تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
راهنمای انتخاب شرکتهای معتبر باربری برای حمل مایعات در ایران
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1866173735


عاقبت انديشى
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

عاقبت انديشى نويسنده : آيت الله محمد تقى مصباح يزدى اشاره: اخلاق، همزاد اسلام است و ريشه در تعاليم بنيادين دين دارد. انسان در هر مرحلهاى از زندگى بايد خود را بيابد و براى آينده برنامهاىداشته باشد. انسان دورانديش چه موحد و چه غير آن بايد براى آينده خود فكرىبكند، اگر فردى به خدا و روز قيامت ايمان دارد، براى آينده دورترش نيز كه بهنظر ما دور و البته نزديك است: «انهم يرونه بعيدا و نريه قريبا» بايد درفكر باشد. در آيه شريفه مىفرمايد: «ولتنظر نفس ما قدمت لغد» هر كسى بايدبيانديشد كه براى فردايش چه فرستاده است، خداوند نمىفرمايد كه شما بيانديشيد،بلكه مىفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اتقواالله». بعد سياق كلام تغيير مىكند. آن گونه كه در گفتوگوهاى عرفى صحبت مىكنيم، قاعدهبر اين است كه، مثلا بفرمايد: «وانظروا ما قدمتم لغد» تقوا داشته باشيد، از خدا بترسيد و ببينيد كه چهبراى فردايتان فرستادهايد. نمىفرمايد: «وانظروا ماذا قدمتم لغد» بلكهمىفرمايد: «ولتنظر نفس». شايد اين تعبير به اين معنا اشاره داشته باشد كهبسيار اندكاند كسانى كه به اين فكر بيفتند. گويى چنين معنايى را هم افاده مىكندكه آخر خوب است كسى هم بدين امر بينديشد، كه براى فردايش چه فكرى كرده و چههديهاى از پيش فرستاده است. انسان آنقدر از آينده و عالم آخرت غافل است كهنمىتوان انتظار داشت، همه به اين فكر باشند، بلكه اندك افرادى پيدا مىشوند كهدر اين فكر باشند. بله: اين كه براى فردا چه پيش فرستاديم و چه پيش مىفرستيم،ممكن استبه صورتهاى مختلفى تفسير شود و هر گروهى طبق برداشتهاى ذهنى خودچيزهايى از اين مطلب استنباط كنند. شايد معناى «به فكر مرگ بودن» در ذهنخيلىها باشد; يا تصور شود به معناى تهيهديدن سلسله كارهاى معينى است كه در كناركارهاى زندگى بايد آنها را انجام داد; يعنى ما در زندگى لوازمى بايد تهيهببينيم، براى خوراك و پوشاك و مسكن. اينها سلسله مسائلى است كه هر كسى خود بايدرعايت كند. ضمنا بايد گاهى هم فكر اين باشيم كه برگ سبزى به گور خويش بفرستيم،و اين چيزى جدا از مسائل اصلى مىباشد. و در حاشيه زندگى است از اين جهت ديدهمىشود كه كسانى در طول عمر براى دستيافتن به اين گونه مسائل زندگى خيانتها وجنايتهايى را انجام دادهاند، بار خودشان را به اصطلاح بستند و براى فرزندان ونوه و نتيجههايشان هم فكرى كردند، در آخر عمر، مثلا در جوار مرقدى مجاور مىشوندو مثلابه كار آخرت مىپردازند. بنابراين كار دنيا را بايد به هنگام جوانى و نشاطانجام داد. و وقتى از زندگى دنيا راحتشديم آن وقت فكرى هم براى آخرتمان بكنيم. اينان فكر مىكنند، تلاش براى زندگى دنيايى، نمىتواند هيچ ربطى به آخرت داشتهباشد، ولى اين بينشى نارسا، انحرافى و غلط است و صرف نظر از انحرافات ديگرى كهدرباره مسائل اعتقادى; مخصوصا اعتقاد به قيامت وجود دارد بعضى از همينمسلمانهايى كه اعتقادشان صاف و پاك است نيز اسير اين انحراف هستند. دنيا و رستاخيز از نظرگاه اسلام دنيا و آخرت از نظرگاه اسلام بدين صورت نيست كهدنيا حسابى مستقل دارد و آخرت هم حساب جداگانهاى دارد. بينش اسلامى چنين است كه: سراسر زندگى دنيا، براى آباد كردن آخرت است. اصولا ما به اين دنيا آمدهايم و بهما مهلتى داده شده كه چند صباحى در اين عالم زندگى كنيم تا زندگى اخروى خود رابا انتخاب بسازيم. آن قدر در اين زمينه آيات و روايات فراوان است كه احتياج بهتذكر ندارد، در نهجالبلاغه اميرالمؤمنين(علیه السّلام) مىفرمايد: «و لغيرها خلقتم و فيهااختبرتم» يا مىفرمايد: كسى كه براى آخرت آفريده شده با دنيا چه كار دارد يامىفرمايد: اين دنيا پلى است كه بايد از آن عبور كنيد و به سر منزل برسيد و ياراهى و گذرگاهى است كه بايد از آن عبور كنيد. اينجا توقفگاه نيست. اين تعبيراتدر نهج البلاغه زياد آمده است كه هر كس مرورى اجمالى بكند، نمونههاى زيادى از آنرا به دست مىآورد. به هر حال بينش اسلامى اين است كه ما اساسا اين «دنيا» را به صورت «يكراه» ببينيم. دنيا مرحله كوتاهى از زندگى ابدى انسان است كه بايد در اينمرحله، شالودههاى سعادت يا شقاوت را براى خودمان بسازيم. و اهميت آن در اين استكه با عمر كوتاه آن بايد اسباب زندگى ابدى را تدارك ديد. اين است كه هر لحظهاين دنيا بىنهايت ارزش دارد. بعضىها براى خود شعار تهيه مىكنند و گاهى مىنويسند: «وقت طلاست» براى اين كه وقتشان تلف نشود و از آن خوب استفاده كنند آن را باطلا همسنگ مىكنند. در صورتى كه اگر ما طبق بينش اسلامى حساب بكنيم، يك لحظه زندگىانسان به همه طلاهاى عالم مىارزد و يك نفس كشيدن گاهى به همه آنها برترى دارد. براى اينكه با يك لحظه عمر دنيا مىتوان اسبابى تهيه كرد كه از همه آن طلاهاارزشمندتر است. متاسفانه ما در اين مسائل فكر نمىكنيم. اگر كسى اين چنين فكركرد و فهميد كه زندگى دنيا چقدر ارجمند استبا اين كه دنيا به اندازه آب بينىبز، از نظر اميرالمؤمنين(علیه السّلام) ارزش ندارد، اما عمر آدم بسيار ارزشمند است. آن جا كه مىفرمايد: «دنيا ارزش ندارد، رها كن... آيا يك آزادمرد پيدا نمىشودكه اين نيمخورده آلوده را به دور بيندازد؟ يا مىفرمايد: دنيا به اندازه اينلنگه كفش براى من ارزش ندارد; يعنى زخارف دنيا پيش على ارزش دل بستن ندارد ومومنى كه در مكتب على تربيتشده باشد نبايد بدينها دل ببندد. لحظات عمر انساندر اين دنيا، با اموال دنيا قابل مقايسه و سنجش نيست. خداوند در ادامه آيهمىفرمايد: «ولتنظر»... در آن آيه شريفه با لحن لطيفى كه بر اهل نظر پوشيدهنيست مىفرمايد: «ولتنظر نفس» يك كسى بايد به اين فكر بيفتد كه «ما قدمتلغد» براى فردايش چه فكرى كرده. بدون شك منظور از فردا زندگى بعدى است كه آنقدر نزديك است كه گويى فرداست. همه عمر دنيا نسبتبه زندگى آخرت در حكم چشم برهم زدنى است. بعد از يك چشم به هم زدن ديگر چيست؟ اين دنيا چنان انسان را مىفريبد كه حاضر مىشود، خوشبختىهاى بزرگى را از دستبدهد، و جنايتهاى عظيمى را مرتكب شود و براى خود چه بدبختىهاى ابدى تهيه بكندكه وقتى به عرصه رستاخيز وارد مىشود آرزو مىكند: اى كاش لحظهاى از عمرم را درراهى صرف كرده بودم كه مرا از اين بلاها نجات مىداد. دنياگذرگاهى است كه بايد از آن گذشت تا به مقصود رسيد. بنابراين هدف ما نبايداين باشد كه دنيا را آباد كنيم. اگر هم آباد كردن در اين عالم مطلوب باشد بهخاطر اين است كه طبق امر خدا براى خدمتبه خلق خدا باشد. كه آن هم كارى است،براى روز رستاخيز، وگرنه هدف اين نيست كه انسان در اين عالم خوش بگذراند و خوشبخورد و خوش بخوابد. اين دنيا، راه است و راه را بايد طى كرد. اميرالمؤمنينسلام الله عليه در يكى از خطبههاى نهج البلاغه مىفرمايد كه: اگر دنيا در نظرخدا ارزش داشتبه بندگان صالحش از نعمتهاى اين دنيا بسيار لطف مىكرد و براىآنها خوشىهاى اين عالم را فراهم مىكرد. شما ببينيد زندگى انبيا چگونه گذشت؟ اولپيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله را مثال مىزند و مىفرمايد: پيغمبر شما دراين دنيا به گونهاى زندگى كرد كه يك شكم سير از غذاى دنيا پر نكرد. روزى يكى ازهمسرانش پردهاى در اتاق آويخته بود كه روى آن نقشهايى بود. حضرت به همسرش فرمود: «يا فلانه غيبيه عنى» اين پرده را از جلو چشم من دور كن، اين پرده مرا به ياددنيا مىاندازد، بعد اميرالمؤمنين(علیه السّلام) مىفرمايد: آن قدر پيغمبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سّلم) دنيا راكوچك مىشمرد كه نمىخواست نشانهاى از دنيا در مقابل چشمش باشد. بعد مىفرمايد: هركس به چيزى دشمنى داشته باشد نه مىخواهد آن را ببيند و نه مىخواهد اسمش رابشنود. بعد مىفرمايد: «ولو شئت ثنيتبموسى بن عمران على نبينا و آله و عليه السلاممىخواهى نمونه ديگرى از پيغمبرى ديگر برايت نقل كنم: موسى وارد مدين شد، گفت: « رب انى لما انزلت الى من خير فقير». اميرالمؤمنين(علیه السّلام) مىفرمايد: به خدا قسم،موسى آن وقتى كه اين حرف را زد و از خدا طلب خيرى كرد، فقط يك قرص نان جومىخواست كه شكمش را سير كند; آن قدر علف بيابان خورده بود كه گوشتهاى بدنش آبشده بود و سبزى گياه از زير پوستبدنش پيدا بود. بعد مىفرمايد: «ان شئت ثلثتبداود» عليه السلام مثال سومى برايت ذكر كنم: داود پيغمبر از ليفهاى خرماحصير مىبافت و مىفروختبعد، اين حصيرها را مىبرد و صدا مىزد، كيست كه اينها رااز من بخرد؟ يك لقمه نان به من بدهد كه شكمم را سير كنم؟ باز مىفرمايد: اگرمىخواهى مثالى ديگر برايتبزنم به عيسى بن مريم على نبينا و آله و عليه السلام«فلقد كان يتوسد الحجر» بالش زير سرش سنگ بود، هيچ وقتشكم را از غذاى دنياسير نكرد و جامهاى براى خودش تهيه نكرد. بالاخره مىفرمايد: شما بايد بهپيغمبرتان تاسى كنيد، الگوى شما بايد شخص پيغمبر باشد و خدا او را تا روز قيامتعلمى قرار داد كه مردم به او بنگرند و او را پيروى كنند زندگى پيغمبر نه فقطبراى زمان خودش الگو بود، بلكه الگويى است كه تا قيامت مردم بايد به او توجهداشته باشند و در زندگى از او تبعيت كنند. در پايان آن خطبه هم يك جملهاى راجع به خود مىگويد، مىفرمايد: به خدا قسم اينلباسم را آن قدر وصله زدهاند كه ديگر از پينه كنندهاش خجالت مىكشم. قال لى قائلالاتنبذها عنك كسى به من گفت: حالا ديگر اين را دور نمىاندازى؟ قلت: اغرب عنى فعند الصباح يحمد القومالسرى گفتم برو دور شو، راهيان شب موقعى كهصبح شد از شب روى خود خوشحال مىشوند; يعنى ما در اين عالم حكم شبروانى را داريمكه در راه تيرهاى قدم برمىدارند، گرچه سخت است و تحملش مشكل است، اما وقتى صبحشد و به منزل رسيديم آن وقتخوشحال مىشويم كه شب را با سختى گذرانديم. اينزندگى پيغمبر ما و امام ما است. لحظاتى را جز با ياد خدا و ياد جوار خدا وعالمى كه به خدا ارتباط دارد، نمىگذراند. با آن همه عبادتها كه از سر شب تاصبح; پانصد ركعت نماز مىخواند بعد از اين كه به خانه فقرا سرزده بود وبه آنهاغذا داده بود، بعد از همه اينها آخر شب كه مناجاتهايش را مىكرد صدا مىزد: آه آهمن بعد الطريق و قله الزاد آه از راه دور و توشه كم. به هر حال زندگى ما در اين عالم بايد براى آخرت باشد. اعمالى را كه به مادستور دادهاند، همه به خاطر اين است كه براى سعادت آخرت ما مؤثر باشد، خواهاعمالى كه جنبه عبادت اصطلاحى دارد و خواه اعمالى كه به عنوان وظايف فردى يااجتماعى ديگرى است. مؤمن بايد تمام كارهايش را به عنوان عبادت و بندگى خداانجام بدهد. هر كارى انجام مىدهد، ببيند انگيزهاش براى اين كار چيست؟ خواه بهنفع خودش يا به سود ديگران; خواه موجب راحتى او در اين عالم يا موجب رنج وسختىاش باشد، خواه به شكل عبادت يا به شكل كارهاى دنيوى باشد، خواه به شكلمعاشرت با زن و فرزند يا دوستان باشد يا جهاد در ميدان جنگ. مؤمن بايد انگيزهاشرا روشن كند. آيا خدا مىگويد برو يا دلت؟ يا نه مردم مىگويند برو؟ كه آن همبالاخره به دل برمىگردد، چون مردم مىگويند و من هم دلم مىخواهد كه كارى بكنم كهمردم خوششان بيايد، پس اين كار را مىكنم بالاخره به يكى از اين دو منتهى مىشود: خدا يا دل. حالا دل، نفس ،شيطان، مردم، زن، فرزند، رفيق، همسايه، دوستيا آشناست. همه اينها به دل برمىگردد. دو راه بيشتر نيست: اگر انگيزه خدا باشد فطوبى، امااگر انگيزه هواى نفس شد، هرچند كار كار خدايى است اما ما اينها را به خاطر نيتديگرى انجام مىدهيم: « قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياه الدنيا و هم يحسبونانهم يحسنون صنعا» ما مىتوانيم از بدبختترين مردم باشيم، ما كه مسلمان و مؤمنهستيم مىتوانيم از خودمان موجودى بسازيم كه از بدبختترين مردم باشيم. كافرى كهمىداند كافر است و راهش باطل است، ظالمى كه مىداند راهش خطا است و آخرش هم جهنماست. اين آگاهانه جهنم را براى خود مىخرد. وقتى هم به جهنم مىرود مىداند كههمين جهنمى است كه براى خود خريده است. حالا هم به آن مىرسد. اين ديگر غير ازعذاب جهنم عذاب ديگرى ندارد. وقتى هم به جهنم مىرود ديگر برايش چيز تازهاى نيست، اما بدتر از او، كسى استكه خيال مىكند به بهشت مىرود. چنان نفس و شيطان او را فريفتهاند كه خيال مىكند كارهايش خيلى خوب است و ازاين عالم كه رفت در صدر بهشت مىنشيند، اما چشمش كه باز مىشود مىبيند نه، جهنماستبا خود مىگويد: نكند ملائكه اشتباه كردهاند كس ديگر را مىخواستند اين جا بياورند! مىگويد بابامن فلانى هستم! داراى چنان مقام علمى و عملى بودم و چقدر به خلق خدمت كردم، چقدرمبارزه كردم. مىگويند: همه كارها كه كردى براى دنيا بود. درس خواندى براى اينكه رئيس شوى كار كردى براى اين كه پولدار بشوى، به مردم خدمت كردى كه تو را مدحكنند. براى ما چكار كردى؟ مىگويد: اين همه عبادت كردم، خوب عبادت را براى چه كسى كردى و به چه نيتى؟ آن جا كهنمىشود دروغ گفت اگر آدم دروغ هم بگويد مشتش بيشتر باز مىشود. به هر حال: «قلهل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياه الدنيا». كوشش آنها صرف زندگى دنيا شد، در دنيا گم شدند. از دنيا راهى به بيرون نبردندهمين جا ماندند: «و ضل سعيهم فى الحياه الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا»در حالى كه مىپنداشتند كه بسيار خوب كار كردهاند. انتظار داشتند كه با اينكارها به بهشت نايل شوند. آن گاه حسرت مىخورند كه چگونه اين همه تلاش كردند و بهجاى اين كه به هشتبروند به جهنم رفتند، طبعا آن كسانى كه طمعشان در آخرتبيشتر بود، به اين عذاب حسرت مبتلا مىشوند چون فكر مىكردند بيشتر كارهاى خوبكردهاند، هرچه آدم خودش فكر كند كه بالاتر رفته، وقتى مىرود و مىبيند كه پايينافتاده حسرتش بيشتر مىشود. اما خداوند هيچ وقتبه ظاهر قضايا نگاه نمىكند اودانه دانه كارها را حساب مىكند و حوصلهاش هم سر نمىرود حساب نفس كشيدنها و كلمهكلمه حرف زدنها را دارد. اين حرف را براى چه گفتى؟ تويى كه در فلان مقام بودىفرضا همه كارهايتخوب بود اين كلمه را براى چه گفتى؟ تو كه همه كارهايت درستبود، اين قدم را براى چه برداشتى؟ اين امضا را براى چى كردى؟ الى آخر. اگر فكر كنى از يك عمل صرف نظر كنند و آنرا ناديده بگيرند، هرگز چنين نيست. اولياى خدا ترسشان از حساب از همه كس بيشتربوده، چون معرفتشان بيشتر بوده است. آنان مىدانستند خدا كار بيهوده انجام نمىدهد. همانقدر كه حكمتش بىنهايت است،دقتش هم در كارهابىحساب است، امر برايش مشتبه نمىشود چيزى يادش نمىرود. البتهمساله مغفرت، رحمت وشفاعت در جاى خودش وجود دارد اما بىحساب نيست. مراتب شفاعتو وقت آن در مورد كسى كه مشمول شفاعتبشود، حساب دارد. چه كسى فاعتبشود و چهاندازه و به چه مقامى برسد، بىحساب نيست. تازه هر فردى آن مقدار از اعمالش كهمشمول فاعتبشوند به حساب مىآيد و نيز مسائل ديگرى كه همه حساب دارد. خلاصهانسان بايد بداند كه «ان الناقد بصير»; يعنى كسى كه قرار است نقادى كند وكارها را بررسى و رسيدگى كند او بسيار دانا و بينا است. «ان الله خبير بماتعملون» به دقايق كارهاى شما آگاه است، خوب مىداند كه اين كارها چه اندازهارزش دارد و چه بايد در مقابلش داد؟ بنابراين، ما در همه كارها بايد دقت داشتهباشيم كه هر چه معرفتمان زيادتر مىشود و نسبتبه خدا و پيامبر و امام، شناختبيشترى پيدا مىكنيم دقت ما در اعمالمان بيشتر بشود. قرآن مىفرمايد: «اتقوا الله» چه كنيم كه تقوا داشته باشيم؟ امام صادق(علیه السّلام) مىفرمايد: «تقوا اين است كه اگر كسى شب تاريكى در بيابانى راه برود كه در هرقدمى كه پا مىگذارد، مارى خفته باشد يا عقربى زير پايش باشد، اين شخص چقدر بااحتياط قدم برمىدارد؟ زمين تاريك است و هيچ چيز معلوم نيست. متقى كسى است كهسراسر عمرش را در دنيا اين طور بگذراند.» هر قدمى كه مىخواهد بردارد حواسش جمعباشد كه كجا مىخواهد پاى بگذارد. مراقب هر لفظى كه از دهانش بيرون مىآيد باشد: « مايلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد». يكى از چيزهايى كه براى ما غفلت مىآورد قدرت و كاميابى است. انسان وقتى هدفىدر پيش دارد و هنوز به آن نرسيده خيلى تلاش مىكند كه به آن هدف برسد، سعى مىكندكارى را كه بايد انجام بدهد سريع و خوب انجام بدهد. وقتى كارش تمام شد و به هدفخود رسيد: مثل اين كه ديگر خود را آزاد مىداند. اين يك اثر طبيعى است و دركارهاى دنيوى و اخروى فرق نمىكند با اين كه ما نوعا نماز چهار ركعتىمان بيش ازچند دقيقه طول نمىكشد، اما وقتى سلام نماز را داديم، احساس راحتى مىكنيم. وقتى نمازمان تمام شد، مثل اين است كه از يك قفس آزاد شدهايم! محصلى كه مشقمىنويسد، وقتى كلمه آخر را نوشت، دفتر را كنار مىگذارد و نفسى مىكشد و مىگويد: آه راحتشدم! اما شيطان در اين جاها خيلى كار مىكند. كارهاى آخرت اين طور استكه انسان مسئوليتى را كه به عهده مىگيرد و مىخواهد وظيفهاى را كه خدا به دوش اوگذاشته انجام بدهد، مواظب باشد اين كار را درست انجام بدهد، اما وقتى تمام شدشيطان به آدمى چنين وانمود مىكند كه ديگر از زير بار تكليف درآمد و مىتواندمقدارى هم به كارهاى غيرضرورى و لهو بپردازد. حجاجى كه به مكه مىروند، چون چند روى زير فشار محرمات احرام مىباشند و رعايتاين شرائط مشكل است، در پايان اعمال حج كه از احرام بيرون مىآيند، نفس راحتىمىكشند. آن گاه مىخواهند همان كارهايى را كه در حال احرام ممنوع بوده از همانساعت آزادانه انجام بدهند و اين چندان گسترش پيدا مىكند كه اگر اين چند روزىمواظب بودند كه گناهى مرتكب نشوند، وقتى حج تمام شد ديگر اين مواظبت هم تماممىشود. و اين است كه خيلى از كسانى كه اعمال حج را انجام مىدهند بعد از آنگناهانى مرتكب مىشوند كه قبل از آن هم مرتكب نمىشدند! و شايد راز اين كهمىفرمايد: «اذا قضيتم مناسككم فاذكروا الله كذكركم آبائكم» همين معنا باشد وقتىاعمالتان تمام شد بيش از آن كه به ياد پدرتان هستيد، به ياد خدا باشيد. اينحالت تقريبا طبيعى است و بيان شد كه آدمى وقتى از يك كارى فارغ و آسوده شد ديگرمىخواهد از قيود آن رها باشد اين خطر براى كسانى كه سالها در كار مبارزه و سختىو زندان بودهاند و پولها خرج كردهاند، بيشتر است. گويا شانه خودشان را از زيربار تكليف سبك مىبينند، اين جا است كه شيطان بيش از همه جا انسان را فريب مىدهدكه شما وظيفهات را انجام دادى و اهل بهشت هستى و ديگر از اين كارها بالاتر نيستحالا ديگر رعايتحكم خدا در اين مسائل لازم نيست. به طور مثال يك قاضى نمىتواند هر چى به ذهنش رسيد عمل كند، بلكه اسلام وقرآنىهست كه بايد طبق آن حكم داد; نمىتوانى اموال مردم را بدون دليل مصادره كنى.زمينهايشان را بگيرى. درختهاىشان را قطع كنى. به هر حال خداوند حساب هر چيزى را دارد. و سر سوزنىاز هيچ چيز نمىگذرد. گذشتهايش حساب دارد. آن جا كه بايد بگذرد از كوه گناه وجرم مىگذرد. گاهى يك گناه كوچك وقتى با استخفاف و بىاعتنايى همراه باشد، آن قدرموجب غضب خدا مىشود كه انسان به سختى مورد تنبيه و عذاب خداوند واقع مىشود. ممكن است كسى گناه بزرگترى با شرمندگى انجام بدهد اما انسانى كه با بىاعتنايىبه حكم خدا و لاابالىگرى در مقررات خدا كارى را انجام بدهد به اين سادگى بخشيدهنمىشود. حواسمان در قضاوتهايى كه مىكنيم جمع باشد. در اختلافاتى كه بين اشخاص مؤمن ومسلمان پيش مىآيد، سعى كنيم دامنه آن جمعتر شود و نگذاريم آتش درگيرى بيشتربشود امروز عالم و جاهل، دوست و دشمن، همه مىگويند كه ما احتياج به وحدت داريم،آرى همه مىفرمايند اما چرا همان كسانى كه از وحدت دم مىزنند فراموش مىكنند و دربعضى از كارها كه موافق سليقهشان نيستبه اختلافات دامن مىزنند.آيا فكر نمىكنندكه اينها به كجا منتهى مىشود؟ چه كسانى از اين اختلافات سوء استفاده مىكنند؟ اميرالمؤمنين سلام الله عليه در نهج البلاغه مىفرمايد: «شقوا امواج الفتنبسفن النجاه و عرجوا عن طريق المنافره وضعوا تيجان المفاخره» امواج فتنهها رابا كشتىهاى نجات بشكافيد، كشتىهاى موج شكنى داشته باشيد. وقتى در اجتماع موجهاىاختلاف بلند مىشود و آتش فتنه شعله مىكشد آن ها را خاموش كنيد و به آن دامننزنيد. «عرجوا عن طريق المنافره» اين كه يكديگر را از هم متنفر مىكنيد، راهىنيست كه شما را به منزل برساند. از اين راه نرويد: «وضعوا تيجان المفاخره»تاج به خود باليدن و فخر فروختن را از سرهاتان برداريد. اين تاج براى سر شمازيبنده نيست. حالا وقت صفآرايى و مانور، نيست. نگذاريد دشمنان از اختلافات شمااستفاده كنند. آتش افروزان را شناسايى كنيد و جلوشان را بگيريد كه به اختلافدامن زدن هنر نيست: «هذا ماء آجن و لقمه يغص بها آكلها» حضرت در مورد خلافتمىفرمايند: اين آب ناگوارى است و لقمه گلوگيرى است. «و مجتنى الثمره لغير وقت ايناعهاكالزارع بغير ارضه». به هر حال، بايد توجه داشته باشيم همين كه در طريق انقلابهستيم و كارهاى انقلابى مىكنيم، خيال نكنيم كه هر كارى با نظر خودمان انجامدهيم، درست است و از ما پذيرفته مىشود. ما بايد بگوييم و همه عمل كنيم و بدانيم كه حجتبر گوينده و شنونده تمام است. قدم به قدم كارهاى ما حساب دارد. كلمه به كلمه حرفهايمان هم حساب دارد. يكقضاوت بدون تحقيق اگر درست هم از كار دربيايد مواخذه دارد آيا داستان داود(علیه السّلام) را شنيدهايد؟ داود پيغمبر خدا مشغول عبادت بود دو نفر براى قضاوت نزد او آمدند. يكى از آنها گفت: «هذا اخى له تسع و تسعون نعجه و لى نعجه واحده فقال اكفلنيهاو عزنى فى الخطاب» يكىشان گفت: من يك گوسفند دارم و برادرم99 گوسفند دارد. به من گفته آن يكى را هم به من بده تا من صدتا گوسفند داشته باشم. دعوا بهحضرت داود كه در محراب عبادت مشغول راز و نياز بود ارجاع شد. فورا گفت: «لقدظلمك بسؤال نعجتك الى نعاجه» واقعا حرف ظالمانهاى زده اين چه حرفى است؟ تو كه99 گوسفند دارى، ديگر چرا چشم به اين يكى دارى؟... ناگهان داود به خود آمد باخود گفت: اينها نزد من آمدند كه داورى كنم آيا من از آنها بينهاى خواستم؟ با چهميزانى قضاوت كردم؟ حضرت داود مال كسى را هم نگرفت كه به ديگرى بدهد مصادرهاموال هم نكرد! فقط همين را گفت: «لقد ظلمك بسؤال نعجتك»، اما بر اساس ظن خودقضاوت كرد; البته ما او را آزمايش كرديم «انما فتناه فاستغفر ربه» بعد چهلروز مشغول توبه و گريه شد. آنقدر در حال سجده گريه كرد كه از اشك چشمش گياه روييد كه چرا كلمهاى حرفنسنجيده زدم؟ آن گاه ندا شد: «يا داود انا جعلناك خليفه فى الارض فاحكم بينالناس بالحق» حال كه اين قدر دقت كردى لياقت قضاوت دارى اكنون ما تو را خليفهقرار داديم، داود كه پيامبر خدا بود چهل روز از يك قضاوت بىجا; قضاوتى كه مالىهم از كسى نگرفت، آن قدر گريه كرد كه از اشك چشمش گياه روييد، باز از مقامنبوتش مغرور نشد. ما بايد در قضاوتهايى كه درباره اشخاص مىكنيم مواظب باشيم. حرف زدن آسان استآيا اين كه هر گروهى طرف ديگر را نفى كند و دشنام بدهد به نفع اسلام و مبارزهاست؟ آيا از اين كار، چيزى جز كدورت و نفرت بيشتر به وجود مىآيد؟ منبع:http://www.e-resaneh.com/س
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 291]
صفحات پیشنهادی
عاقبت انديشى
عاقبت انديشى نويسنده : آيت الله محمد تقى مصباح يزدى اشاره: اخلاق، همزاد اسلام است و ريشه در تعاليم بنيادين دين دارد. انسان در هر مرحلهاى از زندگى بايد خود را بيابد و ...
عاقبت انديشى نويسنده : آيت الله محمد تقى مصباح يزدى اشاره: اخلاق، همزاد اسلام است و ريشه در تعاليم بنيادين دين دارد. انسان در هر مرحلهاى از زندگى بايد خود را بيابد و ...
جوان عاقبت اندیش
جوان عاقبت اندیش-جوان عاقبت اندیشدر روزگاران پیشین ، جوانی به سفری دریایی رفت . از قضا ، طوفانی بر آمد و كشتی را شكست و اهل كشتی غرق شدند . اما او به تخته ...
جوان عاقبت اندیش-جوان عاقبت اندیشدر روزگاران پیشین ، جوانی به سفری دریایی رفت . از قضا ، طوفانی بر آمد و كشتی را شكست و اهل كشتی غرق شدند . اما او به تخته ...
ورزشكاران عاقبت انديش باشند قرارداد سفيد امضا!
14 جولای 2008 – ورزشكاران عاقبت انديش باشند قرارداد سفيد امضا!-ورزشكاران عاقبت انديش باشند قرارداد سفيد امضا! پرويز زاهدى ما ايرانى ها، به همان اندازه كه باهوش و ...
14 جولای 2008 – ورزشكاران عاقبت انديش باشند قرارداد سفيد امضا!-ورزشكاران عاقبت انديش باشند قرارداد سفيد امضا! پرويز زاهدى ما ايرانى ها، به همان اندازه كه باهوش و ...
این جنگ آخر و عاقبت ندارد
این جنگ آخر و عاقبت ندارد-بین الملل > آسیای میانه و قفقاز - جنگ آمریکا در افغانستان گزینهای بی فایده است و رئیس جمهور آمریکا برای تکمیل آن بدون توجه به نتایج ...
این جنگ آخر و عاقبت ندارد-بین الملل > آسیای میانه و قفقاز - جنگ آمریکا در افغانستان گزینهای بی فایده است و رئیس جمهور آمریکا برای تکمیل آن بدون توجه به نتایج ...
تربيت، اخلاق و ايمان در دوره آخرالزمان از دیدگاه آیت الله العظمی ...
از نمونه هاى روشن عاقبت انديشى اين است كه انسان وقتى مى خواهد چيزى بگويد، اول فكر ... يعنى اگر ما در كارهايمان تفكر و تعقل كنيم، عاقبت انديش باشيم و آينده را در ...
از نمونه هاى روشن عاقبت انديشى اين است كه انسان وقتى مى خواهد چيزى بگويد، اول فكر ... يعنى اگر ما در كارهايمان تفكر و تعقل كنيم، عاقبت انديش باشيم و آينده را در ...
نیکی کن و نیک اندیش
انسان باید درباره نتایج کارش تفکّر کند و عاقبتاندیش باشد. هم نشيني با خردمندان اگرچه نيک نيم،خاک پاي نيکانم عجب که تشنه بمانم سفال ريحانم»(4) با هر که .
انسان باید درباره نتایج کارش تفکّر کند و عاقبتاندیش باشد. هم نشيني با خردمندان اگرچه نيک نيم،خاک پاي نيکانم عجب که تشنه بمانم سفال ريحانم»(4) با هر که .
خودستايى
ترجمه:اى على فقرى از نادانى بدتر، مالى از عقل سودمندتر، و تنهايى و غُربَتى از خودپسندى وحشتناكتر نيست، هيچ عملى چون عاقبت انديشى و هيچ پرهيزكارى اى چون خود ...
ترجمه:اى على فقرى از نادانى بدتر، مالى از عقل سودمندتر، و تنهايى و غُربَتى از خودپسندى وحشتناكتر نيست، هيچ عملى چون عاقبت انديشى و هيچ پرهيزكارى اى چون خود ...
برزخ نوجوانی و طوفان جنسی با بیش از 80 مقاله دیگر
... دين پژوهي شناخت مرگ فتنه شیطان عشق در آيينه عقل و نقل عاقبت انديشى صفات شيعه وسيماي شيعيان علم و دانش تكنولوژي NISC ، انقلاب بدون دستورالعمل. قسمت .
... دين پژوهي شناخت مرگ فتنه شیطان عشق در آيينه عقل و نقل عاقبت انديشى صفات شيعه وسيماي شيعيان علم و دانش تكنولوژي NISC ، انقلاب بدون دستورالعمل. قسمت .
بررسي مفهوم تدبر در قرآنقرآن كريم سلامت و ثبات تفكر و ...
اين مدرس دانشگاه در ادامه اينگونه تصريح كرد: مصدر «تدبير» به معناى «عاقبت انديشى و ژرف انديشى» است و فعل مضارع آن يعنى «يُدَبِّر» بارها در قرآن آمده و در همه موارد هم ...
اين مدرس دانشگاه در ادامه اينگونه تصريح كرد: مصدر «تدبير» به معناى «عاقبت انديشى و ژرف انديشى» است و فعل مضارع آن يعنى «يُدَبِّر» بارها در قرآن آمده و در همه موارد هم ...
مديريت آينده نگر و كارآمد براى كشور يك نياز جدى است
8 ژوئن 2008 – وى گفت: در اين برهه بايد براى دهه چهارم انقلاب برنامه ريزى و تدبير كنيم و ضمن قدرشناسى از فرصت ها به عنوان ضرورت با هماهنگى و عاقبت انديشى و ...
8 ژوئن 2008 – وى گفت: در اين برهه بايد براى دهه چهارم انقلاب برنامه ريزى و تدبير كنيم و ضمن قدرشناسى از فرصت ها به عنوان ضرورت با هماهنگى و عاقبت انديشى و ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها