واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: لذتجویی، نیازی مهم بشر
آنچه گذشتدر اولین شماره این مجموعه گفتیم که : دستیابی به سعادت و موفقیت در زندگی، ویژگی مشترک تمامی ماست و همه ما به دنبال رضایت از زندگی خویش هستیم. اما سعادت چیست و موفقیت در زندگی چگونه معنا میشود؟ قطعا هر کدام از ما ممکن است در ذهن خود مفهومی متفاوت از سعادت و خوشبختی داشته باشیم. ولی به راستی علت این همه اختلاف نظر در معنا کردن کلمه سعادت در چیست؟ در ادامه بحث و در قسمت دوم به این دو پرسش رسیدیم كه: آیا ما نیز همانند تمامی موجودات جهان میتوانیم با سیر طبیعی و غریزی خود به سعادت برسیم؟ آیا همین مسیر طبیعی میتواند تمام خواستههای ما را نیز تأمین کند؟ قسمت سوم صحبتمان به اینجا ختم شد که: نه تنها فکر کردن به جاودانگی و بینهایت شدن برایمان لذتبخش است، بلکه با تمامی وجود و از صمیم قلب میخواهیم که زندگیمان همیشگی باشد و لذا مرگ برای بسیاری از ما واقعیتی اجتنابناپذیر، اما تلخ به حساب میآید. حالا با این حساب اگر با وجود تمامی خوشیها، زندگیمان محدود به همین چند سال باشد و در آخر، برای همیشه نابود شویم، بدیهی است که احساس نیاز و کمبود کنیم؛ چرا که همانند فرد تشنهای خواهیم بود که رنگارنگترین غذاها را در مقابل او گذاردهاند ولی او خواهان جرعهای آب است و نه غذا. و اما اكنون و ادامه بحث: لذتجویی، نیازی مهمهمانگونه که ذکر شد، برخی از کارهایی که در زندگی خود انجام میدهیم، فعالیتهایی است که از انجام آنها، احساس لذت میکنیم و انگیزه آنها نیز لذتجویی است. غذا خوردن، به دنبال لباس زیبا و مناسب رفتن، خواب راحت داشتن، عمل جنسی و ... همه در این گروه جای دارند. فعالیتهای لذتجویانه، به فرمان و تحریک غرایز ما انجام میپذیرند و هدف آنها تأمین نیازهای اولیه زندگی و ادامه حیات است که به بهانه کسب لذت، به دست آوردن سود و یا رهایی از رنج و ضرر صورت میپذیرد. هنگامی که غذا میخوریم، میخواهیم رنج گرسنگی خود را از بین ببریم و در کنار آن از غذا خوردن نیز احساس لذت میکنیم. انجام این کارها که لذت نیز همراه و در کنار آنهاست، ضرورتی انکارناپذیر در زندگی ماست و ما برای ادامه زندگی، قطعاً به انجام تمامی این کارها نیازمندیم. اما آیا ما به قدری محدود هستیم که اگر تنها این نیازهای اولیه خود را برطرف کنیم، دیگر جا برای چیز دیگری باقی نمیماند و خواستهای دیگر نیز نداریم؟ گاهی اوقات که انسان به زندگی برخی از اطرافیانش دقت میکند، احساس میکند که انگار تنها در زندگی، به دنبال لذت خویش هستند و به جز لذتجویی، به هیچ چیز و به هیچ کس توجهی ندارند. گویی تنها خود را میبینند. در حالی که افقی بسیار وسیعتر از این را در پیش روی دارند ولی نه تنها خود را دست کم گرفتهاند، بلکه اگر با همین شتاب نیز پیش روند، تبدیل به هیولایی بسیار وحشتناک میشوند که تنها به لذت خویش میاندیشد و حاضر است برای دستیابی به آن، حتی دیگران را نیز قربانی کند.به راستی اگر در زندگی هدف و مقـصدی معـین نـداشته باشیم و به دنبال چیزی نباشیم، آیا تنها دلگرمی به خوشیهایی گذرا، میتواند روح آزاد و ابدیتخواه ما را ارضا کند؟چنین افرادی چه بسا تلاش زیادی کنند تا بتوانند به لذت خویش دست یابند؛ به امید آنکه برای همیشه از آن بهرهمند گردند، ولی ما خوب میدانیم که بسیاری از کامرواییها وقتی برای بار چندم تجربه میشوند، دیگر شیرینی اولیه خود را نخواهند داشت.نکند ما نیز همین مسیر را طی میکنیم؟ اگر گاهی اوقات احساس میکنیم که از خود راضی نیستیم و یا به هر دری میکوبیم و به هر جا سر میزنیم که درون آشفته خویش را آرام کنیم اما نمیتوانیم، شاید ریشه در همین جا دارد؛ چرا که هنوز نتوانستهایم هویت حقیقی و نیازهای خود را به طور کامل ارضا کنیم. آیا بجز این نیاز و لذتهایی این گونه، لذتی دیگر وجود ندارد؟ آیا تمامی لذتها، عمقی کم دارند و سرانجام روزی پایان میپذیرند؟ هدفمندی، ضرورتی غیر قابل انکار
در زندگی ما نوع دیگری از کارها نیز کما بیش به چشم میخورد که از آنها با عنوان "کارهای تدبیری" تعبیر میکنند. فعالیتهای تدبیری برای دستیابی به هدف و مصلحتی است که در دوردست قرار دارد؛ بدین ترتیب که ابتدا انسان مقصد و یا مصلحتی را که در دوردست وجود دارد، میشناسد، سپس به آن دل میبندد و راه رسیدن به آن را تشخیص میدهد و نهایتاً به سوی آن حرکت میکند تا به آن دست یابد. در این مسیر آنچه محرک انسان است، اراده و کششی است که به سمت مقصد خویش دارد و اگر چه که در ابتدا ممکن است این حرکت همراه لذت و راحتی نباشد، اما هنگامی که به مقصد و مطلوب خود رسید، به لذت و رضایتی والاتر دست مییابد و بسیار عمیق تر، طعم لذت را در کام خویش احساس میکند.ما از آن جهت که انسانیم، به قدم گذاردن در این مسیر نیاز داریم و این فعالیت تدبیری ماست که به زندگی ما معنا میدهد؛ چرا که به وسیله آن میتوانیم نیاز و خواستههای برتر خویش را بدست آوریم و به حقیقت انسان باشیم و همانند انسانی کامل زندگی کنیم. تمامی موجودات هیچگاه جز اهدافی که غریزه و مسیر طبیعی زندگیشان به آنان نشان میدهد، نه چیزی را میشناسند و نه مقصدی دیگر را میتوانند برای خویش برگزینند. لذا همین مسیر طبیعی، آنها را به هویت حقیقیشان میرساند. ولی ما اگر میخواهیم به هویت اصلی خود برسیم و انسان واقعی بودن را لمس کنیم، راهی جز انتخاب آگاهانه مقصد و حرکت در مسیر آن برایمان وجود ندارد. لذا این که من "که" باشم و "چگونه" زندگی کنم، کاملا در دست خود من است. هرچه بیشتر و کاملتر به فعالیتهای تدبیری بپردازم، هویت و حقیقت وجودم را بیشتر میتوانم دریابم و عطش انسانیت خود را بیشتر میتوانم سیراب کنم؛ چرا که غریزه تمام وجود انسان نیست و لذا خواستههای غریزی تنها بخشی از آن چیزهایی است که ما به آنها نیاز داریم. به راستی اگر در زندگی هدف و مقصدی معین نداشته باشیم و به دنبال چیزی نباشیم، آیا تنها دلگرمی به خوشیهایی گذرا، میتواند روح آزاد و ابدیتخواه ما را ارضا کند؟تا شماره بعدی این نوشتار به این بیندیشید که؛ کی هستید و چگونه زندگی میکنید و هدفتان چیست. یا علی مددفرآوری: گروه دین و اندیشه تبیان - عسگری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 455]