واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: همه آنچه میخواهید در مورد قسمت آخر «لاست» بدانید اولین قسمت «لاست» به شکلی خاطرهانگیز با سوال چارلی از دیگر نجاتیافتگان پایان یافت؛ «رفقا ما کجا هستیم؟»به گزارش خبرآنلاین، شش فصل بعد، و پس از پخش حدود 120 قسمت، بسیاری از بینندگان با تمام وجود منتظر بودند قسمت آخر «لاست» یکشنبه شب به این سوال پاسخ دهد.بینندگان، ما کجا هستیم؟ پاسخ: تقریبا هرجا شما بخواهید.اگر قرار باشد سریالی تلویزیونی را با سفر مرتبط دانست، بی شک این سریال «لاست» است، مجموعهای که در انتهای جاده بینندهاش را آسوده و با جوابهای بکر رها میکند نه با توضیحات بغرنج. همچنین جای تعجب نیست که حس گم شدن در سریالی به ما دست بدهد که هیچگاه عقب نشینی نمیکند، مجموعهای که ابهام و گستردگیاش تا سالها بحثها و نظرات فراوانی میان طرفدارانش به راه میاندازد.بینندگان عزیز، شما در چنین جایی هستید.دیشب، قبل از آغاز قسمت آخر، «آنچه گذشت» سریال با مدت دو ساعت پخش شد و سپس نوبت به قسمت آخر رسید که دو ساعت و نیم طول کشید.مانند تمامی قسمتهای پیشین، خط داستانی این قسمت نیز میان زندگی شخصیتها در جزیره و زندگی موازیاشان در دنیای «نرمال» در کالیفرنیا ادامه پیدا کرد.در جزیره، جک (متیو فاکس) از میان نامزدها داوطلب شد تا جانشین جیکوب (مارک پلگرینو) محافظ جزیره شود.«هیولای دودی» که جسم لاک (تری اوکوئین) را تسخیر کرده میخواهد جلوی نامزدها را بگیرد، آنها را بکشد، جزیره را نابود کند و راهی دریا شود.در لسآنجلس، جک که جراح است قرار است عملی روی لاک انجام دهد، لاک در اینجا فلج است.جک میگوید:«آقای لاک تنها آرامشی که نیاز دارم خوب کردن حال شماست.»اما در جزیره، جک و هیولا درگیری خشنی با یکدیگر دارند.هیولا میگوید:«پس تو محافظی! فکر کنم اینجا هستی که جلوی من رو بگیری.»و جک میگوید:«نمیتونم جلوت رو بگیرم. می خوام بکشمت!»اما جک او را نمیکشد. کمی بعد کیت (اونجلین لیلی) با یک گلوله هیولا را میکشد.در لسآنجلس عمل لاک با موفقیت تمام میشود. او که روی تخت دراز کشیده با تشکر به جک نگاه میکند و میگوید احساس میکند به بدن خودش بازگشته.لاک به جک که قیافه ناآرامی دارد و به نظر میرسد تصاویری از زندگی دیگر خودش را میبیند میگوید:«جک امیدوارم یک روز کسی همین لطفی که به من کردی به تو بکند.» تصاویری که جک میبیند از همان دست تصاویر کوتاهی از جزیره هستند که به ذهن آگاه دیگر شخصیتها را نیز هجوم میآورد.چند دقیقه بعد جک با کیت برخورد میکند، و هر دو فکر میکنند که قبلا جایی یکدیگر را دیدهاند.جک میگوید:«چه اتفاقی داره برام میافته؟ تو کی هستی؟»کیت میگوید:«میدونم که متوجه نمیشی، جک. اما اگر همراهم بیای میفهمی.»همراه او کجا برود؟به تجمعی در کلیسایی که همه نجاتیافتگان در آن هستند و به نظر می رسد مراسم خاکسپاری آنها است. همگی شاد و لبخند بر لب هستند و اتاق را نور فرا گرفته است.جک با پدر فوتشدهاش دیدار میکند، جک زمانیکه در ابتدای داستان هواپیمای 815 سقوط کرد و سر از جزیره درآورد، داشت با هواپیما جسد پدرش را از سیدنی به خانه میبرد.در کلیسا جک بحث جذابی با مردی دارد که بارها با هم رو در رو شدهاند.جک:«نمیفهمم. تو که مردی.»مرد:«بله، مردم.»جک:«پس حالا اینجا چه کار میکنی؟»پدر جک:«تو اینجا چه کار میکنی؟»جک:«من هم مردم.» گریه میکند.پدر جک:«همه چی روبه راهه پسرم.»اما همه چیز واقعیت دارد.پدرجک:«هر اتفاقی تا حالا برات رخ داده واقعیت داره. همه آدمای این کلیسا همه واقعیت دارن.»جک:«همه اینها مردن؟»پدرش با آرامش میگوید:«هر کسی یه روزی میمیره پسر کوچولوی من.»در طول سریال بارها شخصیتها از این صحبت میکردند که حضورشان در جزیره دلیلی دارد. حالا که سریال به آخر خط نزدیک میشود، به نظر میرسد خود سریال هم احساس میکند وجودش دلیلی داشته است. دلیلی فراتر از پول، پرکردن زمان و سرگرمی.عوامل و بازیگران، تهیهکنندگان و نویسندگان مجموعه سال به سال خلق «لاست» را تکمیل کردند، البته به لطف تقدیر و دنیای سرگرمی.«لاست» جراتش را داشت عمیقتر و گستردهتر از دیگر سریالها باشد، هیجانانگیز، سحرانگیز، شگفتانگیز ( و گاهی کسلکننده)، و با این حال از بینندهاش میخواهد که فکر کند، حرف بزند و احساسش را بیان کند.و در همین مکان بینندهاش را رها میکند. مشخص نیست کجا، اما او را به چالش میکشد. با این حال در انتها بیننده اطمینان خاطرش بیش از حس «لاست (گمشده) بودنش» است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 237]