تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 3 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1818019585




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حقوق برادرى و رفاقت(قسمت اول)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حقوق برادرى و رفاقت(قسمت اول)
حقوق برادرى و رفاقت(قسمت اول) نويسنده: فيض کاشاني بايد دانست كه پيمان برادرى رابطه اى است بين دو شخص ، همانند عقد ازدواج ميان دو همسر و همان گونه كه ازدواج ، موجب حقوقى مى شود - چنان كه در كتاب آداب نكاح گذشت - كه بايد آنها را ادا كرد، آداب پيمان برادرى نيز بايد رعايت شوند. پس براى تو در مال ، جان ، زبان و در دل تو حقى دارد كه بايد آن را با عفو، دعا، اخلاص و وفادارى و نيز سبكبارى و ترك تكلف و تكليف ادا كنى ؛ و مجموع اينها هشت تا است :حق اول :حق در مال . رسول خدا (ص ) فرمود: (( مثل دو برادر همچون دو دست است كه هر يك ديگرى را مى شويد)) ؛(1) و اين كه پيامبر (ص ) به دو دست تشبيه مى كند، نه به يك دست و يك پا بدان سبب است كه دستها به خاطر يك هدف هميارى مى كنند؛ همان طور كه دو برادر، تنها در صورتى برادريشان كامل مى شود كه براى يك هدف همكارى كنند. بنابراين آن دو از جهتى همانند يك شخص مى باشند و اين همسويى در خوشى و ناخوشى و در زمان حاضر و آينده ، همكارى كردن و ناديده گرفتن منافع شخصى و سودجويى را مى طلبد. مواسات در مال با برادران سه مرتبه دارد:1 - كمترين مرتبه آن است كه او را به منزله بنده و خدمتگزارت بدانى و از مازاد مالت ، حاجت او را برآورى و هرگاه نياز او را برآوردى و مازاد بر نيازت مالى داشتى بدون اين كه او درخواست كند، بى مقدمه به او ببخشى و اگر كار به آنجا كشيد كه او لازم ديد، درخواست كند، اين نهايت كوتاهى در رفاقت است .2 - آن كه او را به منزله خودت بدانى و راضى باشى كه او در مالت شريك باشد و او را بدان حد به مثابه خود بدانى كه حاضر شوى مالت را با او تقسيم كنى ؛ زيرا كه گفته اند: يكى از برادران پيراهنش را با برادرش دو قسمت مى كردى .3 - كه بالاترين مراتب است ، آن است كه او را بر خودت مقدم بدارى و حاجت او را بر حاجت خويش مقدم بدارى كه اين مرتبه صديقين و منتها درجه دوستى است . از جمله نتايج اين مرتبه نيز، جان دادن در راه دوست است . چنان كه روايت كرده اند؛ در نزد يكى از خلفا درباره گروهى از صوفيه ، سخن چينى كردند و او دستور داد تا گردن آنان را بزنند و در بين ايشان ابوالحسين نورى بود. او پيش از همه نزد جلاد شتافت تا نخستين كسى باشد كه كشته مى شود. از او پرسيدند كه چرا اين كار را مى كنى ؟ پاسخ داد: من دوست دارم كه در اين لحظه ، زندگى برادرانم را بر زندگى خودم مقدم بدارم ! در ضمن داستان مفصلى آمده است كه همين عمل باعث نجات همه آنان شد. اما اگر خودت را در هيچ يك از اين مراتب با برادرت ، موافق نمى بينى بدان كه در واقع عقد اخوت بسته نشده است ، بلكه آنچه ميان شما مى گذرد يك معاشرت رسمى است كه از نظر عقل و دين ارزش زيادى ندارد. ميمون بن مهران گويد: هر كه از ترك احسان نسبت به برادران خود راضى باشد، بايد با اهل قبور دوستى كند. و اما مرتبه دنيوى نيز نزد دينداران قابل قبول و پسنديده است .نقل كرده اند كه عتبه غلام ، به منزل مردى آمد كه با او دوست بود و گفت : من به چهار هزار درهم از مال تو نياز دارم . او گفت : دو هزار درهم بگير! وى خوددارى كرد و گفت : تو دنيا را بر خدا مقدم داشتى . آيا با وجود ادعاى دوستى در راه خدا از گفتن چنين سخنى شرم نكردى ؟ و هر كه از دوستى در مرتبه دنيوى باشد، سزاوار است كه تو با او در دنيا داد و ستد نكنى .ابوحازم گويد: هرگاه دوستى الهى داشتى با او در امور دنيايت داد و ستد نكن ؛ و مقصود وى ، كسى است كه در اين رتبه باشد، و اما مرتبه بالاتر مقامى است كه خداوند مؤ منان را با آن مقام توصيف كرده و فرموده است : (( و امرهم شورى بينهم و مما رزقناهم ينفقون )) (2)؛ يعنى : اموالشان در هم آميخته است و اثاث زندگى شان از يكديگر جدا نيست . فتح موصلى در غياب دوستش به منزل او وارد شد و به همسر او دستور داد كه پول بياورد. او صندوق شوهرش را آورد و موصلى به مقدار نيازش از صندوق برداشت . كنيز به آقايش جريان را گفت : او از خوشحالى به وى گفت : اگر راست گفته باشى در راه خدا آزادى .على بن حسين (ع ) به مردى فرمود: (( آيا كسى از شما دستش را به جيب و كيسه برادرش داخل مى كند تا بدون اجازه وى هرچه مى خواهد، بردارد؟ گفت : نه ، فرمود: بنابراين شما برادر يكديگر نيستيد.)) نقل كرده اند كه به مردى از اصحاب رسول خدا (ص ) سر گوسفندى را هديه دادند، گفت : فلان برادر من از من محتاج تر است و آن را براى وى فرستاد؛ و او نيز براى ديگرى تا آخر همچنان هر كدام براى ديگرى مى فرستاد تا اين كه پس از هفت نفر دوباره به اولى برگشت .روايت كرده اند كه مسروق وام كلانى داشت . برادرش خيثمه نيز وامى داشت . مسروق وام او را بدون اين كه او مطلع شود پرداخت و خيثمه هم بدون اطلاع مسروق ، دين او را ادا كرد.ابوسليمان دارانى گويد: اگر تمام دنيا مال من بود، همه آن را يك جا در دهان يكى از برادرانم قرار مى دادم و هنوز هم آن را براى او كم مى كنم . و نيز گفته است : براستى كه من هرگاه لقمه اى در دهان يكى از برادرانم قرار مى دهم ، طعم آن را در گلوى خودم احساس مى كنم ، چرا كه انفاق بر برادران بالاتر از صدقه بر مستمندان است .