرت دور نگشتم مگر اينکه دريافتم تمام قرآن را با تمام اعراب و قوانين تجويد آن حفظ هستم. از آن پس هرگز نيازي پيدا نکردم تا درباره ي قرائت قرآن ازکسي سؤال کنم، زيرا همه را مي دانستم.»سعد خفاف مي گويد: داستان عجيب زاذان را براي امام باقرعليه السلام گفتم، آن حضرت فرمود:«صد زاذان ان اميرالمؤمنين دعا لزاذان بالاسم الاعظم الذي لايرد؛ زاذان راست گفت، همانا اميرمؤمنان علي عليه السلام براي زاذان به اسم اعظم خدا دعا کرد که چنين دعايي حتما به استجابت مي رسد و رد نمي شود.»(8)زاذان در خدمت سلمانآن هنگامي که سلمان در مدائن بود و سال هاي آخر زندگاني را مي گذرانيد، زاذان به عنوان يک خدمتکار با وفا در محضر سلمان بود، به گفته ي مولانا در مثنوي:سوي جنس آيد سبک از ناودان جنس بر جنس است عاشق جاودان زاذان مي گويد: هنگامي که مولايم سلمان در بستر مرگ قرار گرفت، به او گفتم: «وقتي که شما از دنيا رفتي، چه کسي شما را غسل مي دهد؟» سلمان فرمود: «آن کس که پيامبرصلي الله عليه و آله را غسل داد.»گفتم:« او اميرمؤمنان علي عليه السلام بود که اکنون در مدينه است و فاصله ي بين مدينه و اينجا (مدائن )بسيار دور است.»سلمان فرمود: «همين که هنگام مرگ، چانه ام را بستي، صداي پاي او را مي شنوي که علامت وارد شدن او است و پيامبر خدا صلي الله عليه و آله اين چنين به من خبر داده است».در بالين سلمان بودم، همين که از دنيا رفت و چانه ام را بستم. ناگهان صداي پاي حضرت علي عليه السلام را شنيدم، به جلو در رفتم، چشمم به جمال منور علي عليه السلام افتاد، ديدم از مرکب پياده شد ( که به امداد الهي با طي الارض در چند لحظه از مدينه به مدائن آمدند.)زاذان مي گويد: علي عليه السلام به من فرمود: سلمان وفات کرد؟گفتم: آري. کنار جنازه ي سلمان آمد و روپوش را از روي سلمان برداشت، ديدم سلمان لبخندي زد.اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «خوشا به حال تو اي ابوعبدالله، هنگامي که به حضور پيامبرصلي الله عليه و آله رسيدي، به اوبگو که از ناحيه ي امت چه رنج ها به من رسيد.»آنگاه آن حضرت، بدن سلمان را غسل داد و کفن کرد و نماز بر آن خواند. در نماز تکبيرها را بلند مي گفت، ديدم دو نفر نيز به او اقتدا کرده اند. بعد از نماز از آن حضرت پرسيدم: «آن دو نفر چه کسي بودند؟ و چرا شما تکبيرها را با صداي بلند مي گفتيد؟» در پاسخ فرمود: «آن دو نفر يکي برادرم، جعفر طيار عليه السلام بود و ديگري خضر پيامبرصلي الله عليه و آله بود که در نماز بر جنازه ي سلمان، حاضر شده بودند. با هر يک از اين دو نفر هفتاد صف از فرشتگان حضور داشتند که در هر صفي ، هزار هزار ( يک ميليون) فرشته حاضر بودند ( از اين رو، تکبيرها را با صدي بلند مي گفتم.) (9)نمونه هايي از روايات زاذان سلمان مانند لقمان 1- زاذان از تابعين (10) است، گاهي از علي عليه السلام و از سلمان و ... روايت نقل مي کرد، به عنوان نمونه؛ از روايات او است که علي عليه السلام فرمود:«سلمان الفارسي کلقمان الحکيم؛ سلمان فارسي، مانند لقمان حکيم است.»(11)قضاوت جالب عليه السلام 2- زاذان مي گويد: «دو نفر مرد امانتي نزد بانويي به امانت گذاشتند، و به او گفتند: هنگامي که هر دو با هم نزد تو آمديم و آن را درخواست کرديم، به ما بده، و اگر يکي از ما آمد، نده».آن دو نفر رفتند و پس از مدتي، يکي از آنها نزد آن بانو آمد و درخواست دريافت امانت را کرد و گفت: رفيقم مرده است.»آن بانو امانت را به او نداد، و کشمکش آنها بالا گرفت، و سرانجام بانو تسليم شد و امانت را به او داد.