محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830886605
حقوق برادرى و رفاقت(قسمت دوم)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حقوق برادرى و رفاقت(قسمت دوم) نويسنده: فيض کاشاني حق پنجم :گذشت از لغزشها و خطاهاست ؛ لغزش دوست يا مربوط به دينش و انجام معصيتى است و يا در حق تو و كوتاهى در برادرى با تو است و يا مربوط به دين و ارتكاب معصيت و باقى ماندن در آن است كه در اين صورت با لطف و ظرافت بايد نصيحتش كنى به طورى كه كژى اش را راست و نادرستى اش را اصلاح كند و حالش را به صلاح و تقوا برگرداند، و اگر نتوانستى و او بر خطاى خود باقى ماند، روشهاى صحابه و تابعين ، در ادامه حق دوستى و يا جدايى از او متفاوت است . ابوذر - رضى اللّه عنه - جدايى را انتخاب كرده مى گفت : هرگاه برادرت روش خود را عوض كرد، همان طورى كه او را دوست مى داشتى ، دشمنش بدار. وى اين عمل را به مقتضاى دوستى و دشمنى براى خدا صحيح مى دانست .اما ابودرداء و گروهى از صحابه ، خلاف نظر ابوذر را داشتند. ابودرداء مى گفت : هرگاه برادرت دگرگون شد و روش خود را عوض كرد، او را ترك مكن ، زيرا برادر تو گاهى كج و گاهى راست مى شود.ابراهيم نخعى گويد: از برادرت اگر مرتكب گناهى شد جدا نشو و از او دورى مكن زيرا او امروز مرتكب آن گناه مى شود و فردا آن را ترك مى كند.و نيز گويد: لغزش عالم را نزد ديگران نقل نكنيد زيرا عالم لغزشى پيدا مى كند سپس آن را ترك مى كند و در خبر است : (( از لغزش عالم بپرهيزيد ولى از او دورى نكنيد و منتظر بازگشت او باشيد.)) (39)نقل كرده اند كه دو برادر بودند، يكى از آنها گرفتار هواى نفس شد. پس به برادرش قضيه را اظهار كرد و گفت : من مريضم ، اگر تو خواستى كه براى خدا بر پيمان دوستى با من نباشى ، مباش . او گفت : من هرگز به خاطر خطاى تو عقد اخوت را بر هم نمى زنم . سپس آن برادر بين خود و خدا عهد كرد كه چيزى نخورد و نياشامد تا آن كه خداوند برادرش را از آن گرفتارى نجات دهد. چهل روز گذشت و در آن مدت از گرفتارى او مى پرسيد و او در جواب مى گفت دل به حال خود ثابت است و اين برادر از غم و گرسنگى لاغر مى شد تا پس از چهل روز آن هم از قلب برادرش زايل شد و به اطلاع وى رساند و او چيزى خورد و نوشيد در حالى كه از لاغرى و ضعف نزديك بود تلف شود.همچنين از ديگر پيشينيان نقل شده كه يكى از دو برادر از راه راست منحرف شد. به برادرش گفتند: آيا از او مى برى و دورى مى كنى ؟ او گفت : در اين موقع به خاطر آن لغزشى كه از وى سرزده بيشتر به من نيازمند است تا دستش را بگيرم و در سرزنش و عتابش زيركانه برخورد كنم و او را به حال اول برگردانم .در اسرائيليات آورده اند كه دو برادر عابد در كوهى بودند. يكى از آنها پايين آمد تا يك درهم گوشت از شهر بخرد. نزد گوشت فروش چشمش به زن بدكاره اى افتاد. نگاه بيشترى كرد، دلباخته او شد و سرانجام با او همبستر شد و سه روز كه در نزد او ماند، شرم كرد نزد برادرش برگردد. گويد: برادرش به جستجوى او پرداخت و قضيه را به طور جدى پيگيرى كرد. به شهر داخل شد و همواره جوياى او بود تا اين كه وى را به مكان برادرش راهنمايى كردند. بر او وارد شد در حالى كه برادرش با آن زن بدكاره نشسته بود، همين كه برادرش را دست به گردنش انداخت و شروع به بوسيدن سر و صورت او كرد و كنارش نشست و سرانجام به خاطر زيادى شرم و خجالتش از او، ندانست كه او در جريان كارش قرار دارد، تا اين كه او گفت : برادر برخيز من از حال و قصه تو مطلعم و هرگز تو اين قدر نزد من دوست داشتنى و عزيز نبودى كه اكنون هستى . همين كه برادر خطاكار ديد از چشم برادرش نيفتاده است از جا بلند شد و با او رفت . اين روش گروهى است و اين روش از روش ابوذر لطيفتر و دقيق تر است ولى روش ابوذر بهتر و سالم تر است .اگر بگويى كه چرا گفتى اين روش لطيف تر و دقيق تر است ، در حالى كه با مرتكب شونده چنين معصيتى از اول دوستى روا نيست و در نهايت هم بايد از او بريد، زيرا هرگاه حكم به دليلى ثابت شد، پس ناگزير بايد از بين رفتن آن علت ، حكم نيز از بين برود در حالى كه علت انعقاد دوستى كمك دينى به يكديگر است و اين كمك با ارتكاب معصيت پايدار نيست ؟مى گويم :اما دليل لطيف تر بودن ، آن است كه در آن مدارا و دلجويى و اميدوارى به بازگشت و توبه وجود دارد، چون در صورت ادامه رفاقت شرم و حيا نيز ادامه خواهد يافت و هرگاه رفاقت قطع شد و طمع وى از مصاحبت بريده شود بر گناه پافشارى كرده به آن ادامه خواهد داد. و اما دقيق تر بودن آن از اين بابت است كه پيمان برادرى به منزله خويشاوندى است ، و هرگاه منعقد شد، آن حق ، قطعى است و به موجب عقد، وفاى به آن واجب مى شود و شرط وفادارى آن است كه در زمان حاجت و نياز وى او را وانگذارد، در صورتى كه نياز دينى مهمتر از نياز مالى است ، و اكنون بدبختى و آفتى به سراغ او آمده است و بدان وسيله نياز دينى پيدا كرده است . پس سزاوار است از وى مراقبت و به او توجه شود نه آن كه به حال خود گذاشته شود، بلكه بايد همواره مورد لطف قرار گيرد تا از آن حادثه اى كه گريبانگير او شده رهايى يابد. بنابراين برادرى وسيله و كمكى است در برابر مصائب و حوادث روزگار و اين مورد از سخت ترين مصائب است و تبهكار هرگاه مصاحب شخص پرهيزگارى باشد و ترس و بيم مداوم او را ببيند، بزودى بر مى گردد و از پايدارى بر گناه خود شرم مى كند، بلكه آدم تنبل با شخص حريص در كار همراه مى شود تا از شرم او پركار شود، جعفر بن سليمان گويد: هر وقت من از كار خسته مى شوم به محمّد بن واسع و توجه او به طاعت و بندگى نگاه مى كنم ، در نتيجه حال نشاط به عبادت را باز مى يابم و خستگى و كسالت از من دور مى شود و يك هفته بر آن اساس كار مى كنم .حقيقت مطلب اين است كه ، دوستى رابطه اى مانند رابطه خويشاوندى است و خويشاوند را نبايد به سبب ارتكاب به معصيت ترك كرد. از اين روست كه خداوند متعال به پيامبرش درباره خويشاوندان مى فرمايد: (( فان عصوك فقل انى بريى ء مما تعملون (40) و آن حضرت نفرمود: من از شما بيزارم ، به خاطر اين كه حق خويشاوندى و رابطه فاميلى را رعايت كرده باشد، و ابودرداء نيز به همين مطلب اشاره كرده است وقتى كه به او گفتند آيا برادرت را با وجود اين كه چنين عملى مرتكب شده ، دشمن نمى دارى ؟ گفت : البته عملش را بد مى دانم ، وگرنه او برادر من است ، برادرى دينى مهمتر از برادرى نسبى است . از اين جهت است كه به حكيمى گفتند: برادرت را بيشتر دوست دارى يا دوستت را؟ گفت : البته برادرم را در صورتى كه دوستم باشد. يكى از بزرگان مى گفت : چه بسيار برادرانى كه از مادرت زاده نشده اند. از اين رو گفته اند: خويشاوندى نيازمند به محبت است و حال آن كه محبت نيازمند به خويشاوندى نيست .امام جعفر صادق (ع ) مى فرمايد: (( محبت يك روز، رابطه است و محبت يك ماه خويشاوندى و محبت يك سال ، خويشاوندى بسيار نزديك است ؛ هركه آن را قطع كند، خداوند (رشته عمر) او را قطع كند.)) (41)بنابراين وفادارى به عقد اخوت اگر سابقه انعقاد داشته واجب است ، و اين خود پاسخ آغاز اخوت و برادرى با فاسق است ، زيرا حقى براى او پيشى نگرفته اما اگر قبلا فاسق خويشاوندى داشت ، ناگزير نبايد قطع رابطه كرد بلكه بايد مدارا كرد و دليل بر اين مطلب آن است كه ترك برادرى و دوستى از ابتدا مذمت نشده و كراهتى ندارد، بلكه گويندگان گفته اند: تنهاى بهتر از انتخاب چنين دوستى است . اما قطع اخوت در صورتى كه مدتى بر آن گذشته باشد نهى شده و ذاتا ناپسند است و نسبت قطع دوستى به ترك آن از اول كار، مانند نسبت طلاق است به ترك ازدواج ، چرا كه طلاق در نزد خدا از ترك ازدواج مبغوضتر است . رسول خدا (ص ) فرمود: (( بدترين بندگان خدا كسانى هستند كه خبركشى و سخن چينى مى كنند و بين دوستان جدايى مى اندازند.)) (42) پس از مجموع اين مطالب ، فرق بين ادامه دوستى و شروع آن روشن مى شود زيرا مصاحبت با بدكاران (در شرع ) ممنوع است همچنان كه جدايى از برادران و دوستان نيز ممنوع است و آنكه از معارضه ديگرى در امان است مانند آن كسى نيست كه در امان نيست ؛ و چون شخص در آغاز دوستيابى در امان است به نظر ما جدايى و دورى بهتر است اما پس از انتخاب دوست در ادامه دوستى تعارض است . پس وفاى به حق برادرى و دوستى بهتر است . اينها تماما در جايى است كه لغزش دينى داشته باشد اما لغزش وى در حق دوستش به گونه اى كه باعث ناراحتى او شود، در اين مورد بدون شك گذشت و تحمل بهتر است ، بلكه چشم پوشى از طريق آن چه ممكن است حمل بر صحت شود و در آن بهانه اى قوى يا ضعيف تصور گردد در حق برادرى و دوستى لازم است . بعضى گفته اند: شايسته است كه براى لغزش برادرت هفتاد بهانه پيدا كنى و اگر قلبت آنها را نپذيرفت به قلبت بگويى : چقدر سنگدلى ! برادرت هفتاد بهانه به تو پيشنهاد مى كند و تو نمى پذيرى پس تو نسبت به برادرت سختگيرى ، اما اگر دوستت به طورى كه قابل تحسين نباشد از كار در آمد شايسته آن است كه بر او خشم نگيرى ، در صورتى كه بتوانى هر چند كه اين غير ممكن است چرا كه گفته اند: هر گاه موجبات خشم كسى فراهم شود و او خشمگين نشود الاغ است و رضايت هر كسى را كه بخواهند و او راضى نشود، شيطان است . بنابراين نه الاغ باش و نه شيطان و خودت به نيابت از برادرت ، از قلبت بخواه تا راضى شود و مبادا با نپذيرفتن آن شيطان شوى ؛ و بعضى گفته اند: (( خذ من خليلك ما صفى دون الذى فيه الكدر فالعمر اقصر من معانية الخليل على العتر )) .(43)هر گاه برادرت ، چه دروغ و يا راست عذر خواهى كرد، عذرش را بپذير، پيامبر (ص ) فرمود: (( هر كه برادرش عذرخواهى كند و او نپذيرد، گناهى مانند گناه ماءمور ماليات را دارد.)) (44)پيامبر (ص ) فرمود: (( مؤ من زود خشمگين مى شود و زود هم خشنود مى گردد.)) بنابراين مؤ من را به خشمگين نشدن توصيف نكرده است ، و خداى تعالى فرموده است : (( و الكاظمين الغيظ )) (45)؛ و نفرمود: (( فاقدين غيظ )) ، اين بدان سبب است كه عادت بر آن نيست كه انسانى مجروح شود و دردش نگيرد، بلكه عادت بر آن است كه صبر و تحمل كند و همچنان كه آزردگى به وسيله زخم از طبيعت بدن آدمى است آزردگى به وسيله عوامل خشم نيز از طبيعت قلب است كه امكان از بين بردن آن نيست ولى كنترل و فرونشاندن آن و عمل بر خلاف مقتضاى آن ممكن است زيرا مقتضاى خشم تشفى و انتقام و مجازات است در حالى كه ترك عمل به مقتضاى آن ممكن است ، شاعرى مى گويد: (( و لست بمستبق اخا لاتلمة على شعث اى الرجال المهذب )) (46).ابو سليمان به احمد بن ابى الحوارى گفت : هر گاه در اين زمان با كسى دوست شدى مبادا به خاطر چيزى كه باعث ناراحتى تو شده ، او را سرزنش كنى ، زيرا تو ايمن نيستى از اين كه بدتر از آن را در پاسخ نشنوى . احمد مى گويد: من اين سخن او را آزمودم و نتيجه آن را همين گونه كه وى گفت يافتم . يكى از بزرگان گويد: تحمل نارواييهاى دوست بهتر از سرزنش اوست و سرزنش وى بهتر از جدايى و جدايى بهتر از برخورد تند است و سزاوار است كه در برخورد با او زياد دشمنى نورزى . خداى تعالى فرموده است :(( عسى اللّه ان يجعل بينكم و بين الذين عاديتم منهم مودة . )) (47).پيامبر (ص ) فرمود: (( دوست خود را به اندازه اى دوست بدار كه از حد تجاوز نكند (او را بر همه اسرارت آگاه نكن ) شايد روزى دشمنت شود، و دشمنت را به اندازه اى دشمن بدار كه شايد روزى از روزها دوستت شود (آنگاه شرمنده شوى ).)) (48)حق ششم :براى برادر دين در زمان حيات و پس از مرگش دعا كنى و هر چه براى خود و خانواده خويش و هر وابسته خود دوست دارى ، براى او نيز بخواهى ؛ و همان طورى كه براى خود دعا مى كنى بين خودت با او تفاوتى قائل نشوى ، زيرا دعاى تو براى او در حقيقت دعاى براى خود تو است . پيامبر (ص ) فرمود: (( هرگاه كسى براى برادرش در نبودن او دعا كند، فرشته اى گويد: براى تو نيز مثل آن محفوظ است )) و در بيان ديگرى فرمود: (( خداى تعالى مى گويد: بنده من ، از تو آغاز مى كنم .)) (49) و در حديثى آمده است : (( از دعاى شخص درباره برادرش آن اندازه مستجاب مى شود كه درباره خودش مستجاب نمى شود.)) (50) و در حديثى آمده است : (( دعاى برادرى براى برادرش در نبودن وى برگشت ندارد.)) (51)مى گويم :از طريق شيعه رواياتى در كافى (52) به اسناد خود از جابر - به نقل از امام باقر (ع ) درباره اين آيه شريفه - آمده است : (( و يستجيب الذين آمنوا و عملوا الصالحات و يزيدهم من فضله . )) (53) فرمود: مقصود مؤ منى است كه پشت سر برادرش دعا مى كند؛ فرشتگان به او آمين مى گويند و خداوند عزيز جبار مى فرمايد: براى تو دو برابر آن چيزى است كه درخواست كردى و من به خاطر دوستى تو با او هر چه خواستى به او دادم .