واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: فاتح فتح الفتوحمحوریت معنوی امام خمینی (ره) در دفاع مقدس« در حقیقت فاتح این فتح الفتوح خود او بود؛ او بود که این انسان ها را ساخت ؛ او بود که این فضا را مهیا کرد. او بود که این مسیر را به وجود آورد. او بود که ارزش های اسلامی را بعد از انزوا و خمول دوباره احیا کرد... »
این توصیفِ زیبای رهبر فرزانه ی انقلاب اسلامی درباره ی رهبری امامِ راحل در دورانِ جنگ تحمیلی ، که پس از فتح الفتوح نامیدن تحوّل عمیق ایمانی و معنوی رزمندگان اسلام توسط حضرت امام صورت پذیرفت ، ضرورت بررسیِ این مقوله را بیش از پیش آشکار می کند.در این مقاله به محوریت معنوی امام خمینی در دفاع مقدس می پردازیم . محوریت معنوی(حضرت امام رحمت الله علیه ، الهام بخش عرفانِ حماسی)جنگ همچو کوره هایی بود که نه هر کسی جرأت ورود بدان را داشت ، و نه پس از ورود ، توانایی استقامت در آن. اما بدون شک ورود به این میدان و استقامت در آن ، تأثیر عمیق معنوی بر رزمندگان داشت که به تعبیر حضرت امام ، توانستند ره صد ساله را یک شبه بپیمایند.بدون شک ، محورِ انگیزه ای و الهام بخشِ مردم و رزمندگان برای حضورِ عاشقانه در میدانِ جهاد و شهادت طلبی و شجاعت عارفانه ، در نبرد با دشمنان کافر تا دندان مسلح ، کسی جز حضرت امام رحمت الله علیه نبود. نمونه های ذیل به اثبات این امر، کمک می کند:وصیت نامه ها :من با همه ی التهاب دورنی ام و برنامه های تنظیم شده ی زندگی ام ، با وابستگی به خانواده ام و سرگردانی همسر منتخب یک هفته ای ام که سراسر وجودم در اوست ، همه و همه در یک جمله ، و آن هم « اطاعت از امام » معاوضه می کنم . امروز پس از یک هفته از آغاز زندگی مشترک پوتین ها را می پوشم و لباس رزم بر تن می کنم و سلاح برمیدارم و به میدان نبرد می روم .• شهید سیّد بخش الله سیّد میرزایی : من با همه ی التهاب دورنی ام و برنامه های تنظیم شده ی زندگی ام ، با وابستگی به خانواده ام و سرگردانی همسر منتخب یک هفته ای ام که سراسر وجودم در اوست ، همه و همه در یک جمله ، و آن هم « اطاعت از امام » معاوضه می کنم . امروز پس از یک هفته از آغاز زندگی مشترک پوتین ها را می پوشم و لباس رزم بر تن می کنم و سلاح برمیدارم و به میدان نبرد می روم .• شهید محمّد رضا باقی : وصیت نامه ام را با سلام به رهبر انقلاب و عذرخواهی از او شروع می کنم ، عذرخواهی به خاطر اینکه فقط یک جان داشتم تا در راه هدف امام بدهم . دوست داشتم تا هزاران جان داشتم و تا قیامت می مردم و زنده می شدم ، ولی سرِ مویی از امام کم نمی شد .• شهید رجبعلی کیاشمشکی : وظیفه ی خود می دانم به فرمان امام امت ، خمینیِ بزرگ ، جان ناچیزم را در راه الله ، هستی بخش جهان اهدا کنم .
• شهید عبدالله دَرَک ( پیشوا) : اینجانب عبدالله دَرَک ، از روستای علی آباد ، بر حسب احساس مسئولیتی که جمهوری اسلامی ایران به رهبری عالیقدر امام خمینی رحمت الله علیه و با توجه به فرمایشات گهربار او، خود ( را ) مکلّف دانستم که دست از زندگی و پدر و مادر و برادر و خواهر و همسر شسته و راهی جبهه های حق علیه باطل شوم . ما برای دفاع از میهن اسلامی و اسلام عزیزمان به پا خاسته ایم تا اینکه بتوانیم خاری از سر راه انقلاب برداریم و نه خاری باشیم سر راه انقلاب.• شهید بیژن سیاوشی : هیهات که هجده سال از عمرم گذشت و هنوز اندر خم یک کوچه ام . زیرا از نعمتهایی که پرودگار به من داده است سپاسگزاری نکرده ام و شرمنده ام . بیشتر از همه از نعمت بزرگ خداوند ناسپاسی کردم که امام و رهبر و مرجع تقلید ما روح خدا خمینی بتشکن می باشد ، توفیق نیافتم .• شهید مسعود صابری : ای امام عزیز! اگر من جان ها داشته باشم ، حاضرم به خدا قسم در راهت که همان راه حسین علیه السّلام مولایمان است ، شهید شوم و باز زنده شوم و در راه تو فدا گردم و در آن هنگام است که هر قطره خونم فریاد می زند : الله اکبر، خمینی رهبر.• شهید محمّد تبیانیان : فرزند پاک وشجاع حسین بن علی علیه السلام که برای بندگان خدا در صحرای کربلا آن چنان در مقابل خصم ایستاد ، در طول تاریخ نمونه ای در ایستادن فرزند برومندش امام خمینی در مقابل ابرقدرت شرق و غرب نتوان یافت.• شهید محمّد شباب زاده : خدایا ! ما با تو پیمان بسته ایم تا آخر عمر با امام و همراه امام باشیم و اگر ما را هزاران بار زنده کنند و بمیرانند ، هرگز این پیمان را نمی شکنیم ، زیرا که ایمان آوردیم به کاری که می کنیم.• شهید حسین هوشمند عباسی : درود بر عزیز دلِ ما ، خمینی که از جان و دل دوستش دارم . او ما را از بت پرستی رهانید و به خدا پرستی دعوت کرد.خاطرات :در یکی از دیدارهای خانواده ی شهدا با امام خمینی ، مادری با لهجه ی خرمشهری فریاد می زد : ای امام! سه پسر داشتم و هر سه شهید شدند . دیگر فرزندی ندارم تا در راه اسلام قربانی کنم ؛ خدا مرا فدای تو کند.• پسر بچّه ی شانزده ساله ای را به اورژانس آوردند . هنوز از بدن مطهّرش دود بلند بود. بدنش را مواد منفجره سوزاند ه بود . چهره اش قابل تشخیص نبود. لب های مقدسش آیات را تلاوت می کرد و از خداوند خواهان سلامتی امام بود.• مجروحی را آورده بودند که از هم بریده شده بود. گفت : دردت شدید است ؟ گفت : خوشحالم که به امام درد نمی رسد.• در یکی از دیدارهای خانواده ی شهدا با امام خمینی ، مادری با لهجه ی خرمشهری فریاد می زد : ای امام! سه پسر داشتم و هر سه شهید شدند . دیگر فرزندی ندارم تا در راه اسلام قربانی کنم ؛ خدا مرا فدای تو کند.
• نیروهای روبه روی ما، در شب درگیری ، سودانی ها بودند. در حال درگیری بودیم که یک سرباز سودانی از پشت سر، من و دوستانم را محاصره کرد ، اما سلاحش را به زمین انداخت و همه ی ما را بوسید. او دائماً می گفت : لبیک یا خمینی . بعد از ما سلاح درخواست کرد و ما که به صداقت او پی برده بودیم ، اسلحه ای را در اختیارش گذاشتیم و او تا صبح پا به پای ما جنگید و سرانجام ، تیری به قلبش نشست و شهید شد.• ارتش عراق پس از عملیات موفق والفجر 8 ( فتح فاو) با اتخاذ شیوه ی دفاع متحرّک ، شهر مهران را مجدداً به تصرف خود درآورد و با تبلیغات فراوان، به جای عقب نشینی از آن ، خواهان عقب نشینی رزمندگان اسلام از شهر فاو شد. محسن رضایی در یکی از جلسات فرماندهان نظامی مطرح کرد که : حضرت امام فرموده اند : مهران چه شد؟ چرا مهران آزاد نشد؟ وقتی رزمندگان این جمله ی کوتاه را شنیدند ، از رفتن به مرخصی صرف نظر کرده ، در صدد اجرای فرمان امام برآمدند. شهید حجت الاسلام میثمی در این باره می گوید : با این که فرماندهان ما مشکلات زیادی داشتند و به تازگی از یازده عملیات کمرشکن فارغ شده بودند و آمادگی نبود ، ولی وقتی دیدند رهبر انقلاب اشاره کردند که از مهران چه خبر؛ فهمیدند که امام دوست دارند مهران آزاد بشود... یکی از فرماندهان به من گفت : فلانی ! مهران آزاد شد ، ولی این برای ما مهم نیست ؛ این که امام شاد شده اند ؛ برای ما مهم است. محسن رضایی در یکی از جلسات فرماندهان نظامی مطرح کرد که : حضرت امام فرموده اند : مهران چه شد؟ چرا مهران آزاد نشد؟ وقتی رزمندگان این جمله ی کوتاه را شنیدند ، از رفتن به مرخصی صرف نظر کرده ، در صدد اجرای فرمان امام برآمدند.• پس از عملیات ناموفق کربلای 4 ، وضعیتی بحرانی و شرایطی نامساعد در جبهه و یگان های رزم به وجود آمده بود. طولانی شدن مدت حضور رزمندگان در جبهه و در نتیجه خستگی و ضعف روحیه ی آنان ، وجود موانع و استحکامات فراوان در جبهه ی دشمن برای جلوگیری از نفوذ رزمندگان و... از جمله عواملی بودند که عملیات را در منطقه ی شلمچه با مشکل روبه رو کرده بود . اما هنگامی که رزمندگان می فهمند که امام فرموده است رزمندگان این عملیات را انجام بدهند ، همگی برای انجام عملیات مهیّا شدند. یکی از فرماندهان در اینباره می گوید : به گروهی از مسئوولان و فرماندهان گردان ها که جمع شده بودند ، گفتم که امام خواسته اند عملیات انجام شود و صبح هم در مراسم صبحگاه می خواهم این موضوع را با نیروها در میان بگذارم .
هنگامی که به سوی میدان صبحگاه می آمدم ، دیدم گردان ها یکی یکی می آیند ، اما همه کفن پوش و پا برهنه بودند ؛ صحنه ای که تصور آن انسان را به وجد می آورد! بر روی پلاکارد بزرگی که در جلوی خود گرفته بود ، نوشته شده بود: اماما! ما اهل کوفه نیستیم شما ، را تنها بگذاریم. ما تا آخرین قطره ی خونمان پای فرمان شما ایستاده ایم ، ما برای شهادت باکی نداریم و تا شهادت در رکاب شما آماده هستیم . به آنها گفتم : هر کس می خواهد به مرخصی برود، می تواند برود ، ولی من جزو کسانی ام که می خواهم بمانم . خدا شاهد است یک نفر از این جمع جدا نشد و حتی تا پایان عملیات نیز یک نفر برای مرخصی به ما مراجعه نکرد. من عشق و ارادت بسیجی ها و سایر رزمندگان به حضرت امام را در اینجا به وضوح دیدم.بنابراین محور تمامی انگیزه ، رشادت ها و اوج ها و افتخارات معنوی و حالات روحی رزمندگان و خلوص و شهادت طلبی آنها در مسیر احیای حق و دفاع از اسلام و قرآن و عزت و شرف مسلمین، کسی جز خمینیِ بُت شکن ، آن حکیم فرزانه و امام اندیشه ها و آمالِ مستضعفان نبود.منبع :ماهنامه تخصصی دفاع مقدس - استان کرمان تنظیم برای تبیان :بخش هنر مردان خدا - سیفی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 377]