واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > مهدوی دامغانی، فریده - کتاب «گلها، دلتنگ ستارگانند» و «ترانه ای عاشقانه برای سخت کوشان صادق» از رهآوردهای سفر من به کره جنوبی است که کار ترجمه اولین مجموعه از انگلیسی به فارسی و فرانسوی و ترجمه دومین مجموعه به زبان فارسی را برعهده داشتم. کتاب «گلها، دلتنگ ستارگانند» از رهآوردهای سفر من به کره جنوبی است که کار ترجمه این مجموعه شعر را از انگلیسی به فارسی و فرانسوی برعهده داشتم. داستان ترجمه این کتاب هم این است که حدود مهر ماه سال 89 بود که سفارت کره جنوبی با من تماس گرفت و از سوی وزارت فرهنگ کشورشان مرا رسما به آنجا دعوت کردند. کره جنوبی برنامه فرهنگی بسیار گسترده ای در طول سال 2009 و 2010 میلادی ترتیب داده بود به این قرار که آن وزارتخانه از هر کشور مهم دنیا که با کره جنوبی در ارتباط است، یکی از نخبگان یا شخصیت های معروف آن کشور را به شهر سئول دعوت کند. این نخبه می توانست در بخش علمی فعالیت ممتازی کرده باشد یا در بخش فرهنگی یا در بخش ورزشی. در ارتباط با کشور ایران، قرعه به نام بنده که در بخش فرهنگی (ادبیات) خدمت می کنم، افتاد و من نیز با نهایت افتخار این دعوت رسمی را پذیرفتم. این سفر در قالب پروژهای به نام «بیایید از کره دیدن کنید!» صورت گرفت و ما یک هفته میهمان این کشور بودیم. معاون وزیر فرهنگ کره به بنده (به عنوان مترجم) و به همسرم به عنوان ناشر آثار بنده اعلام کرد که اگر 10 کتاب از آثار مهم آن کشور را به زبان فارسی ترجمه کنم؛ بالاترین نشان کره جنوبی را به من اهدا می کند و من پاسخ دادم که برای دریافت نشان و مدال کار نمی کنم اما به دلیل عشق و علاقه فراوانی که به کشور کره جنوبی و آثار مکتوب و ادبیات و شعر آن کشور دارم، این قول را به شما خواهم داد که تا آن جا که برایم امکان داشته باشد و در توانم باشد، این کار را حتما برای شما کره ای ها و برای خوانندگان کشورم در ایران به انجام خواهم رساند تا به گونه ای، پلی ارتباطی و فرهنگی میان کشور کره جنوبی و ایران باشم، همان گونه که کوشیدم پلی ارتباطی میان کشور ایتالیا و ایران باشم. در این سفر بسیار جالب، با تنی چند از شاعران و نویسندگان معروف و مهم آن کشور، از طریق برنامه ریزی های وزارت فرهنگ کره ملاقات رسمی داشتم. این افراد به قدری شهرت و محبوبیت دارند که من از این فرصت خوب بسیار خوشوقت شدم زیرا به قول خود کره ای هایی که مرا در این ملاقات ها همراهی می کردند حتی خود کره ای ها هم آن قدر امکان ملاقات با این چهره های معروف را ندارند... کتاب «flowers long for stars؛ گلها دلتنگ ستارگانند» یکی از رهآوردهای این سفر است که کار ترجمه این مجموعه شعر را از زبان انگلیسی به فارسی را برعهده داشتم. در زیر یکی از اشعار «اُ سه یونگ» را که یکی از شاعران بزرگ کره جنوبی و دارای جوایز بین المللی متعدد است؛ میخوانیم:فضای خالیقلم خودنویسم رابا جوهرپر میکنمآن را پر می کنم و دیگر بار پر می کنمهمچنان فضاییبرای مصرع موجود استکه آن هنگام که نامت را صدا می زنم، آری صدا می زنمبه گل هایی تبدیل می شوندآن هنگام که نامت را صدا می زنمتو رابه ستارگانی تبدیل می کندهمهدر این فضا زندگی می کنندمثلثی از عشق و نفرت ترسیم می کنمدر فضایی خالیآنگاه دو نقطه می گذارمدر فضایی خالیآیا این جوهر نیست که در فضاییمیان اندیشه ها و چیزها وجود دارد؟جوهری که پاک می کندبادهایی که از میان شاخه های جوان؛ ناله کنان می گذردخلایی که در کنار گوش آدمی زمزمه می کندپر می شود و دیگر بار پر می شودلیک فضایی در قلم خودنویس باقی می ماندهمه در فضایی خالی زندگی می کنند همچنین کتاب a love song fr the earnest «ترانه ای عاشقانه برای سخت کوشان صادق» عنوان کتاب دیگری است که کار ترجمه آن را به زبان فارسی برعهده داشتم. در زیر شعری از این مجموعه از شاعر آن «شین کیونگ نیم» را می خوانیم که او نیز از جوایز بین المللی و داخلی زیادی برخوردار بوده است و یکی از شاعران و نویسندگان کهنسال و بسیار جدی و متعهد کشور کره جنوبی است.حال که تهی دستیم، آیا نباید با تنهایی آشنا شویم؟پس از آنکه از هم جدا شدیم، در راه بازگشت به خانهمهتابی لاجوردی رنگ، بر روی کوچه ای پوشیده از برف فرو می تابیدحال که تهی دستیم، آیا نباید ترس را احساس کنیم؟ساعت دو بامداد از خواب بیدار می شومبا صدای سوت داروغه های شبانه وفریاد فروشنده دستفروشی که ژله گندم سیاه می فروشدو نیز صدای غرش ماشینی سنگین در دوردست...حال که تهی دستیم، آیا باید دلتنگی مان را نادیده بینگاریم؟پیوسته زیر لب زمزمه می کنم: «آه، که چقدر می خواهم مادرم را ببینم...»و آنگاه صدای بادی تنها و بیکس را تجسم می کنمکه بر فراز خرمالوهایی سرخ رنگ که برای زاغ هایی گرسنهقرار داده شده است، می وزد...حال که تهی دستیم، آیا نباید بدانیم عشق چیست؟گرمای لبانت بر روی گونه هایمو نفس آرامت که زیر لب می گفت: «دوستت دارم، دوستت دارم...»و نیز بغض گریه ات که در پس پشتم، آن هنگام که پشت به تو کردمدر هم شکست...حال که تهی دستیم، آیا نباید بدانیمکه باید از تمامی این چیزها دست کشیمفقط بدین خاطر که تهی دستیم...؟ 60
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 274]