و به اسناد خود از توير نقل كرده كه گويد: (( از على بن حسين (ع ) شنيدم كه مى فرمود: فرشتگان وقتى بشنوند كه مؤ من پشت سر براى برادر مؤ منش ، دعا و از او به نيكى ياد مى كند، گويند: نيكو برادرى هستى تو كه براى برادرت در غياب او دعا مى كنى و از او به نيكى نام مى برى ، خداوند دو برابر آنچه براى او درخواست كردى ، به تو مرحمت فرمود و دو برابر ثناگويى تو براى او، به ثنا گفت و تو بر او فضيلت دارى ، و هرگاه بشنوند كه او را از برادرش به بدى ياد مى كند و بر او نفرين مى نمايد، گويند: تو بد برادرى براى برادر خود هستى ، اى كسى كه بايد بر گناهان و ناموس او پرده بكشى ، بس كن و به حال خودت توجه كن و خدا را سپاسگزار باش كه عيبهاى تو را پوشانده و بدان كه خداوند تعالى به حال بنده اش از تو داناتر است .)) (54)ما اخبار ديگرى را در اين زمينه در ذكر آداب دعا از كتاب اذكار و دعوات در بخش عبادات نقل كرده ايمغزالى گويد :ابودرداء مى گفت : من هفتاد تن از برادرانم را در سجده هايم به اسم ، نام مى برم .محمّد بن يوسف اصفهانى مى گفت : كجا همانند دوست شايسته پيدا مى شود! خانواده تو ميراثت را تقسيم مى كنند و از آنچه به جا گذاشته اى بهره مند مى شوند در حالى كه او تنها در غم تو نشسته و نگران اعمال تو است . در تاريكى شب براى تو دعا مى كند در حال كه تو زير خروارها خاك مدفونى . برادر صالحت به فرشتگان اقتدا مى كند زيرا در خبر آمده است : وقتى كه بنده خدا مى ميرد، مردم مى گويند: از خود چه باقى گذاشت و فرشتگان مى گويند: پيش از خود چه فرستاد؟(55).بخاطر آنچه پيش از خود فرستاده ، خوشحال مى شوند، و راجع به آن جويا مى شوند و دلسوزى مى كنند و گفته مى شود: هر كه از مرگ برادرش مطلع شود، و برايش ترحم و طلب مغفرت كند گويا بر جنازه او حاضر شده و بر او نماز گزارده است .از رسول خدا (ص ) نقل شده است كه فرمود: (( مثل ميت در قبرش همانند غريقى است كه به هر چيزى چنگ مى اندازد، منتظر دعاى فرزند، پدر يا برادر و يا خويشاوند است .)) (56) و از دعاى زندگان انوارى همچون كوهها به قبر مردگان وارد مى شود.يكى از پيشينيان مى گويد: دعا براى اموات ، به منزله هدايايى است كه زنده ها به يكديگر مى دهند. فرشته اى به همراه طبقى از نور كه به روى آن حوله اى از نور كشيده اند، وارد قبر ميت مى شود و مى گويد: اين هديه اى است براى تو از طرف فلان برادرت ، از طرف فلان خويشاوند تو. ميت بدان وسيله خوشحال مى شود همان طورى كه شخص زنده به وسيله هديه خوشحال مى شود.حق هفتم :وفادارى و صميميت ، معناى وفا همان ثابت قدمى و ادامه دوستى است با خود او تا زمان مرگ و با اولاد و دوستان او پس از مرگش ، زيرا دوستى به خاطر آخرت است . پس اگر پيش از مرگ قطع شود، تمام عمل از بين رفته و سعى و تلاش ضايع شده است . از اين روست كه پيامبر (ص ) در ضمن هفت گروهى كه خداوند بر ايشان سايه مى افكند فرمود: (( دو برادرى كه در راه خدا يكديگر را دوست بدارند، با هم باشند و بر آن اساس از هم جدا شوند.)) (57)يكى از بزرگان گويد: اندكى وفا داشتن نسبت به كسى پس از مرگ وى ، بهتر است از وفاى زياد داشتن نسبت به او در زمان حيات وى ، از اين رو نقل كرده اند: (( پيامبر (ص ) پيرزنى را كه بر آن حضرت وارد شد گرامى داشت . علت را پرسيدند؛ فرمود: اين پيرزن زمان زندگى خديجه نزد ما مى آمد و احترام عهد گذشته از ديانت است .)) (58) بنابراين از وفادارى ، رعايت همه دوستان و خويشاوندان و بستگان دوست است و رعايت آنان در دل دوست مؤ ثرتر از رعايت شخص اوست ، زيرا شادمانى او به خاطر دلجويى از وابستگانش بيشتر مى شود، و دليلى بر فزونى شفقت و دوستى وجود ندارد جز سرايت آن از دوست به تمام كسانى كه به او وابسته اند؛ حتى به سگ در منزل او كه سزاوار است در دل از ساير سگان متمايز باشد و هر وقت وفاى به دوام محبت منقطع شود، شيطان او را سرزنش كند، زيرا شيطان در مورد هيچ دو نفرى كه در كار خيرى يكديگر را يارى مى كنند به قدر دو كسى كه در راه خدا برادر و دوست يكديگرند حسد نمى ورزد. از اين رو شيطان در اين مورد تلاش مى كند تا رابطه بين دو دوست را به هم بزند. خداى تعالى فرموده است : (( و قل لعبادى يقولوا التى هى احسن ان الشيطان ينزع بينهم )) (59)؛ و خداى تعالى از قول يوسف خبر مى دهد: (( من بعد ان نزغ الشيطان بينى و بين اخوتى )) (60) و مى گويند: هيچ دو نفرى نيستند كه در راه خدا دوست شوند و بعد از هم جدا شوند مگر به خاطر گناهى كه يكى از آنها مرتكب مى شود. بشر مى گفت : هرگاه بنده اى در طاعت خدا كوتاهى كند خداوند همدمش را از او مى گيرد، و اين بدان سبب است كه مجالست با دوستان غمها را مى زدايد و پشتوانه دين بنده است ، از اين رو گفته اند: لذت بخش ترين چيزها مجالست با دوستان و بى نياز بودن است ؛ و دوستى دائمى آن است كه در راه خدا باشد نه براى هدف ديگرى به طورى كه با از بين رفتن آن هدف ، از ميان مى رود.از جمله نتايج دوستى در راه خدا آن است كه حسد در دين و دنيا در آن راه ندارد، چگونه حدس بورزد در حالى كه هر چه مال برادرش است ، فايده اش به او برمى گردد و خداى تعالى كسانى را كه در راه خدا با يكديگر رابطه دوستى دارند بدان صفت ، توصيف كرده و مى فرمايد: (( و لا يجدون فى صدورهم حاجة مما اوتون و يؤ ثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة )) (61). وجود نياز، خود حسد است و از شرايط وفا آن است كه حالتش در تواضع نسبت به برادرش تغيير نكند هر چند كه مقامش بالا رفته و قلمرو قدرت و جلالش گسترش يافته باشد، زيرا برترى جويى نسبت به دوستان به خاطر دگرگونى احوال شخص ، از پستى و فرومايگى است .شاعر مى گويد: (( ان الكرم اذا ما اءسهلوا ذكروا من كان ياءلفهم فى المنزل الخشن . )) (62).يكى از بزرگان به پسرش سفارش كرده ، مى گويد: پسرم ! با كسى رفاقت مكن مگر آن كه اگر به او نيازى داشتى ، به تو نزديك شود و اگر از او بى نياز بودى ، طمع در تو نبندد و اگر مقامش بالا رفت بر تو برترى نجويد.يكى از دانايان مى گويد: هرگاه دوستت به مقام استاندارى رسيد و نصف دوستى اش را با تو حفظ كرد، اين مقدار از دوستى بسيار است .آورده اند كه شافعى در بغداد با مردى دوست شد، سپس آن دوستش به حكومت سرزمين سيبين رسيد از اين رو رابطه قبلى وى دگرگون شد. شافعى اين اشعار را نوشت و براى او فرستاد:اذهب فودك عن فؤ ادى طالق اءبدا و ليس طلاق ذات البين فان ارعويت فانها تطليقة و يدوم ودك لى على ثنتين و ان امتنعت شفعتها بمثالها فيكون تطليقين فى حيضين و اذا لثلاث اتتك منى بتة لم تغن عنك ولاية السيبين (63) بدان كه شرط وفا نيست ؛ در جايى كه دوست راجع به امر دينى مخالفت با حق كند، و با نظر وى موافقت كنند، بلكه شرط وفا مخالفت با اوست و خلاصه آن كه وفادارى به دوستى دليل كمال آن است .احنف گويد: دوستى گوهر ظريفى است ؛ هرگاه آن را حفظ نكنى در معرض آفات خواهد بود. بنابراين با فرو خوردن خشم از آن پاسدارى كن تا راه بهانه را بر آن كه نسبت به تو ستم كرده ، ببندى و به وسيله مقام رضا آن را حفظ كن تا فضل خود و تقصير برادرت را بزرگ نبينى . از جمله آثار صدق و اخلاص و وفاى كامل ، آن است كه انسان از دورى دوست سخت بى تاب و از عوامل دورى طبعا متنفر باشد؛ چنان كه گفته اند:وجدت مصيبات الزمان جميعها سوى فرقة الاحباب هينة الخطب (64) ابن عيينه كه اين بيت را سروده ، مى گويد: مدتها با مردمانى بودم و سى سال است كه از ايشان جدا شده ام ، اما تصور نمى رود كه حسرت آنان از دلم رفته باشد.از جمله شرايط وفا آن است كه انسان غيبت مردم را درباره دوستش نشنيده گيرد بويژه در مورد كسى كه نخست اظهار مى كند كه علاقه مند به دوستش است تا متهمش نكنند؛ سپس بساط سخن را مى گسترد و راجع به دوست مطالبى مى گويد كه باعث تيرگى دل مى شود، و اين خود از حيله گريهاى دقيق براى بر همزدن بين دوستان است و كسى كه از اين حالت پرهيز نكند هرگز دوستى اش دوام نخواهد داشت .شخصى به حكيمى گفت : من به خواستگارى محبت تو آمده ام ، گفت : اگر كابين آن را سه چيز قرار دهى قبول مى كنم : به هيچ سخنى درباره من گوش فرا ندهى و در هيچ كارى با من مخالفت نكنى و به خاطر خدا بى دليل مرا تحقير نكنى .همچنين از شرايط وفا آن است كه حرف دشمن دوستت را باور نكنى چرا كه گفته اند: هرگاه دوستت از دشمنت اطاعت كرد، در حقيقت آنان در دشمنى با تو، همدست شده اند.حق هشتم :سبك گرفتن و ايجاد تكليف نكردن است ؛ توضيح اين كه برادرش را به آنچه باعث زحمت است مكلف نسازد، بلكه كارى كند كه قلب او را از گرفتاريها و نيازمنديها آسوده و او را از اين كه چيزى از مشكلات خويش را به دوش خود بيندازد راحت سازد و از مقام و مال چيزى از او كمك نخواهد و او را به تواضع نسبت به خود و دلجويى و بر آوردن حقوقش وادار نكند، بلكه از دوستى او هدفى جز خداى تعالى نداشته باشد در حالى كه از دعاى او تبرك جويد و از ديدار او انس و الفت جسته و بر دين خويش كمك بگيرد و به سبب اداى حقوق و تحمل هزينه زندگى او تقرب به درگاه خدا را بطلبد.يكى از بزرگان گويد: هر كه از برادرانش مالى بطلبد در حالى كه آنان خود آن مال را مى جويند به ايشان ستم كرده است ، و هر كه همچون خواسته ايشان را بخواهد آنان را به زحمت انداخته و هركه چيزى نخواست بر آنان تفضل كرده است .يكى از حكيمان گويد: هر كه خودش را نزد دوستان بالاتر از آنچه هست قلمداد كند خود مرتكب گناه شده و آنان نيز مرتكب گناه شده اند و هر كه خويشتن را در حد خودش قرار دهد خود و دوستانش را به زحمت انداخته و هر كه نفس خويش را پايين تر از حد آن قرار دهد هم خود در امان است و هم دوستانش در امانند؛ و كمال ساده گرفتن ، در برچيدن بساط تكلف است به حدى كه از او شرم نكنند در آنچه از خويشتن شرم نكنند.على (ع ) فرمود: (( بدترين دوستان كسى است كه براى تو ايجاد زحمت كند و آن كه تو را نيازمند به مدارا و وادار به معذرت خواهى كند.)) جعفر بن محمّد (ص ) مى فرمود: (( گرانبارترين برادرانم بر من كسى است كه باعث زحمت من باشد و من از او رودربايستى داشته باشم و سبكبارتر از همه بر دلم كسى است كه با او چنان باشم كه تنها بودم .)) فضيل گويد: مردم به دليل تكلف از هم جدا مى شوند، يكى از آنان با برادرش ديدار مى كند و براى او ايجاد زحمت مى كند و در نتيجه آن دوست از وى جدا مى شود.جنيد مى گويد: هيچ گاه دو فردى كه در راه خدا با يكديگر دوست شده اند از يكديگر دورى نمى كنند و يا خشمگين نمى شوند، مگر آن كه نقصى در يكى از آنها باشد.به يكى از بزرگان گفتند: با چه كسى مصاحبت خوب است ؟ گفت : آن كه از زحمت تو بكاهد و مشكل بر حذر بودن را از ميان تو و خودش بر طرف سازد.يكى از صوفيه مى گويد: با مردم معاشرت مكن ، مگر با كسى كه نيكوكارى در نزد او فزونى نيابى و با ارتكاب گناه كاستى نيابى ، بلكه اين نيكى و بدى به سود و زيان خودت مى باشد و تو در نزد او به هر حال برابرى . البته از اين رو آن سخن را گفته كه بدان وسيله انسان از تكلف و تحفظ رهايى مى يابد و اگر نه طبعا وقتى كه ببيند در نزد وى كاستى مى گيرد، وادار مى شود تا از او برحذر شود.يكى از بزرگان مى گويد: با اهل دنيا با ادب و با اهل آخرت با دانش رفتار كن ولى عارفان هر طور كه مى خواهى . ديگرى مى گويد: رفاقت مكن مگر با كسى كه اگر گناه كردى توبه ات را بپذيرد و اگر بد كردى عذرت را قبول كند و زحمت تو را از روى دوشت بردارد و زحمت خويش را به دوشت نيفكنده . بلكه شايسته است با هر شخص ديندار و عاقل و كسى كه مصمم است تا به اين شرايط عمل كند دوست شود در حالى كه ديگران به اين شرايط پاى بند نيستند، تا دوستانشان افزون شوند زيرا با آن شرايط است كه دوستى در راه خدا ميسر است وگرنه دوستى فقط براى منافع شخصى خواهد بود، از اين رو كسى به جنيد گفت : چقدر در روزگار ما برادران اندكند! دوست در راه خدا كجا پيدا مى شود؟ جنيد توجهى نكرد تا اين كه او سه مرتبه اين جمله را تكرار كرد، چون زياد تكرار كرد، جنيد گفت : اگر دوستى مى خواهى كه هزينه زندگى تو را متقبل شود، به جان خودم كه چنين دوستى اندك است ولى اگر دوستى مى جويى كه در راه خدا دوست شود و تو هزينه زندگى او را متقبل شوى و در برابر آزار او صبر كنى من گروهى را سراغ دارم به تو معرفى مى كنم ، آن مرد با شنيدن اين سخن خاموش شد.بدان كه مردم سه دسته اند: كسى كه از مصاحبتش بهره مند مى شوى و كسى كه مى توانى با او سود رسانى و از او زيان نبرى ولى سودمند هم نشوى و كسى كه نمى توانى سودى به او رسانى و او نادان يا بدخوست ؛ جا دارد كه از اين دسته سوم دورى كنى . اما از دسته دوم نبايد دورى كنى زيرا تو در آخرت از شفاعت و دعايشان و اجرى كه در برابر انجام وظيفه دوستى دارى ، برخوردار مى شوى . خداوند به موسى (ع ) وحى كرد: اگر از من اطاعت كنى ، چقدر دوستان زيادى خواهى داشت ! يعنى اگر با آنان مواسات كنى و مشكلات آنان را تحمل كنى و نسبت به آنان حسد نورزى .يكى از بزرگان مى گويد: من پنجاه سال با ديگران دوست شدم ؛ در اين مدت هيچ اختلافى بين ما رخ نداد، زيرا من با آنها مثل خودم رفتار مى كردم ؛ به دليل همين خصلتش بود كه دوستانش زياد شدند. و از جمله سبكبارى و ترك تكليف آن است كه در عبادات مستحبى به او اعتراض نكنند، زيرا گروهى از صوفيه با اين شرط رفاقت مى كردند كه در چهار چيز مساوات كنند: اگر تمام روز بخورد، دوستش نگويد: روزه بگير، و اگر تمام روزگار را روزه بگيرد، به او نگويد افطار كن ، و اگر تمام شب را بخوابد، به او نگويد: برخيز و اگر تمام شب را نماز بخواند، نگويد: بخواب و تمام حالات وى در نزد او بى كم و زياد برابر باشد زيرا تمام اينها لامحاله برخاسته از حركت طبع ، به سمت ريا و تحفظ است ، بنابراين هر كه زحمت نداشت دوستى و الفتش دوام يافته و هر كه كم هزينه باشد، علاقه و محبتش پايدار بماند.يكى از صحابه مى گويد: خداوند كسانى را كه باعث زحمت شوند، لعنت كرده است . پيامبر (ص ) فرمود: (( من و پرهيزگاران از امتم از كسانى كه باعث زحمت شوند بيزاريم .)) (65) يكى از بزرگان گويد: هر گاه مردى در خانه برادرش چهار رفتار را پيشه كند، انس و الفتش با او كامل است : در خانه او غذا بخورد و دستشويى برود و بخوابد و نماز گزارد. اين مطلب را به يكى از مشايخ گفتند، او گفت : رفتار پنجمى باقى مانده است و آن حضور با خانواده خود و همبستر شدن با اوست ، زيرا خانه ، براى نهان داشتن اين پنج چيز لازم است ، اگر نه مساجد براى قلب اهل عبادت آرامش بخش تر است و هرگاه اين پنج رفتار را پيش گرفت يگانگى كامل شده و شرم از بين مى رود و انبساط و شادى بيشتر مى شود، و سخن عرب در وقت سلام به يكديگر وقتى كه مى گويند: (( مرحبا و اهلا و سهلا )) به همين مطلب اشاره دارد يعنى : تو در نزد ما و در دل ما جا دارى و مى توانى با ما انس بگيرى و از ما دلگير نشوى و حضور تو در نزد ما سهل و بى زحمت است .مى گويم :در مصباح الشريعه (66) از امام صادق (ع ) رسيده است كه فرمود: (( شخصى كه خود را به زحمت مى اندازد، خطاكار است ، هر چند كه ظاهرا به حقيقت رسد و آن كه علمى را از روى ميل و داوطلبانه انجام دهد، رستگار است ، هر چند كه خطا كرده باشد، در صورتى كه شخص متكلف سرانجام جز خوارى و در حال حاضر نيز جز رنج و زحمت و ناراحتى چيزى به دست نياورده است و چنين كسى ظاهرش رياكارى و باطنش نفاق و دورنگى است و اين دو صفت به منزله دو بالند كه متكلف با آنها پرواز مى كند و خلاصه آن كه تكلف در هر مورد باشد از خلق صالحان و شعار پرهيزگاران نيست . خداوند عز و جل به پيامبرش مى فرمايد: (( قل ما اساءلكم عليه من اجر و ما انا من المتكلفين )) (67) و پيامبر (ص ) مى فرمايد: (( ما گروه پيامبران و امانتداران و پرهيزگاران از تكلف بيزاريم .)) بنابراين از خدا بترس و راست باش تا تو را از تكلف بى نياز و با خوى و خصلتهاى ايمان آشنا سازدغزالى گويد :سبك گرفتن و ترك تكلف فراهم نمى آيد، مگر به اين كه شخص خود را پايين تر از برادران و دوستانش بداند و به آنان خوشبين و به خود بدبين باشد، بنابراين هرگاه آنان را بهتر از خود ببيند در اين صورت او از ايشان بهتر خواهد بود. پيامبر (ص ) فرمود: (( شخص به روش دوستش مى باشد، و خيرى نيست در رفاقت آن كه براى تو نبيند آنچه را كه براى خود مى بيند.)) (68) و اين كمترين مرتبه دوستى است يعنى به ديده مساوات بنگرد، در صورتى كه كمال دوستى در برتر ديدن دوست است ، درباره فروتنى و برتر ديدن دوستان گفته اند:تذلّل لمن ان تذللت له يرى ذاك للفضل لا للبله و جانب صداقة من لايزال على الاصدقاء يرى الفضل له (69) و ديگرى گويد:كم صديق عرفته بصديق صاراحظى من الصديق العتيق و رفيق راءيته فى طريق صار عندى هو الصديق الحقيق (70) و هرگاه فضيلت را براى خود ببيند، دوستش را كوچك شمرده است و اين صفت در بين عموم مسلمين نكوهيده است . پيامبر (ص ) فرمود: (( در بدى شخص همين بس كه دوستش را تحقير كند.)) (71)؛ و از كمال انبساط و ترك تكلف آن است كه با دوستانش در هر هدفى كه دارد مشورت كند چرا كه خداى تعالى فرموده است : (( و شاورهم فى الامر )) (72) و سزاوار نيست كه چيزى از اسرارش را از ايشان پوشيده دارد، همان طورى كه از يعقوب برادر زاده معروف نقل كرده اند كه گويد: اسود بن سالم نزد عمويم ، معروف ، كه باهم دوست بودند، آمد و گفت : همانا بشر بن حارث ، دوستى با تو را، دوست مى دارد اما شرم مى كند كه آن را به زبان آورد، مرا نزد تو فرستاده تا از تو بخواهم كه مابين خود و او عقد اخوت برقرار كنى ، اخوتى كه بر آن اعتماد و تكيه كند، اما شرايطى نيز دارد. يكى اين كه دوست ندارد اين دوستى به زبانها بيفتد و ديگر آن كه بين تو و او ديدار و ملاقاتى نباشد، زيرا او از ملاقات زياد ناراحت مى شود. معروف پاسخ داد: اما من وقتى با كسى دوست شدم ، جدايى از او را شب و روز نمى پسندم ، بلكه همه وقت از او ديدن مى كنم و در هر حال او را بر خودم مقدم مى دارم . و آنگاه در فضيلت دوستى و محبت در راه خدا احاديث زيادى را نقل كرد، سپس در آن باره گفت : رسول خدا (ع ) با على برادر شد،(73) پس در علم با او شريك شده (74) و شتران قربانى را با او تقسيم كرد(75) گرامى ترين و محبوب ترين دخترانش را به همسرى او در آورد و او را بدان وسيله به برادرى خود اختصاص داد، و من تو را گواه مى گيرم كه با او عقد اخوت را بستم و به خاطر پيامى كه تو آوردى و به درخواست او، كه اگر نخواست از من ديدار نكند پاسخ دادم ولى من هر وقت بخواهم و دوست داشته باشم از او ديدن مى كنم ، در راه خدا با او عقد اخوت مى بندم و به او دستور مى دهم در جاهايى كه من با او ديدار مى كنم او نيز با من ديدار كند و فرمان مى دهم كه از كارهاى خود چيزى را از من پنهان ندارد و مرا از همه حالات خود آگاه سازد. اسود بن سالم اين مطالب را به اطلاع بشر بن حارث رساند و او پسنديد و خشنود شد.مى گويم :در مصباح الشريعه (76) از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود: (( به مقتضاى دين در امور خود با كسى كه داراى پنج خصلت باشد، مشورت كن ! آن پنج خصلت عبارت از عقل و دانش و تجربه و خيرخواهى و تقواست و اگر كسى را با اين صفات نيافتى ، خودت اين پنج خصلت را به كار ببند و تصميم بگير و بر خدا توكل كن كه اين روش تو را به حقيقت مى رساند و آنچه را كه از امور دنياست و ربطى به دين پيدا نمى كند ترك كن و در آن باره مينديش ، زيرا با اين كار بركت زندگى و شيرينى طاعت را به دست آورده اى ؛ چه آن كه مشورت رنج و زحمت دارد و عاقل كسى است كه از مشورت ، علم جديد كسب كند و آن را دليل بر نتيجه مقصود بگيرد و مثل مشورت با اهلش همانند تفكر در آسمانها و زمين و فناى آنهاست در حالى كه آنها نسبت به بنده خدا غايبند، زيرا هر چه تفكر بنده درباره آنها بيشتر باشد و در درياى نور معرفت غرق شود بر بينش و يقينش افزوده گردد؛ و با كسى كه عقلت او را باور ندارد مشورت مكن ، هر چند كه مشهور به عقل و ورع باشد و هرگاه با كسى مشورت كردى كه عقلت او را باور دارد، در نظرى كه او داده ، با او مخالفت مكن هر چند كه نظر او بر خلاف مقصود تو باشد زيرا نفس در برابر سخن حق سركشى مى كند در حالى كه مخالفت نفس در برابر حقايق آشكارتر است .)) غزالى گويد :اين بود مجموعه حقوق دوستى كه يك بار به اجمال و بار ديگر به تفصيل بيان كرديم و اين حقوق به طور كامل ادا نمى شود، مگر اين كه انسان به زيان خود و به سود دوستان عمل كند، نه به سود خود و زيان ايشان ، و خود را به منزله خدمتگزار ايشان بداند و با تمام وجود مقيد به اداى حقوق آنان باشد.اما چشم ، به اين ترتيب كه به ايشان با همان نظر محبتى كه در او سراغ دارند، بنگرد و خوبيهاى آنها را ببند و عيبهايشان را ناديده بگيرد و در وقت توجه ايشان به او و سخن گفتن با او چشم از ايشان برنتابد. نقل كرده اند كه پيامبر (ص ) (( به همه همنشينانش به طور يكسان نگاه مى كرد)) (77)؛ و كسى كه به سخن او گوش فرا مى داد تصور مى كرد از همه كس نزد آن حضرت گرامى تر است ؛ تا آن جا كه تمام نشست ، گوش دادن ، سخن گفتن و لطف پرسش و توجهش به همنشين خود بود، و ملسش مجلس حيا، فروتنى و امانت بود. آن بزرگوار بيش او هر كس به روى اصحابش تبسم مى كرد و مى خنديد و از سخنان آنها بيش از همه ابراز شگفتى مى كرد و خنده اصحاب ، در نزد آن بزرگوار به پيروى از اين عمل او و براى احترام به او، لبخند و تبسم بود.اما با گوش ، به اين ترتيب كه سخن آنها را به منظور لذت بردن از شنيدن آن ، بشنود و آن را تصديق و از آن ابراز خشنودى كند و با ايراد و نزاع و مداخله و اعراض ، سخن ايشان را قطع نكند و اگر موردى پيش آمد از آنها معذرت بخواهد و گوشش را از شنيدن آنچه مورد رضاى آنها نيست نگه دارد.اما زبان ، حقوق مربوط به آن را قبلا ذكر كرديم ، زيرا گفتار در آن باره به درازا مى كشد و از آن جمله بر سر ايشان داد نكشد و جز به سخن مفهوم با آنها صحبت نكند.اما دستها، به اين ترتيب كه در هر چه از دستش بر مى آيد از كمك به ايشان خوددارى نكند.اما پاها، به اين ترتيب كه پشت سر آنها، همانند پيروان حركت كند نه به گونه كسانى كه از آنان پيروى مى شود! و از آنها جلو نيفتد مگر به قدرى كه آنها جلو مى افتند و به آنان نزديك نشود مگر به قدرى كه آنها نزديك مى شوند و به هنگام آمدن آنها به پاخيزد و تا ننشته اند ننشيند و متواضعانه بنشيند.آن وقت كه يكرنگى و اتحاد كامل شد تمام اين حقوق از قبيل به پا خاستن و عذرخواهى و ثناگويى ساده مى شود، زيرا تمام اينها از حقوق رفاقت است و در ضمن رفاقت نوعى بيگانگى و تكلف وجود دارد، پس اگر اتخاذ حاصل شد بساط تكلف بطور كلى برچيده مى شود و انسان با دوستش همانند خودش رفتار مى كند، زيرا اين آداب ظاهرى بيانگر آداب باطن و صفاى دل است و چون دلها آشنا شدند، ديگر از زحمت اظهار آنچه در دل است بى نياز مى شود، و هر كه توجهش به مصاحبت مردم باشد، گاهى از راه راست منحرف مى شود و گاهى نمى شود و هر كه توجهش به آفريدگار باشد همواره ظاهر و باطنش استوار خواهد بود؛ باطنش آراسته و محبت خدا و خلق ، و ظاهرش آراسته به عبادت خدا و خدمت به خلق خواهد بود. براستى كه خدمت به بندگان خدا بالاترى نوع خدمتهاست و رسيدن به آن جز با خوشخويى ميسر نمى شود و بنده خدا به وسيله حسن خلق به درجه روزه دار و نمازگزار مداوم و بالاتر نيز مى رسد.خاتمه اين بابدر اين بخش مطالبى مربوط به آداب زندگى و همنشينى با گروه هاى مردم كه از سخنان برخى از حكما گرفته شده ، بيان مى شود.هرگاه زندگى نيكو را طالبى ، با دوست و دشمنت به گونه اى رضايتبخش برخورد كن به طورى كه نه ذلتى براى ايشان باشد و هيبتى از ايشان براى تو. با احترام برخورد كن نه با تكبر، و با تواضع باش بدون ذلت و خوارى . در تمام امور ميانه روى را رعايت كن ، زيرا افراط و تفريط در كارها نكوهيده است . به دو طرف خود نگاه مكن و زياد هم چشم ندوز و در كنار اجتماعات توقف مكن . هرگاه مى نشينى ، شتابزده ننشين و از در هم كردن انگشتان خوددارى كن ، با ريش و انگشترى ات بازى نكن ، لاى دندانهايت را خالى مكن انگشت داخل بينى مبر و زياد آب دهان نينداز و به انداختن آب بينى و راندن مگس از صورتت و دراز كردن پاها و خميازه كشيدن در نزد مردم ، در نماز و جاهاى ديگر خودت را مشغول مكن . بايد مجلس تو هدايتگر و سخنت منظم و مرتب باشد و به سخن خوب آن كس كه با تو سخن مى گويد بدون اظهار تعجب زياد، گوش فرا ده و از او درخواست تكرار مكن ، از سخنان خنده آور و نقل داستانها خوددارى كن و از علاقه زيادت به فرزندان ، كنيز و شعر و كتابى كه نوشته اى و ساير ويژگيهايت سخن مگو. چون زنان آرايش مكن ، و چون بردگان خودت را خوار و سبك نگير، و از به كار بردن سرمه زياد و مصرف روغن فراوان خوددارى كن . در خواسته هاى خود پافشارى مكن و كسى را وادار به ظلم نكن و به زن و بچه ات مقدار ثروتت را اعلام نكن . تا چه رسد به ديگران ، زيرا اگر آنها بدانند كه تو كم ثروتى در نظرشان خوار مى شوى و اگر تو را ثروتمند ببينند هرگز ثروت رضايت ايشان را تاءمين نخواهد كرد و بترسان آنها را بدون آن كه با خشونت و تندى همراه باشد؛ با آنها به نرمى رفتار كن بدون آن كه ضعف و ناتوانى از خود نشان دهى و با كنيز و غلامت شوخى نكن كه وقارت مى ريزد و هرگاه با كسى در ستيزى با وقار باش و از نادانى خوددارى كن و از شتابزدگى بپرهيز و درباره دنيايت بينديش . زياد با دستهايت اشاره نكن و به كسان پشت سرت زياد نگاه نكن و با تكيه به زانوهايت منشين . هرگاه خشمت فرو نشست سخن بگو و هرگاه پادشاه تو را مقرب ساخت نسبت به او چون كسى باش كه بر سر نيزه قرار دارد و اگر با تو انس گرفت از دگرگونى او نسبت به خود ايمن مباش و با او چون كودكى مدارا كن و آنچه را كه او دوست دارد بر زبان بران و مبادا لطف او تو را، وادار به دخالت در كارهاى او و زن و فرزند و سپاهش كند هر چند كه از نظر او شايستگى چنين دخالتى را داشته باشى ؛ زيرا لغزش كسى كه بين شاه و خانوده اش دخالت كرده سقوطى است جبران ناپذير و لغزشى است نابخشودنى ، و زنهار از دوست جوياى مال ! و مالت را گرامى تر از آبرويت مدار.هرگاه وارد مجلسى شدى ، ادب و تواضع ايجاب مى كند كه سلام بگويى و از كسى كه زودتر از تو آمده جلو نيفتى و در هر جا كه باز است بنشينى ، و به كسى كه نزديك تو نشسته است سلام كنى .و نيز بر سر راه ننشينى و اگر نشستى ادب در چشم بستن و يارى رساندن به مظلوم و كمك به دردمند و پشتيبانى ضعيف و راهنمايى گم شده و پاسخ سلام و دادن چيزى به گدا و امر به معروف و نهى از منكر و توجه به جاى آب دهان انداختن است . بنابراين رو به قبله و سمت راست خود آب دهان نينداز، بلكه به سمت چپ و زير پاى چپت بينداز.با پادشاهان همنشينى مكن و اگر مجالست كردى شرط ادب ترك غيبت و پرهيز از دروغ و رازدارى و كم حاجت خواستن و تهذيب الفاظ و روشن سخن گفتن و به اخلاق پادشاهان گفتگو كردن و شوخى كمتر و احتياط زياد كردن است ؛ هر چند كه دوستى برقرار است در حضور او آروغ نزن و پس از تناول غذا در نزد وى دندان خلال مكن ؛ وظيفه پادشاه است كه هر چيزى را تحمل كند جز برملا كردن راز و بدگويى از سلطنت و تعرض به حرمسرا.با توده مردم همنشين مشو و اگر شدى شرط ادب ، ترك جستجو و بررسى در گفته آنها و كم گوش دادن به سخنان بيهوده آنان و ناديده گرفتن ناهنجارى الفاظشان و كم ديدار كردن با ايشان با وجود نياز به آنهاست .زنهار كه با عاقل و يا غير عاقلى شوخى كنى ، چون عاقل كينه تو را در دل مى گيرد و نادان بر تو گستاخ مى شود، زيرا مزاح هيبت را مى برد و آبرو را مى ريزد و كينه را در پى دارد و شيرينى محبت را از ميان مى برد و فقاهت شخص فقيه را بد جلوه مى دهد و نادان را گستاخ مى كند و مرتبه شخص را نزد دانا از بين مى برد و پرهيزگاران را خشمگين مى سازد؛ همچنين مزاح ، دل را مى ميراند و آدمى را پروردگار دور مى كند و موجب غفلت و باعث ذلت مى شود و بدان وسيله دلها تاريك و حافظه ها مى ميرد و با مزاح ، عيبها زياد و گناهان آشكار مى شود.بعضى گفته اند: فقط افراد سبك مغز و خوشگذران هستند كه مزاح مى كنند و هر كه در انجمنى دچار شوخى و يا جار و جنجالى شد بايد در وقت برخاستن از مجلس خدا را ياد كند.پيامبر (ص ) فرمود: (( هر كه در مجلسى بنشيند و سر و صداى زيادى كند و پيش از بلند شدن از آن مجلس بگويد: پروردگارا منزهى تو و من تو را مى ستايم ، گواهى مى دهم كه هيچ معبود بحقى جز تو وجود ندارد، من از تو طلب آمرزش مى كنم و به درگاه تو باز مى گردم )) ؛ خداوند هر گناهى را كه او در اين مجلس مرتكب شده است ، مى آمرزد.(78)پي نوشت : 39- بيهقى در سنن و ابن عدى - چنان كه در الجامع الصغير آمده - در الكامل اين حديث را نقل كرده اند.40- شعراء / 216: اگر آنان نافرمانى كردند، بگو: من از كار شما بيزارم .41- اين روايت قبلا گذشته است .42- اين حديث را بن ابى الدنيا و احمد - به طورى كه در الترغيب ، ج 3، ص 499 آمده نقل كرده اند و قبلا گذشت .43- از دوستت صفاهايش را بگير و كدورتها را ترك كن زيرا عمر كوتاهتر از آن است كه دوستت را به خاطر لغزشش سرزنش كنى .44- اين حديث را ابن ماجه در سنن خود، از حديث جوزان به شماره 3718 نقل كرده است .45- آل عمران / 134: و خشم خود را فرو مى برند.46- من به برادرم پيشى نمى گيرم ، در حالى كه هيچ فرد پاكيزه خويى با پريشان ساختن برادرش او را نمى آزارد.47- ممتحنه / 7: اميد است خداوند ميان شما و دشمنانتان (از طريق اسلام ) پيوند محبت برقرار كند.48- اين حديث را ترمذى در سنن ، ج 8، ص 162 نقل كرده است . معناى اين حديث اين است كه با دوست و دشمن با مدارا و نرمى رفتار كن و از افراط و تفريط خوددارى كن . اين كلام از اميرالمؤ منين (ع ) در نهج البلاغه بخش حكم به شماره 260 عينا نقل شده است . - م .49- اين حديث را مسلم در صحيح خود، ج 8، ص 86 از حديث ابودرداء نقل كرده است .50- در هيچ كتابى به اين حديث دست نيافتم .51- اين حديث را بزاز از عمران بن حصين به سند صحيح - به طورى كه در الجامع الصغير آمده - نقل كرده است .52- كافى ، ج 2 ص 507.53- شورى / 25: درخواست كسانى را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند اجابت مى كند و از فضلش بر آنها مى افزايد.54- كافى ، ج 2، ص 508، شماره 7.55- اين حديث را بيهقى در شعب الايمان از حديث ابوهريره - به طورى كه در الجامع الصغير آمده - به سند ضغيفى نقل كرده است .56- عراقى گويد: اين حديث را ابومنصور ديلمى در مسند الفردوس از قول ابوهريره نقل كرده و ذهبى در لسان الميزان مى گويد: اين حديث جدا ناشناخته است .57- اين حديث قبلا گذشت .58- اين حديث را حاكم در جلد 1، صفحه 16 كتاب خود از قول عايشه نقل كرده مى گويد: بر اساس شرايط مسلم و بخارى صحيح است .59- اسراء / 53: به بندگانم بگو: سخنى بگويند كه بهترين باشد چرا كه ميان آنها فتنه و فساد مى كند.60- يوسف / 100: و بعد از آن كه شيطان ميان من و برادرانم فساد كرد.61- حشر / 9: و آنها را بر خود مقدم مى دارند هر چند شديدا محتاج و فقير باشند.62- مردمان بزرگوار و كريم هرگاه در رفاه باشند، دوستانشان را كه در شرايط بد زندگى با آنان بسر مى بردند ياد مى كنند.63- برو، محبت تو از دلم براى هميشه بيرون شد، در حالى كه جدايى ما از نوع طلاق باين نيست . اگر درست توجه كنى ، مى فهمى كه عم تو نوعى طلاق دادن است ، دوستى تو با من به دو طرف ، دوام داشت اما اگر تو مانع برابرى دوستى با دوستى باشى ، دو طلاق در دو عادت ماهانه خواهد بود (كه در آن صورت راه بازگشتى نيست .) و هرگاه ناگزير از طرف من طلاق سوم به سراغ تو بيايد، ديگر حكومت سيبين نيز تو را بى نياز نخواهد كرد.64- تمام مصيبتهاى روزگار را ديدم ، در حالى كه جز دورى دوستان همه آنها رويداد سهل و آسان بود.65- اين حديث را دارقطنى در الافراد از قول زبير بن عوام ، اين چنين نقل كرده است : (( بدانيد كه من و شايستگان امتم از تكلف بيزاريم .)) و - به طورى كه در كتاب المغنى آمده است - اسناد اين حديث خوب و درست است .66- باب سى و پنجم .67- ص / 86: بگو (اى پيامبر) من از شما هيچ پاداشى نمى طلبم و من از متكلفين نيستم .68- بخش اول اين حديث قبلا گذشت و اما بخش دوم حديث را ابن عدى در الكامل از قول انس به طورى كه عراقى در آن باره مى گويد به سند ضعيفى نقل كرده است .69- براى كسى فروتنى كن كه آن را دليل فضيلت بداند نه نادانى و از دوستى كسى كه همواره در برابر دوستان ، فضيلت را براى خود مى بيند، دورى كن .70- چه بسا دوستى كه او را بوسيله دوستى شناختم و از دوست قديمى ، پر بهره تر بود و رفيقى كه او را در طول راه ديدم (و در سفر آزمودم ) و براى من دوست واقعى گرديد.71- اين بخش از سخنان پيامبر (ص ) در ذيل حديث (( (( لا تدابروا)) )) قبلا گذشت .72- آل عمران / 159: و با آنان در كارها مشورت كن .73- حديث مواخاة بين پيامبر (ص ) و على (ع ) را ترمذى در سنن ، ج 137 ص 169 و بغوى در ا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 559]
صفحات پیشنهادی
حقوق برادرى و رفاقت(قسمت دوم)
حقوق برادرى و رفاقت(قسمت دوم) نويسنده: فيض کاشاني حق پنجم :گذشت از لغزشها و خطاهاست ؛ لغزش دوست يا مربوط به دينش و انجام معصيتى است و يا در حق تو و كوتاهى ...
حقوق برادرى و رفاقت(قسمت دوم) نويسنده: فيض کاشاني حق پنجم :گذشت از لغزشها و خطاهاست ؛ لغزش دوست يا مربوط به دينش و انجام معصيتى است و يا در حق تو و كوتاهى ...
مقالات روز دهم اسفند
... با دوستان 2 صبر زرد آلوئه ورا حقوق برادرى و رفاقت قسمت دوم سنبل الطیب راهي به ... نوجوانان از ديدگاه نهج البلاغه مارچوبه حقوق برادرى و رفاقت قسمت اول خانه و خانواده ...
... با دوستان 2 صبر زرد آلوئه ورا حقوق برادرى و رفاقت قسمت دوم سنبل الطیب راهي به ... نوجوانان از ديدگاه نهج البلاغه مارچوبه حقوق برادرى و رفاقت قسمت اول خانه و خانواده ...
گفتار بزرگان جهان ( قسمت اول )
حقوق برادرى و رفاقت(قسمت دوم) ... يكى از بزرگان مى گويد: با اهل دنيا با ادب و با اهل آخرت با دانش رفتار كن ولى عارفان هر طور كه مى خواهى . .... اما زبان ، حقوق مربوط به آن ...
حقوق برادرى و رفاقت(قسمت دوم) ... يكى از بزرگان مى گويد: با اهل دنيا با ادب و با اهل آخرت با دانش رفتار كن ولى عارفان هر طور كه مى خواهى . .... اما زبان ، حقوق مربوط به آن ...
گفتار بزرگان جهان ( قسمت هشتم )
حقوق برادرى و رفاقت(قسمت دوم) حق هشتم :سبك گرفتن و ايجاد تكليف نكردن است ؛ توضيح اين كه برادرش را به آنچه باعث زحمت ... يكى از بزرگان مى گويد: با اهل دنيا با ...
حقوق برادرى و رفاقت(قسمت دوم) حق هشتم :سبك گرفتن و ايجاد تكليف نكردن است ؛ توضيح اين كه برادرش را به آنچه باعث زحمت ... يكى از بزرگان مى گويد: با اهل دنيا با ...
وجدان چیست ؟( قسمت اول )
( قسمت اول ) كاربر محترم شما می توانید این مطلب را در پنج قسمت مطالعه نمایید.وجدان را آگاهی ... گفت وگو با «استیون اسپیلبرگ» درباره فیلم هایش(قسمت دوم) گفت وگو با ... نوجوانان از ديدگاه نهج البلاغه مارچوبه حقوق برادرى و رفاقت قسمت اول خانه و .
( قسمت اول ) كاربر محترم شما می توانید این مطلب را در پنج قسمت مطالعه نمایید.وجدان را آگاهی ... گفت وگو با «استیون اسپیلبرگ» درباره فیلم هایش(قسمت دوم) گفت وگو با ... نوجوانان از ديدگاه نهج البلاغه مارچوبه حقوق برادرى و رفاقت قسمت اول خانه و .
حدیث مواخاة وبرادری در اسلام
حقوق برادرى و رفاقت(قسمت دوم) سپس آن برادر بين خود و خدا عهد كرد كه چيزى نخورد و نياشامد تا آن كه خداوند برادرش ...... ميان شما و دشمنانتان (از طريق اسلام ) پيوند محبت ...
حقوق برادرى و رفاقت(قسمت دوم) سپس آن برادر بين خود و خدا عهد كرد كه چيزى نخورد و نياشامد تا آن كه خداوند برادرش ...... ميان شما و دشمنانتان (از طريق اسلام ) پيوند محبت ...
دیدگاه نهج البلاغه در مورد بلوغ چیست؟
نوجوانان از ديدگاه نهج البلاغه مارچوبه حقوق برادرى و رفاقت قسمت اول خانه و . ... ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، چاپ دوم، مصر، دار احياء الكتب العربية، 1387 ه ... ...
نوجوانان از ديدگاه نهج البلاغه مارچوبه حقوق برادرى و رفاقت قسمت اول خانه و . ... ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، چاپ دوم، مصر، دار احياء الكتب العربية، 1387 ه ... ...
در مصائب ازدواج شاه و گدا
حقوق برادرى و رفاقت(قسمت دوم) بنابراين برادرى وسيله و كمكى است در برابر مصائب و حوادث روزگار و اين مورد از ... ترك آن از اول كار، مانند نسبت طلاق است به ترك ازدواج ...
حقوق برادرى و رفاقت(قسمت دوم) بنابراين برادرى وسيله و كمكى است در برابر مصائب و حوادث روزگار و اين مورد از ... ترك آن از اول كار، مانند نسبت طلاق است به ترك ازدواج ...
مصائب ثابت ماندن ارز
حقوق برادرى و رفاقت(قسمت دوم) بنابراين برادرى وسيله و كمكى است در برابر مصائب و حوادث روزگار و اين مورد از .... حق هفتم :وفادارى و صميميت ، معناى وفا همان ثابت ...
حقوق برادرى و رفاقت(قسمت دوم) بنابراين برادرى وسيله و كمكى است در برابر مصائب و حوادث روزگار و اين مورد از .... حق هفتم :وفادارى و صميميت ، معناى وفا همان ثابت ...
دوست یابی (قسمت دوم)
دوست یابی (قسمت دوم) نويسنده: حسين شاهد خطيبي 5) حقوق دوستى و حدود آنپـس از ... و دريافتى كسى كه دوستى و برادرى او واجـب و رفاقت او نيكو و پسنديده است تنها آن ...
دوست یابی (قسمت دوم) نويسنده: حسين شاهد خطيبي 5) حقوق دوستى و حدود آنپـس از ... و دريافتى كسى كه دوستى و برادرى او واجـب و رفاقت او نيكو و پسنديده است تنها آن ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها