تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 20 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):ما اهل بيت، وعده‏هاى خود را براى خودمان، بدهى و دِين حساب مى‏كنيم، چنانكه رسول اكر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814747234




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ناز بر فلک


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ناز بر فلکسرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید / تبارک الله از این فتنه‌ها که در سرماست
ناز بر فلک
فلک، تقدیر، حکم ازلی، قضا و قدر در شعر حافظ بسامد بالایی دارد. همین امر بسیاری را بر آن داشته است تا به این نتیجه برسند که حافظ برای انسان قدرتی و اختیاری را باور نداشته و سر تسلیم در برابر تقدیر فرود آورده و تدبیر به شمشیر و تقدیر سپرده است. فلک و روزگار و چرخ و سرنوشت در فرهنگ ما جایی مهم دارد: پناهی برای گریز از مسؤولیت.زبان و ادبیات ما پر است از واژ‌گان و ترکیب‌ها و شعرها و داستان‌ها در زمینه‌ی وانهادن کار و انداختن بار بر دوش روزگار.در آن زمانه‌ی جهل و جادو ، نفرین و نفرت، دشنام و دشمنی، قدری بازی و جبری‌گری، اما ...گستره‌ی اندیشه‌های حافظ چنین نبوده است.حافظ بر فرهنگ پس‌مانده و سنگ‌شده و دل‌مرده‌ی زمان خویش شوریده است. فرمان او بر دانایی و دل‌آوری‌ست. او بر فلک و ستاره می‌تازد و انسان را فرمان‌روای سرنوشت خویش می‌داند:گدای می‌کده‌ام لیک وقت مستی بین / که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم حافظ در رسیدن به آرزو و مراد خویش، چرخ و فلک را بر هم می‌زند و بر هیچ حکم ازلی سر فرود نمی‌آورد:چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد / من نه آن‌ام که زبونی کشم از چرخ فلک وی بر آن است تا دنیای دل‌مرده و کهنه و وامانده را در هم ریزد و طرحی نو بریزد و ما را و جهان را فرا می‌خواند تا با شادی و شور و شیدایی ...... گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیمرند گستاخ، بهشت عدن و حوض کوثر را در می‌خانه‌های شیراز می‌جوید و بر خاک مصلا و کنار آب رکن‌آباد بهشتی بر زمین می‌سازد. بر انسان بانگ می‌زند که تویی آفریننده‌ی بهشت بر خاک!اگر شب تاریک و بیم موج و گردابی هائل است، ساحل‌نشین بی‌پروا مباش! اگر زمانه و حاکمان روزگار، رهزنان اندیشه و هنرند، برخیز و برخروش و بانگ بر زن و با سیاهی در آویز تا سپیدی رخ نماید:ارغنون ساز فلک ره‌زن اهل هنر است / چون از این غصه نتابیم و چرا نخروشیم 
ناز بر فلک
اگر چرخ این روزگار بی سر و پا، بر مدار خودکامه‌گان می‌گردد، مباد که سر بر آستان نومیدی و دل‌مردگی و شکست و تسلیم فرود آرید، بلکه:تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست / در سر هوس ساقی در دست شراب اولی حافظ می‌گوید که نباید کوتاهی ما، نادانی حاکم، دردها و رنج‌های زمانه را بر دوش فلک و روزگار و سرنوشت انداخت:راز درون پرده چه داند فلک، خموشودست از طلب ندارم تا کام من بر آید / یا جان رسد به جانان یا جان ز تن بر آیدو دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم وندر این کار دل خویش به دریا فکنم جرعه ی جام بر این تخت روان افشان‌ام غل‌غل چنگ در این گنبد مینا فکنم شاعر زبان پر زبانه‌ی زمانه‌ی خود است. در بیت‌های زیر حافظ روزگار و زمانه را دشمن عاشقان و دانش‌ورزان و هنرمندان می‌داند و بر روزگار و فلک می‌تازد که چنین خوارپرور است و این به جبری بودن او ربطی ندارد. شعر او اعتراضی رندانه در برابر کژپروری‌های روزگار است و فلک در این‌جا همان حکومت تبه‌کار زمان اوست. حافظ که دل‌آورانه بر محتسب و مفتی و زاهد و فقیه می‌تازد، مگر نمی‌داند که هم‌اینان دشمان آزادی و آزاد‌گی‌اند. می‌داند و نیک می‌داند و می‌سراید که:فلك به مردم نادان دهد زمام مراد / تو اهل فضلی و دانش همین گناه‌ات بسوارغنون‌ساز فلك ره‌زن اهل هنر است / چون از این غصه نتابیم و چرا نخروشیموآسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند / تكیه آن به كه بر این بحر معلق نكنیموهنر نمی‌خرد ایام و غیر از این‌ام نیست / كجا روم به تجارت چنین كساد متاعو سبب مپرس که چرخ از چه سفله‌پرور شد که کام‌بخشی او را بهانه بی‌سببی‌ست به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبی‌ستوز جور چرخ چو حافظ به جان رسید دل‌ات / به سوی دیو محن ناوک شهاب اندازوچرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد / من نه آن‌ام که زبونی کشم از چرخ فلک
ناز بر فلک
قضا و قدر، حکم ازلی و سرنوشت در شعر حافظ با رندی و طنز در آمیخته است. هر کجا که نیازی به پاسخی طنزگونه در پرسش می‌پرستی و رندی و عشق‌بازی باشد، حافظ حواله به تقدیر و حکم ازلی می‌کند و این طوق از گردن می‌اندازد. حافظ برای گریز از مسؤولیت و فرار از برابر سختی‌ها نیست که سخن از قضای آسمان می‌کند، بلکه در پس پرده ی سخن جادویی خویش، بر این قصه‌ها و خرافات می‌تازد: مرا مهر سیه‌چشمان ز سر بیرون نخواهد شد قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شدومن ز مسجد به خورآباد نه خود افتادم / این‌ام از عهد ازل حاصل فرجام افتادو دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی من نه آن‌ام که دگر گوش به تزویر کنم نیست امید صلاحی ز فساد حافظ چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنمومرا مهر سیه‌چشمان ز سر بیرون نخواهد شد / قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شدودر کوی نیک‌نامی ما را گذر ندادند / گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا راو بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم که من دل‌شده این ره نه به خود می‌پویم در پس آینه طوطی‌صفت‌ام داشته‌اند آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گویمودر خورآباد طریقت ما به هم منزل شویم / کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما ادامه دارد ... محمود کویرتهیه و تنظیم برای تبیان: زهره سمیعی – بخش ادبیات تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 511]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن