واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: شبی که خوزه مغرور نبود غرور تاكتيك تكميلي ژوزه است. در چهره آن پدر كه پسرش را قلمدوش كرده و جلوي دوربينها ميچرخيد هيچ اثري از غرور نبود. گل - به اينترميلان كه نگاه ميكنيد، چيزهاي زيادي دارد كه آدم را وادار كند دوستش داشته باشد. خود خاوير زانتي براي آنكه تيمي را دوست داشته باشيد و به همت و خواستهاش براي بالا بردن جام قهرماني احترام بگذاريد كافي است.زانتي لطيف و زيبا اما دقيق و همچون ماشين در اينتر ميدرخشد و سالهاست كه آنجا در خط هافبك و دفاع اينتر بازي و بهطرز چشمنوازي كار ميكند و بعد به دلايلي كه چندان قانعكننده نيست نميتواند در جامجهاني حاضر باشد چون ديهگو مارادونا او را انتخاب نكرده است. حالا ميبينيد فرصتي پيدا شد كه او به بخشي از آنچه حقش است برسد و جام معتبر قهرماني اروپا را بالاي سر ببرد.ساموئل اتوئو هم هست كه يك بازيكن بزرگ در بارسلونا بود و به مبلغي كمتر از زلاتان ابراهيموويچ با او معاوضه شد و اينجا نشان داد چقدر ضرر كردند آنها كه او را كم و پايان يافته شمرده بودند. لوسيو، كريستين چيوو و والتر ساموئل كه مثلث دفاعيشان و هماهنگي بينظيرشان جذاب و ديدني است، اگر شما فوتبال را بيشتر از حمله، هماهنگي و هارموني بدانيد و بعد ميليتو، ديهگو ميليتو كه سمبل يك بازيكن خلاق، در خدمت تيم و گلزن است.اين تيمي است كه ژوزه ساخته و قهرمان اروپا كرده اما به خاطر هم او، بسياري اين تيم را دوست ندارند كه ژوزه به طرز نگرانكنندهاي مغرور است.**«نگران كننده» به عمد انتخاب شده است. ميشد عبارتهاي ديگري به كار برد مثل اينكه او «به طرز عجيب و غريبي مغرور است» يا به مقدار زيادي يا هر چيز ديگر اما به نظر ميرسد «نگران كننده» عبارت مهمي در زندگي امروز ماست. چرا مردها از غرور يك مرد ديگر نگران ميشوند؟غرور بيجا يك حكايت ديگر است و بيشتر از آنكه فاعلش را نگران كند، مسخرهاش ميكند اما مهم آن است كه ژوزه غرور بيجا ندارد. مربي جواني كه خيلي زود رشد كرد و پلههاي ترقي را به سرعت پيمود و حالا در مدت كمتر از ده سال به جمع ارنست هاپل فقيد و اوتمار هيتسفلد نامدار پيوسته است كه قبل از او با دو تيم مختلف قهرمان اروپا شده بودند.مربي جوان و جذابي كه پورتو را قهرمان اروپا و چلسي را بعد از مدتها قهرمان ليگ برتر انگليس كرد و حالا با اينترميلان همه جامهاي ممكن را در ايتاليا برد و روياي 45ساله ماسيمو موراتي و همه اينتريها را جامه عمل پوشاند و در اوج است. بنابراين غرور او بيجا نيست. اما نگرانمان ميكند. آيا او چون يك ضدجريان است ما را به حرص ميآورد و غرورش ما را ميترساند؟ آيا آنها كه از غرور او لذت ميبرند، مردان ضعيفي هستند كه او عقدههاي حقارتشان را پاسخ ميدهد؟ آيا او واقعا به شكل متفرعني مغرور است؟همه آنچه به غرور مورينيو نسبت ميدهند باعث شده است كه ما بازي تيم اينترميلان را نپسنديم و به آن ضدفوتبال لقب بدهيم و هزار حرف ديگر بزنيم در حالي كه مهمترين اتفاق ممكن افتاده و او به روياي خانواده بزرگ و متمول موراتي جامه عمل پوشانده است. ماسيمو موراتي آنقدر خوشحال شده بود كه برخلاف عادت معمول روسا آنطور ذوق زده از پلهها بالا رفت تا آن بالا دست در گردن ژوزه مورينيو بيندازد. هيچ اقدام از اقدامات موراتي پير جواب نداده بود بهجز آنكه با همه غرورش پذيرفته بود براي تحقق رويايش، روبرتو مانچيني ايتاليايي و محبوب و موفق را كنار بگذارد و مربياي را به ميلان بياورد كه ميگفتند به شكل متفرعني مغرور است اما اكسير قهرماني دارد.**آيا ژوزه مورينيو واقعا مغرور است؟ به عنوان يك طرفدار سرسخت بارسلونا فكر ميكردم هيچگاه دلم از او صاف نخواهد شد چون هرچند آن حذف متاثركننده را ناجوانمردانه نميدانم اما برايم محرز است كه فقط او بود كه ميتوانست چنان تيمي درست كند كه چنان ستارههايي با 70 درصد مالكيت توپ نتوانند حتي چند موقعيت صددرصد گل فراهم كنند.غرورش تا همين ديشب كه باز با كمال تاسف تيم بايرنمونيخ را كه براي انتقام (به آن دل بسته بوديم) برد برايم محرز و غيرقابل تحمل بود اما ديشب به نظرم رسيد كه چندان هم مغرور نيست. شايد از ديشب راه ويژهاي را پيش گرفته بود كه شب، شب ويژهاي بود. روبهرويش تيمي بود كه مربي آن كسي بود كه خود ژوزه او را مرد بزرگ و انسان شريف ناميده است و همينطور گفته كه سه سال از او بسيار آموخته. فانخال كه يك مربي و يك استاد و معلم است اهل حرفهاي آنچناني هم نيست و بنابراين ژوزه برخلاف عادت معمول نتوانسته و نخواسته كه مثل هميشه كه رقبايش را تحقير ميكرد، اينجا هم اين كار را انجام دهد.بعد هم آنكه يك نكته اساسي را عادل فردوسيپور حين گزارش گفت: «ژوزه با بازيكنانش رفتار توام با تكبر و غرور ندارد.» و اين را خيليها گفتهاند و در برخورد بازيكنان هم ميشود، ديد. كريستين چيوو وقتي تعويض شد به نحو دوستانهاي با مشت به پشت ژوزه زد و صحنه معروف خوش و بش مورينيو با آرين روبن هم هست و همينطور اينكه آنقدر به دوستيها اهميت ميدهد كه ماركو ماتراتزي نيمكتنشين را در چند دقيقه پاياني به درون زمين بياورد تا در فينالي كه شايد براي اين بازيكن تكرار نشود، حاضر باشد. به نظر ميرسد غرور او يك تاكتيك است. او سيستمي را درون زمين پياده ميكند كه فقط غرور و اتوريته خاص آقاي خاص ميتواند تكميلش كند. آن بازيكنان كه چون ماشين در سيستم خاص تيمي او حل ميشوند بايد تمركزشان را از جاي خاصي كامل كنند و غرور مربيشان اين وظيفه را دارد.او از قبل جنگ رواني را آغاز ميكند و براي آنها كه سيستم او را به باد انتقاد و تمسخر ميگيرند جوابهاي محكم و باغرور ميدهد و آن وقت آن بازيكنان درون زمين به سختترين شكل ممكن ايدههايش را باور ميكنند و اين باور باعث ميشود هيچگونه خللي در اجراي چون ماشين آن ايدهها ايجاد نشود.**غرور تاكتيك تكميلي ژوزه است. در چهره آن پدر كه پسرش را قلمدوش كرده و جلوي دوربينها ميچرخيد هيچ اثري از غرور نبود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 354]