پس از مدتي، مرد دوم آمد و از آن بانو، مطالبه ي امانت خود را کرد، بانو گفت: «آن امانت را رفيق تو گرفت و گفت که تو از دنيا رفته اي.»اختلاف اين دو نفر بالا گرفت و با هم به نزد عمر بن خطاب براي قضاوت رفتند، و ماجراي خود را بازگو کردند.عمر به آن بانو گفت: «به نظر من تو ضامن هستي، بايد امانت را بپردازي.» (چرا که تو متعهد شده بودي اگر آنها با هم آمدند، امانت را بدهي.) بانو به عمر گفت: «علي عليه السلام را بين ما براي قضاوت قرار بده.» عمر به علي عليه السلام گفت: « بين اين دو نفر قضاوت کن.» حضرت علي عليه السلام به آن مرد گفت: «اين امانت نزد من است، تو با رفيقت با هم به اين بانو گفته ايد که او امانت را به هيچکس ندهد، مگر اينکه با هم بياييد و مطالبه کنيد. برو و رفيقت را به اينجا بياور تا امانت را به شما بدهم. بنابراين، اين بانو ضامن نيست.» آنگاه علي عليه السلام فرمود: «اين دو نفر مرد، از اول تصميم داشتند که مال اين بانو را بربايند.»(12)نتيجه دوستي و دشمني با حسن و حسين عليه السلام 3- از روايات زاذان اينکه گفت: از سلمان شنيدم که مي گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله در شأن و مقام حسن و حسين عليه السلام فرمود:«خدايا من اين دو را دوست دارم، آنها را دوست بدار و دوستان آنها را دوست بدار، کسي که حسن و حسين عليه السلام را دوست بدارد، من او را دوست دارم و کسي را که من دوست بدارم، خدا او را دوست دارد وکسي را که خدا دوست بدارد، او اهل بهشت است و کسي که آنها را دشمن بدارد، من او را دشمن بدارم. در اين صورت خدا او را دشمن دارد و او سزاوار دوزخ است.» (13)پاسخ جالب سلمان به عمر 4- زاذان مي گويد: «روزي عمر بن خطاب از سلمان پرسيد: «آيا من شبيه پادشاهان هستم يا شبيه خليفه ي پيامبرصلي الله عليه و آله ؟»سلمان گفت: «اگر تو از ماليات به دست آمده از اراضي مسلمانان، يک درهم يا کمتر يا بيشتر بگيري و سپس آن را در غير حق مصرف نمايي، پادشاه هستي نه خليفه!»عمر از اين نصيحت جالب و گيراي سلمان گريست.(14)حديث غدير 5- زاذان مي گويد: حضرت علي عليه السلام در ميدان کوفه از مردي خواست تا حديثي (احتمالا حديث غدير) را بيان کند، او خود را به ناداني زد و چنان حديثي را تکذيب کرد.امام علي عليه السلام به او فرمود: «تو مرا تکذيب کردي.»او گفت: «نه، من تو را تکذيب نمي کنم.»امام عليه السلام در مورد او نفرين کرد و فرمود: «اگر دروغ بگويي، خداوند تو را نابينا کند.»او هنوز از ميدان کوفه بيرون نرفته بود که چشمانش کور شدند.(15)نيز روايت شده، زاذان گفت: «در ميدان کوفه در ميان جمعيت بودم که امام علي عليه السلام به مردم فرمود: «هر کس از شما سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله را در غدير خم که در شأن من فرموده، شنيده است برخيزد و گواهي دهد.»سيزده نفر برخاستند و گفتند: «گواهي مي دهيم که رسول خدا صلي الله عليه و آله در روز غدير فرمود: هر کس من مولي و رهبر او هستم، علي عليه السلام مولي و رهبر او است.» (16)مقام ارجمند فاطمه (س)6- زاذان مي گويد: سلمان گفت: روزي به خانه ي فاطمه عليهاالسلام رفتم، فهميدم خوابيده و رداي خود را بر سرش کشيده است. در کنارش ديگي بود که آب آن بدون آتش مي جوشيد (و غذاي آن در حال پختن بود) با شتاب نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمدم، وقتي آن حضرت مرا ديد خنديد و فرمود: «اي ابوعبدالله! آيا از آنچه در خانه ي دخترم ديده اي، تعجب کردي؟» عرض کردم: «آري اين رسول خدا!»فرمود: «از امر خدا تعجب نکن، خداوند وقتي که ضعف دخترم فاطمه عليهاالسلام را ملاحظه کرد، فرشتگان ارجمندش را به کمک او فرستاد.» (17)عدالت امام علي عليه السلام 8- زاذان مي گويد: در ميدان کوفه، قنبر غلام عليه السلام چند ظرف طلا و نقره به حضور امام علي عليه السلام آورد و گفت: «تو همه ي بيت المال را بين مردم تقسيم کردي و براي خود چيزي نگذاشتي، من اين ظرف ها را براي تو ذخيره کرده ام.»امام علي عليه السلام شمشيرش را بيرون کشيد و به قنبر فرمود: «واي بر تو! دوست داري آتش به خانه ام بياوري.»سپس با شمشير آن ظرف ها را شکست و قطعات آنها به سي و چند قسمت شد و آنها را به طور عادلانه به مستحقين داد و سپس فرمود:هذا جناي و خياره فيه اذکل جان يده الي فيه «اين چيده ي من و بهترها و برگزيده هايش هم در آن است ( و نخورده ام) در حالي که هر چيننده اي دستش در دهانش مي باشد و (خوب هايش را خودش مي خورد) (18)امام علي عليه السلام در بازار 9- زاذان مي گويد: امام عليه السلام تنها به بازار مي آمد و در بازار آنها را که راه را گم کرده بودند (يا قيمت اجناس را نمي دانستند) راهنمايي مي کرد و ناتوانان را ياري مي نمود و نزد فروشندگان کالا مي آمد و قرآن را مي گشود و اين آيه (83 سوره ي قصص) را براي آنها مي خواند:«تلک الدار الآخره نجعلها للذين لايريدون علوا في الارض و لافسادا و العاقبه للمتقين؛ اين سراي آخرت را تنها براي کساني قرار مي دهيم که اراده ي برتري جويي در زمين و فساد را ندارند و عاقبت نيک براي پرهيزکاران است.»سپس مي فرمود:«نزلت هذه الآيه في اهل العدل و التواضع من الولاه و اهل القدره من الناس؛ اين آيه درباره ي زمامداران عادل و متواضع و همچنين ساير قدرت مندان از توده هاي مردم نازل شده است .» (19)يعني همانگونه که من حکومت را وسيله ي برتري جويي خودم قرار نداده ام شما (بازاري ها) نيز نبايد قدرت مالي خود را وسيله ي سلطه بر ديگران قرار دهيد که سرانجام و عاقبت نيک، از آن گروهي است که نمي خواهند برتري جويي و فساد کنند.جواب سلام خورشيد به علي عليه السلام 10- زاذان مي گويد: ابن عباس گفت: هنگامي که به خواست خدا مکه (در سال هشتم هجري) فتح شد، ما مسلمانان هشت هزار نفر مرد بوديم که بر اثر گرايش کافران به اسلام ( در همين ماجرا) تعداد ما به ده هزار نفر رسيد. رسول خدا صلي الله عليه و آله حکم هجرت را برداشت و فرمود: «بعد از فتح مکه ديگر هجرت نيست.» (20) سپس به سوي سرزمين «هوازن» (براي فتح طائف) حرکت کرديم. پيامبرصلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود: «برخيز و کرامت (و عظمت معنوي) خود را در پيشگاه خدا بنگر، هنگامي که خورشيد طلوع کرد، با خورشيد سخن بگو.»ابن عباس گفت: «سوگند به خدا بر هيچ کسي حسد نبردم جز به مقام علي عليه السلام در اين روز. به برادرم فضل گفتم، برخيز تا چگونگي سخن گفتن علي عليه السلام را با خورشيد بنگريم.» هنگامي که خورشيد طلوع کرد، علي عليه السلام برخاست و خطاب به خورشيد گفت:«السلام عليک ايها العبد الصالح الدائب في طاعه الله ربه؛ سلام بر تو اين بنده ي شايسته که همواره در اطاعت فرمان خداوند پروگار هستي.»شنيديم خورشيد پاسخ داد:«و عليک السلام يا اخا رسول الله و وصيه و حجه الله علي خلقه؛ و به تو باد سلام، اي برادر و وصي رسول خدا صلي الله عليه و آله و اي حجت خدا بر آفريده هاي خدا.»