تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به راستى كه دل در درون سينه بى قرار است و به دنبال حق مى‏گردد و چون به آن رسيد، آ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834721217




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عشق در زندگي قسمت اول


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عشق در زندگي قسمت اول
عشق در زندگي قسمت اول به هر كجا كه پاى مى‏گذارى عشق را بگستران اول از همه در خانه خويش عشق را به فرزندانت به همسرت و به همسايه‏ات نثار كن!اجازه نده كسى پيش تو بيايد و بهتر و شادتر تركت نكند. مظهر مهر خداوندى باش مهر در چهره خود مهر در چشمان خود مهر در تبسم خود مهر در برخورد گرم خود. « مادر ترزا »اگر با چاقوى معنا، واژگان عشق را پاره پاره كنيم، مى‏شود: « ع » .. لاقه، « ش » ...ديد، « ق » ... لبى. « پائولو كوئليو » با عشق زيستن را در غالب حكايتى چنين مى‏نگارد: يكى بود يكى نبود، در روزگارى دور مردى بود كه همه‏ى زندگى‏اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود، وقتى مرد، همه مى‏گفتند به بهشت رفته است، آدم مهربانى مثل او حتماً به بهشت مى‏رود هرچند بهشت براى اين مرد چندان مهم نبود اما، به هر حال به بهشت مى‏رود. روح مرد بر دو راهى بهشت و جهنم ايستاده بود، دربان نگاهى به اسامى كرد و چون اسم مرد را در ميان بهشتيان نيافت او را به جهنم فرستاد، زيرا جهنم هيچ نيازى به دعوت‏نامه يا كارت شناسايى نداشت و بدين ترتيب مرد در جهنم مقيم گشت. چند روز گذشت و ابليس با ناراحتى و خشم به دروازه بهشت رفت و گريبان مسئول مربوطه را گرفت و گفت: اين كار شما تروريسم خالص است!مسئول مربوطه با حيرت از شيطان دليل خشم او را پرسيد و شيطان با خشم گفت: آن مرد را به دوزخ فرستاده‏ايد و از وقتى او آمده كار و زندگى ما را به هم زده. از وقتى كه رسيده، به حرف‏هاى ديگران گوش مى‏دهد، در چشم‏هايشان نگاه مى‏كند و به درد و دل‏شان مى‏رسد و با عشق آنان را مى‏بوسد. حالا همه دارند كه در دوزخ با هم گفت و گو مى‏كنند، همديگر را در آغوش مى‏كشند و مى‏بوسند، آخه! دوزخ كه جاى اين كارها نيست! لطفاً اين مرد را پس بگيريد!به خاطر بسپار: با چنان عشقى زندگى كن كه حتى اگر بنا بر تصادف در دوزخ افتادى، خود شيطان تو را به بهشت بازگرداند!« فريدون مشيرى » در تأييد سخن مادر ترزا مى‏گويد: اين نور و گرمايى كه مى‏رويد ز خورشيددر پهنه منظومه ما جان آفرين است. هستى ده و هستى فزاى هر چه در روى زمين است ما هيچ يك مانند خورشيد نورى و گرمايى كه جان بخشد به اين عالم نداريم اما به سهم خويش و در محدوده خويش ما نيز از خورشيد چيزى كم نداريم. با نور و گرماى « محبت »نيروى هستى‏بخش « خدمت »در بين مردم مى‏توان آسان درخشيد بر ديگران تابيد و جان تازه‏اى بخشيد، مانند خورشيد!« اشو » با مشيرى همراه شد و مى‏سرايد: درخت‏ها با زمين و زمين با درخت‏ها، پرندگان با درخت‏ها، و درخت‏ها با پرندگان، زمين با آسمان، و آسمان با زمين عشق مى‏ورزند. تمام حيات در درياى بى‏انتهاى عشق موج مى‏زند. بگذار عشق پرستش تو باشد. عشق يك ضرورت است!تنها غذاى روح!جسم با غذا دوام مى‏يابد، و روح تنها با عشق زنده مى‏ماند عشق غذاى روح و سرآغاز هر آن چيزى است، كه عظيم است. عشق دروازه ملكوت است!« لئو بوسكاليا » سفارش مى‏كند: « عشق را در دلت نگاه دار، زندگى بدون عشق همچون باغ بدون آفتاب است كه گل‏ها در آن مرده‏اند! »و « مولانا » عشق را دگر خنديدن مى‏داند و مى‏سرايد: گرچه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم عشق آموخت مرا شكل دگر خنديدن و ابوسعيد عشق به خلق را يگانه راه تقرب مى‏انگارد. از ابوسعيد پرسيدند: از خلق به حق چند راه است؟ گفت: « از هزاران راه بيشتر است! اما هيچ راهى به حق نزديكتر و بهتر و سبكتر از آن نيست كه، راحتى به دل انسانى رسانى! »اما، « لائوتسو » عشق را در بخشش مى‏فهمد و مى‏سرايد: مهربانى در گفتار، اعتماد مى‏آفريند. مهربانى در انديشه، بصيرت مى‏آفريند. مهربانى در بخشش، عشق مى‏آفريند. « مولانا » در نگاهى عاشقانه به خلقت، عشق را بنيان گردش هستى مى‏شناسد و مى‏سرايد: اگر اين آسمان عاشق نبودى نبودى سينه‏ى او را صفايى وگر خورشيد هم عاشق نبودى نبودى در جمال او ضيايى زمين و كوه اگر نه عاشقندى نرستى از دل هر دو گياهى اگر دريا ز عشق آگه نبودى قرارى داشتى آخر بجايى « سوزان پوليس شوتز »، مانند: مولانا، عشق را سرچشمه‏ى حيات مى‏داند و مى‏سرايد:شاد بودن در شادى ديگران و محزون در غم ديگران با هم در روزهاى خوش و با هم در دوران دلتنگى عشق سرچشمه‏ى توانايى است. عشق، صادق بودن با خود در همه حال و صادق بودن با ديگرى در همه حال گفتن و شنيدن حقيقت و پاسدارى از حرمت آن و خودنمايى هرگز عشق سرچشمه‏ى واقعيت است. عشق رسيدن به دركى چنان كامل است كه خود را پاره‏اى از ديگرى بدانى او را بپذيرى آن گونه كه هست و نه به گونه‏اى كه تو مى‏خواهى عشق سرچشمه‏ى پيوند است. عشق، آزادى در پيگيرى آرزوها و تقسيم تجربه‏ها با ديگران باليدن من و تو با هم و در كنار هم عشق سرچشمه‏ى كاميابى است. عشق، هيجان تدارك كارها در كنار هم هيجان پيش بردن كارها دست در دست يكديگر عشق سرچشمه‏ى آينده است. عشق،خشم توفان آرامش رنگين كمان عشق، سرچشمه‏ى شور است. عشق، ايثار است و دريافت بردبارى است در نيازها و خواستهاى يكديگر عشق، سرچشمه‏ى سهيم كردن است. عشق، اطمينان از آن است كه ديگرى هميشه و در همه حال با توست گرچه در فراق دوست، او را خواهانى، اما در دل هميشه با توست، عشق، سرچشمه‏ى امنيت است. آرى، عشق خود سرچشمه‏ى حيات است!حكايت آلبر كامو و عشق: خبرنگارى مدام در تعقيب آلبر كامو - نويسنده الجزايرى مقيم فرانسه - بود تا از آخرين آثار كامو باخبر گردد تا بالاخره آلبر كامو را در تريايى در پاريس ملاقات كرد و در اولين سوالش از او پرسيد: اگر به شما بگويم كه لازم است كتابى درباره جامعه بنويسيد آن را مى‏پذيريد؟ و يا با آن مخالفت مى‏كنيد؟« آلبر كامو » پاسخ داد: البته كه قبول مى‏كنم، اين كتاب صد صفحه خواهد داشت كه نود و نه صفحه آن سفيد است و هيچ چيز در آن صفحات نوشته نمى‏شود. اما در پايان صدمين صفحه مى‏نويسم تنها وظيفه انسان عشق ورزيدن است!عشق ورزيدن!عرفا درباره‏ى پيدايش عشق گويند: عشق را از عشقه گرفته‏اند!و عشقه آن گياهى است كه در باغ پديد آيد در بن درخت. اول بيخ در زمين سخت كند، سپس سر برآرد و خود را در درخت پيچد و همچنان مى‏رود تا جمله‏ى درخت را فرا گيرد. و چنانش در شكنجه كشد كه نم در ميان رگ درخت نماند. و هر غذا كه به واسطه آب و هوا به درخت مى‏رسد، به تاراج مى‏برد، تا آنگاه كه درخت خشك شود. همچنان است در عالم انسانيت، كه خلاصه‏ى موجودات است!« امانوئل » عشق را در قالب‏هاى متفاوت مى‏بيند و مى‏سرايد: در اثر يك هنرمند ايثار يك شهيد عزم يك رهبر محبت والدين گرفتن دست كودكى و عبور دادنش از خيابان هر عملكرد مهربانانه و آميخته به عشق نور و قدرت بيشترى به حقيقت خدا در جهان مى‏بخشد. عمل كردن به عشق در واقعيت فيزيكى و با آن زيستن پاسخ به نداى خداى درون است!« خواجه شيراز » اساس جاودانگى را عشق مى‏داند و مى‏سرايد: هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جريده عالم دوام ما و پندارى صداى سخن عشق را مى‏بيند! كه چنين مى‏سرايد: از صداى سخن عشق نديدم خوشتر يادگارى كه در اين گنبد دوار بماند « راما كريشنا » عشق را در غالب دوست داشتن ديگران مى‏داند و مى‏گويد: روزى جوان ثروتمندى نزد استادم آمد و گفت: عشق را چگونه بيابم تا زندگانى نيكويى داشته باشم. استادم مرد جوان را به كنار پنجره برد و گفت: پشت پنجره چه مى‏بينى؟مرد گفت: آدم‏هايى كه مى‏آيند و مى‏روند و گداى كورى كه در خيابان صدقه مى‏گيرد. سپس استادم آينه بزرگى به او نشان داد وگفت: اكنون چه مى‏بينى؟ مرد گفت: فقط خودم را مى‏بينم. استادم گفت: اكنون ديگران را نمى‏توانى ببينى! آينه و شيشه هر دو از يك ماده‏ى اوليه ساخته شده‏اند، اما آينه لايه‏ى نازكى از نقره در پشت خود دارد و در نتيجه چيزى جز شخص خود را نمى‏بينى خوب فكر كن! وقتى شيشه فقير باشد، ديگران را مى‏بيند و به آن‏ها احساس محبت مى‏كند، اما وقتى از نقره يا جيوه ( يعنى، ثروت ) پوشيده مى‏شود، تنها خودش را مى‏بيند. اكنون به خاطر بسپار: تنها وقتى ارزش دارى كه شجاع باشى و آن پوشش نقره‏اى را از جلوى چشم‏هايت بردارى، تا بار ديگر بتوانى ديگران را ببينى و دوست‏شان بدارى. آن‏گاه، خواهى دانست كه، « عشق يعنى، دوست داشتن ديگران! »« جبران خليل جبران » بر اين باور است كه:ايمان بدون عشق شما را متعصب، وظيفه بدون عشق شما را بداخلاق، قدرت بدون عشق شما را خشن، عدالت بدون عشق شما را سخت، و زندگى بدون عشق شما را بيمار مى‏كند. « رابرت برانينگ » فقدان عشق را چنين مى‏سرايد: عشق را از زمين بگيريد!چه مى‏ماند؟ به جز يك گور بزرگ‏براى دفن كردن همه ما!اما « رينهولد نيبور » بخشش را فرايند عشق مى‏داند و مى‏سرايد: « بخشودن هدف غايى عشق است! »« بارب ايهام » عشق را يارى رساندن به ديگران مى‏داند و مى‏گويد: عشق آن است كه، با همه‏ى توان خويش ديگران را يارى كنى تا به روياى خود واقعيت بخشند. عشق سفرى بى‏انتهاست، در امتداد نياز ديگران و شايسته آنكه بكوشد، بنيوشد و دل را بگسترد و عشق پيمانى است كه نان شادمانى و رويش و سرشارى را ميان تو و ديگران تقسيم كند!اما از ياد نبريم! براى عاشقى بايد اول طلب نماييم و همچون عطار، كفش‏هاى مكاشفه را به پا كنيم و هفت شهر عشق را بگرديم تا بفهميم كه اين هفت مرحله: طلب، عشق، معرفت، توحيد، استغناء، حيرت و فنا چيست؟ منبع:کتاب لطفاً گوسفند نباشيد/س
#اجتماعی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 343]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن