واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: قرار نیست هیچ، بیحال هم باشد یادداشتی درباره فیلم هیچ از امیر قادری
![هیچ](http://img.tebyan.net/big/1389/02/1696516613337223262192241498914611563195221.jpg)
این ساخته تر و تمیز و تازه و روان عبدالرضا کاهانی، از بهترین محصولات امسال سینمای ایران است. فیلمهای خوب را معمولا از همان اولین نماهایشان میشود شناخت و خوبی هیچ، وقتی دستگیرم شد که تراولینگهای سریع مسعود سلامی را از میان دیوارها دیدم که قرار بود اتفاقا به یک آدم معمولی ختم شود. یک آدم معمولی که نقشاش را مهدی هاشمی بازی میکند و مثل همه ما تنبل و برخوردار و مصرف کننده است. مردی پرخور که همه آن چه دور و برش است را میبلعد و داستان فیلم از همین جا آغاز میشود. میخواهند این آدم بیهنر را سیر کنند و نمیتوانند، پس به خانهای میفرستند که ساکناناش هیچ بعید نیست یادآور یک ملت و یک کشور باشند.از این جا به بعدش دیگر جامعه شناسی است که آدم دست اندرکار این رشته در ایران زیاد داریم. از راننده تاکسی بگیر تا خیل فیلمسازهای جشنوارهای ساز و اجتماعیساز مملکت خودمان. اما درست همین جاست که کارگردانی خوب اهمیت پیدا میکند. این که هیچ، قدرت و اهمیت و تاثیرش را از این نشانههای انتقادی – اجتماعی نمیگیرد. این جا سینماست که اهمیت خودش را پیدا میکند. به نظرم تحلیل و تفسیر کردن این نشانهها البته کار زیاد سختی نیست. گفتم که جامعه شناس در این مملکت زیاد داریم. یا حداقل مدعی جامعهشناسی که همان حرفهای همیشگی را دنبال کند و مسیرهای قبلی به مشکل برخورده قدیمی را دنبال. اما در هیچ، خیلی زود به سینما میرسیم طوری که چه آن مفاهیم سمبلیک را رمز گشایی کنید یا نه، فیلم، باز تاثیرش را حفظ میکند. و یا طوری دیگری بگویم. بعد از رمزگشایی از ساختمان نشانهای فیلم، باز موقع تماشا از تک و تا نمیافتد. میشود فیلم را دید و خندید یا متاثر شد.کاهانی از فیلم خنثای بیست، به هیچ موثر رسیده. از ایده به اجرا. فهمیده که در سینما ایده کافی نیست و برای انتقال یک پیام خوب، باید از انرژی سینما استفاده کرد. آن دوربین ساکن بیحال کجا و این دوربینی که به شور و شوق به درون کادر حمله میبردمن بیش از هر چیز فیلم، میزانسنهای پیچیده کاهانی را دوست داشتم که به روانی اجرا میشدند، پس تاثیر خوبی میگذاشتند و طنز خوب و به جا و به اندازه فیلم را و همچنین بازیهای یک دست و کنترل شدهاش را. نگار جواهریان هیچ وقت چنین اجرای حساب شدهای نداشته و مهدی هاشمی، تیپ مرد تنبل سادهدل را، به شیوه تازهای بازی میکند. طوری که نمونهاش را نداشتهایم و ندیدهایم. و این را در تمام گوشههای شخصیتیاش بازتاب میدهد. حتی در شیوه دیالوگ گفتن یا طرز راه رفتن و نشستناش.نیمه اول فیلم البته بهتر از نیمه دوماش است. در بخش پایانی انگار نفس فیلم گرفته میشود. اما ایده مردی که مدام کلیه تولید میکند، پس خانواده محتاجاش میشوند، به کمک متن میآید و در عین حال ارجاع فرامتنی مهمی به مشکلات تاریخی این مملکت هست. این ایده که توی فیلم هیچ کدام از آدمهای قصه، کار به درد بخوری نمیکند، تولیدی، چیزی ندارد، کنایه ارزشمندی است و مقرون به حقیقت. از طرف دیگر آن چه اهمیت دارد اما این است که خالقان فیلم آدمهایشان را دوست داشتهاند. کاشتن این انتقادها و توجه به این کمبودها، باعث نشده که به انسان نگاه تحقیر آمیزی داشته باشند و قطع امید بکنند. به خصوص سکانسی از فیلم را با لذت تماشا کردم، که اجتماع زنها در اطاق است و دوربین در سطح زمین، چند تا خواهر را در کادر میگیرد که با هم درد دل میکنند، از زندگی روزمره میگویند و تکیه گاهشان را تغییر میدهند.کاهانی از فیلم خنثای بیست، به هیچ موثر رسیده. از ایده به اجرا. فهمیده که در سینما ایده کافی نیست و برای انتقال یک پیام خوب، باید از انرژی سینما استفاده کرد. آن دوربین ساکن بیحال کجا (این البته دلیل نمیشود که یک فیلم با نماهای ساکن ایستا نمیتواند شاهکار باشد) و این دوربینی که به شور و شوق به درون کادر حمله میبرد. برای انتقال پوچی و افسردگی، برای نمایش و اکران هیچ، قرار نیست خودمان هم تنبل و ناامید و خالی از شور و شوق باشیم. حداقل یک کارگردان سینما نمیتواند. چون او سینما را دارد. منبع : وبلاگ امیر قادریتنظیم از محمد نبوی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 303]