تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش، نابود كننده نادانى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833378007




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روشهاي بازجويي پليس


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
روشهاي بازجويي پليس
روشهاي بازجويي پليس نويسنده: Julia Layta مترجم: محمود کريمیمنبع: اختصاصي راسخون همه جا معتادان سريال (قانون و نظم) (Law & order) وجود دارند که فکر مي کنند مي توانند از يک مجرم اقرار بگيرند يا يک کمي جديت، چهره به چهره ي طرف قرار مي گيرند، آثار انگشت او در همه جاي اسلحه وجود دارد و حالا همه چيز در خدمت شما است، او در حال شمردن يک يک جرائم خود است. در زندگي واقعي، بازجويي هاي پليس به چيزي بيش از اطمينان و خلاقيت نياز دارد (اگر چه اين ويژگي ها کمک کننده هستند). بازجويان پليس در زمينه ي تاکتيک هاي روانشناسي نفوذ اجتماعي به شدت آموزش ديده هستند.وادار کردن کسي براي اقرار به جرم کار راحتي نيست. حقيقت اين است که بعضي مواقع کارآگاه ها با استفاده از توانايي خود در روانشناسي يک بيگناه را وادار به شهادت دادن و به پايان رساندن اعتراف نامه مي کنند. هيچ گاه دو بازپرسي شبيه هم نيستند، اما بيشتر آنها از ضعف ها و نقص هاي طبيعي انسان بهره برداري مي کنند. اين نقص ها عموماً بر استرس ناشي شده از زماني که افراد با نهايت مقايسه کردن روبرو مي شوند، متکي است مثل سلطه گري و سلطه پذيري، کنترل کردن و وابستگي، حداکثر کردن و حداقل کردن نتايج منطقی. حتي سرسخت ترين مجرمان هم نهايتاً به اقرار مجبور مي شوند اگر بازجو بتواند ترکيب صحيحي از اوضاع و تکنيک هاي بر پايه شخصيت و تجربه ي مظنون را بيابد. در ايالات متحده، پژوهشگران تخمين مي زنند که چيزي بين 42 تا 55 درصد مجرمان در حين بازجويي به جرم خود اعتراف مي کنند.

عکس شماره 1بازجويان پليس در زمينه ي تاکتيک هاي روانشناسي به شدت آموزش ديده اند.بازجويي هاي پليس هميشه آنقدرها هم پيچيده نيست. تا اوايل قرن 19، سوءاستفاده از روش هاي فيزيکي روشي قابل قبول براي گرفتن اعتراف بود (اگر چه قانونی نبود). اقرارها با استفاده از تکنيک هاي درجه ي 3 به دست مي آمدـ محروميت از غذا و آب، استفاده از چراغ پرنور، ناراحتي فيزيکي و جداسازي (سلول انفرادي) طولاني مدت، شلاق زدن با شلنگ هاي پلاستيکي و ديگر وسايلي که ردي بر جاي نمي گذاشتند. از اينها تا زماني که متهم سندي را مبني بر داوطلبانه بودن اعتراف امضا مي کرد، استفاده مي شد. از سالهاي 1930 تا پايان دهه ي 1960 يک سري سخت گيري بر تاکتيک هاي پليس کم کم منجر به تغيير شيوه هاي بازجويي پليس شد.اگر چه سال 1897 ديوان عالي کشور قانوني بر مخالفت با اعتراف غير ارادي را تصويب کرد، در سال 1937 بود که واقعاً تغييرات آغاز شد. در پرونده ي براون وي مي سي سي پي، ديوان عالي کشور اعتراف نامه ي (به اصطلاح) داوطلبانه ي مظنون را رد کرد. چرا که پليس ها بر طبق گزارشات او را با طناب بر درختي بسته بودند وبا شلاق زده بودند. تصميم دادگاه واضح بود. اقراري که با زور گرفته شده باشد نمي تواند در محاکمه به عنوان مدرک استفاده شود. در دهه ي 1950، اقرارنامه ها را غيرداوطلبانه اعلام مي کردند نه تنها اگر پليس مظنون ها را مي زد بلکه اگر مظنون را به مدت طولاني به طور غير لازم نگه مي داشتند، از خواب، غذا، آب، حمام، و يک سري مزايا محروم مي کردند و مظنون از اين سختي ها خبر مي داد (اگر چه حتي در واقع هم اتفاق نيافتاده بود).وقتي که در سال 1966 پرونده ي ميراندا وي آريزونا به ديوان عالي کشور رسيد، بازجويي هاي اجباري پليس ضربه ي ديگري دريافت کرد. ارنستو ميراندا پس از 2 ساعت بازجويي به آدم دزدي و تجاوز به عنف اقرار کرد و دادگاه فرجام خواهي وي، ثابت کرد که او از حقوق خود مبني بر حق ساکت ماندن (ضميمه ي پنجم) و داشتن وکيل (ضميمه ي ششم) آگاه نبوده است. دادگاه براي ميراندا حکم صادر کرد و اين تصميم بنيان قانوني که الآن به نام قوانين ميراندا شناخته مي شود، او را پايه گذاري کرد. براي جلوگيري از هر گونه اعتراف غير ارادي به اين علت که مظنون فکر مي کند که هيچ انتخابي به جز صحبت کردن ندارد، پليس بايد فوراً، آشکارا و کاملاً مظنون را قبل از بازجويي يا هرگونه تلاش براي گرفتن يک گفته از مظنون، از حقوق خود مبني بر داشتن وکيل و داشتن حق سکوت آگاه کند. قوانين ميراندا تلاش دارد تا از جهل مظنون به عنوان عاملي سهيم در اعترافات غيرارادي جلوگيری کند. در جست و جو براي يافتن جايگزيني براي روش هاي غير قانوني اجبار، پليس به تکنيک هايي بي طرفانه براساس مباني روانشناسي مثل پليس بد و پليس خوب روي آورد. در اين تکنيک يک پليس به مظنون تشر مي زند و ديگري سعي مي کند نشان دهد که مي خواهد مظنون را از دست او خلاص کند. افراد مايل مي شوند که حقيقت را بگويند و با کسي که فکر مي کنند حامي آنها است، حرف بزنند. تکنيک ديگر، حداکثر سازي است. در اين تکنيک پليس سعي مي کند که مظنون را با گفتن در مورد عواقب وخيمي که در انتظار اوست اگر در يک دادگاه قانون مقصر شناخته شود، از حرف زدن بترساند. ترس افراد را به حرف زدن مجبور مي کند. برخي مواقع پليس با چيزهايي مثل دروغ سنج ها تلاش خود را مي کند تا تشخيص دهد که آيا مظنون دارد فريب مي دهد يا نه اما دروغ سنج ها و آموزش دروغ سنجي گران است و تقريباً هيچ گاه در دادگاه قابل قبول نيست.برخي از تحليل گران دروغ سنجي مثل جان ريد؛ کم کم متوجه شدندکه افراد خروجي هاي (واکنش ها) مشخصي بروز مي دهند، علائم فيزيکي ثابتي که تشخيص دروغ سنج مبني بر دروغگويي همزمان مي شدـ ريد (Reid) به کار خود براساس يک سيستم غير ماشيني براساس انواع مشخصي از سؤال ها و جواب ها که ضعف هاي مظنون را آشکار مي کرد ادامه داد تا با استفاده ي از آنها توسط بازجو، بازجو بتواند به اقرار گرفتن از مظنون موفق شود. امروز نه گام ريد (Reid) در به کار بردن روانشناسي يکي از رايج ترين سيستم هاي بازپرسي در آمريکا به شمار مي رود. در قسمت هاي بعدي با اين روش آشنا مي شويم. اولين ضمايم مطابق با قانون اساسي که مربوط به تصميمات ديوان عالي راجع به پذيرفتن اعترافات بود، ضمايم، پنجم، ششم و چهاردهم بود. ضميمه ي پنجم حق اشخاصي را براي گناهکار قلمداد نکردن خود تضمين مي کند. ضميمه ي ششم محاکمه در اسرع وقت را تضمين مي کند.ضميمه ي چهاردهم رعايت حقوق شهروندي را تضمين مي کند. وقتي که پليس يک مظنون را براي 3 روز نگه مي دارد واز او بازجويي مي کند، اين کار حقوق شهروندي را نقض مي کند. وقتي که پليس يک مظنون را با طناب به درخت مي بندد و با شلاق مي زند تا اعتراف کند، قانون حق عدم گناهکار دانستن خود را نقض کرده است (و التبه يک سري از قوانين ديگر را).روش هاي رايج بازجويي:بازپرسي هاي مدرن، مطالعه اي بر روي طبيعت انسان است. بيشتر ما مايليم که با کسي صحبت کنيم که فکر مي کنيم مثل ما هستند. به محض آغاز به صحبت، سخت مي تواني جلوي خود را بگيريم. به محض آن که شروع کرديم حقيقت را بگوئيم؛ سخت تر است که بتوانيم دروغ بگوييم. اگر يک پليس به ما بگويد که آثار انگشتان ما بر روي دستگيره ي در خانه اي که دور رزو پيش سرقت شده است، پيدا شده است، ما عصبي خواهيم شد، حتي اگر تمام زماني که داخل آن خانه بوده ايم، دستکش دست خود کرده باشيم.به جز يک سري موارد نادر، پليس اجازه دارد به مظنون دروغ بگويد تا بتواند از او اعتراف بگيرد. واقعيت اين است که يک شخص بي گناه هرگز به يک جنايتي که در آن شرکت نکرده است اعتراف نخواهد کرد ولي اين که مدارک فيزيکي کاذبي از حضور خود در اين جرم را مشاهده کند. متأسفانه اي همه ي موضوع نيست (در مورد اين قسمت، در بخش اعترافات دروغ بيشتر بخوانيد)، اما بخش بزرگي از دليلي است که به پليس اجازه داده است تا از تاکتيک هاي فريبنده در بازجويي استفاده کند.دستکاري هاي روانشناسي حتي قبل از آنکه بازجو دهانش را باز کند، رخ مي دهد. طرح بندي و دکوراسيون فيزيکي اتاق بازجويي براي به حداکثر رساندن احساس ناراحت بودن و بي قدرتي مظنون از همان زماني که به داخل اتاق پا مي گذارد، طراحي شده است. دستورالعمل هاي کلاسيک بازجويي با نام "بازجويي جرائم و اعترافات"، اتاقي کوچک و ضد صدا را با فقط 3 صندلي (2 عدد براي کارآگاهان و يکي براي مظنون) و يک ميز و ديوارهايي بدون هيچ چيزي بر روي آنها، پيشنهاد مي کند. اين موجب ايجاد حس در معرض ديد بودن، ناآشنايي و در انزوا بودن، را ايجاد مي کند و موجب شدت يافتن حس "مرا از اين جا خلاص کن" مظنون، در تمام طول بازجويي مي شود.

عکس شماره 2در عکس علاوه بر موارد بالا آينه ي مشاهده را نيز، مي بينيد.همچنين اين دستورالعمل پيشنهاد مي کند که اين صندلي بايد راحت نباشد و از هر گونه چيزي مثل کليد چراغ، يا دستگاه تهويه دور باشد تا حس وابستگي يا عدم استقلال مظنون افزايش يابد. آينه ي يک طرفه يک چيز ايده آل براي اين اتاق محسوب مي شود. چرا که اضطراب مظنون را افزايش مي دهند، به ديگر کارآگاهان اجازه مي دهد که شاهد روند کار باشند و به بازجو هم اجازه مي دهد که بفهمد کدام تکنيک کار مي کند و کدام کار نمي کند. قبل از آغاز نه گام ريد (Reid) براي بازجويي، يک مصاحبه ي اوليه براي تشخيص گناهکاري يا بي گناهي وجود دارد. در طي اين زمان، بازجو تلاش مي کند که يک رابطه ي مناسب با مظنون برقرار کند و از يک مکالمه ي غيرجدي براي ايجاد اتمسفري غير تهديد کننده استفاده کند. مردم مايل هستند که افرادي که مثل خودشان هستند را دوست بدارند و به آنها اعتماد کنند. بنابراين ممکن است که کارآگاه ادعا کند که در برخي علايق يا اعتقادات متهم با او هم عقيده است. اگر مظنون شروع کرد که با بازجو در مورد چيزهاي بي ضرر صحبت کند بعداً وقتي که موضوع بحث به سمت جرم رفت، سخت تر مي شود جلوي صحبت کردن (يا دروغ گويي را گرفت).

عکس شماره 3 در طي اين صحبت اوليه، کارآگاه، واکنش هاي کلامي و غيرکلامي مظنون را مشاهده مي کند تا يک خط پايان براي واکنش ها قبل از آن که فشار واقعي آغاز شود، ايجاد کند. کارآگاه بعداً از اين خط پايان به عنوان يک نقطه ي هم سنجي استفاده خواهد کرد. يک روش براي ايجاد يک خط پايان استفاده از سؤالاتي است که موجب شود که مظنون از قسمت هاي مختلف مغز خود استفاده کند. کارآگاه سؤالات غير تهديد کننده اي مي پرسد که به حافظه نياز دارد (به يادآوري ساده) و سؤالاتي که به فکر کردن نياز دارد( خلاقيت. وقتي که مظنون دارد چيزي را به ياد مي آورد، اغلب چشمان او به سمت راست مي گردد. اين دقيقاً يک نشانه ي خروجي مغز براي فعال کردن مرکز حافظه است. وقتي که او دارد در مورد چيز فکر مي کند، چشمان او احتمالاً به سمت بالا يا چپ مي رود که منعکس کننده ي فعاليت مرکز شناختي (آگاهي) مغز است. کارآگاهان يک يادداشت برداري مغزي از فعاليت چشمان مظنون انجام مي دهد.گام بعدي تغيير پرسش ها به سمت وظايف به عهده دست است. کارآگاه سؤالات پايه اي در مورد جرم خواهد پرسيد و واکنش هاي مظنون را با آن خط پاياني مذکور (beseline) مقايسه مي کند تا ببيند که آيا مظنون صادق است يا دارد فريبکاري مي کند. اگر بازجو از مظنون بپرسد که شب جنايت کجا بوده است و او صادقانه جواب دهد، او آن شب را به خاط خواهد آورد (استفاده از مرکز حافظه مغز) و احتمالاً چشمانش به سمت راست حرکت خواهند کرد، اگر او بخواهد يک جاي ديگر را از خودش بسازد (که شب جنايت در آنجا بوده است)، يعني فکر خواهد کرد و احتمالاً چشمانش به سمت چپ خواهد رفت. اگر بازجو تشخيص دهد که واکنش هاي مطنون نشان دهنده ي فريبکاري است و همه ي ديگر مدارک نشانگر گناهکاري است، بازجويي از يک مظنون گناهکار آغاز مي شود.در ايالات متحده 80% مظنونان از حق خود براي سکوت و داشتن وکيل صرف نظر مي کنند و به پليس اجازه مي دهند که يک بازجويي تمام عيار را هدايت کند.تکنيک هاي ريد (Reid) اساس دستورالعمل "بازجويي جرائم و اعترافات" که قبلاً از آن سخن گفتم است که اين دستورالعمل به طور گسترده اي استفاده مي شود. اين دستورالعمل بر 9 گام يا موضوع که بازجويي را راهنمايي مي کند، قرار دارد. خيلي از اين گام ها با هم، همپوشاني مي کنند، و هيچ چيزي به عنوان نمونه ي نوعي بازجويي وجود ندارد، اما تکنيک هاي ريد (Reid) يک طرح اوليه براي چگونگي يک بازجويي موفق تهيه مي کند.1- مواجهه:کارآگاه حقايق پرونده را ارائه مي کند و به مظنون در مورد مدارکي که عليه او وجود دارد، اطلاع رساني مي کند. اين مدرک ممکن است واقعي باشد يا ممکن است ساختگي باشد. کارآگاه نوعاً با يک حالت مطمئن مي گويد که مظنون در اين جرم درگير است. سطح اضطراب مظنون بالا مي رود و ممکن است بازجو دور اتاق بگردد و به فضاي شخصي مظنون تاخت و تاز کند تا حالت غير راحت بودن را بالا ببرد.

عکس شماره 4اگر مظنون شروع به بي قراري کند، لبانش را ليس بزند، يا به سر و وضع خود برسد (مثلاً دستانش را در موهايش حرکت دهد) کارآگاه اين را به عنوان نشانه اي از فريبکاري تلقي مي کند و مي فهمد که دارد کارش را از مسير درست جلو مي برد.2- ايجاد موضوع:بازجو داستاني براي انگيزه ي مظنون جهت شرکت در جرم مي سازد. (احتمالاً در فيلم ها ديده ايد). داستان سازي براي بررسي چشمان مظنون صورت مي گيرد تا بفهمند که چرا او اين کار را انجام داده است، چرا او مايل است که فکر کنند او اين کار را انجام داده است و بهانه ي او براي اين کار چه بوده است. آيا مظنون هيچ حالت مشخصي را براي استدلال کردن بيش از ديگر حالت ها استفاده مي کند؟ به طور مثال، آيا به نظر مي آيد که او مي خواهد قرباني را مقصر بداند؟ کارآگاه يک موضوع را به نمايش مي گذارد، يک داستان، تا بتواند مظنون را به آن مربوط کند و بفهمد که آيا بايد شرکت مظنون را در جرم تصديق کند يا رد کند؟ و پس از آن کارآگاه مظنون را مشاهده مي کند که بييند که آيا او موضوع را دوست دارد يا نه. آيا بيشتر از قبل به موضوع توجه مي کند؟ سرش را تکان مي دهد؟ اگر چنين است، کارآگاه به ايجاد داستان ادامه مي دهد و اگر نيست، او يک موضوع جديد انتخاب مي کند و دوباره شروع مي کند. ايجاد داستان در سراسر زمينه ي (background) بازجويي هست. در هنگام ساختن موضوع (داستان)، بازجو با يک صداي نرم وآرام بخش صحبت مي کند تا غير تهديد کننده به نظر بيايد و آرام آرام مظنون را به يک حس امنيت کاذب ببرد.3- متوقف کردن انکارها:اگر به مظنون اجازه داده شود که گناهکاريش را منکر شود، اطمينان او از خودش بالا مي رود، بنابراين کارآگاهان تلاش مي کنند تا همه ي انکارها و دروغ ها را منقطع بگذارند. بعضي مواقع به مظنون مي گويند که حالا نوبت اوست که سخن بگويد اما فوراً به او مي گويند که گوش دهد. از ابتداي بازجويي، کارآگاهان دنبال انکارهاي مي گردند و قبل از آنکه مظنون آنها را بر زبان بياورد، جلويش را مي گيرند. متوقف کردن انکارها علاوه بر پايين نگه داشتن سطح اعتماد به نفس، کمک مي کند تا مظنون ساکت بماند و فرصتي براي درخواست وکيل نداشته باشد. اگر هيچ انکاري در طي موضوع سازي وجود نداشته باشد، کارآگاهان اين را نشانه اي مثبت براي گناهکاري مي دانند. اگر تلاش هاي اوليه ي مظنون براي انکار کردن کاهش يافت يا متوقف شد، بازجو خواهد فهميد که موضوع خوبي را يافته است و مظنون به اعتراف کردن نزديک شده است.4- پيروز شدن بر استدلال هاي مخالف:به محض اين که بازجو يک موضوع (داستان) را کاملاً ساخت که بتواند به مظنون مربوط باشد، ممکن است مظنون، استدلال هايي منطقي را در مقابل انکارهاي ساده ارائه دهند مثل "من هرگز نمي توانم کسي را با طناب ببندم، خواهرم با طناب بسته شد ومن ديديم اين کار چقدر دردناک است. هيچ گاه من چنين کاري را با کسي نکردم." کارآگاه از اين سخنان که مظنون به عنوان انکار استفاده کرده بود به طريقي متفاوت استفاده مي کند چون اين استدلال ها مي توانند اطلاعاتي به او بدهند تا با چرخش درست از آنها بر عليه مظنون استفاده کند. بازجو ممکن است چيزي مثل اين بگويد: "ببين اين خوبه، تو داري به من مي گي که تو هيچ گاه برنامه اي براي انجام اين کار نداشته اي. چيزي که از کنترل تو خارج بود.تو در مورد زنان مثل خواهرت حواست هست. اين اشتباهي بوده که فقط يک بار رخ داده، نه چيزي که دائم تکرار بشه" اگر کارآگاه کارش را درست انجام دهد. اين استدلال نهايتاً به چيزي شبيه پذيرش گناهکاري پايان مي يابد.5- جلب توجه مظنون:در اين نقطه مظنون بايد نااميد شود و از خودش نامطمئن گردد. احتمالاً او دنبال کسي مي گردد که بتواند به او در فرار از اين موقعيت کمک کند. بازجو سعي مي کند تا از اين تزلزل استفاده کند و خود را دوست مظنون جلوه مي دهد. او تلاش مي کند که در ادامه ي داستان سازي اش صميمي تر شود و احتمالاً از لحاظ فيزيکي هم به مظنون نزديک مي شود تا او نتواند از اين حالت جدا شود. بازجو حرکاتي فيزيکي که بيانگر اهميت داشتن و همراهي است انجام مي دهند مثل لمس شانه هاي مظنون يا آهسته ضربه زدن به پشت او.

عکس شماره 56- مظنون قاطعيت را از دست مي دهد:اگر زبان بدن مظنون بيانگر تسليم باشد (گرفتن سر با دست ها، قرار دادن آرنج ها روي زانوها، شانه هاي قوز کرده)، بازجو اين فرصت را مي يابد تا از آن براي هدايت مظنون به سمت اعتراف استفاده کند. او شروع مي کند که از داستان ساخته شده به سمت انگيزه هاي متناوب گذار کند (به قسمت بعدي نگاه کنيد) که مظنون را وادار به انتخاب يکي دليل براي شرکت در قتل مي کند. در اين قسمت، بازجو همه ي تلاشش را براي ايجاد ارتباط چشمي با مظنون به کار مي گيرد تا اضطراب مظنون و ميل او براي فرار از اين وضعيت را بالا ببرد. اگر در اين نقطه مظنون گريه کند، کارآگاه اين را به عنوان نشانه اي مثبت براي گناهکار بودن تلقي مي کند.7- پيشنهادها:بازجو 2 انگيزه ي متضاد را براي برخي جنبه هاي متضاد جنايت ارائه مي دهد، برخي مواقع با جنبه ي خوب شروع مي کند اين کار براي مظنون کمتر تهديد کننده است. يک پيشنهاد از لحاظ اجتماعي قابل قبول است ("اين جنايت به خاطر تعصب شديد صورت گرفته است") و ديگري اخلاقاً زننده است ("تو به خاطر پول اورا کشتي"). کارآگاه تا دادن يک نشانه توسط مظنون براي انتخاب يکي، تضاد بين اين دو انتخاب را بالا مي برد. اين نشانه مي تواند تکان دادن سر به عنوان تأييد يا افزايش نشانه هاي تسليم باشد. پس از آن کارآگاه سرعت همه چيز را بالا مي برد. 8- به حرف آوردن مظنون:به محض اين که مظنون يکي از انتخاب هاي بالا را انتخاب کرده اعتراف آغاز شده است. بازجو مظنون را تشويق به صحبت کردن در باره جنايت مي کند و برنامه ي ريز مي کند تا حدداقل 2 نفر شاهد اعتراف باشند. يکي از آنها مي تواند کارآگاه دوم باشد و ديگري به اتاق آورده مي شود تا مظنون را مجبور به اعتراف در برابر يک کارآگاه جديد کندـ اجبار به اعتراف در مقابل يک شخص جديد، اضطراب مظنون را بالا مي برند وميل او را براي امضاي يک اظهارنامه و خلاصي از آنجا افزايش مي دهد. آوردن يک شخص جديد به اتاق مظنون را مجبور به بيان دوباره ي دليل اجتماعي خود براي جنايت مي کند که ايده ي انجام اعتراف به صورت خوب را تقويت مي کند.

عکس شماره 69- اعتراف:مرحله ي نهايي بازجويي گرفتن اعتراف قابل قبول در دادگاه است. بازجو بايد کاري کند که مظنون اعترافش را بنويسد يا در يک نوار ويديويي بيان کند. معمولاً مظنون در اين حالت هر کاري انجام مي دهد تا از اين بازجويي خلاص شود. مظنون تأييد مي کند که اعترافش داوطلبانه است و به اجبار نيست و در جلوي روي شاهدان اظهارنامه را امضا مي کند.در اين جا بايد نکته اي را متذکر شوم و آن اين که اگر در هر نقطه اي از بازجويي مظنون به طريقي وکيل بخواهد وحق خود را براي سکوت کردن را طلب کند، بازجويي بايد فوراً متوقف شود. اين همان دليل مهم براي از بين بردن تلاش هاي مظنون در مراحل اوليه بازجويي براي صحبت کردن است. اگر اوحقوق خود را بخواهد، بازجويي تمام مي شود.مراحلي که ما بيان کرديم برخي از تکنيک هاي روانشناسي را نمايش مي دهد که کارآگاهان از آنها براي گرفتن اعتراف استفاده مي کنند. اما يک بازجويي واقعي هميشه از اين روش ها پيروي نمي کند. در قسمت بعدي، نگاهي به يک بازجويي واقعي که نهايتاً به يک اعتراف قابل قبول انجاميد، خواهيم انداخت.يک بازجوي واقعي:در اول سپتامبر سال 2003، کارآگاه پليس ويکتور لائوريا از دپارتمان پليس ديترويت در ميشيگان از آموزش هاي خودش در زمينه ي تکنيک هاي ريد براي بازجويي نيکول مايکل فردريک استفاده کرد. نادختري 2 ساله فردريک به نام آن ماري در دست و پنجه کردن با مرگ به اتاق مراقبت هاي ويژه بيمارستان منتقل شده بود. اين در حالي بود که نشانه هاي آشکاري از سوءاستفاده از کودک وجود داشت. فردريک سرپرست اصلي "آن" بود و قبل از آن که او را به بيمارستان بياروند، از او مراقبت مي کرد. بازجويي در طي دو روز صورت گرفت. اين درحالي بود که به محض آن که فردريک نشست به ارتکاب اين جنايت متهم شده بود. لائور با يک مصاحبه ي ساده شروع کرد تا با صحبت از راه غير تهديد آميز از خط پاياني (baseline) واکنش هاي فردريک آگاه شود.لائوريا: فکر مي کني چطور مادري هستي؟فردريک: م م م... فکر مي کنم که من، که من يک مادر خيلي خوبي هستم. منظورم اين است که من، من همان طور که مي دانيد يک کمي سخت گير و يک دنده هستم. اجازه مي دهم که با يک سري چيزها از من دور شوند.لائوريا: آن ماري چطور دختري است؟فردريک: اون دختر سرسختي است. او هميشه گريه مي کند. هميشه مي خواهد که بغلش کنيد.... دقيقاً منظورم آني است. هميشه وانمود مي کند که کتک خورده است. هميشه در حال بدتر شدن است يا مي دونيد. من هميشه مي توانم يک مقدار کوچک کبودي، خراشيدگي يا هر چيزي را روي پشت او ببينم. ساق هاي پاي او هميشه کبود است.چون به نظر رسد فردريک دارد براي آسيب هاي آن ماري بهانه پيدا مي کند و توجيه مي آورد ("او دختر سرختي است") و چون که درزماني که فردريک مراقب آن ماري بود، آن ماري دچار آسيب شده بود، لائوريا گناهکار بودن اورا پيش بيني کرد و بازجويي را آغاز کرد. او به سمت يک مقابله ي زيرکانه پيش رفت و اجازه داد فردريک بداند چگونه گير مي افتد.لائوريا : يک خط مطالعاتي کلي در کار پليس وجود دارد که مي تواند تشخيص دهد که چگونه اين آسيب ها اتفاق افتاده و چه مدت از زمان ايجاد آنها گذشته است.فردريک: ... من هرگز فکر نمي کنم که ما بتوانيم فهميم که دقيقاً چه چيزي اتفاق افتاده، چون همان طور که مي دانيد تنها کسي که مي داند واقعاً چه اتفاقي افتاده است خود اوست و تلاشي بس وحشتناک نياز است تا او سخن بگويد که آيا چيزي اتفاق افتاده است. من تلاش نمي کنم که گستاخ يا چيز ديگري باشم اما تعجب مي کنم که اين قضيه چقدر ديگر مي خواهد طول بکشد.لائوريا: خوب، مثل چيزي که گفتم. يکي از چيزهايي که ما قادر هستيم در مورد آن کبودي ها انجام دهيم، اين است که ما مي توانيم زمان آن کبودي ها را بفهميم که آيا آنها کبودي هايي جديد است که همين الآن رخ داده است يا کبودي هايي هستند که هم اکنون در حال التيام هستند (قبلاً ايجاد شده اند) چرا که همان طور که مي داني پزشکان و دانشمندان دادگاهي و آسيب شناسي چنين چيزهايي را بررسي مي کنند...فردريک: خيلي خوبلائوريا: آيا مي تواني هيچ دليلي براي اين که چرا پزشکان تشخيص داده اند اين کبودي ها در 24 ساعت گذشته به وجود آمده است، پيدا کني وآيا مي تواني به کسي غير از خودت درمورد اين کار مظنون باشي؟فردريک: م م م... غير از اين که من اونجا بودم، نه...لائوريا: آيا به کسي در مورد انجام اين کار مظنون هستي؟فردريک:نه، من به کسي مظنون نيستم. و اين را من مي گويم و من، سخت باور کردم که چنين کاري با او شده است چون همان طور که گفتم ما قبلاً هم چيزهايي شنيده بوديم، شما مي دانيد...لائوريا: غير از افراد خانه که در آنجا بوده اند و آنهايي که در شب آخر وارد خانه شده اند، افرادي را معرفي کن که مي تواني با صراحت ضمانت کني که هيچ کاري براي آسيب رساندن به آن ماري انجام نداده اند.فردريک: ... من جان را مي شناسم، او اين کار را نکرده است. و صادقانه مطمئن هستم که برايان هم اين کار را نکرده است. لائوريا: چه کسي براي شما ضمانت مي کند؟فردريک: م م م... خوب احتمالاً جان، اما ببينيد چون من، لزوماً به چيزهايي که دکترها مي گويند و اين که چگونه آنها کارشان را انجام داده اند، اعتقادي ندارم، به هيچ وجه.کارآگاه لائوريا شروع کرد که يک داستان ساختگي براي حالت خارج از کنترل بسازد. فردريک فکر سوءاستفاده را نکرده بود. او به طور واضح فکر نکرده بود. اما فردريک اين موضوع را دوست نداشت. او از کارآگاه پرسيد که چرا داستان او را باور نمي کند. سپس در کسري از ثانيه، لائوريا موضوع را به سمت حالت عدم کنترل که در آن فردريک به آن ماري آسيب زده بود، برگرداند. آقاي کارآگاه توضيح داد که آسيب هاي وارده به آن ماري قطعاً به علت سقوط از جايي نبوده است بايد کسي ديگر آنها را ايجاد کرده باشد احتمالاً آن هم به خاطر اين که در کسري از ثانيه غيرمنطقي بوده است. حالا فردريک داشت گوش مي داد و ظاهراً به آن وضعيت کسري از ثانيه چسبيده بود. لائوريا: مجدداً داستانش را اين بار با طبيعت سرسخت آن ماري و اين که چقدر نگهداري از اوس سخت است، پرورش داد. با اين کار قرباني را مقصر مي دانست، چيزي که فردريک نشان داده بود که به آن تمايل دارد. فردريک شروع کرد با علامت سر تأييد کند و لائوريا يک چاره (پيشنهاد) بيان کرد. او به فردريک گفت که "مردم بدون اين که توضيحي در مورد اين که چه چيزي اتفاق افتاده است، بدترين فکرها را مي کنند" حالا مفهوم ضمني تضاد ساخته شده بود. حمله اي حيواني و شريرانه به يک کودک نوپا در مقابل از دست دادن لحظه اي کنترل خود در هنگام سر و کار داشتن با کوک سرسخت. اين روش جواب داد. با توجه به گزارش لائوريا مي خوانيم که: پس از دو روز سؤال کردن از فردريک، به او در باره ي وضعيت آن ماري چيزي نگفتم. در آخرهاي مصاحبه، در اين مورد به او خبر دادم. او سعي کرد که مرا قانع کند که چندين بار از من در مورد وضعيت آن ماري سؤال کرده بود. پس از آن از من در مورد آخرين وضعيت او پرسيد. من به او گفتم که آن ماري دچار مرگ مغزي شده است و احتمالاً هيچ گاه ديگر به زندگي برنخواهد گشت. فردريک گفت "اوه، خداي من، من مرتکب جنايت خواهم شد (پس از مردن آن ماري)" سپس من 45 دقيقه ي ديگر وقت صرف کردم تا با موضوعات مختلف اطلاعات بيشتري به دست آورم. پس از چندين تلاش براي انکار هر گونه داشتن اطلاعات اضافي يا درگير بودن در ايجاد جراحات آن ماري، او پذيرفت که آن ماري را لرزنده است (گرفته و تکان داده است. پس از قبول کردن اين مورد، او در هم ريخت و گريه کرد. سپس به او گفت" من اون دختر کوچولو را کشتم، من اون دختر کوچولو را کشتم".آن ماري به خاطر آن جراحات درگذشت و نيکول مايکل فردريک به جرم قتل درجه ي اول محکوم شد. او گناهکار شناخته شد و به حبس ابد بدون امکان آزادي مشروط محکوم شد. گرفتن اعتراف از مظنون بهترين راه براي اطمينان از گناهکار شناخته شدن وي در محاکمه و در زندان ماندن به علت شرکت در جرم، است. مشکل آن است که عليرغم آن که يک اعتراف ممکن است در دادگاه واقعاً خوب به نظر بيايد، نمي تواند نشانه اي مصون از خطا براي گناهگار بودن باشد. اين بخش بزرگي از جنجال هاي مربوط به تاکتيک هاي بازجويي پليس است.مناقشه ها و جنجال ها:بازجويي هميشه موضوعي جنجال برانگيز بوده است. هر وقت که يک مأمور اجراي قانون وارد اتاقي با يک شخص غيرنظامي مي شود و در را مي بندد همه فکر مي کنند که حالا آن داخل دارد چه چيزي رخ مي دهد. و هر زمان که آن مأمور با اعتراف از اتاق بيرون مي آبد، سؤال ها افزايش مي يارد، آيا اعتراف اجباري بوده است؟ آيا پليس حقوق مظنون را نقض کرده است؟سؤال واقعي احتمالاً خيلي بزرگتر است: آيا بازجويي پليس مي تواند هميشه منصفانه باشد؟ چطور سيستم طراحي شده براي هدايت مظنون به سمت اعتراف کردن مي تواند غير اجباري باشد. بحث در مورد منصف بودن و اخلاقيات تکنيک هاي پليس چيزي است که همچنان ادامه دارد، چيز که چندين موضوع را به عنوان طلايه دار خود دارد.اول، بازجويي يک فرآيند گناهکاري فرضي است. هدف وادار کردن مظنون به اعتراف است. به محض اين که بازجويي آغاز مي شود، يک کارآگاه مي تواند به طور ناخودآگاه مدارک دال بر بي گناهي مظنون را براي رسيدن به اعتراف ناديده بگيرد. اين يک پديده ي رايج روانشناسي است. مردم اغلب مدارکي را که با نقطه نظر کنوني آنها مغايرت دارد را در نظر نمي گيرند. بازجويي طراحي مي شود تا يک مظنون را بي نهايت عصبي کند، نشانه هاي از استرس مثل به سر و وضع خود رسيدن و بي قراري را بروز دهد تا نشانه هايي مثبت جهت گناهکار بودن تلقي شود که همه ي اين ها به سادگي مي تواند بيانگر استرس يک بي گناه پس از متهم شدن به گناهي است که هرگز در آن شرکت نداشته است، باشد. همچين موضوع اجبار پنهاني هم وجود دارد. عليرغم اين که پليس ممکن است آشکارا بانرمي از کسي بخواهد که اعتراف کند يا او را تهديد به مجازات کند، دادگاه مي تواند يک سري قول ها بدهد يا با زبان و تن صداي خودش تهديد کند. به طور مثال وقتي که کارآگاه لائوريا به فردريک گفت که "مردم بدون هيچ گونه توضيحي در باره ي آن چه رخ داده است، بدترين فکر ها را مي کنند." ممکن است که فردريک فکر کرده باشد که اگر او به جنايت اعتراف کند اما توضيح دهد که چگونه آن را انجام داده است در نتيجه نسبت به زماني که دهان خود را بسته نگه دارد کمتر زنداني بماند.

عکس شماره 7ارل واشينگتن جي آر يک عقب مانده ي ذهني است که داشت براي جرمي که مرتکب نشده بود ولي به آن اعتراف کرده بود، به مرگ نزديک مي شد اما در سال 2000، 9 روز قبل از اجراي حکم، آزاد شد.به طريق کلي تر، خيلي از نگراني هاي حقوق بشري در باره ي بازجويي هاي پليس در مورد اين واقعيت است که تکنيک هاي روانشناسي بازجويي شباهت عجيبي به تکنيک هاي شست و شوي مغزي دارند. بازجو تلاش مي کند که بدون رضايت مظنون، بر او نفوذ کند چيزي که استفاده اي غير اخلاقي از تاکتيک هاي روان شناسي است. خيلي از تکنيک هايي که در فرآيند شست و شوي مغزي براي ايجاد ناراحت بودن، گيجي و عدم ايمني به کار مي رود، شبيه آنهايي است که در بازجويي استفاده مي شود:- هجوم به فضاي شخصي مظنون- اجازه ندادن به مظنون براي صحبت کردن - استفاده از پيشنهادهاي متناقض- استفاده از اعتراف به عنوان وسيله اي براي خلاص شدنهر چه استرس مظنون بيشتر شود، او کمتر انتقادي و مستقلانه فکر مي کند و اين کار او بيش از قبل مستعد دريافت وپذيرش پيشنهاد مي کند. اين مورد وقتي که مظنون کوچکتر است يا بيماري رواني دارد، صحيح تر هم مي شود چون اين گونه او کمتر آماده ي تشخيص و مبارزه با تاکتيک هاي استادانه است. فرآيندي که براي افزايش استرس مظنون و نهايتاً اعتراف او براي فرار از وضعيت موجود طراحی شده است، فرآيندي است که خودش را آزادانه براي اعترافات ناصحيح آزاد می گذارد. محققان تعداد اعترافات نا صحیح را بين 65 تا 300 مورد در سال براي آمريکا تخمين مي زنند. در زير فقط تعداد کمي از اعترافات ناصحيح آمده است که بازجويان فاش کرده اند:پيتر ريلي 1973 :وقتي که مادر پيتر ريلي در خانه شان به قتل رسيد، او 18 ساله بود. پس از 8 ساعت بازجويي توسط پليس ايالتي، ريلي اعتراف کرد که مادرش را وحشيانه کشته است. يک هيئت منصفه براساس اعتراف او، او را به قتل نفس درجه ي يک محکوم کرد و او سه سال را در زندان به سر برد تا مدارکي جديد دال بر ارتکاب جرم توسط شخص ديگر پيدا شد و قاضي او را آزاد کرد. ارل واشينگتن جي آر، 1982:او مردي بود که به گفته ي روانشناسان با آي کيوي 69 يک عقب مانده ذهني بود و پس از تحمل بازجويي، به تجاوز و قتل يک زن 19 ساله اعتراف کرد. او تنها به علت اعترافش به قتل، محکوم شد و 18سال را در زندان به سر برد که نيمي از آن را در زندان زندانيان منتظر مرگ به سر برد. 9 روز قبل از اجري حکم او، فرماندار ويرجينا او را عفو کرد چرا که (DNA) دي ان اي، ثابت مي کرد که مردي ديگر مرتکب اين قتل شده است.پارک مرکزي پنج، سال 1989:پس از بيش از 20 ساعت بازجويي، 5 نوجوان (سانتانا 14 ساله، وايز 16 ساله، مک کاري 16 ساله، ريچاردسون 14 ساله، و يوسف سلام 15 ساله) به طناب پيچ کردن وکتک زدن يک زن در پارک مرکزي نيويورک اعتراف کردند. آنها بين 6 تا 12 سال زندان را تا قبل از آن که مردي ديگر در سال 2001 به اين جرم اعتراف کرد، تحمل کردند (4 نفر از آنها در حالي که نابالغ بودند، محاکمه شدند). مدارک DNA تأييد کرد که مرد ديگری مرتکب تجاوز جنسي شده بود.مايکل کرو 1998:وقتي که پليس مايکل کرو را بدون حضور والدين يا هيچ بزرگتر ديگري در اتاق معروف بازجويي، مورد بازجويي قرار داد، 14 ساله بود. او سرانجام پس از آن که بازجو به او به غلظ گفت که مدارک فيزيکي بر عليه او پيدا شده است، به قتل خواهر 12 ساله اش با چاقو اعتراف کرد. او به ارتکاب جرم متهم شد اما در استماع دادرسي قبل از محاکمه قاضي تصور کرد که اعتراف او غير داوطلبانه بوده است. بعدها مدارک DNA پليس را به سمت مردي که واقعاً آن دختر را کشته بود، هدايت کرد.کل جريان بازجويي مايکل کرو بر روي نوار ويديويي ضبط شده بود و همان نوار به قاضي کمک کرد تا بفهمد که اعتراف غير داوطلبانه بوده است. فقط ضبط ويديويي اعتراف خودش به تنهايي مي تواند کمي در مورد قانوني بودن فرآيندي که به آن (اعتراف) منجر شده است، مطمئن کند اما منتقدان تکنيک هاي بازجويي پليس بر اجباري بودن ضبط ويدئويي بازجويي در آغاز تا پايان آن به عنوان مسيري قلانوني تأکيد دارند. چاره ي ديگر براي مشکل اعترافات ناصحيح آموزش پليس براي نشانه هاي دقيق بيماري هاي روحي است که اعترافات ناصحيح را باور کردني تر مي سازند. خيلي ها درون جوامع اجراي قانون، هزينه هاي گران چنين راه چاره هايي را عامل جلوگيري کننده در استفاده از آنها مي دانند و از اين که مشکل اعترافات ناصحيح آن قدرها هم که منتقدان مي گويند بزرگ نيست، حمايت مي کنند. هنوزخيلي از ما اعترافات ناصحيحي که منجر به محکوم شدن مي شوند را، خيلي بزرگ فرض مي کنيم.کپي يا استفاده از مطالي اين مقاله بدون ذکر نام مترجم، منبع اصلي و نقل از راسخون ممنوع است و شرعاً نيز مجاز نمي باشد. منبع:Howstuff works.com/س





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 691]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن