تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):صدقه بلا را برطرف مى كند و مؤثرترينِ داروست. همچنين، قضاى حتمى را برمى گرداند و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826612591




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

قصه ی فیل تمیز


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: قصه ی فیل تمیز

یکی بود یکی نبود غیراز خدا هیچ کس نبود. در جنگلی زیبا فیلی زندگی می کرد که از بقیه ی فیل ها تمیزتر بود. این آقا فیل قصه ی ما روی چمن ها می نشست و بازی بقیه ی فیل ها را نگاه می کرد. آقا فیله پیش خودش می گفت : " چرا این فیل ها خودشون را این قدر کثیف و گلی می کنند! خیلی وحشتناکه! "آقا  فیله همیشه  عادت داشت قبل از این که روی چمن بشینه تک تک علف ها را تمیز کنه و یا قبل از این که زیر سایه ی درختی بشینه درخت را خوب تکان بده تا برگ های خشک آن بریزه. او همیشه جایی غذا می خوره که باد شن و ماسه را روی غذای او نریزه.یک روز صبح هوا ابری شده بود و ابرها سیاه و سیاه تر می شدند تا این که اولین قطره ی باران روی آقا فیله ریخت. آقا فیله خیلی زود زیر صخره ای بزرگی قایم شد. کم کم قطره های باران زمین را گلی کردند.آقا فیله با خودش گفت: " چقدر وحشتناکه، حالا چطوری به خونه برگردم. " آقا فیله هی خودش را عقب می کشید تا پاهایش به گل و لجن نخوره.
ابر
باران تند و تند می بارید. به زودی باران به پاهای آقا فیله رسید. آقا فیله گفت « باید از اینجا برم بیرون. تازه امروز ناخن ها م  رو تمیز کردم. » همه ی حیوانات جنگل به بالای تپه رفتند. وقتی آقا فیله دید که آب رودخانه بالا اومده، اونم مثل بقیه ی حیوونا به بالای تپه رفت.حیوونا از صبح تا شب با هم حرف می زدند چون می ترسیدند که سیل بیاد و همه ی اونارو با خودش ببره. حیوونای کوچکتر زیر گوش های آقا فیله قایم می شدند تا بارون اونارو خیس نکنه. فردا صبح وقتی حیوونا بیدار شدند. دیگه بارون نمی اومد. همه ی حیوونا خیلی کثیف شده بودند حتی آقا فیله هم سرتا پاش گلی شده بود. آقا فیله خودش رو به تنه ی درخت می زد تا گل و خاک  از روی بدنش جدا بشه. آقا فیله گفت " من دیگه نمی تونم اینجا بمونم. من خیلی کثیف و گلی شدم.

آقا فیله می خواست به آبشار بره تا همه ی بدنش رو خوب بشوره. اون از روی سنگ ها و چمن ها حرکت می کرد تا بیشتر گلی نشه. در راه بقیه ی حیوونا رو دید. آن ها هم خیلی گلی شده بودند. " زیر آبشار حوضچه ای از آب تمیز بود. آقا فیله وارد این حوضچه شد و زیر آبشار رفت. همه ی گل و لجن از بدن آقا فیله پاک شد. آقا فیله گفت: " آخ  جون از دوباره تمیز شدم. " وقتی آقا فیله می خواست از آبشار بیرون بیاد، یک دفعه مقدار زیادی آب گلی روی سرش ریخت. آقا فیله تندی از آبشار بیرون اومد. اون خیلی ناراحت و عصبانی شده بود.آقا فیله ناراحت و عصبانی به سمت رود خونه رفت و دید اونجا حیوونای دیگه روی هم آب می باشند. یک خانم کرگدن بلند گفت " آقا فیله تو هم بیا "خانم کرگدن خیلی تمیز شده بود.آقا فیله هم توی رودخونه رفت و خودشو خوب شست. آقا فیله با خرطومش آب روی گردن زرافه پاشید و خوب اونو تمیز کرد و به بقیه ی حیوونا هم کمک کرد.از اون به بعد آقا فیله با حیوونای دیگه به رودخونه می رفت و آب بازی می کرد و دیگه از گلی شدن هم نمی ترسید.گروه کودک و نوجوان سایت تبیان_ترجمه و تنظیم:نعیمه درویشی مطالب مرتبطدر ساحل مداد کفش های بهار عیدت مبارک تومی بینی ؟ یکی بود یکی نبود همه ی ما،یعنی خانه آرزوی مورچه ی قرمز موش کوچولوی گرسنه قوقولی قوقو





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 576]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن