تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فرزندان خود را به كسب سه خصلت تربيت كنيد: دوستى پيامبرتان و دوستى خاندانش و قرائت ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835122400




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

من همان کوزه هستم و کوزه همان من


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: من همان کوزه هستم و کوزه همان منبه مناسبت درگذشت جبران خلیل جبراننویسنده، شاعر، و روزنامه نگار لبنانی - امریکایی. خالق اثر عظیم پیامبر
من همان کوزه هستم و کوزه همان من
جبران خلیل جبران- که بعدها در آمریکا به نام کوتاه شده «خلیل جبران» معروف شد-  در ششم ژانویه سال 1883 در خانواده‌ای مارونی (مارونی ها پیروان فرقه ای از مذهب کاتولیک هستند که در قرن پنجم میلادی، به دست راهبی به نام مارون قدیس پی ریزی شد و در خاورمیانه گسترش یافت. امروز بیشتر مسیحیان عرب از این فرقه اند. روحانیان کاتولیک مارونی بر خلاف روحانیان کاتولیک رومی حق ازدواج دارند، و مادر جبران خلیل دختر بی سواد یک کشیش مارونی بود. )از طبقه متوسط در البشری- ناحیه‌ای کوهستانی در لبنان زاده شد. پدرش پیش از آن که رو به قمار آورد،  خواربار فروش بود. کامیلا، مادرش از ازدواج اولش پسری به نام پیتر داشت. جبران و مادرش رابطه‌ای نزدیک و با درک متقابل داشتند و همین رابطه کشش هنری جبران را تقویت می‌کرد. دو دختر به نامهای ماریانا و سلطانه خواهران کوچک جبران بودند. در سال 1895 پدر جبران به زندان افتاد. کامیلا برای گریز از فقر با چهار فرزندش به بوستون مهاجرت کرد و در آن جا با کار و تلاش خود و پسر بزرگش پیتر توانست امکان تحصیل جبران را فراهم آورد. جبران در دوازده سالگی استعداد خود را در نقاشی آشکار کرد و به آموختن زبان انگلیسی پرداخت.  در سال 1896 به کاخ دنیسون راه یافت، جایی که خلاقیت هنری کودکان فقیر و مهاجر تشویق می‌شد. اواخر همان سال با فرد هلند دی، عکاس بوستونی آشنا شد که از خلیل حمایت کرد و تاثیر شگرفی بر هنر و اندیشه او گذاشت. جبران که به تکمیل تحصیلات عربی اش علاقه‌مند بود، در سال 1897 به لبنان بازگشت تا در بیروت به تحصیل در دبیرستان الحکمه بپردازد. در سال 1902 و در نوزده سالگی به بوستون بازگشت و دوستی عاشقانه‌ای با یک شاعره جوان و روشنفکر بوستونی به نام ژوزفین پیبادی بر قرار کرد. در همان سال به فاصله چند ماه، ابتدا سلطانه خواهرش، سپس مادرش و به فاصله کوتاهی پیتر برادرش را از دست داد. آن هنگام تنها تسلای او ماریانا و دوستش ژوزفین بودند.
من همان کوزه هستم و کوزه همان من
در سال 1904 با ماری هسکل که مدیر یک مدرسه بود آشنا شد و این آشنایی آغازگر یک دوستی مادام العمر شد که گهگاه به سوی عشق نیز کشیده شد. رابطه جبران با ماری تاثیری شگرف بر نویسندگی او گذاشت. با حمایتهای مالی ماری بود که جبران توانست همچنان به نقاشی و نویسندگی بپردازد. در سال 1908 و در سن بیست و پنج سالگی با حمایت مالی ماری اقامت دو ساله‌اش را در پاریس آغاز کرد و به آموختن نقاشی ادامه داد. در سال 1910 به بوستون برگشت و رابطه عاطفی‌اش با ماری شدت گرفت. اما مساله اختلاف سن مانع از ایجاد یک رابطه عشقی بین این دو نفر می‌شد، چون ماری نگران واکنش جامعه نسبت به اظهار عشق او به یک مرد جوان بود. با این حال این اتفاق مانع تبدیل شدن رابطه آنها از یک آشنایی صرف به یک رابطه عمیق عاطفی و یک همکاری هنری نشد.  جبران در سال 1911 کار روی نخستین دست نویس انگلیسی زبانش یعنی دیوانه را آغاز کرد. ماری به مربی و ویراستار جبران تبدیل شد و یک دوره آموزشی برای جبران ترتیب داد تا نگارش او را به زبان انگلیسی تقویت کند و به تحصیلات فرهنگی او پیشرفت بخشد.  در سال 1912 «بالهای شکسته» تنها رمان بلندش به زبان عربی در نیویورک منتشر شد و خود نیز به نیویورک نقل مکان کرد. در سال 1914 مجموعه اشعار منثور او در روزنامه المهاجر، با عنوان اشکی و لبخندی در نیویورک منتشر شد و نمایشگاهی که در نگارخانه مونتروس برپا کرد با موفقیت چشمگیری مواجه گردید. کتاب دیوانه که موفقیت ادبی نوینی برای او به ارمغان آورد در سال 1918 به زبان انگلیسی منتشر شد و مطبوعات محلی از آن استقبال کردند و او را با ویلیام بلیک شاعر انگلیسی، و تاگور نویسنده هندی مقایسه کردند که در پل زدن بر روی مغاک میان شرق و غرب مشهور بود. پس از انتشار چکامه بلند عربی به نام المواکب، در سال 1920 با تاگور ملاقات کرد و امثال طنزآمیز او درباره نویسندگان مشهور در اسکندریه مصر چاپ شد.
من همان کوزه هستم و کوزه همان من
در سال 1920 تقریبا سه چهارم پیامبر به پایان رسیده بود. همان زمان در نامه‌ای پرکنایه به ماری اعتراف کرد که مشکل هویت را حل کرده و تاثیرات شرق و غرب را در خودش به تعادل رسانده است و اظهار داشت: «اکنون می‌دانم که من بخشی از کل هستم – تکه ای از کوزه. اکنون فهمیده‌ام کجا برای من مناسب است، و به شیوه‌ای خاص، من همان کوزه هستم... و کوزه همان من.» با نزدیک شدن به پایان کار بر روی پیامبر، ماری و جبران تاثیر عظیم نیچه را بر روی این کتاب تصدیق کردند و آن را یادآور «چنین گفت زرتشت» نیچه دانستند. چند ماه پیش از انتشار پیامبر، جبران کتاب را این گونه برای ماری خلاصه کرد: «سراسر کتاب فقط یک چیز را میگوید: تو بسیار بزرگتر از آنی که می‌دانی... و همه چیز نیک است.» سرانجام در اکتبر 1923 کتاب پیامبر با سبک تغزلی و ساده به چاپ رسید که با موفقیت چشمگیر مواجه شد. در این دوران وابستگی جبران از نظر مالی و ادبی به ماری کاهش یافت. هر چه اعتماد به نفس او در نگارش به زبان انگلیسی بیشتر می‌شد، اتکایش به نظرات ماری کمتر کاهش پیدا می‌کرد. با این حال چهره ماری به عنوان الهامی برای نقاشی‌های او باقی ماند. در همان سال ماری هسکل به جورجیا مهاجرت کرد و در حقیقت از زندگی جبران خارج شد. مجموعه کلمات قصار جبران با نام «قلمرو خیال» در سال 1927 در قاهره منتشر شد و سال بعد نیز عیسی، پسر انسان را به چاپ رسانید. در همان سالها وضع سلامتی اش رو به وخامت گذاشت و درد عصبی بدنش افزایش یافت و او را به مصرف الکل سوق داد. سرانجام پس از انتشار کتاب «خدایان زمین» در ماه مارس سال 1931، روز دهم آوریل همان سال در بیمارستانی در نیویورک درگذشت. مجله نیویورک سان اعلام کرد: پیامبری مرده است.«سراسر کتاب فقط یک چیز را میگوید: تو بسیار بزرگتر از آنی که می‌دانی... و همه چیز نیک است.»کالبدش را به لبنان فرستادند و تشییع جنازه عظیمی برایش برگزار کردند.به دنبال مرگ جبران، ماری آثار بازمانده او را ویرایش کرد و آخرین کتاب او به نام سرگردان را در سال 1932 به چاپ رساند. ماری مراقبت از ماریانا، آخرین بازمانده جبران را به عهده گرفت. اما بزرگترین خدمت ماری به جبران پس از مرگ او، انتشار خاطرات روزانه اش بود که در مورد پندارها و عقاید جبران بینش نوینی به منتقدان بخشید. مشهورترین اثر "جبران" پیامبر مشتمل بر 26 مقاله شاعرانه است که در دهه 1960 در آمریکا بسیار محبوبیت یافت . از دیگر آثار او عبارتند از: "بال های شکسته" 1912 "اشک و لبخند" 1914 "دیوانه" 1918 "شن و دریا" 1926 "خدایان زمین" 1929 "سرگردان" 1932 "باغ پیامبر" 1933  نمونه هایی از نثر جبران از کتاب "دیوانه" سگ دانا یک روز سگ دانایی از کنار یک دسته گربه می گذشت. وقتی که نزدیک شد و دید که گربه ها سخت با خود سرگرم اند و اعتنایی به او ندارند، ایستاد. آنگاه از میان آن دسته، یک گربه درشت و عبوس پیش آمد و گفت «ای برادران دعا کنید؛ هر گاه دعا کردید و باز هم دعا کردید و کردید، آنگاه یقین بدانید که باران موش خواهد آمد.» سگ چون این را شنید در دل خود خندید و از آنها روبرگرداند و گفت «ای گربه های کور ابله، مگر ننوشته اند و مگر من و پدرانم ندانسته ایم که آنچه به ازای دعا و ایمان و عبادت می بارد موش نیست بلکه استخوان است.»مترسک یک بار به مترسکی گفتم «از ایستان در این دشت خلوت خسته نشده ای؟» گفت: «لذت ترساندن عمیق و پایدار است، من از آن خسته نمی شوم». دمی اندیشیدم و گفتم: «درست است؛ چون که من هم مزه این لذت را چشیده ام.» او گفت:« فقط کسانی که تن شان از کاه پر شده باشد این لذت را می شناسند.» آنگاه من از پیش او رفتم، و ندانستم که منظورش ستایش از من بود یا خوار کردن من. یک سال گذشت و در این مدت مترسک فیلسوف شد. هنگامی که باز از کنار او می گذشتم دیدم دو کلاغ دارند زیر کلاهش لانه می سازند. دو قفس در باغ پدرم دو قفس هست. در یکی شیری ست، که بردگان پدرم از صحرای نینوا آورده اند؛ در دیگری گنجشکی ست بی آواز. هر روز سحرگاهان گنجشک به شیر می گوید « بامدادت خوش، ای برادر زندانی.» مطالب مرتبط:نقاب ( داستان )فراعنه ادبیات قرن 20 حکایت سرخ شدن بنفشاین جهان،جهان تغییر است نه تقدیر همه جا به هر زبانی یک روح در سه بدن این ده مترجم استخوان خوک و دستهای جذامی  تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 302]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن