واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: با عبور از مورینیو، بهشت ساخته نمیشود تمامیت خواهی و مطلق گرائی بوی فاشیسم میدهد و فاشیسم صرفا یک رفتار بیرونی نیست.گاهی آرزوی «خیرخواهانه» ساختن بهشتی زیبا ... فرزاد حبیب اللهی-مقاله دکتر فواد حبیبی با این جملات به پایان میرسد:« کاش نیمکت مربیگری اینتر را هر کسی تصاحب می کرد جز فرد خودشیفته ای که به بهانه ی هواداران آن در نیوکمپ به وسط زمین مسابقه می دود تا هواداران تیم سابق خود را به خشم آورد و شاید سال بعد با لباس تیمی دیگر طبقه ی بالا ی جوزپه مئاتزا را با انگشت دست نشان می دهد تا هواداران پاک ترین تیم ایتالیا را آزار دهد.نویسنده ادله ای تخصصی می آورد برای اثبات عقده ای بودن خوزه مورینیو و ضعف هائی در وجود او که منجر به خودشیفتگی شدیدش شده است.این تحلیلی متدوال،جذاب و واقع گرایانه از شخصیت سرمربی اینتر است.نویسنده تاکید میکند تئوری «ابرانسان» نیچه تنها منجر به تولد هیتلر شد.مقاله اما سطر به سطر،از حالت تحلیل روانکاوانه و توصیفی-تاریخی خارج میشود و فاز «جبهه گیری» غلظت بیشتری می گیرد.تا به آنجا میرسد که آرزوی «حذف» مورینیو را میکند.2-« کانت معتقد است که آن کنش و عملی اخلاقی است که "قابلیت تعمیم پذیری" داشته باشد و بتواند به قانون عام بدل شود.» فواد حبیبی در میانه یادداشتش این عبارت را نوشته و در پایان آرزوی حذف مورینیو را میکند.سوال:«آیا آرزوی حذف یا نابودی دیگری،عملی نیک است؟ قابل تعمیم در سطح جامعه است؟» این خودش خطرناک ترین آرزو یا خواسته یا هدف ممکن است.کارل پوپر به سادگی این موضوع را باز کرده است:«افرادی که خواهان استقرار بهشت مطلق روی زمین هستند،از همه دنیا خطرناک ترند چراکه به خاطر تحقق همین آرزوی غیرواقعی،به خودشان حق میدهند همه مخالفان یا بدکاران را از میان ببرند و در عمل روی زمین،جهنم خواهند ساخت.» اگر تحقیر حریفان از سوی مورینیو عمل نیکی نیست که قطعا نیست،آرزوی حذف یا نابودی کسی که نه جانی است،نه دزد و تنها یک مربی خودشیفته است؛به هیچ وجه نیت خیری محسوب نمیشود.آرزوی حذف دیگری،جهنم ساختن با نیت استقرار بهشت روی زمین است.پیشرفت مدیوم های چندوجهی مثل سینما و فلسفه و فوتبال،از دل زبان دیالکتیکی آنان حاصل میشود.چه این پدیده ها همگی زبانی دیالکتیکی دارند و گاهی بیشترین کمک به پیشرفت و تکامل یک «تز» را «آنتی تز» آن میکند.مثلا همین باخت بارسا به اینتر،راه های تازه ای از غلبه بر بارسلونا را به همه نشان داد و حالا بارسا میرود سراغ تقویت خودش تا جلوی آنتی تز تازه را بگیرد و نتیجه این تلاش،تولد یک سنتز تازه در فوتبال بارسا است.اگر یونان در یورو 2004 قهرمان نمیشد،فوتبال هجومی بارسا و فرگوسن و ونگر دریچه های تازه کشف نمیکردند.حتی اگر فوتبال دفاعی را «شر» در نظر بگیریم،خیر از وجود شر منتفع میشود و از نبودش متضرر.3-نویسنده در تشریح روش های مربیگری مورینیو به توضیحاتی کلی اکتفا میکند؛توضیحاتی که عمق اهداف سرمربی اینتر را نمی شکافد.خوزه مورینیو شغلش مربیگری است.در این شغل باید «سپر» تیمت باشی.مورینیو 8 سال است با پورتو و چلسی و اینتر،در خانه اش مغلوب هیچ تیمی نشده است.همین کافی است تا بفهمیم او «فلسفه خانه» را چگونه در تیمش جا می اندازد و چگونه سپر بازیکنانش است.مورینیو عکس رفتار رسانه ای تهاجمی اش، فضای امن روانی در داخل تیمش ایجاد میکند.او برای هر آنکه خارج باشگاه،«نیزه» است و برای افراد مجموعه اش:«سپر.» در مربیگری اصلی داریم به نام «تبدیل فشار» و مورینیو قویترین مربی در اجرای این عمل است.در تبدیل فشار،شما به عنوان مربی همیشه باید طوری رفتار کنی که فشار بیرونی،کمتر از توان واکنش تیمت باشد.اغلب مربیان حرفه ای سعی میکنند با واکنش نشان ندادن به فشار رسانه ها،سطح انرژی و آرامش تیمشان را تقریبا ثابت نگه دارند.در واقع نه فشار خارجی را بالا میبرند و نه انرژِی داخلی را.مورینیو اما برای هر تیمی که سرمربی اش باشد،نقش «عفونت گیر» را بازی میکند.مثل مکانسیم کار سرومن و پرده گوش که اولی وظیفه دارد جرم و آلودگی ها را جذب کند و دومی ارتعاشات بیرونی را تعدیل و قابل تحمل میکند.به این ترتیب گوش کار سیستماتیک خود را که شنیدن باشد،ادامه میدهد.به تعبیری دیگر مورینیو نقش «پُرزگیر» را برای تیمش بازی میکند؛پرزگیری که چیزهای نامناسب را به خود میگیرد تا مجموعه تحت رهبری اش بتواند آزادانه کارش را انجام دهد.انجام این عمل به طور «افراطی» شجاعتی میخواهد که کمتر مربی ای در جهان دارد.شوخ طبعی یا رفتار تهاجمی،دو رویکردی هستند که یک مربی میتواند با کمک آنها توجه رسانه ها و فشار انها را معطوف خود کند.وقتی مورینیو وارد دعواهای رسانه ای میشود،عملا به همه اعلام میکند که در صورت ناکامی،مرا هدف قرار دهید و در صورت موفقیت هم نقش اول من هستم اما کیست که نداند در صورت پیروزی هر تیمی،بازیکنانش چه ارزش افزوده ای پیدا میکنند...پیش و پس از اغلب بازیهای تیم مورینیو(در چلسی یا اینتر) حداقل نود درصد فشار روی شخص خوزه مورینیو است و این عمل نیاز به فداکاری سرمربی دارد.این فشار در تیم های دیگر اصلا به این میزان میان سرمربی و بازیکنان پخش نمیشود.مردی با ضریب هوشی مورینیو این را خوب میداند که وارد جنگ رسانه ای شدن با مربیان و خبرنگاران،چه دردسرهائی دارد اما سعی دارد عمل جذب پُرزها و گرد و خاک و آزاد گذاشتن تیمش را به خوبی انجام دهد.مورینیو فشارهای خارجی را جذب خودش میکند و تیمش که می بیند برای رها کردن سرمربی «فداکار»، نیاز به نشان دادن واکنش قاطع دارد،با تمام وجود برای مورینیو بازی میکند و سطح انگیزه تیم آنقدر بالا میرود که هرگز در خانه نمیبازد و در بیرون خانه هم به ندرت انگیزه اش از حد استاندارد پائین می آید.مورینیو در چند آیتم کلی مربیگری حرفه ای که شامل تمرین دهی،کوچینگ جریان بازی،خلاقیت،کنترل،مدیریت،پرورش بازیکن جوان و نتیجه گیری است؛حداقل در 4 مورد(کوچینگ جریان بازی،خلاقیت،نتیجه گیری و مدیریت) جزو چهار مربی برتر جهان قرار میگیرد.توضیح:در این آیتم دلایل جنجال های رسانه ای مورینیو تحلیل شد و هدف،دفاع از یک استیل خاص در رفتار رسانه ای مربیان نیست یا آرزوی اینکه همه مربیان از استراتژی مورینیو یا یک فرد خاص،برای تبدیل فشار بیرونی به انگیزه درونی تیمشان استفاده کنند.شاید همین رفتارهای مورینیو باعث شده برخی همکارانش بیشتر روی احترام گذاشتن به رسانه ها و همکاران شان تمرکز کنند.آرزوی همسان سازی در طبیعت،منجر به مرگ طبیعت نمیشود؟4-اگر تحلیل فنی فوتبال به همین سادگی است که تیم دفاع کننده «بد» است و تیم حمله کننده «خوب»،یا تیمی که 300 تا پاس بدهد،صاحب فضیلت است و تیمی که 60 پاس بدهد،دچار رذیلت فنی شده که چه حاجت به حضور مربیان حرفه ای روی نیمکت ها؟ اگر تیم هجومی و هوادارانش حق دارند ادعا کنند هر حریفی که با فوتبال دفاعی شکست شان داده،ضدفوتبال بازی کرده؛تیم دفاعی و هوادارانش هم میتوانند مدعی شوند که هر حریفی بهشان حمله کند،«بی ادبی» کرده است! این نوعی «خودحق پنداری» تخت است که در همان سطح از بین میرود.5-در علم آنالیز فوتبال،چند نوع پاس وجود دارد با امتیازات مختلف.پاس عرضی در یک سوم دفاعی «1» امتیاز دارد،پاس طولی در میانه میدان «3» پوئن دارد و به پاس عمقی در یک سوم هجومی یعنی پاسی که موقعیت گل ایجاد کند،«5» امتیاز داده میشود.اینتر در بازی رفت حدود نصف بارسا پاس سالم داشت اما بیش از دو برابر تیم گواردیولا،پاس حیاتی داشت چه برنامه هجومی اینتر،ارسال پاس برای میلیتو پشت پویول و پیکه آن هم از یک سوم میانی بود.پس اگر امتیازات پاس های دو تیم را مقایسه کنیم،به اینتر امتیاز بیشتری داده میشود.در بازی برگشت هم بارسا 300 تا پاس داد و تنها صاحب سه فرصت مسلم گل شد.این چه مفهومی دارد؟ شاید بارسا از هر سه فرصت استفادده میکرد و به فینال می رسید اما باز هم در اصل موضوع تغییری ایجاد نمیشد.اینکه بارسا نمیتوانست دفاع اینتر را با پاس های کم خطر بشکافد.تکنیک در فوتبال،به مفهوم قدرت در بردن جدال های یک مقابل یک است و تاکتیک از موقعیت دو مقابل یک ساخته میشود تا حالت های بالاتر و پیچیده تر.هیدینک و مورینیو مقابل تکنیکی ترین تیم جهان،کاری کردند حالت یک مقابل یک به ندرت اتفاق بیفتد.آنها بازی را وارد فاز تاکتیک کردند و تمرکزشان را از دست ندادند و بازی را درآوردند.5-پس به این سادگی نیست که از روی تعداد پاس یا استیل تهاجمی یک تیم،فضیلت را تنها در یک تیم و رذیلت را در «همه حریفان هوشمند» ببینیم.برای همین موقعیت ها بود که نیچه گفت:«منطق حتی از سوی متفکران ،بیشتر به عنوان وسیله ای برای رسیدن به هدف مورد علاقه استفاده میشود،نه نشانه استدلال.» همه قبول دارند که برخی رفتارهای مورینیو اخلاقی و قابل دفاع نیست اما غیراخلاقی بودن رفتارها،ثابت کننده ضعف فنی مربی نیست.اختلاط این دو مبحث،هر دو را فاسد میکند حتی اگر در بعد روانشناختی،حرف های درستی زده شده باشد.ما حداقل کاری که میتوانیم برای پیشرفت هر مدیومی بکنیم،این است که به رفتارهای درونی و بیرونی،تندخوئی و خونسردی و همه متضادها اجازه بروز در موقعیت ها و منصب های حرفه ای را بدهیم.یکی مثل آنچلوتی با حداقل اصطکاک با رسانه ها و همکارانش قهرمان میشود و یکی مثل مورینیو با استراتژی گرفتن پُرز تمام فشارهای بیرونی و افزایش هیجان بازیکنانش.ریشه های موفقیت، یگانه و یکسان نیستند.در طول تاریخ اتفاقا بیشتر کسانی شاهکار خلق کرده اند که عقده هائی بزرگ داشتند؛عقده هائی برخاسته از کودکی سخت یا فقر یا بیماری.اگر قرار باشد راه بر استعدادهای عقده ای بسته شود و تنها یک قشر خاص به قله برسند،نه کامو بیمار در کار بود،نه شوپنهاور که عقده محبت مادری داشت،نه مارادونا که کودکی اش غرق در فقر مطلق بود و نه خیلی های دیگر.از عقده ها و خالی ها و حفره ها موفقیت ساختن،کاری است شرافتمندانه.6-آرزوی حذف دیگری،تمامیت خواهی محض است.چه آرزو کنیم همه هجومی یا دفاعی بازی کنند،چه بخواهیم همه خونسرد یا تنها برونگرا باشند.تمامیت خواهی و مطلق گرائی بوی فاشیسم میدهد و فاشیسم صرفا یک رفتار بیرونی نیست.گاهی آرزوی «خیرخواهانه» ساختن بهشتی زیبا با آدم های آرام و مودب و خونسرد،میتواند منجر به مرگ همه چیز شود.منبع: سایت گل
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 364]