على (ع ) فرمود: (( بيست درهم كه در راه خدا به برادر دينى ام بدهم در نزد من بهتر از صد درهم است كه بر مستمندان صدقه دهم .)) (3)؛ و نيز فرموده است : (( اگر يك صاع (حدود يك من ) طعام فراهم كنم و برادرانم را بر سر آن سفره جمع كنم در نزد من بهتر از آن است كه بنده اى را آزاد كنم .)) (4) تمام اينها به پيروى از رسول خدا (ص ) است . روايت شده كه آن حضرت وارد نيزارى شد و دو مسواك از آن جا چيد، يكى كج و ديگرى راست . مسواك راست را به همراهش داد؛ او گفت : يا رسول اللّه ! شما شايسته تريد كه مسواك راست را داشته باشد. فرمود: (( هيچ رفيقى همراه رفيقى نمى شود - هر چند كه يك ساعت از روز باشد - مگر اين كه از رفيقش ‍ درباره او مى پرسند آيا حق اللّه او را برآورده و يا آن را ضايع كرده است .)) (5) بنابراين پيامبر (ص ) اشاره فرموده كه ايثار در رفاقت همان اداى حق اللّه اوست .روزى رسول خدا (ص ) از مدينه به مقصد چاه آبى بيرون شد تا غسل كند. حذيفة بن يمان - رضى اللّه عنه - جامه خود را پوشش رسول خدا (ص ) قرار داد تا آن حضرت غسل كرد. سپس حذيفه آماده غسل كردن شد، رسول خدا (ص ) جامه را برداشت و سر پا ايستاد تا حذيفه را از انظار مردم پوشيده دارد. حذيفه مانع شد و عرض كرد: پدر و مادرم فدايت باد! يا رسول اللّه اين كار را نكن . اما رسول خدا (ص ) قبول نكرد و او را با جامه پوشاند تا غسل كرد، پيامبر (ص ) بدين وسيله اشاره فرموده بر اين كه معناى اداى حق اللّه در رفاقت همان ايثار است .آن حضرت فرمود: (( هرگاه دو تن با يكديگر رفاقت كنند آن كه با رفيقش مدارا كننده تر است نزد خدا محبوب تر است .)) (6)حق دوم :كمك به شخص ، در برآوردن حاجتها و اقدام به آن پيش از آن كه درخواست كند و مقدم داشتن آن بر حاجتهاى شخصى ، و اين خود مراتبى دارد، همان طورى كه مواسات به مال چند مرتبه دارد. پايين ترين مرتبه آن ، برآوردن حاجت است در وقت درخواست طرف و توانايى شخص ، كه بايد با خوشرويى و شادمانى و اظهار مسرت و قبول منت باشد. يكى از بزرگان گويد: هرگاه از برادرت درخواست حاجتى كردى و او برآورده نساخت پس آن را دوباره يادآورى كن كه شايد او فراموش كرده باشد و اگر باز هم برآورده نكرد، بر او تعظيم كن و اين آيه را بخوان : (( والموتى يبعثهم اللّه . ))(7) جعفر بن محمّد (ص ) فرمود: (( همانا من براى برآوردن حاجت دشمنانم شتاب مى كنم از بيم آن كه مبادا من آنها را رد كنم و آنان از من بى نياز شوند.)) اين درباره دشمنان است تا چه رسد به دوستان . در ميان پيشينيان كسانى بودند كه مخارج زن و بچه برادرانشان را پس از مرگ ايشان تا چهل سال بر عهده مى گرفتند و هر روز نزد ايشان مى رفتند و از مال خود خرج آنها را تاءمين مى كردند به طورى كه آنها فقدان پدر را احساس نمى كردند، جز اين كه شخص او را از دست داده بودند و هر خوبى كه از پدرشان در زمان حياتش ديده بودند از ايشان مى ديدند. يكى از اين بزرگان به خانه برادرش مراجعه مى كرد و مى پرسيد: آيا روغن داريد؟ آيا نمك داريد؟ آيا احتياجى داريد؟ و اين كار با به نحوى انجام مى داد كه برادرش متوجه نشود.بدين وسيله محبت و برادرى ظاهر مى شود، و هرگاه محبت تا اين اندازه مفيد نباشد كه به برادرش محبت كند، همان طورى كه به خود محبت مى كند، پس خيرى در برادرى نيست . ميمون بن مهران گويد: هر كه دوستى اش بى فايده باشد، دشمنى اش ‍ نيز بى زيان است .رسول خدا (ص ) فرمود: (( بدانيد كه خداوند در روى زمين ظرفهايى دارد و آنها دلهايند و محبوبترين دلها در نزد خدا، دلى است كه از همه دلها پاكتر، محكمتر و رقيقتر باشد؛ پاكترين دل از گناهان و محكمتر از همه در دين و رقيق تر نسبت به برادران .)) (8)خلاصه آن كه سزاوار است حاجت برادر دينى را مثل حاجت خودت ، حتى مهم تر شمارى و به زمان نياز داشتن وى توجه داشته باشى و از احوال وى غافل نمانى ، همان طورى كه از احوال خود غافل نيستى او را از درخواست و اظهار نياز و كمك خواهى بى نياز گردانى ، حتى به گونه اى حاجت او را برآوردى كه گويا تو بدون اطلاع از نيازمندى او اقدام كرده اى و هيچگونه حقى براى خود، به اين خاطر قائل نباشى بلكه منت او را به خاطر پذيرش عمل تو درباره او و اقدام به كارش پذيرا شوى ؛ و شايسته نيست كه به برآوردن حاجت او، بسنده كنى بلكه بايد در آغاز بكوشى هر چه بيشتر به او احسان و ايثار كنى و او را بر خويشان و فرزندان خود مقدم بدارى . در روايت آمده است : (( هر كس برادر دينى اش را در حالى كه مشتاق ديدار اوست ملاقات كند فرشته اى از پشت سر صدا مى زند، خوشا به حال تو، بهشت گوارايت باد.)) (9)عطا مى گويد: پس از سه روز از برادران دينى خود، احوالپرسى كنيد؛ اگر مريض ‍ بودند از آنها عيادت كنيد و اگر گرفتارى داشتند به آنها يارى كنيد و اگر فراموش شده بودند آنان را به ياد آوريداز پيامبر (ص ) نقل شده كه فرمود: (( هرگاه با كسى دوست شدى از او نام و نام پدر و نشانى منزلش را بپرس ، تا اگر بيمار شد از او عيادت كنى و اگر گرفتارى داشت يارى اش نمايى )) ؛ و در روايت ديگرى آمده است : (( و از نام جدش و قبيله اش ‍ بپرس .)) (10)شعبى درباره مردى كه با كسى همنشين مى شود - و مى گويد: چهره اش را مى شناسم ولى اسمش را نمى دانم ، - گفته است : آن آشنايى ، شناخت نادانان است .به ابن عباس گفتند: چه كسى را بيش از همه آنها مردم دوست دارى ؟ گفت : همنشينم را.سعيد بن عاص گويد: همنشينم سه حق بر من دارد: وقتى كه نزد من بيايد، خوش ‍ آمد بگويم ؛ و چون سخن گويد، گوش فرا دهم ؛ و در وقت نشستن برايش جا باز كنم . خداى متعال مى فرمايد: (( پيروان پيامبر (ص ) نسبت به هم مهربانند.)) (11) اين جمله به شفقت و احسان اشاره دارد و از كمال شفقت آن است كه غذاى لذيذى را تنها نخورد و يا بدون او در محفل شادمانى حاضر نشود بلكه از فراق او ناراحت و از تنها بودن (بدون برادر دينى ) احساس نگرانى كند.حق سوم :اين حق مربوط به زبان است ؛ گاهى به وسيله سكوت و گاهى با سخن گفتن . اما سكوت آن است كه از گفتن عيبهايش در حضور و غيابش خوددارى كند بلكه چنان وانمود كند كه نمى داند و سخن او را رد نكند و با او مجادله و مناقشه نكند و از چگونگى و حالات او تجسس و پرسش ننمايد و هرگاه در بين راه و يا در پى حاجتى او را ببيند، ابتدا از هدف و مبداء و مقصدش نپرسد، چه بسا كه گفتن اينها بر او دشوار باشد و يا ناچار به دروغ گفتن شود و اسرار او را حتى پس از جدايى و بريدن رفاقت بر ملا نسازد؛ زيرا اين عمل دليل فرومايگى و پليدى است . همچنين از نكوهش ‍ دوستان و بستگان و فرزندانش خوددارى كند، و بدگويى ديگران را درباره او نيز بازگو نكند، زيرا كسى كه دشنام ديگران را بازگو كند گويا خود دشنامت داده است .گويند: پيامبر (ص ) رو در روى كسى چيزى كه باعث ناراحتى او شود، نمى گفت .(12) ناراحتى و رنجش اول از بازگو كننده حاصل مى شود، سپس از گوينده . آرى سزاوار نيست اگر ستايشى درباره او شنيده مخفى بدارد، زيرا از بازگو كننده ، خوشحال مى شود، سپس از گوينده . لذا پنهان داشتن آن از حسد است . خلاصه آن كه از هر سخنى كه باعث ناراحتى او شود، چه به اجمال و يا به تفصيل خوددارى كند، مگر وقتى كه سخن راجع به امر به معروف و نهى از منكر و واجب باشد. در اين صورت سكوت روا نيست ، زيرا در اين اعتنايى به ناراحتى او نيست ، چون اين عمل در حقيقت احسانى به اوست ، هر چند كه او گمان برد كه به ظاهر درباره او بد مى باشد و اما نقل بديها و عيبهاى خودش و كسانش غيبت است و درباره هر مسلمانى اين كار حرام است و دو چيز مانع از اين عمل مى شود:يكى آن كه احوال خويشتن را بررسى كنى ، اگر يك مورد ناپسند پيدا كردى پس ‍ آنچه را از برادرت مى بينى بر خود هموار كن و فرض كن كه او در مورد اين يك خصلت از مغلوب كردن نفس خود عاجز است ، همان طورى كه تو درباره خصلتى كه به آن گرفتارى ، ناتوان مى باشى و او را به خاطر يك خصلت ناپسند كوچك نشمار، زيرا چه كسى بى عيب است ؟! و هر چه را كه خود در حق خدا كوتاهى مى كنى ، آن را از جانب برادرت در حق خودت انتظار نداشته باش ، زيرا حقى كه تو بر گردن او دارى از حقى كه خدا بر تو دارد بالاتر نيست . دوم آن كه بدانى ، اگر بخواهى دوستى پيدا كنى كه از همه عيبها بر كنار باشد، بايد از همه مردم دورى گزينى و هيچگاه كسى را براى رفاقت خود پيدا نخواهى كرد؛ زيرا هر كسى خوبيها و بديهايى دارد. پس اگر خوبيهاى كسى بر بديهايش غلبه داشت او مطلوب نهايى است . بنابراين ، مؤ من بزرگوار همواره خوبيهاى برادرش را در نظر مى آورد، تا در دلش نسبت به او تعظيم و محبت بزرگداشت احساس كند؛ اما منافق فرومايه همواره بديها و عيبهاى دوستش را مى بيند. ابن مبارك گويد: مؤ من عذر و بهانه ها را مى جويد ولى منافق لغزشها را. فضيل گويد: جوانمردى عبارت است از گذشت در برابر دوستان . از اين رو پيامبر (ص ) فرموده است : (( از همسايه بدى به خدا پناه ببريد كه اگر خوبى شما را ببيند پنهان بدارد و اگر از شما بدى ببيند، اظهار كند.)) (13) و مى توان هر فردى را به خاطر خصلتهايى كه دارد ستود و نيز ممكن است او را نكوهش كرد.نقل كرده اند: كه مردى در نزد رسول خدا (ص ) از كسى تعريف كرد و فرداى آن روز از او بد گفت . پيامبر (ص ) فرمود: (( تو ديروز او را مى ستودى و امروز نكوهش ‍ مى كنى !)) گفت : به خدا سوگند ديروز درباره او راست مى گفتم و امروز هم دروغ نمى گويم ؛ او ديروز مرا خشنود ساخت و من هم بهترين چيزهايى را كه از او مى دانستم گفتم ولى امروز مرا ناراحت كرد، پس بدترين چيزهايى را كه درباره اش ‍ مى دانستم گفتم ؛ پس پيامبر (ص ) فرمود: (( براستى كه برخى گفته ها سحر و جادوست .)) (14)گويا آن بزرگوار ناراضى از اين عمل بوده در نتيجه آن را به جادوگرى تشبيه كرده از اين رو در خبر ديگرى فرموده : (( ناسزا گويى و بيان خوبيها و بديها، دو شعبه از شعبه هاى نفاق اند.)) (15) و در حديث ديگرى آمده است : (( خداوند گفتن هر سخنى را بر شما نمى پسندد.)) (16) از اين رو گفته اند: هيچ فرد مسلمانى نيست كه خدا را اطاعت كند و هيچ معصيت او را نكند و هيچ كسى هم نيست كه معصيت خدا را بكند و هيچ اطاعت نكند. لذا هر كس طاعتش بيش از معصيتش باشد عادل است . پس هرگاه چنين كسى درباره حقوق خدا عادل باشد سزاوار است كه تو نيز در حق خود، وى را عادل بدانى و به او به چشم برادرى بنگرى و همچنان كه بر تو واجب است زبانت را از بديهاى او باز دارى . واجب است كه دلت را از سوء ظن باز دارى و اين حالت با حسن ظن نسبت به او ميسر مى شود. بنابراين بدگمانى ، غيبت دل است و از اين نيز نهى شده و تعريفش آن است كه عمل او را تا آنجا كه ممكن است بر خوبى حمل كنى و بر بدى حمل نكنى . اما آنچه به يقين و از راه مشاهده روشن شده و ممكن نيست كه آن را ناديده بگيرى لازم است آن را كه ديده اى در صورت امكان حمل بر سهو و نسيان كنى و اين گمان خود به دو قسم تقسيم مى شود: يكى آن كه تفرس ناميده مى شود و اين همان چيزى است كه مستند به علامت مى شود، زيرا اين علامت است كه گمان آدمى را به طور قطع تحريك مى كند به گونه اى كه امكان دفع آن نيست ؛ ديگر گمانى كه منشاء آن بدبينى تو درباره اوست تا اين كه از او عملى با دو جنبه ، سر مى زند و تو را به بدگمانى وا مى دارد و آن عمل را بدون اين كه نشانه مخصوصى داشته باشد بر جهت بد، حمل مى كنى و اين در باطن ظلمى است نسبت به وى و ستمى است در حق يك مسلمان ؛ زيرا پيامبر (ص ) فرموده است : (( همانا خداوند خون ، مال و ناموس مؤ من و بدگمانى به او را حرام كرده است .)) (17)و فرموده است : (( از بدگمانى دورى كنيد زيرا بدگمانى دروغترين سخن است .)) (18)بدگمانى انسان را به كنجكاوى وامى دارد و پيامبر (ص ) فرموده است : (( كنجكاوى و مراقبت نكنيد و از يكديگر نبريد و از هم دورى نكنيد و شما بندگان خدا، برادران يكديگر باشيد.)) (19) تجسس در اين حديث عبارت است از كنجكاوى و كشف اخبار و تجسس به معناى مراقبت با چشم است . بنابراين عيب پوشى و ناديده گرفتن و اظهار بى اطلاعى از عيبهاى ديگران خصلت دينداران است و براى آگاهى از مرتبه بلند عيب پوشى و اظهار نيكى ، همين بس كه در دعا خداى تعالى را به اين اوصاف ستوده اند و گفته اند: اى خدايى كه نيكى را بر ملا ساخته و عيب را مى پوشانى . و در نزد خدا كسى پسنديده است كه به اخلاق الهى متخلق باشد در حالى كه خداوند بس عيب پوش و بخشنده گناهان و در گذرنده از بندگان است پس ‍ چگونه از كسى كه همانند تو يا بالاتر از توست در نمى گذرى .)) در حالى كه او به هيچ وجه بنده و آفريده تو نيست ؟ عيسى (ع ) فرموده است : (( چه مى كنيد وقتى كه شما ببينيد برادرتان خوابيده و باد جامه اش را به كنار زده و بدنش ظاهر شده است ؟ گفتند: او را مستور مى داريم و مى پوشانيم . گفت : آيا عورتش را بر ملا مى كنيد! گفتند: سبحان اللّه چه كسى اين كار را مى كند؟ فرمود: آن كسى كه از شما درباره برادرش مطلبى را مى شنود و چيزى بر آن مى افزايد و بالاتر از آن را درباره اش ‍ شايع مى سازد.)) بدان تا وقتى كه انسان دوست ندارد براى برادرش آنچه را كه براى خودش دوست مى دارد، ايمانش كامل نمى شود. كمترين درجات ايمان آن است كه انسان با برادرش چنان رفتار كند كه دوست دارد با خودش رفتار كنند، و بدون ترديد از او انتظار مى رود كه ستر عورت كند و از معايب و بديهاى برادرش چيزى نگويد و اگر خلاف انتظارى از او ظاهر شود، خشم و غضبش بر او بيشتر نشود، و چقدر از حق و حقيقت بدور است وقتى كه از او چيزى را كه توقع دارد مخفى بدارد مخفى نداشته و به خاطر برادرش تصميمى بر مخفى داشتن آن نگرفته باشد! در صريح قرآن مجيد، عذاب براى چنين كسى مقرر شده ، آن جا كه مى گويد: (( ويل للمطففين . الذين اذا كتالوا على الناس يستوفون و اذا كالوهم و او وزنوهم يخسرون . )) (20) بنابراين هر كه بيش از آنچه از خود گذشت مى كند، از ديگران بخواهد. اين آيه در موردش صادق است . كوتاهى در عيب پوشى و يا سعى در فاش ساختن آن ، بيمارى مزمنى است در باطن كه منشاء آن كينه و حسد است ، زيرا شخص حسود و كينه توز باطنش از ناپاكى آكنده است ولى او خباثت را در باطنش نگه مى دارد و پنهان مى كند و تا فرصتى به دست نياورده است آشكار نمى كند و چون فرصتى يافت ، رابطه قطع مى شود و شرم رخت بر مى بندد و باطن بروز مى كند و پليدى خود را بر ملا مى سازد و تا وقتى كه در باطن كينه و حسد دارد، دورى از وى بهتر است .يكى از دانايان مى گويد: ظاهر پرخاشگر بهتر از كينه نهفته است و مهربانى شخص ‍ كينه توز فقط بر وحشت و ترس مى افزايد و هر كه در دلش كينه مسلمانى باشد، ايمانش ضعيف و كارش خطرناك و دلش ناپاك است و او شايستگى ديدار رحمت پروردگار را ندارد.عبداللّه بن چبير از پدرش نقل كرده كه مى گويد: من در يمن بودم و همسايه اى يهودى داشتم . از اخبار تورات برايم نقل مى كرد، تا اين كه از مسافرتى برگشت . من گفتم : خداوند پيامبر را ميان ما مبعوث كرده است و او ما را به اسلام دعوت كرده و ما هم اسلام آورده ايم و براى ما كتابى از جانب خدا آورده است كه تورات را هم تصديق دارد. يهودى گفت : راست مى گويى . اما شما نمى توانيد قوانين آن را به پا داريد. ما در اوصاف آن پيامبر و امتش در تورات خوانده ايم كه براى مردى روا نمى دارند از در خانه اش بيرون رود در حالى كه نسبت به برادر مسلمانش كدورتى در دل داشته باشيد؛ و از جمله نبايد سر او را كه به وى سپرده است ، فاش كند و بايد آن را پوشيده دارد، هر چند دروغ گفته باشد، زيرا راستگويى در همه جا واجب نيست ، همان طورى كه يك شخص مى تواند عيبها و اسرار خود را پنهان دارد هر چند كه نياز به دروغ گفتن باشد و نيز مى تواند اين كار را درباره برادرش انجام دهد كه به منزله خود اوست و آن دو چون يك نفرند و تفاوتى جز در بدن ندارند. اين است حقيقت برادرى و از اين جهت است كه عمل او در مقابل برادر دينى رياكارى و اعمال پنهانى را بر ملا داشتن محسوب نمى شود، زيرا شناخت برادر مسلمان به وسيله عملش همچون شناخت خويشتن است بدون هيچ تفاوتى .پيامبر (ص ) فرمود: (( هر كه عورت (عيب ) برادرش را بپوشاند، خداوند در دنيا و آخرت او را بپوشاند.)) (21) در خبر ديگرى آمده است : (( گويا دختر زنده بگورى را از قبرش زنده كرده است .)) (22) و آن حضرت فرمود: (( هرگاه مردى مطلبى را نقل كرد، و بعد رفت ، آن مطلب امانتى است .)) (23)و فرمود: (( انجمنها امانت است جز سه نوع مجلس : يكى جايى كه خون بناحقى ريخته شود، ديگرى مجلسى كه زنايى به وقوع بپيوندد و سومى مجلسى كه مالى به حرام تصرف شود.)) (24)و فرمود: (( همانا دو همنشين به امانت مى نشيندند و جايز نيست كه يكى از آنها آنچه را همنشينش راضى نيست فاش كند.)) (25)به يكى از حكما گفتند: راز دارى تو چگونه است ؟ گفت : من جاى دفن آنم . و گفته اند: دل آزاد مردان جاى دفن اسرار است ؛ و بعضى گفته اند: دل نادان در دهانش ‍ و زبان دانا در دلش مى باشد.مى گويم : اين سخن از جمله سخنان اميرمؤ منان است و سزاوار بود كه به آن حضرت نسبت داده مى شود.(26)غزالى گويد : يعنى نادان ، ناخودآگاه آنچه را در دل دارد نمى تواند پنهان كند؛ از اين رو بايد از نادانان دورى جست و از رفاقت با ايشان بلكه از ديدار ايشان خوددارى كرد. و از ديگرى پرسيدند: چگونه راز دارى مى كنى ؟ گفت : خبر دهنده را انكار مى كنم و براى جوينده خبر سوگند مى خورم ؛ و ديگرى گويد: من راز را پنهان مى دارم و البته اين رازدارى ام را نيز پنهان مى دارم .ابن معتز به عبارت ديگرى اين مطلب را به نظم آورده و مى گويد: رازى را به من امانت سپردند، من آن را پنهان داشتم ، و در صندوق سينه ام به امانت نهادم و سينه ام آن را در خود دفن كرد.و ديگرى در حالى كه بالاتر از آن را منظور كرده ، مى گويد: راز در سينه من همچون مرده مدفون در قبر است زيرا مى بينم كه شخص مدفون در انتظار حشر و نشر است . ليكن من راز را فراموش كردم به طورى كه گويى هيچ گاه از آن آگاهى نداشتم ، و اگر رازدارى ميان من و او، از حد آن راز و اعضاى درونى تجاوز كند، راز نخواهد بود.يكى از بزرگان رازى را براى برادرش فاش كرد، سپس به او گفت : آن را حفظ كردى ؟ جواب داد: خير، و حتى آن را فراموش كردم .ابوسعيد ثورى مى گويد: هرگاه خواستى با كسى دوستى كنى ، او را خشمگين كن ، سپس پنهانى ، كسى را وادار ساز تا راجع به تو و اسرار تو از او بپرسد اگر از تو بخوبى ياد كرد و راز تو را پنهان داشت با او رفاقت كن . از بايزيد پرسيدند: با چه كسى از مردم دوستى كنيم ؟ گفت : كسى كه درباره تو بداند آنچه را كه خدا مى داند سپس ‍ عيب تو را پنهان دارد همان طورى كه خدا پنهان مى دارد.ذوالنون مى گويد: خيرى نيست در رفاقت كسى كه دوست ندارد تو را غير معصوم ببيند (انتظار دارد كه هرگز اشتباه نكنى ) و كسى كه در وقت خشم ، راز تو را فاش كند او فرومايه است ، زيرا رازدارى در وقت خشنودى ، مقتضاى همه طبايع است .يكى از حكما گويد: با كسى كه در چهار مورد با تو تغيير حالت دهد رفاقت ، مكن : در وقت خشم ، و به هنگام خشنودى و موقع طمع و در وقت هواى نفسش . بلكه دوستى صميمى در وقت اختلاف اين احوال بايد ثابت باشد، از اين رو گفته اند:شخصى بزرگوار را مى بينى ؛ وقتى كه رابطه اش با كسى قطع شد، بدى را پنهان و خوبى را اظهار مى كند ولى هرگاه رشته ارتباط آدم پست با انسان قطع شود، خوبى را پنهان و در حق او تهمت روا مى دارد.از جمله وظايف دوستى ، لجبازى نكردن و رد نكردن سخنان دوست است ، ابن عباس مى گويد: با نادان لجبازى مكن كه تو را مى آزارد و با شخص صبور نيز لجبازى مكن كه از تو دورى مى كند.پيامبر (ص ) فرمود: (( هر كه نزاع و جدال را در حالى كه مى داند ناحق اس ، ترك كند، خداوند در كنار بهشت براى او خانه اى بنا كند و هر كه با وجود حق داشتن ، ترك جدال كند، خداوند در بالاترين مرتبه بهشت خانه اى برايش بنا كند.)) (27) و با وجود اين كه ترك جدال در صورت ناحق بودن واجب است ، در اين حديث پيامبر (ص ) ثواب عمل مستحبى را بالاتر شمرده است زيرا سكوت بر حق دشوارتر است براى انسان از سكوت بر باطل و از طرفى اجر و ثواب به اندازه مشقت است و مهمترين وسايل بر افروختن آتش كينه بين برادران نزاع و جدال است ، زيرا نزاع عين جدايى و دورى از يكديگر است ، چون جدايى ابتدا در عقيده ها پيدا مى شود، سپس در سخنان وانگهى در ابدان (اشخاص ).پيامبر (ص ) فرموده است : (( از هم دورى نكنيد و با هم دشمنى و حسد نورزيد و از هم جدا نشويد و اى بندگان خدا برادر هم باشيد؛ مسلمان برادر مسلمان است نبايد به برادرش ستم روا دارد و نبايد او را محروم و سركوب كند. همين قدر در بدى شخص بس كه برادر مسلمانش را تحقير كند.)) (28) و بدترين تحقير نزاع و جدال است ، زيرا كسى كه سخن ديگرى را رد كند او را به جهل و نادانى و يا غفلت و ناآگاهى از حقيقت نسبت داده و تمام اينها تحقير كردن و ايجاد كينه و رنجش ‍ است .در حديث ابوامامه باهلى است كه مى گويد: (( رسول خدا (ص ) در حالى كه ما مجادله مى كرديم سر رسيد. وقتى مجادله ما را ديد خشمگين شد و گفت : مجادله را ترك كنيد، به دليل خير و فايده اندكش و چون باعث ايجاد دشمنى ميان دوستان مى شود.)) (29)يكى از بزرگان مى گويد: هر كه به دوستان بدگويى و با آنان مجادله كند، مروتش ‍ اندك و كرامتش نابود شود.عبداللّه بن حسن مى گويد: مبادا با ديگران مجادله كنى ، زيرا تو از مكر آدم صبور و يا برخورد ناگهانى شخص فرومايه بر كنار نيستى . يكى از پيشينيان گفته است : ناتوان ترين مردم كسى است كه در دوست يابى كوتاهى كند و ناتوان تر از او كسى است كه دوستى را كه به دست آورده است از دست بدهد. مجادله زياد باعث تضييع عمر و قطع دوستى و موجب دشمنى است ؛ به طور خلاصه مى توان گفت آنچه باعث مجادله مى شود، تفاخر به فزونى عقل و فضيلت و كوچك شمردن طرف ، و بر ملا ساختن نادانى اوست و اين خود مشتمل بر گردن فرازى و تحقير و آزار ديگران و ناسزاگويى به سبب نادانى و جهل است ؛ و دشمنى را هدفى جز اين نيست . پس چگونه برادرى و يكرنگى را مى تواند به همراه داشته باشد؟ ابن عباس ‍ از رسول خدا (ص ) نقل كرده است كه فرمود: (( با برادرت مجادله و مزاح مكن و به او وعده اى نده كه خلاف كنى .)) (30)و فرموده است : (( شما با مال و ثروتتان نمى توانيد به مردم گشايش بخشيد، ليكن بايد آنها همواره از شما گشاده رويى و خوشخويى ببينند)) (31)؛ و مجادله با حسن خلق منافات دارد.پيشينيان درباره دورى جستن از مجادله تا آن منع كرده اند كه جاى هيچ پرسشى را باقى نگذاشته اند و گفته اند: هرگاه به برادرت گفتى از جا برخيز! او پرسيد به كجا؟ پس با او رفاقت نكن ، بلكه مى گويند: سزاوار آن است كه او از جا برخيزد و نپرسد. سليمان دارانى مى گويد: من در عراق دوستى داشتم و هرگاه مشكلى داشتم نزد او مى رفتم و مى گفتم : مقدارى از مالت را به من بده . او كيسه پولش را به طرف من انداخت و من هرچه مى خواستم بر مى داشتم ، تا اين كه روزى نزد او رفتم و گفتم : به مبلغى نياز دارم ، گفت : چقدر مى خواهى ؟ با اين پرسش شيرينى محبت او از دلم بيرون شد.ديگرى گويد: هر وقت از برادرت مالى خواستى و گفت : مى خواهى چه كنى ؟ در حقيقت حق برادرى را ترك كرده است .بدان كه قوام اخوت به توافق در گفتار و رفتار و محبت است . ابوعثمان حير مى گويد: موافقت با برادران بهتر از محبت و مهربانى با ايشان است و مطلب چنان است كه وى گفته است .حق چهارم :حق بر زبان به سخن گفتن است . برادرى و دوستى همان گونه كه مقتضى سكوت در برابر ناپسنديهاست ، مقتضى گفتن سخنان پسنديده نيز هست ؛ حتى اظهار خوبيها در دوستى اهميت خاصى دارد، زيرا كسى كه به سكوت تنها بسنده كند، رفيق مردگان است . حال آن كه هدف از دوستى استفاده از دوستان است ، نه رهايى از آزارشان ؛ اما معناى سكوت ، آزار نرساندن است . بنابراين بايد به زبان اظهار دوستى كند و از احوال او جويا شود كه اين احوالپرسى لازم است مانند سؤ ال از عارضه اى اگر پيش آمده است ، و اظهار دلگيرى از آن جهت و هم از تاءخير بازيافتن عافيت از آن ؛ همچنين لازم است در برابر تمام احوالى كه باعث ناراحتى او مى شود، هم به زبان و هم در عمل ابراز ناراحتى كند و نسبت به تمام حالاتى كه باعث خشنودى اوست سزاوار است كه مشاركت خود را به خشنودى از آنها ابراز كند و معناى برادرى شريك و سهيم بودن در خوشى و ناخوشى است .پيامبر (ص ) فرمود: (( هرگاه كسى از شما برادر خود را دوست مى دارد، بايد او را مطلع سازد)) (32) البته اين دستور به اظهار دوستى از آن جهت است كه بر محبت مى افزايد، زيرا اگر او بداند تو دوستش مى دارى او هم ناگزير طبعا تو را دوست خواهد داشت . پس هرگاه دانستى كه او نيز تو را دوست مى دارد، ناگزير محبت تو نيز افزون مى شود. بنابراين محب از دو طرف همواره افزون و چند برابر خواهد شد و دوستى دو جانبه ميان مؤ منان مطلوب شرع و محبوب دين است ، از اين رو پيامبر (ص ) در آن باره راهنمايى كرده و فرموده است : (( هديه دهيد و يكديگر را دوست بداريد.)) (33)از جمله عوامل جلب محبت اين است كه در غياب و حضور با بهترين نامها دوستش را بخواند، كه گفته اند: سه چيز است كه دوستى برادرت را نسبت به تو خالص مى گرداند: يكى آن كه هر وقت او را ملاقات كردى تو آغازگر سلام باشى ، دوم آن كه در مجلس براى او جا باز كنى ، و سوم آن كه او را با بهترين نامش ‍ بخوانى .و نيز در نزد كسى كه توصيف از او تاءثيرى دارد، او را بدانچه از حالات نيكويش ‍ مى شناسى ستايش كنى ، زيرا اين خود از بزرگترين عوامل در جلب محبت است ، همچنين ستايش از اولاد و خاندان شغل و كار او، حتى از خردمندى و خو و شكل و خط و شعر و تصنيف و تمام آنچه باعث خشنودى او مى شود. البته بايد تمام اينها بدون دروغ و زياده روى انجام شود، ولى تحسين آنچه در خور تحسين است بايد انجام گيرد و مهم تر از آن ، اين است كه ستايش ستايشگران او با اظهار خشنودى به وى ابلاغ شود، زيرا پنهان داشتن اينها تنها به خاطر حسد است .ديگر آن كه نسبت به عملى كه درباره تو انجام داده ، حتى به خاطر نيت عملش هر چند كار انجام نگرفته ، تشكر كنى . على (ع ) فرموده است : (( هر كه از برادرش به خاطر حسن نيتش سپاسگزارى نكند، براى عمل نيكش نيز قدردانى نمى كند)) ؛ و مؤ ثرتر از اين در جلب محبت دفاع از او در پشت سر اوست ، وقتى كه مورد سوء قصد باشد و يا با عبارت صريح و يا غير صريح آبرويش مورد تعرض قرار گيرد. بنابراين حق برادرى آمادگى براى حمايت و يارى او و سركوب كردن بدگويان و كسانى است كه سخن درشتى بر ضد او گويند، پس سكوت در اين موارد باعث كينه و انزجار قلبى و كوتاهى در حق دوستى و برادرى است و رسول خدا (ص ) (( دو برادر را به دو دست تشبيه كرده است كه هر كدام ديگرى را مى شويد تا هر كدام ديگرى را يارى دهد و از او نيابت كند.)) (34)پيامبر (ص ) فرمود: (( مسلمان برادر مسلمان است ؛ به او ظلم نمى كند و او را خوار و تنها نمى گذارد و رها نمى كند.)) (35) در حالى كه اين امور باعث جدايى و خوارى است ، زيرا به حال خود گذاشتن برادر، تا پرده آبرويش دريده شود مانند آن است كه بگذاريم تا گوشت بدنش را بدرند و چقدر پست است برادرى كه ببيند تو را سگان مى درند و گوشت بدنت را جدا مى سازند ولى او خاموش ايستاده و هيچ شفقت و حميتش براى دفاع از تو تحريك نمى شود! و دريدن پرده ناموس براى انسانها از دريدن گوشت بدنها سخت تر است . از اين روست كه خداى متعال آن را به خوردن مردار تشبيه كرده و مى فرمايد: (( ايحب احدكم ان ياءكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه )) (36). و فرشته اى كه مطالعات روح را از لوح محفوظ به صورت مثالهاى محسوس تجسم مى بخشد، غيبت را به خوردن گوشت مردار تشبيه مى كند تا هر كس در عالم رؤ يا ديد كه گوشت مردار مى خورد بداند كه او از مردم غيبت مى كند؛ زيرا آن فرشته مناسبت و مشاركت را بين آن چيز و شبهش در معنايى كه به منزله روح است ، نه از لحاظ صورت ظاهر، رعايت مى كند. بنابراين پشتيبانى از برادران در دفع نكوهش دشمنان و سرزنش سرزنش كنندگان ضمن عقد برادرى واجب است .مجاهد گويد: در پشت سر برادرت هميشه از او چنان ياد كن كه دوست دارى او نيز در پشت سرت از تو ياد كند. بنابراين تو درباره او دو معيار دارى : يكى آن كه فرض ‍ كنى آنچه درباره او گفته مى شود اگر درباره تو گفته شود و برادر تو حاضر باشد، دوست داشتى كه برادرت درباره تو چه بگويد، پس سزاوار است در برابر آن كه متعرض آبروى اوست مقابله به مثل شود؛ و دوم آن كه فرض كنى او پشت ديوار حاضر است و به سخنان تو گوش مى دهد و گمان دارد كه تو از حضور او بى خبرى ؛ در اين صورت در قلب تو نسبت به يارى او در حالى كه صداى تو را مى شنود و تو را مى بيند، آنچه مى گذرد شايسته است كه در نبودن او نيز همان بگذرد. يكى از بزرگان گفته است : هيچ گاه در غياب برادرم از وى ياد نكردم مگر اين كه تصور كردم نشسته و حضور دارد، از اين رو درباره او آنچه را كه دوست دارد بشنود، گفتم : يكى ديگر از بزرگان گويد: هيچ وقت سخن از دوست نرفته است ، مگر آن كه خودم را به جاى او تصور كرده ام و درباره او گفته ام نظير آنچه را كه دوست داشتم درباره من بگويند: و اين است دوستى اسلام ، به اين ترتيب كه براى برادرش نمى پسندد، مگر آنچه را كه براى خودت مى پسندد.ابودرداء دو گاو نر را مشاهده كرد كه مزرعه اى را شخم مى زدند. يكى از آنها ايستاد تا بدنش را بخاراند. آن ديگرى نيز ايستاد. ابودرداء گريه كرد و گفت : برادران در راه خدا اين چنين كار مى كنند و هرگاه يكى از آنها بايستد ديگرى نمى ايستد. با هماهنگى اخلاص و صميميت كامل مى شود و هر كه در برادرى مخلص نباشد منافق است و اخلاص عبارت است از همسان بودن نهان و آشكار، زبان و دل و باطن و ظاهر و در حضور جمع و در تنهايى . در حالى كه اختلاف و تفاوت در يكى از اين موارد بر هم زننده دوستى است و چنين چيزى فساد در دين و ناشايستگى در طريق مؤ منين است ؛ و هر كس در خودش اخلاص در دوستى را نمى بيند جدايى و گوشه گيرى برايش بهتر از برادرى و دوستى است ؛ زيرا حق دوستى سنگين است و جز شخص محقق تحمل آن را ندارد و ناگزير اجر و مزد فراوان دارد و جز آدم موفق ، كسى به آن نمى رسد. از اين رو گفته اند: با همسايه خوب رفتار كن تا مسلمان باش ، يا با رفيقت خوب رفاقت كن تا مؤ من باشى ؛(37) ببين چگونه ايمان را پاداش رفاقت و اسلام را جزاى همسايگى قرار داده است ، و فرق بين فضيلت ايمان و فضيلت اسلام به ميزان تفاوت بين دشوارى اداى حق همسايه و اداى حق رفاقت است ؛ زيرا رفاقت در حالات مختلف و پشت سر هم بلكه همواره حقوق زيادى را مى طلبد در صورتى كه همسايگى تنها حقوق خاصى را در اوقات خاص به طور غير مداوم مى طلبد؛ و از آن جمله است ، آموزش و خير انديشى ، زيرا نياز برادرت به دانش كمتر از نياز به مال نيست . پس اگر توانايى علمى داشتى بايد از فضل خود بر او ارزانى دارى و او را بدانچه در دين و دنيا سودمند است راهنمايى كن .پس اگر او را تعليم دادى و ارشاد كردى اما او مطابق علمش عمل نكرد بايد او را نصيحت كنى ، به اين ترتيب كه زيانهاى آن كار و فوايد ترك آن را يادآورى نمايى و او را از ناگواريهاى دنيا و آخرت بترسانى تا از آن كار منزجر شود و معايب او را به وى گوشزد و زشتى كار زشت و نيكى كار نيك را به او يادآورى كنى . البته اين كارها بايد در خلوت انجام گيرد و كسى از آن اطلاع نبايد و آنچه در حضور مردم صورت گرفته سرزنش و افشاگرى و رسوا كردن است ولى آنچه در خفا انجام پذيرد صميميت و خيرخواهى است ؛ زيرا پيامبر (ص ) فرمود: (( مؤ من آينه مؤ من است )) (38) يعنى - همچون آيينه - در او مى بيند آنچه را كه از خود نمى بيند. بنابراين ، شخص معايب خود را به وسيله برادرش مى شناسد در صورتى كه اگر تنها بود نمى شناخت ، همان طورى كه به وسيله آيينه از عيبهاى ظاهر صورت خويش آگاه مى شود.به مسعر گفتند: آيا دوست دارى كسى عيبهايت را بگويد؟ گفت : اگر بين خودمان ، نصيحت كند، آرى دوست دارم ولى اگر در حضور جمع سركوب كند، خير. راست گفته است ، چون نصيحت در حضور ديگران افشاگرى است در حالى كه خداى تعالى در روز قيامت ، مؤ من را تحت حمايت و در زير پوشش خويش سرزنش ‍ مى كند، و او را در نهان از گناهانش مطلع مى سازد و گاهى نامه عملش را مهر زده به فرشتگان مى دهد، فرشتگانى كه پيرامون و را گرفته تا بهشت مى برند وقتى كه نزديك در بهشت مى رسند نامه عملش را مهر شده به او مى دهند تا آن را بخواند، ولى اهل عذاب را در حضور همه مردم صدا مى زنند و از اعضاى بدنشان درباره اعمال بدشان مى پرسند و بدان وسيله به خوارى و رسوايى شان افزوده مى شود و پناه مى بريم به خدا از خوارى و ذلت روز عرضه نامه عمل ! بنابراين فرق است بين سرزنش و نصيحت در نهان و آشكار، همان طورى كه فرق است بين مدارا و چاپلوسى به خاطر غرضى كه باعث چشم پوشى شود. پس اگر به خاطر حفظ دينت و براى اين كه اصلاح برادرت را در اين كار مى بينى چشم پوشى كنى ، مدارا كرده اى ؛ ولى اگر براى هواى نفست و كشش شهوانى و حفظ مقاومت چشم پوشى كردى ؛ چاپلوسى .ذوالنون مى گويد: با خدا رفاقت مكن مگر با هماهنگى و موافقت و با مردم ، مگر با خيرخواهى و با نفس خود مگر با مخالفت ، و با شيطان مگر با دشمنى .اگر بگويى : هرگاه در خيرخواهى ذكر معايب باشد و اين خود باعث نگرانى دل شود، پس چگونه در حق برادر نصيحت و خيرخواهى ممكن است ؟ بدان كه نگرانى وقتى حاصل مى شود كه برادرت از عيبهاى خود مطلع باشد و اما توجه دادن به عيبهايى كه نمى داند، عين دلسوزى است و خود نوعى دلجويى است ، البته نسبت به خردمندان ؛ و اما در مورد اشخاص نادان نبايد توجهى به آنها كرد؛ زيرا كسى كه تو را از كار بدى كه انجام مى دادى و يا صفت ناپسندى كه داشتى آگاه كند و تو خودت را از آن پاك گردانى ، همانند كسى است كه تو را از مار و يا عقربى كه زير دامنت مى باشد و مى خواهد تو را هلاك كند آگاه كند. پس اگر تو چنين كارى را بد بدانى ، خيلى نادانى ؛ و صفات ناپسند، عقربها و مارهايى هستند كه در آخرت تو را هلاك خواهند ساخت ، زيرا اين صفات دلها و جانها را مى گزند و درد اينها شديدتر از گزيدن ظواهر و بدنهاست و اين مارها از سنخ آتش افروخته الهى هستند كه بر دلها مى افروزند؛ از اين روست كه گفته اند: خدا بيامرزد آن كسى را كه عيبهاى برادرش را چون هديه به او بدهد.(بدان كه هر كس قرآن را بخواند و احساس بى نيازى نكند و دنيا را بر آخرت ترجيح دهد، بعيد نيست كه از جمله مسخره كنندگان آيات الهى باشد؛ و خداى تعالى دروغگويان را به دشمنى با خيرخواهان ، توصيف كرده و مى گويد: - ولى خيرخواهان را دوست نمى داريد -) و اين در عيبى است كه وى از آن غفلت داشته است . اما آن عيبى را كه مى دانى با علم و آگاهى در رفع آن نمى كوشد و اين كه او طبعا مغلوب آن است سزاوار نيست اگر او پنهان مى دارد، تو پرده درى كنى ، و اگر هم اظهار مى كند ناگزير بايد در نصيحتش ظرافت به خرج دهى ، گاهى با اشاره و گاهى با صراحت تا آن جا كه وحشت زده نشود و اگر دانستى كه نصيحت در او بى اثر است و او طبعا ناچار به پافشارى است ، در اين صورت سكوت بهتر است ؛ و در تمام مواردى كه به مصالح دنيوى و دينى برادرت مربوط مى شود، مطلب از اين قرار است . ولى آنچه مربوط به كوتاهى وى در حق تو باشد، لازم است كه تحمل كنى و گذشت و چشم پوشى نمايى . بنابراين در اين مورد بازگو كردن ، نصيحت و خيرخواهى نيست . آرى اگر به گونه اى است كه ادامه آن روش باعث جدايى خواهد شد، در خفا سرزنش كردن بهتر از جدايى است و با كنايه و اشاره گفتن بهتر از تصريح و مكاتبه بهتر از رو در رو گفتن است و تحمل از همه اينها بهتر است زيرا شايسته است كه هدف تو از برادريت ، با مراعات حال و اداى حق و تحمل تقصيراتش ، اصلاح نفس خود باشد نه كمك خواهى و يارى گرفتن از او.ابوعلى رباطى گويد: همراه عبداللّه مروزى بودم . به صحرا مى رفتيم ؛ رو به من كرد و گفت : تو فرمانده مى شوى يا من ؟ گفتم : البته شما. گفت : بنابراين تو بايد از من اطاعت كنى . گفتم : آرى اطاعت مى كنم ، آنگاه كيسه اى برداشت و توشه راه را ميان كيسه گذاشت و آن را به پشت گرفت . هر وقت مى گفتم : كيسه را به من بده . مى گفت : مگر من فرمانده نيستم ؟ پس تو بايد اطاعت كنى ؟ شبى باران ما را گرفت . تا صبح بالاى سرم ايستاد در حالى كه عبايى بر دوش داشت و من نشسته بودم مانع باران از من مى شد و من با خود مى گفتم : كاش من مى مردم و نمى گفتم ، تو فرمانده باش .پي نوشت : 1- اين حديث قبلا گذشت .2- شورى / 38: و كارهايشان به طريق مشورت در ميان آنها صورت مى گيرد، و از آن چه به آنان روزى داده ايم انفاق مى كنند.3- اين احاديث قبلا در كتاب زكات گذشت .4- اين احاديث قبلا در كتاب زكات گذشت .5- به مدرك اين خبر و خبر بعدى دست نيافتم . 6- اين حديث با اختلاف در عبارت در باب قبلى گذشت .7- انعام / 36: اما مردگان ، خدا آنها را (در قيامت ) مبعوث مى كند.8- اين حديث را طبرانى در الكبير از ابى عنبسه خولانى با اندك اختلافى - به طورى كه در الجامع الصغير آمده - به سند ضعيف نقل كرده است .9- اين حديث را - به طورى كه در مجمع الزوائد، ج 8، ص 173 آمده - بزاز و ابويعلى نقل كرده اند.10- آغاز اين حديث را ترمذى در (سنن ) ج )، ص 238 نقل كرده و مى گويد: اين حديث عجيبى است و تمام اين حديث را خرائطى در مكارم الاخلاق و بيهقى در الشعب - به طورى كه در المغنى آمده - به سندى ضعيف نقل كرده است .11- فتح / 29.12- اين حديث را احمد و ابوداوود و بخارى در كتاب الادب المفرد به طورى كه در الجامع الصغير الشمايل آمده به سند صحيح نقل كرده است .13- عراقى گويد: اين حديث را بخارى در التاريخ از قول ابوهريره به سند ضعيف نقل كرده است .مى گويم : نسائى در (سنن )، ج 8، ص 274 از قول ابوهريره چنين نقل كرده است : (( از همسايه بد در سراى آخرت به خدا پناه بر زيرا همسايه باديه از كنار تو مى رود.)) (كنايه از اين كه همسايه بد در اين دنيا دير يا زود منتقل مى شود.)م .14- اين حديث را طبرانى در الاوسط و حاكم در مستدرك از قول ابوبكره نقل كرده است با اين تفاوت كه حاكم مدح و ذم را در يك مجلس نقل كرده ، نه در دو روز، و نيز حاكم آن را از قول ابن عباس - به طورى كه در المغنى آمده است - به سند ضعيفى نقل كرده است .15- اين مطلب را ترمذى در جلد 8، صفحه 183 كتاب خود در ضمن حديثى از ابوامامه نقل كرده است .16- اين حديث را طبرانى در الكبير از حديث ابوامامه به سند ضعيفى نقل كرده است .17- عراقى مى گويد: اين حديث را حاكم در التاريخ از حديث ابن عباس بدون عبارت (( و عرضه )) نقل كرده است در حالى كه رجال آن ثقاتند جز اينكه ابوعلى نيشابورى مى گويد: به نظر من اين عبارات از سخنان پيامبر (ص ) نيست بلكه از سخنان ابن عباس است . و ابن ماجه تحت شماره 3933 حديثى نظير اين حديث را قول ابن عمر دارد و مسلم در جلد 8، صفحه 11 كتاب خود از حديث ابوهريره چنين نقل كرده است : (( هر مسلمانى خون ، مال و ناموسش بر مسلمان ديگر حرام است .)) 18- اين حديث را مسلم در جلد 8، صفحه 10 و بخارى در جلد 8، صفحه 23 كتابهاى خود را از قول ابوهريره نقل كرده اند.19- اين حديث را بخارى در جلد 8، صفحه 23 نقل كرده است و آن تتمه حديثى است كه مسلم قبل از او نقل كرده است .20- مطففين / 1 4: واى بر كم فروشان ، آنهايى كه وقتى براى خود كيل مى كنند حق خود را به طور كامل مى گيرند اما هنگامى كه مى خواهند براى ديگران كيل يا وزن كنند، كم مى گذارند! 21- اين حديث را طبرانى در الكبير چنين آورده است : (( هركه عورت مسلمانى را بپوشاند گويا مرده اى را زنده كرده است .)) و احمد در مسند خود از مردى چنين نقل كرده است : (( هر كه در دنيا عيب برادر مسلمانش را بپوشاند و آن را فاش نسازد خداوند روز قيامت عيب او را بپوشاند، و ابن داوود در جلد 2، صفحه 571 كتاب خود گويد: (( هر كه عيب مسلمانى را بپوشاند خداوند روز قيامت عيب او را بپوشاند.)) و مسلم نيز در جلد 8، صفحه 21 صحيح خود همين طور نقل كرده است .22- اين حديث را طيالس در صفحه 135 مسند خود از حديث عقبة بن عامر نقل كرده است .23- اين احاديث را ابوداوود سجستانى در ج 2، ص 566 كتاب خود از قول جايز نقل كرده است .24- اين احاديث را ابوداوود سجستانى در ج 2، ص 566 كتاب خود از قول جايز نقل كرده است .2





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 387]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن