واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آرای انتقادی فروزانفر (2)بخش اول ، بخش دوم :ادبیات قدیم
تردید نیست که فروزانفر شیفته ادبیات کهن فارسی و مخصوصا آثار عرفانی آن بود.برخلاف کسانی چون تقی زاده که فرهنگ و تمدن غرب در نگاه آنان جلوه و جلالی فریبنده داشت، فروزانفر«دنیای غرب»را غرق در مادیات میدید و خوشبینانه بر آن بود که «روزی بشر از این خواب گران برخواهد خاست»و آن گاه به ارزش شعر فارسی و نیروی معنوی آن پی خواهد برد؛ فروزانفر در این باره چنان سخن میگفت که گویی روی آوردن به شعر کهن فارسی را آخرین راه چاره برای پاسداری از حرمت و حقوق بشر میدانست:امروز دنیای غرب در مادیات مستغرق است و جز اتم و سیبزمینی و نفت، مبحث مهمی در دنیا نیست. مسائل معنوی را که حقیقت تمدن است احتیاجات مورد توجه قرار نمیدهد.ولی روزی بشراز این خواب گران برخواهد خاست و روی به ادبیات خواهد آورد.این دنیای کهن از این تحولات بسیار دیده و مذاهب مادی مکرر بر سایر عقاید غالب شده است ولی سرانجام حقیقت آنچه را که مقتضی بوده به مردم نشان داده است.روزی که بشر از تجاوز به حقوق هم آزرده شود قیمت حافظ و سعدی و مولوی و شعرای دیگر فارسیزبان بر مردم روشنتر خواهد شد(1327). 12توجه فراوان او به ادبیات عرفانی موجب شد که بیشترین نیروی خود را برای تحقیق در احوال و آثار دو تن از بزرگترین نمایندگان عرفان ایران، یعنی مولوی و عطار، صرف کند.به گفته خودش، کنجکاوی در اینباره را از روزگار کودکی آغاز کرده بود که مثنوی در خانواده او خوانده میشد و وی میخواست بداند که«ملا کیست و مثنوی چیست».اما علت اصلی توجه فروزانفر به زندگانی و احوال مولانا مسئلهای بود که به تاریخ ادبیات مربوط میشد:سبب اصلی و باعث حقیقی در توجه این ضعیف به تحقیق تاریخ زندگانی و مطالعه احوال مولانا جلال الدین آن بود که در تابستان سال 1308 یکی از خداوندان معرفت فرمود که من درباره ملاقات مولانا با شیخ سعدی، به کتب تذکره و منابع تاریخی راجع به زندگانی این دو بزرگ بنگرم و چگونگی آنرا پژوهش کنم(1315). 13
لیکن بزودی دریافت که اغلب نکات زندگی مولوی مبهم مانده است؛و چون کار«تدریس تاریخ ادبیات فارسی در دانشسرای عالی»به او واگذار شد، مجال بیشتری یافت تا به تحقیق درباره زندگی و احوال مولوی بپردازد.و بدین ترتیب او نخستین تحقیق مفصل و عالمانه را در اینباره فراهم آورد و در سال 1315 منتشر کرد. 14 این کتاب در کنار سخن و سخنوران که تقریبا همزمان با آن نوشته و در فاصله سالهای 1308-1312 منتشر شد، 15 از جمله بهترین پژوهشهای انتقادی و ادبی است که تا پیش از شهریور بیست در ایران پدید آمده است.تحقیقات گسترده فروزانفر در تاریخ ادبیات ایران که پایه و مایه آنها اغلب آثار منظوم ادبیات فارسی بود، چندان فرصت و شاید علاقهای برای او باقی نمیگذاشت که به بحث درباره نثر فارسی هم بپردازد.این قدر معلوم است که او الگوی سالم نثر فارسی را همان نوشتههای ساده قرن چهارم و پنجم میدانست که هنوز صنایع و تکلفات شاعرانه و ادیبانه در آن راه نیافته بود.وی در ضمن درسهای خود در دار المعلمین (دانشسرای عالی)اشاره میکند که شعر و نثر هر یک ویژگیهای خود را دارند و آنچه در شعر«مایه حسن» است در نثر پسندیده نیست، و به ویژه از«متأخرین» انتقاد میکند که«اسالیب نظم و نثر را به هم آمیخته و کتابها و نامههای نامقبول پرداختهاند»(1309). 16مقصود او از«متأخرین»نویسندگان قرنهای یازده و دوازده بود که از شیوه مصنوع و متکلف پیروی میکردند:مقلدان این روش تا یک قرن پیش تقریبا وجود داشتند و کم و بیش از مفردات مهجور و اشعار و امثال عربی که در اثبات مطلوب با براهین عقلی همدوش میرفت و تنها یک شعر یا یک مثل ممکن بود هرگونه ادعائی را به مرحله یقین یا نزدیک به یقین رساند اقتباس میکردند و مفرطترین آنان در استعمال لغت عربی میرزا مهدی خان منشی نادر است که الحق والانصاف در آوردن لغتهای غریب دست کاهنان سجعگوی جاهلیت را هم از پشت بسته است(...)فضل الله قزوینی در تاریخ معجم و عبد الله بن فضل الله معروف بوصاف در تاریخ تجزیة الامصار و تجزیه الاعصار مشهور به تاریخ وصاف به جهت رعایت صنائع لغاتی آوردهاند که هرگز در استعمال پارسیزبانان متداول نبوده و عربان هم در عهدهای اخیر کمتر نوشته و گفتهاند(...)و در تاریخی که موضوع آن داستان شهریاران ایران است و به مناسبت داستان باید به روش استادان پیشین الفاظ اجنبی چشم پوشید الفاظ عربی که با لهجه لطیف فارسیزبانان به هیچ وجه سازگار نیست آوردهاند(1313). 17 ادبیات جدیدفروزانفر درباره ادبیات جدید، یعنی ادبیاتی که پس از انقلاب مشروطه پدید آمده، تقریبا سکوت کرده است.
اما این سکوت او ناشی از مخالفتش با شعر و نثر جدید نیست، بلکه او اصلا در وادی دیگری سیر میکرد و پرداختن به ادبیات کهن وی را از توجه به ادبیات جدید باز میداشت.با این حال، برخی اشارات او نشان میدهد که به مسئله تجدد ادبی اهمیت میداد و خوب میدانست که ادبیات ایران برای پابرجا ماندن ناگزیر باید راههای جدیدی را بپوید.یکی از این راهها توجه به فولکلور یا ادبیات عامیانه بود که فروزانفر دانشجویان ادبیات را به گردآوری آن سفارش میکرد و در اینباره بیگمان به کوششهای محققان اروپا نیز نظر داشت:[...]میشود از لهجهها و ترانهها و رسوم و آداب محلی رسالههائی نوشت.با شیوع رادیو و روزنامه و انتشار کتب این ذخایر طبیعی که در دهات و شهرها است اندک اندک مواجه با شکست میشود ما باید اینگونه آثار ذوقی و هنری را بوسیله نشر رسالات و کتب حفظ کنیم مثلا اگر بناست موسیقی ملی ایران تدوین شود راهش جمعآوری از بین مردم است(قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود)مسائل علمی را باید روی هم جمع کنند تا بنائی وسیع در عالم ادبیات برافراشته شود[...] اینست که محققین اروپا و دانشمندان آنها برای تحقیق در لهجههای محلی کوشش میکنند.وقتی از اروپا و آمریکا برای تحقیق در لهجههای محلی به ایران می آیند آیا برای جوانان ایرانی بد نیست که خود این کار را انجام ندهند؟[1327]. 18جالب توجه است که فروزانفر به «نمایشنامه»نویسی هم اهمیت میدهد و به دانشکدههای ادبیات توصیه میکند که این فن را به دانشجویان بیاموزند:اگر دانشکده ادبیات بخواهد به ادبیات فارسی خدمت کند باید آن را زنده و غنی سازد مثلا محصلین را در تهیه نمایشنامه که بینهایت مورد احتیاج مملکت است هدایت کند.امروز نوشتن نمایشنامه بدست کسانی است که نه صلاحیت علمی دارند و نه صلاحیت اخلاقی.و غالب نمایشهائی که میدهند به اخلاق عمومی مضر و اگر ندهند بهتر است[1327]. 19البته نمیتوان حدس زد او چه تصوری از نمایشنامه داشته که«غالب»نمایشنامههای آن دوران را برای«اخلاق عمومی»مضر میدیده است؛اما همین که میپندارد دانشکدههای ادبیات با آن سبک و سیاق قدمایی، میتوانند به دانشجویان نمایشنامهنویسی بیاموزند، نشان از سادهنگری او در اینباره دارد.اشتباه فروزانفر این است که دانشکدههای ادبیات را مراکز بالقوه خلاقیت ادبی محسوب میکند و گمان میکند همه محصولات ادبی باید از این دانشکدهها صادر شود.غافل از این که نه نظام کنونی تعلیم و تربیت در دانشکدههای ادبیات ما توانایی چنین کاری را دارد و نه اصولا موظف به این کار است.مهمترین وظیفه دانشکدههای ادبیات تربیت عدهای است که توانایی لازم علمی را برای نظارت بر خلاقیتهای ادبی، از هر دست که باشد، داشته باشند و بتوانند این همه را به درستی نقد و ارزیابی کنند؛لیکن متأسفانه دانشکدههای ادبیات امروز نه خواست فروزانفر را جامه عمل میپوشانند و نه به آنچه وظیفه اصلی آنهاست میپردازند. خطدر دورهای که بحث درباره تغییر یا اصلاح خط فارسی فزونی مییافت و مثلا تقی زاده بر آن بود که خط باید به لاتین بدل شود، فروزانفر هیچ اشکالی در خط فارسی نمیدید و ضعف نویسندگان را در املای فارسی ناشی از شیوه غلطی میدانست که در مدارس برای آموزش املا به کار گرفته میشد:یکی از مشکلاتی که در دبستانها و دبیرستانها بدان برمیخوریم و پیوسته در آن مناظره و بحث میرود املاء و طرز نوشتن کلمات است که[...]آن را بعضی(ناشی از)بدی خط میدانند و به عقیده یک دسته تنها سبب آن بیدانشی نویسنده و عدم اطلاع اوست.[...]به گمان بنده یکی از علل عمده اینگونه اشتباهات طرز تدریس املاء و عقیده برخی از ما باشد که پندارند هر گاه از نوادر لغت و مفردات غریب[...]عبارتی چند مرتب ساخته بر محصلین املا کنند خدمتی به زبان فارسی کرده و نویسندگان را از ارتکاب غلط رهائی بخشیده و قوه ادبی محصلین را بیشتر کردهاند-این اشتباهست[1313]. 20پی نوشت ها:(12)-همان، ص 273.(13)-رساله در تحقیق احوال مولانا، ص ت-ث.(14)-نک:همان جا.(15)-خلاصهای از تقریرات فروزانفر در درس تاریخ ادبیات(در سال تحصیلی 1308-1309)نیز در همان سالها منتشر شده که ظاهرا سخن و سخنوران شکل کاملتر و بسامانتر آن است.(16)-تاریخ ادبیات ایران، ص 24-25.(17)-مجموعه مقالات، ص 44-45.(18)-همان، ص 278-279.(19)-همان، 279-280.(20)-همان، ص 41-42.محمد دهقانیتهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 591]