واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اقتصاد > اقتصاد کلان - هرناندو دسوتو، اقتصاددان پرویی کشوری که تصور کنید که در آن کسی نتواند بداند چه کسی مالک چه چیزی است، که پیدا کردن آدرس به راحتی امکانپذیر نباشد، که هیچکس را نتوان مجبور به پرداخت بدهیهایش کرد، که تبدیل یک کالا به پول با مشقتهای فراوانی همراه باشد، که سندهای مالکیت قابلیت تفکیک به سهام را نداشته باشند، که نتوان سرمایهها را با هم مقایسه کرد چرا که تعریف استانداردی از سرمایه نشده، جایی که مقررات حاکم بر مالکیت از محلهای به محله دیگر یا حتی از یک خیابان به خیابان دیگر، تفاوت داشته باشد. این، شرح واقعی وضعیت کشورهای در حال توسعه و کشورهای کمونیست پیشین است. به عبارت دقیقتر این توصیف وضع 80 درصد جمعیت این کشورهاست که تفاوت آنها با 20 درصد باقیمانده جمعیت غربی شده کشورشان مثل تفاوت میان سیاهپوستان و سفیدپوستان کشور آفریقای جنوبی در زمان آپارتاید است. بر خلاف تصور بسیاری از غربیها این 80 درصد جمعیت در این کشورها دچار فقر ناامیدکنندهای نیستند. اینها به رغم فقر آشکارشان حتی آن دسته که در کشورهایی با نابرابریهای شدید زندگی میکنند، دارای منابعی بیش از آنچه کسی بتواند تصور کند، هستند. مسأله این است که داراییهای آنها به گونهای نیست که بتوان از آن ارزش افزودهای کسب کرد. اگر شما چند قدمی از هتل هیلتون شهر قاهره آن طرفتر بروید آنچه پشت سر خواهید گذاشت دنیای تکنولوژی مدرن رایانهای، تلویزیونهای ماهوارهای و ... نیست. مردم قاهره به تمام اینها دسترسی دارند. نه، آنچه پشت سر میگذارید، دنیایی است که قانون از داد و ستد سندهای مالکیت حمایت میکند. دنیایی که در آن رهن گذاشتن برای سرمایهگذاری و کسب ثروتی جدید، چیزی است که حتی بعضی از مردم ثروتمند قاهره نیز از آن محرومند. خارج از قاهره، بعضی از تهیدستترین تهیدستان، ساکن محلهای هستند که قبلاً گورستان بوده و به همین جهت آن را «شهر مردگان» مینامند. ولی واقعیت این است که تمامی قاهره شهر مردگان است، شهری که سرمایه در آن «زنده» نیست، شهری که تنها میتوان بخشی از ارزش داراییها را واقعاً به حساب آورد. نهادهایی که به این سرمایه زندگی ببخشند در این شهر وجود ندارند. برای درک اینکه چهطور چنین چیزی امکانپذیر است باید به آمریکای سده نوزده برویم یعنی زمانی که آمریکاییها بر روی سرزمینهای بکر، جامعه خود را بنا میکردند. آمریکا نه تنها قانون ارضی بسیار پیچیدهای را از انگلستان به ارث برده بود، بلکه یک نظام مناقشهبرانگیز تخصیص اراضی را نیز از انگلستان به یادگار داشت. یک هکتار زمین در فلان جا میتوانست بخشی از زمینی باشد که دربار به کسی بخشیده بود، در عین حال متعلق به کسی باشد که ادعا میکرد آن را از یک قبیله سرخپوستان خریده است و مدعی سومی هم میتوانست وجود داشته باشد تحت این عنوان که آن قطعه زمین را بنا به مصوبهای قانونی به عنوان دستمزد دریافت کرده است و علاوه بر تمام اینها ممکن بود که هیچ کدام از این سه نفر حتی زمین را ندیده باشند. در همین زمان این کشور پر بود از مهاجرینی که برای زمینها، حدود تعیین میکردند، در مزارع کار میکردند، خانه میساختند، سندهای ملکی را واگذار میکردند و به یکدیگر وام میدادند و تمام اینها خیلی پیش از اینکه دولتها «حق» انجام چنین کارهایی را به رسمیت شناخته باشند، صورت میگرفت. آن دوران، دوران پیشگامان و غرب وحشی بود. یکی از دلایلی که به آنجا غرب وحشی میگفتند این بود که این پیشگامان که بیشترشان زمینها را بدون سند تصرف کرده بودند با قاطعیت تأکید میورزیدند که آنچه موجب ارزشمند شدن زمینی میشود کار آنها است، نه یک تکه کاغذ یا خطوطی که خودسرانه روی یک نقشه رسم شده و به این ترتیب مالکیت را پایهریزی میکردند. آنها معتقد بودند که از آنجایی که با تصرف زمینها و ایجاد خانه و مزرعه بر روی آنها موجب ارزش بخشیدن به آن شدهاند، بنابراین، این زمینها متعلق به آنهاست. ولی دولتمردان، چه محلی و چه فدرال، نظر دیگری داشتند. آنها سربازان را میفرستادند تا مزارع را آتش بزنند و خانهها را خراب کنند. مهاجرنشینها از خود دفاع میکردند. وقتی سربازها میرفتند، آنها خانههایشان را از نو میساختند و روی زمینها کار میکردند. این وضعیت گذشته آمریکا، وضعیت زمان حال جهان سوم است. مترجم: موسی غنینژاد ، عضو هیات علمی دانشگاه صنعت نفت
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 313]