ناگاه ديديم، امام علي عليه السلام با حالي گريان به سجده شکر افتاد. سوگند به خدا ديدم رسول خدا صلي الله عليه و آله را که به بالين علي عليه السلام آمد، سرش را به بغل گرفت و او را از سجده بلندکرد و دست بر صورت علي عليه السلام کشيد و فرمود: «برخيزکه با گريه ي خودت، همه ي اهل آسمان را به گريه انداختي و خداوند به وجود تو به فرشتگان حامل عرش خود مباهات کرد.» (21) مسلمان شدن روحاني بلند مقام مسيحيان با گروهي در حضور علي عليه السلام 11- زاذان مي گويد: سلمان براي من نقل کرد، بعد از رحلت پيامبرصلي الله عليه و آله روزي روحاني بلند پايه ي مسيحيان با گروهي به مدينه آمد و چند سؤال از ابوبکر کرد. ابوبکر از جواب آنها درمانده شد، در اين ميان اميرمؤمنان علي عليه السلام در آنجا حاضر شد، به يکايک پرسش هاي عالم مسيح پاسخ داد. عالم مسيحي اسلام را پذيرفت و به يکتايي خدا و صدق رسالت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و وصايت امام علي عليه السلام گواهي داد، همراهان او نيز مسلمان شدند.عمر به روحاني بلند پايه ي مسيحي گفت: «حمد و سپاس خدا را که تو را به اسلام هدايت کرد ولي اين را بدان که علم نبوت در نزد خاندان پيامبرصلي الله عليه و آله است، اما آن شخص که تو در آغاز با او ملاقات کردي ( يعني ابوبکر) مطابق رأي و رضايت مردم زمام امور را به دست گرفته است.»عالم مسيحي گفت: «آنچه گفتي دريافتم و من در انتخاب خود يقين پيدا کردم.»(22)پي نوشت : 1. دخان/25 تا 29 : سفينه البحار، ج2، ص 531.2. فاخته: پرنده خاکي برنگ شبيه کبوتر.3. اقتباس از بحار، ج41، ص 213 و 214.4.الغارات ، ج1، ص 83.5. بحار، ج41، ص 118.6. اصول کافي، ج1، ص 406.7. اعيان الشيعه، چاپ ارشاد، ج7، ص 40؛ واژه ي «زاذان» و لقب «الفارسي» و شواهد ديگر حاکي است که وي ايراني بوده است، البته افرادي ديگر نيز به اين نام بوده که عرب بوده اند و گاهي زاذان به عنوان مردي کوفي ياد مي شود، شايد از اين رو که وي غالبا پس از اسلام در کوفه بوده است. در رجال شيخ و جامع الزواه و تنقيح المقال، از «زاذان» به عنوان «ابوعمره الفارسي» ياد شده است( الغارات، ج1، پاورقي ص 56.)8. سفينه البحار، ج1، ص 547؛ در بعضي از متون نقل شده است که سرانجام زاذان در يکي از جنگها تحت فرماندهي اميرمؤمنان علي (ع) به شهادت رسيد و بعدها فرزندان و نواده هاي او به قزوين آمدند و در آنجا سکونت گزيدند و به عنوان «زاذانيه» معروف شدند و در ميان آنها علماي برجسته و بزرگان حديث در آغاز و انجام وجود داشت (همان).9. مناقب آل ابي طالب، ج2، ص 13 ؛ بهجه الآمال، ج4، ص 436 ؛ بحار، ج22، ص 372.10. مسلماناني که پيامبر (ص) رانديده بودند ولي اصحاب آن حضرت را ديده بودند . 11. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج18، ص 36.12. فروع کافي، ج7، ص 428؛ تهذيب ، ج6، ص 290.13. کامل الزيارات، باب 14، حديث 9؛ نفس الرحمان، ص 103.14. تاريخ طبري، ج3، ص 279.15. الغدير، ج1، ص 194.16. همان، ص 168.17. نفس الرحمان، ص 114.18. همان؛ بحار، ج41، ص 113.19. بحار، ج41، ص 54 ؛ مجمع البيان، ج 7، ص 269.20. زيرا فلسفه ي هجرت، دوري از محيط ناسالم به محيط سالم است که با فتح مکه، سرزمين مکه با فرمانروايي اسلام محيط سالم خواهد شد.21. امالي صدوق، ص 351؛ بحارالانوار، ج41، ص 177.22. بحار، ج41، ص 309.منبع:کتاب رابطه ايران با اسلام و تشيع/س





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 593]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن