محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826015555
عدالت مهدوي و فلسفه تاريخ
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عدالت مهدوي و فلسفه تاريخ نويسنده:دكتر عليرضا صدرا[1] چيستي «تاريخ» و فلسفه آن، مسأله¬اي است كه از ديرباز، ذهن بسياري از انديشمندان جهان را به خود مشغول كرده است.اگر تاريخ را هدفمند و داراي قانون و سير معين بدانيم، اين پرسش به ذهن مي¬رسد كه اين حركت، به سمت عدالت است يا سمت و سويي ظالمانه دارد؟ و مهم¬تر از آن، آيا تاريخ، از آن جهت كه تاريخ است، عدالت مهدوي را بر مي¬تابد يا با آن سر ناسازگاري دارد؟نويسنده در اين نوشتار، به بحث درباره نسبت بين تاريخ و عدالت مهدوي مي¬پردازد و پس از نقل ديدگاه¬هاي مختلف، نظر اسلام را در اين باره شرح مي¬دهد.موضوع اصلي مقاله، «عدالت مهدوي در تاريخ»، در فلسفه تاريخ و در تاريخ اجتماعي، سياسي و مدني انسان است. به اعتباري ديگر، موضوع آن تاريخ، فلسفه تاريخ سياسي و حتي فلسفه تاريخ مهدويت و عدالت مهدوي است. مراد از فلسفه تاريخ، نگاه مهدوي به تاريخ و سير جهاني آن تا سر حد هدايت و دولت نهايي و نگاه تاريخي به عدالت و ساختار نهايي آن تا سر حد سياست و نظام سياسي غايي است. مراد از عدالت مهدوي، اعم از، يكي، عدالتنگري و نيز عدالتگرايي مهدويت در دوران غيبت و انتظار است و ديگري، عدالت و عدالتگري و نيز عدالتگذاري مهدوي در آينده نهايي تاريخ، در ظهور و حاكميت دوران مهدي بوده و نيز در فلسفه سياسي مهدوي و مهدويت، به ويژه در نگاهها و نظريات گوناگون فلسفي تاريخي و آيندهگرا، موعودگرا و منجيگرا است.پرسش اصلي، «خاستگاه و جايگاه عدالت مهدوي در فلسفه(هاي) تاريخ سياسي» بوده يعني عبارت از چرايي و چيستيشناسي عدالت، مهدويت، عدالت مهدوي، و نيز تاريخ و تاريخ سياسي و فلسفه تاريخ سياسي و به ويژه نسبت و رابطه اين دو و حتي چگونگي آنها است. به عبارت ديگر، آيا تاريخ رو سوي عدالت، هدايت و كمال و كارامدي نهايي دارد، آنگونه كه در فلسفه سياسي و فلسفه تاريخ سياسي مهدوي و مهدويت موضوعيت داشته و پذيرفته شده است. يا خير؛ يعني برعكس بوده و جهان، رو سوي شر، ظلم و ظلمت و انحطاط و قهقرا دارد؟ يا اينكه آينده تاريخ جهان، معلوم نيست و مبهم است؟ بلكه حتي تاريخ، اصلاً فاقد سير يا سير مشخص بوده و پيوست و هدف و نيز قانونمندي ندارد؟ بر اين اساس، جهان چيزي جز تودهاي از اجزاي ناموزون نيست كه به صورت درهم در تعامل و تأثير و تأثر متقابل دو و چندين جانبه قرار دارند. در اين صورت، تاريخ چيزي جز چينش زماني و چهبسا انتزاعي حوادث، بيش نيست.فرضيه اصلي: «عدالت مهدوي، غايت و نهايت تاريخ و فلسفه تاريخ جهاني و انساني است».كليد واژگان: «عدالت»، «مهدويت»، «عدالت مهدوي»، «فلسفه»، «تاريخ»، «فلسفه تاريخ»، «هستي¬شناسي»، «چيستي¬شناسي»، «چگونه-شناسي».عدالت: به معناي تعادل ميان ساحات مادي و معنوي، تعادل ميان توسعه اقتصادي و تعادلي فرهنگي، تناسب ميان فرد و نقش و آزاديهاي مشروع فردي با جامعه و عدالت اجتماعي و با دولت و اقتدار قانوني آن، و توازن ميان افراد، گروههاي اجتماعي، اجتماعات مدني ملي تا سطح بينالمللي، امتي و جهاني بر اساس استحقاق و استعداد است.[2] عدالت به معناي رفع هرگونه نارسايي تك ساحتي صرفاً مادي و يا ناسازواري تنازع-خيز بوده و به تعبير مولاي متقيان(ع)، اعطاي حق و قرار دادن هر چيزي در موضع درست خويش به شمار ميرود.[3]مهدويت: به معناي اميد و انتظار سازنده و پويا به عدالت آينده جهاني و انساني يا موعوديت متعادل و متعال بوده و مبين دوران زرين نهايي فرارو و نگرش و گرايش بدان است. هر چند نگرشها و گرايشهاي غير و ضد مهدوي، كمابيش وجود دارد، مهدويت¬گرايي به معناي آيندهنگري، موعود و منجي¬گرايي، نهايتگرايي و حتي در مواردي كمال و تكامل¬گرايي، پديدهاي فراگير، ريشهدار و ديرپاي است. خواه مهدويت، هدايت و نهايتنگري و غايت¬گرايي راستين با هدايت¬گرايي و مهدويت ادعايي و نادرست كه خود اعم از مهدويت¬گرايي ناقص و شبه مهدوي يا دروغين و دجالي است.الف) «تاريخ» حوادث و سير گذر آنهاست. تاريخ اگرچه مربوط به پيشينه حوادث، اوضاع و واقعيتهاي كنوني جهان و ديرينه آنها بوده، ولي با برخورد علمي و پديده شناسانه، به ويژه با نگاه فلسفي، هستي¬شناسانه و چيستي¬شناسانه با آن، ميتوان از گذشته به عنوان پيشينه و پشتوانه اوضاع كنوني و شناسايي و عبرت¬آموزي از آن بهره جست. حتي با برخورد پديده-شناسانه با پديدههايي همچون تاريخ، مهدويت، عدالت و عدالت مهدوي، چه بسا بتوانيم تا حدود زيادي در قياس پيشينه و در تداوم سير و راستاي واقعي تاريخي و واقعيات كنوني، به آينده-نگري، تحليل و پيشبيني آيندههاي نزديك و دور و نيز در گسترههاي كوتاه برد و بلند برد، حتي در مورد حد نهايي سياسي و اجتماعي انساني پرداخت. مراد از تاريخ (مهدويت)، حوادث سياسي و اجتماعي انسانها، اجتماعات انساني و جامعه جهاني و نيز سير، تداوم و تكامل كلي و نهايي آن است. مراد از عدالت، عدالت مهدوي، عدالت سياسي و اجتماعي انساني بوده كه در بستر عدالت در نظام طبيعت و در گستره نظام آفرينش و جهان هستي جريان داشته و در نهايت در سراسر جهان انساني در سراسر زندگاني و هستي سياسي انسان و جامعه بشري گسترش يافته و ريشه خواهد دوانيد. عدالتي كه ايجاب و ايجاد آن به اشكال گوناگون، دغدغه و داعيه تمامي نظريهها و نظامهاي سياسي در هماره تاريخ و در گستره جغرافياي سياسي جهاني بوده و همچنان هست. دغدغه و داعيهاي كه مطالبه آن، مطلوب همگان و مطلوبيت آن، مورد مطالبه همگاني بشريت و آحاد، گروه¬ها و جوامع بشري بوده، هست و خواهد بود.ب) پديدهها و پديده¬شناسي سياسي يا علم تاريخ و مهدويت و از جمله عدالت و عدالت مهدوي به معناي اعم، نظام و آميزهاي متشكل از مراتب سه¬گانه هستي و هستي شناسي، چيستي و چيستي¬شناسي و چگونگي و چگونه¬شناسي است. فلسفه سياسي تاريخ يا فلسفه تاريخ سياسي و نيز فلسفه (سياسي تاريخ) مهدويت، در پاسخ به پرسش از چرايي و چيستي آنها، به مراتب دو¬گانه هستي¬شناسي و چيستي¬شناسي اين پديدههاي تاريخ ميپردازد. شناخت فلسفي از جمله در مورد تاريخ، مهدويت و عدالت، بدين ترتيب، بنياد نظري يا نگاه و بينش ما را در زمينه تاريخ، مهدويت و عدالت مهدوي، تبيين، اصلاح و تنظيم ميكند. كما اين¬كه دانش و فن تاريخ، مهدويت و عدالت، با تاريخ¬نگري و مهدويت نگري و به ويژه به تاريخ (و مهدويت) نگاري، آگاهيهاي تاريخي ما تأمين ساخته و يا آگاهيهاي ما را نسبت به چگونگي واقعيت، وقوع و تحقق عيني تاريخ و مهدويت، يعني سازوكار و روش عملي تاريخ و سير و ساختار آن تصحيح، ترسيم و تنظيم ميكند و افزايش ميدهند. با شناخت چرايي، چيستي و چگونگي گذشته و سير آن، و در قياس با آن، به تحليل حاليه و بر اين اساس و در اين راستا به صورت تخميني و احتمال، به پيش¬بيني وضعيت آينده ممكن پرداخته ميشود. فلسفه سياسي، فلسفه تاريخ و فلسفه مهدويت، بنياد نگرش و بينش سياسي، تاريخ سياسي و مهدوي را تعيين و ترسيم مينمايد. چنان كه فن و دانش سياسي، تاريخ سياسي و مهدويت، آگاهيهاي عيني ما را در اين زمينهها تأمين ميكند و در جهت تطبيق علمي و حتي تحقق عملي بينش سياسي ما با واقعيات عيني و جاري، آموزنده و كارساز خواهند بود. عقل آدمي، به صورت فطري، اصل ضروريات اوليه، همچون ضرورت امنيت، نظم، عدالت، امانت و وحدت يا رابطه علي، به ويژه علت فاعلي و علت غايي در عرصه پديدههاي انساني، اجتماعي و سياسي را درك ميكند. همچنان كه اصل ضرورت و هستي يا وجود مبدأ عالم، توحيد، معاد، نبوت، عدالت و امامت را اجمالاً و به صورت كلي درمييابد. لكن براي درك چيستي، حدود و مفاهيم آنها به صورت تفصيلي، نيازمند منبع وحي و منشأ علم الهي معصوم است. چنان¬چه در درك عيني و عملي و تطبيق خارجي آنها چه در طبيعت و چه تعميم آن در زندگي اجتماعي و سياسي خويش، نيازمند عبرت و تجربه¬آموزي از آيات و نشانههاي عيني آن اصول است كه با مطالعه در آفاق و انفس به دست ميآيند. بنابراين اين اندازه از درك و دريافت هستي و هستي¬شناسانه كه بنياد عقلاني و فطري درك و مطالبه مهدويت و عدالت مهدوي بوده و در عين حال، بنياد عقلاني و فطري فلسفه تاريخ سياسي و مهدويت به شمار ميآيد، در نگاه اسلامي، عموم بشري و عموم تاريخي است. تبيين مفاهيم، حدود يا چيستي و تفصيل چيستي-شناسانه اين بنيادها و ادراكات اجمالي، نيازمند وحي، علم و هدايت الهي بوده كه در قالب رسالت و نبوت و در شكل دين و شريعت، به منظور روشن¬گري و هدايت تشريعي بشريت، از طريق پيامبران، رسولان و اولياي الهي و امامان معصوم(ع) در اختيار بشريت قرار گرفتهاند. بدين ترتيب، انسانها به طور يقيني، ولي به صورت اجمالي در زمينه بنيادها و ضرورت مهدويت، به عنوان غايت و علت غايي و نيز ضرورت عدالت و امنيت و مانند اينها، داراي نگرش و در نتيجه گرايش كلي و مشترك هستند. مكاتب مدني به ويژه ديني با تبيين و تفصيل اين بنيادها، خواه به صورت حقيقي و خواه غير و ضدحقيقي، يعني پنداري يا توهمي، سبب پيدايي رويكردهاي دوگانه حقيقي و ناحقيقي و رهيافتهاي سهگانه يقيني، پنداري و توهمي در زمينه آيندهگرايي، مهدويت موعوديت و فلسفه تاريخ و از جمله در زمينه عدالت ميگردند. مكتبهاي الهي، به ويژه مكتب ديني مدني متكامل و نهايي اسلام محمدي(ص) در رهيافت شيعي و امامت، علاوه بر تبيين و تفصيل نوعي مهدويت، و وراي پيشبيني فلسفي تاريخي و تحليل علمي تاريخي به پيشگويي و خبررساني در زمينه مصاديق كلي و حتي برجسته و نيز شاخصهها و اشكال و سياستها مهدوي و همچنين شخصيت مبرز حضرت مهدي(عجا...) و ويژگيها و مشي آن حضرت پرداختهاند. مكاتب تحريفي و انحرافي به ويژه نظريهها و نظامهاي سياسي اومانيستي، كه خود را از نعمت منبع علمي وحي و از بركت هدايت الهي محروم كردهاند، نارچار در حد وسط، يعني تبيين مفاهيم سياسي، اجتماعي و انساني، عموماً از جمله در زمينه مهدويت و نيز پيشگوييهاي راستين در اين راستا، دچار اشكال گوناگون انحراف نظري و عملي سياسي، اعم از نسبيت-گرايي مطلق، شكاكيت و نيهيليسم بدبينانه يا خوش¬باورانه و راست¬روانه يا كژتابانه (و چپ روانه) راديكالي يا محافظه-كارانه گشته و ميگردند. هرچند به ظاهر، گاه درك قريب به درستي در فلسفه تاريخ از جمله در زمينه مهدويت، آينده¬نگري و عدالت نهايي و مهدوي داشته باشند. دركي كه بسيط و غيريقيني بوده و چه بسا در معرض چالش و ترديد قرار داشته و به همان ميزان سست بنياد، لرزان و در معرض فروپاشي است. حال اين¬كه در نگاه و نظريه مدني و راهبردي الهي و به ويژه در مكتب و بينش رساي اسلامي و شيعي، درك علمي و فلسفي تاريخ از مهدويت و عدالت مهدوي، هم حقيقي و بنيادين بوده و هم جوهري يا ماهوي و يقيني است. همچنين شناختي واقعي و عملي به شمار ميرود. به همين سبب، اين¬چنين جرياني، با وجود پيروان خود، رهبران و پيشتازاني مصمم، استوار و پايدار دارد. بدين ترتيب، دو رويكرد و سه رهيافت علمي به معناي مطلق در زمينه سياسي و مهدوي و از جمله در فلسفه تاريخ عمومي و مهدويت شكل گرفته و در جريان است: يكي رويكرد علمي و از جمله فلسفي و فلسفي تاريخي كه ميتوان از آن به رويكرد علمي، فلسفي و فلسفي تاريخي حقيقي و يقيني تعبير كرد. اين رويكرد هم به صورت عقلي و استدلالي، هم به صورت وحياني و استنادي يعني با تفسير و اجتهاد متون ديني و هم به صورت تجربي، استقرايي و مشاهده تاريخي و سياسي ملي تا جهاني، به طور توأمان و به شكل مراتب سه گانه علمي و روشي، به بحث و بررسي در اين خصوص ميپردازد. ديگري رويكرد غير يا ضد علمي و فلسفي كه يكي رهيافت پنداري و ظني بوده و شبه علمي است.اين صدفها نيست در يك مرتبهدر يكي در است و در ديگر شبه (مولوي)ديگري رهيافت توهمي به تعبيري قرآني و اساطيري و افسانه¬سرايي بوده و ضد علمي است.[4]ديو بر شبه سليمان كرد ايستعلم مكرش هست علمناش نيست (مولوي)ج) فلسفه تاريخ، به اعتباري ديگر به بحث و بررسي هدفمندي، قانونمندي و نظاممندي تاريخ پرداخته و همچنين سير و ادوار تاريخي و پيوستگي يا گسستگي و نيز تكاملي يا غيرتكاملي بودن آن را واكاوي مينمايد و هستي و چييستي يا منشأ علمي و نظري، مبدأ عملي و عيني و نيز مبنا، مفهوم و حدود آنها را وارسي ميكند. كما اين¬كه دانش و نيز فن تاريخ بدين اعتبار، در پي كشف قوانين و نظامهاي واقعي حاكم بر تاريخ و چگونگي، يعني سازكار و روش وقوع آنها بوده يا تا حدودي در پي ترسيم و توجيه ادوار تاريخي و نشان دادن پيوستگي يا گسستگي عيني و عملي آن در واقعيت است. بر اساس نوع برخورد علمي با تاريخ و فلسفه آن، سه راهبرد فلسفي تاريخي (سياسي)، به معناي مطلق وجود داشته و در جريان است: اول، فلسفه تاريخ و تاريخي و سياسي كه با برخورد بنيادين، جامع، نظاممند و هدفمند با سير و ساختار هستي و حيات آدمي و سياسي و سير و تاريخ آن، قابليت و ظرفيت آيندهاي متعادل و متعالي را فراروي بشريت و جامعه جهاني انساني به تصوير ميكشد. اين نگاه معتقد و مدعي قانونمندي، نظاممندي و هدفمندي تاريخ و حتي سير گسستناپذير آن است، ولي اين سير لزوماً به صورت تك خطي و مستقيم نبوده، بلكه قطعاً و ضرورتاً بايستي داراي فراز و فرودها و راست¬رويها و كجتابيهاي بسياري در فرا راه خويش بوده و خواهد بود. چرا كه فلسفه حيات، آزمون الهي و ايمان و عملي صالح انسان، خواه به صورت فردي و حتي شخصي يا گروهي، اجتماعي و امتي تا سر حد جهاني، ذاتي بوده و اجتناب ناپذير است. اين¬چنين ضرورتي، زمينهها و امكان حركتي پيوسته، ولي پرپيچ و خم و در نهايت پيروزي را فراروي جامعه جهاني و جهان بشري فرانمود و قرار ميدهد. چشمانداز نهايي جهانگرايي مهدوي، بر اساس مدل همبستگي و حتي پيوستگي جهاني و انساني بشريت، بر اين اساس بوده و در اين راستا است. دوم، تفلسف تاريخ و تاريخي و سياسي، كه با نگاه طبيعت¬انگارانه تك¬ساحتي و صرفاً اقتصادي يا مادي و دنيوي سير و ساختار سكولاريستي، اومانيستي انسان و جامعه انساني و تاريخ آن را جست و جو كرده و بهشت شدادي را پيش روي بشريت به تصوير ميكشد. انگاره تا حد پنداره فرايند جهاني شدن اقتصاد و توسعه جهاني اقتصاد، يا توسعه صرفاً مادي، تك ساحتي و ابزاري، در اين راستا مطرح شده و بر اين اساس توجيه ميگردد. سوم، سوفيسم و سفسطه تاريخ و تاريخي و سياسي، كه با نگاه داروينيستي، هژمونيك و تنازعي، نظام سلطه جهاني و جهاني-سازي سيطره¬جويانه و استبدادي را، فراروي بشريت برمينماياند و برميتاباند. استراتژي جهاني¬سازي آمريكايي نومحافظه¬كاري و يكه¬تازيهاي اشغالگرانه ميليتاريستي كنوني، ريشه در اين توهم افسانهگون و آلود و تعصبات و تصلب ايدئولوژيهاي نئوصهيونيستي و صهيونيسم مسيحي دارد. [5]بدين ترتيب، دو گونه برخورد متعارض نظري و به تبع آن، سياسي در تاريخ و با تاريخ صورت گرفته و ميگيرد. اين دو برخورد همچنين نسبت به فرايند سياست و هدايت و به خصوص مهدويت و از جمله عدالت مهدوي در جريان است. اين برخوردها بسان دو رويكرد حتي با آيندهنگري و نيز موعودگرايي رايج بوده و هست: يكي ـ رويكرد متعالي يا رويكرد هم متعادل و هم متعالي. اين رويكرد علمي و عملي حقيقي و يقيني بوده و رهيافت فلسفي نظري و عملي سياسي، فلسفه تاريخي و فلسفه مهدويت را در برميگيرد. ديگري رويكرد نامتعالي يا رويكرد هم نامتعادل و هم نامتعالي و به اصطلاح طبيعي. اين رويكرد غيرعلمي و غيريقيني به شمار ميرود. از جمله، در زمينههاي فلسفي تاريخي سياسي مهدويت. رويكرد نامتعالي، خود شامل رهيافت غيرعلمي تا رهيافت ضد عملي است؛ يعني شامل رهيافت پنداري و ظني و از جمله تفلسفي سياسي، تاريخي و مهدويت تا رهيافت توهمي و اساطيري يا افسانهگون و افسون¬گرا و از جمله سوفيسم و سفسطه سياسي، تاريخي و مهدويت است. اين دو رهيافت پنداري و توهمي سياسي، تاريخي و حتي مهدوي و آيندهنگر و عدالت آن نيز با هم كاملاً متعارض خواهد بود. بنابراين در اين زمينهها، همواره با دو رويكرد متابين و متناقض و سه رهيافت متضاد، متعارض و حتي متنازع رو به رو هستيم.همان¬گونه كه اشاره شد، رويكرد نامتعالي علم و فلسفه سياسي، تاريخ، عدالت و مهدويت يا آينده، منجي و موعودنگري و گرايي، شامل نگرشها و گرايشات الهي تحريفي و يا بشري انحرافي است. مكاتب بشري به ويژه مدرنيستي اعم از رهيافتهاي غير يا ضد مهدوي و نيز رهيافتهاي مهدوي به معناي آيندهنگر، منجيگرا و حتي موعودگراي پنداري يا توهمي و در واقع شبه مهدوي و مهدويت دروغين، دجالي و ادعايي است. تمامي اين رهيافتها، زيرمجموعه و خرده جريانات رويكرد نامتعالي سياسي، فلسفه تاريخ و عدالت يا حتي مهدويت و آيندهنگري است. رهيافتهاي بشري و به ويژه مدرنيستي، رهيافت طبيعي يا طبيعت-انگارانه فلسفه تاريخ و عدالت نهايي و مهدوي به شمار ميرود. عدالت و عدالت مهدوي و نيز فلسفه تاريخ و مهدويت، بر اساس تمامي رهيافتهاي رويكرد نامتعالي مزبور، با دو دسته راهبرد پنداري و توهمي خواه خوش¬باورانه (اُپتي ميسم Optimism) يا بدبينانه (پسي ميسم Pasimism) به بررسي عدالت و مهدويت و عدالت مهدوي و از جمله در زمينه مهدويت و عدالت¬نگري و مهدويت و عدالت¬گرايي از يك سو و تاريخ و فلسفه تاريخ سياسي از ديگر سو و رابطه يا نسبت ميان اين دو پرداختهاند:1. راهبرد پنداري خوش¬بينانه، توسعه و عدالت تك¬ساحتي مادي، ابزاري، دنيوي و احياناً لوازم آن همچون امنيت، صلح و آزادي طبيعي و بشري را حد نهايي تاريخ و عدالت تلقي مينمايد. در اين رهيافت، خوشبختي به معناي خوش¬حالي و خوش¬زيستي، حد نهايي زندگي و تاريخ به شمار ميآيد. [6]كمونيسم نهايي بيطبقه و جهاني در نظر و نگاه ماركسيسم، از اين جمله است. همين¬طور فرآيند جهاني شدن اقتصادي جاري به شكل هماهنگي و همكاري و تقسيم كار اقتصادي جهاني مطلوب آن را ميتوان در اين بخش بررسي كرد.2. راهبرد توهمي و سوفيستي خوش¬بينانه، تسلط و به اصطلاح عدالت طبيعي، داروينسيتي و تنازعي استكباري و استبدادي زورمدارانه و احياناً لوازم آن از قبيل قدرت يا زور و سلطه و سازمان و نيز ابزار مربوطه را حد نهايي تاريخ و عدالت تلقي ميكنند. نظريه پايان تاريخ ليبرال دموكراسي فوكويامايي و جنگ تمدنهاي هانتينگتوني و نيز سياست جهاني قدرت مورگنتايي، در اين بخش جاي ميگيرد. همين¬طور فرابرد جهاني-سازي آمريكايي و در واقع اقتصادي¬سازي جهان به شكل وابستگي جهاني، ادغام و يك¬گونگي و غربي¬سازي جهاني به گونه استبداد و نظام سلسله مراتبي جهاني مطلوب آن ميتواند در اين زمينه و در اين راستا به شمار آيد. يك جانبه¬گراييهاي يك¬تازانه و ميليتاريسم يا نظامي¬گريهاي اشغالگرانه نومحافظه¬كاري آمريكايي در سطح جهاني به ويژه در منطقه خاورميانه، جهان اسلام و خليج فارس، در حال حاضر را نمود اين چنين رهيافت، بنيادي ميتوان تلقي نمود. [7]3. راهبرد پنداري بدبينانه، نسبت به آينده و نيز تاريخ و فلسفه تاريخ پسامدرنيستي از جمله در نگاه و نظريه ميشل فوكويي و گسست تاريخي وي را بايستي در اين زمره قلمداد نمود.4. راهبرد توهمي بدبينانه، تاريخ و آينده آن را قهقرايي و رو به تيرگي و نيهيليسم يا پوچي، گيجي و اغتشاش معرفتي، معنوي و سياسي ميانگارد. خواه قائل به سير و پيوست تاريخي باشند يا گسست، بيهدفي، بينظمي يا آنارشي و هرج و مرج تاريخي، سياسي و نهايي را در نظر بگيرند. نيچه و اشپنگلر، برترين نمونه و نماد اين رهيافت به شمار مي آيند.همان¬گونه كه اشاره شد، رويكرد نامتعالي فلسفي تاريخ، عدالت و مهدويت و رهيافتهاي دوگانه¬پنداري و توهمي آن و نيز راهبردهاي چهارگانه خوش¬باورانه تا بدبينانه آنها، ريشه در نگرش و گرايش تحريفي و انحرافي به ويژه ماترياليستي، ناتوراليستي و اومانيستي مدرنيستي يا مادي، طبيعي و به خود واگذاشتگي انسان در هر دو شاخه ليبراليستي و سوسياليستي فلسفه و عمل مدرن در غرب دارد. نگرش و گرايشي كه از سكولاريسم و لائيسيته يا جدايي دين، معنويت و اخلاق از سياست، دولت و قدرت در تاريخ و به ويژه در حال و آينده تغذيه نموده و در تمامي نظريهها و نظامات سياسي مغرب زمين بازتاب دارد.رويكرد متعادل و متعالي عدالت مهدوي و فلسفه تاريخ، نگرش و گرايشي ميانه¬روانه يا اعتدالي و تعالي¬بخش است. اين رويكرد بر اين اساس، رهيافت بدبينانه و رهيافت خوش¬باورانه رويكرد نامتعالي و طبيعت¬انگار فلسفي تاريخ، عدالت و آينده يا مهدويت را برنميتابد. رويكرد متعالي، رهيافتي حقيقي يا واقعي حقيقي نسبت به تاريخ و سير، فلسفه و آينده آن و نيز نسبت به عدالت، سياست، مهدويت و حد نهايي بشريت است. بدين ترتيب، رهيافتي خوش¬بينانه به معناي اميدوارانه به تاريخ و آينده بشريت به شمار ميرود كه معتقد و مدعي عدالت جهاني در شكل جهاني¬سازي حقيقي و يقيني بوده و مروج جهاني¬سازي به شكل همبستگي تا حد پيوستگي جهاني است. عدالت در اين رهيافت، دستيابي جامعه جهاني و انساني، به كمال لايق و شايسته خود و نيز به كارآمدي لايق و شايسته خويش است. آن¬گونه كمال و كارآمدي كه با كشف، باروري و بهرهبرداري بهينه و حداكثر از تمامي استعدادهاي مادي و معنوي دروني و بروني انساني و جامعه بشري صورت ميپذيرد. چنان¬چه بهرهوري و اثربخشي در جهت توسعه هر چه بيشتر اقتصادي، عمراني و ابزاري، توأمان با تعادل سياسي به ويژه ميان توسعه اقتصادي و در جهت تعالي فرهنگي و اخلاق جهاني انسانها و جهان انساني صورت ميپذيرد. بدين¬ترتيب اساس و اركان عدالت اجتماعي مهدوي را، عدالت اقتصادي، عدالت سياسي و عدالت فرهنگي ميان آحاد افراد، گروههاي اجتماعي و جامعه و نيز دولت تشكيل داده و شاكله آن توسعه متعادل و متعالي يا تعالي توسعه است. برخي از صاحب نظران فلسفه تاريخ سياسي با نگاه آيندهنگري و مهدويت-گرايي، همچون «كارل ياسپرس»، «ويل دورانت»، «تاين بي» و «سورو كين»، نسبت به جريان مدرنيسم غربي و اولويت سيطره ساحت مادي آن و بيعدالتي، تبعيضها و بحرانهاي ناشي از آن، بدبين بودند و دست كم با سوء ظن به آن مينگرند؛ ولي در عين حال و متقابلاً نسبت به آينده بشريت، حالتي انسانيتر، لطيفتر، فرهنگي و اخلاقي و عادلانهتر و در عين حال جهاني را پيش¬بيني مينمايند. اينان را ميتوان به يك اعتبار كمابيش در زمره عدالتگران متعادل و متعالي در فلسفه تاريخ به شمار آورد. رويكرد متعالي عدالت مهدوي و فلسفه تاريخ با سه رهيافت اصلي قرآني، روايي و نظري، به بررسي عدالت، مهدويت و عدالت مهدوي از يك سو و به وارسي تاريخ يا تاريخ انساني، اجتماعي و سياسي يا مدني و در نهايت به كالبدشكافي سير و ساختار فلسفي تاريخ يا فلسفه تاريخ سياسي از ديگر سوي ميپردازد. اين رهيافتهاي سه گانه، در همين حال به رابطه يا نسبت ميان اين دو نظر داشتهاند.اول ـ در رهيافت راهبردي قرآن، بسان كتاب مكتب راهبردي اسلام، از همان اوان، يعني در سوره حمد، به عنوان فاتحه الكتاب يا مدخل و پيش درآمد كتاب، ام الكتاب، مرجع و گزيده قرآن، اساس الكتاب، بنيان و چهارچوبه موضوعي نظريه قرآني و سبع المثاني، نقاط عطف و سير تحول نظريه و نظام رهبردي مكتب و كتاب الهي و اسلام، همان دو جريان و دو رويكرد نظري و عملي هادين و ناهادين اعم از دو رهبرد متعارض ضالين يا گمراهان و مغضوبين يا بدراهان و ستم¬گران را در ساختار راهبردي تاريخي و جهاني ترسيم و معرفي مينمايد. قرآن از هادين، كه صراط و راه مستقيم و سياست هدايت را به عنوان نعمت، درك و دريافته و راهروي ميكنند به مقتصدان و ميانه¬روان متعادل و تعالي¬گرا تعبير ميكند و از ناهادين، كه صراط غيرمستقيم يا گمراهي تا ضد مستقيم و بدراهي و بيراهي را پيشه خود ساختهاند، با عنوان و به عنوان يك سويه¬نگري افراط¬گران و يا متقابلا تفريط¬گران ياد ميكند. دو رويكرد با سه رهيافت يا سه جريان معارض كه سرتاسر تاريخ پيشامهدي از پگاه تاريخ به ويژه در سير تاريخ بدو مدنيت پيشاتاريخ تا خاتمه غيبت و ظهور منجي موعود فراتاريخ، جريان داشته و پيشروان و پيروان آنها، بر اين اساس در اين راستا، پيوسته در تنازع با هم به سر ميبرند. رويكرد و رهيافت نخست، اساس هدايت و مهدويت نگران يقيني و عدالت¬گرايان حقيقي و راستين و حكمت¬بنياد و تعالي¬گرا را تشكيل ميدهد. رويكرد دوم و رهيافتهاي دوگانه آن زيرساخت و ماهيت يا چيستي و مباني هم نگرشها و گرايشهاي تاريخي و سياسي غير يا ضدمهدي و هم نگرشها و گرايشات مهدوي دروغين يا شبه مهدوي يا مهدوي نماييهاي ادعايي را تشكيل داده و تبيين ميسازند.مولوي، به همين مناسبت در حكمت خلافت آدمي و در تفسير ]اذ قال ربك اني جاعلٌ في الارض خليفةً[ ميسرايد: پس خليفه ساخت صاحب سينهايتا بود شاهينش را آيينهايپس صفاي بيحدودش داد اووانگه از ظلمت ضدش بنهاد اودو علم بر ساخت اسپيد و سياهآن يكي آدم دگر ابليس راهدر ميان آن دو لشكر گاه رفتچالش و پيكار آن چه رفت رفتهمچنان دور دوم هابيل شدضد نور او قابيل شدهمچنان اين دو علم از عدل و جورتا به نمرود آمد اندر دور دورضد ابراهيم گشت و خصم او و آن دو لشكر كين گزار و جنگ جو...دور دور و قرن قرن اين دو رفيقتا به فرعون و به موساي شفيق...همچنان تا دور و طور مصطفي با ابوجهل آن سپهدار جفا...كه بمرديم اغلب اي مهتر امانباقياش از دفتر تعبير خوانتو نظر داري و ليك امعانش نيست چشمهاي افسرده است و كرده استزين همي ويد نگارنده فكر كه بكن اي بنده امعان نظرتن بمردت سوي اسرافيل ران دل فسردت سوي خورشيد رواندر خيال از بس كه گشتي مكتسينك به سوفسطايي بد ظن رسياو خود از لب خرد معزول بود شدز حس معزول و محروم از وجودهين سخن تا نوبت لب خوايي است گر بگويي خلق را رسوايي استچيست امعان چشمه را كردن روان چون ز تن جان رست گويندش روانآن حكيمي را جان از بند تنباز رست و شد روان اندر چمندو لقب را او بر اين هر دو نهادبهر فرق اي آفرين بر جانش باددر بيان آن كه بر فرمان رود گر گلي را خار خواهد آن شود.[8]دوم ـ قرآن مبدأ يا خاستگاه و سير راهبردي اين جريانات معارض را از بدو خلقت و پيش از خلافت دانسته و ريشه آن را در طبيعت تا سر حد فطرت آدم آدميان ميداند. جريانات متعارضي كه در جوامع، نظريات و نظامات سياسي بازتاب، نهادينه و متبلور گشته به گونه نگرشها و گرايشات علمي، فلسفي و عملي سياسي و از جمله تاريخي نمودار گرديده و ميگردند. كما اين¬كه خداوند، در سوره بقره كه آغاز تفضيل و تفسير سوره حمد و آيات اجمالي آن به شمار ميرود، به برترين شكل و جامعترين وجه، ساختار و سير راهبردي هدايت و مهدويت و عدالت مهدوي از يك سو و تاريخ و فلسفه تاريخ مهدويت و پيشامهدوي و نيز دوران مهدوي را از ديگر سو، تبيين، ترسيم و نمودار ساخته است. اين سوره، طي آيات اوليه، نخست به شاخصههاي گروههاي سه¬گانه هادين، هدايت¬گرايان و مهدي¬گرايان حقيقي و يقيني و نيز جرايانات پنداري و توهمي غير و ضد آنها ميپردازد و آن¬گاه شرايط و شيوههاي اين دو رويكرد و سه رهيافت را طرح ميسازد. در همين راستا بر اين اساس، آنجايي كه خداوند اعلام ميفرمايد: ]اذ قال ربك للملائكة، اني جاعل في الارض خليفه! قالوا اتجعل فيها من، يفسد فيها و يفسك الدماء؟ و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك قال: اني اعلم ما لاتعلمون[ (بقره / 30) بياد آر آن¬گاه كه پروردگار تو به فرشتگان فرمود: «من در زمين خليفه و جانشيني برگمارم»! گفتند: «ميخواهي كسي را قائم مقام خويش قرار دهي كه در زمين فساد كنند و خونريزي نمايند؟» خداوند فرمود: «من ميدانم چيزي را كه شما نميدانيد»بدين ترتيب:1. خداوند خلافت و جانشيني در زمين را رسما اعلام كرد. بر اين اساس، پيامبران و اولياي الهي و امامان معصوم(ع)، خليفه خاص و در اين راستا، مهدي موعود، امام و خليفه خاتم يا نهايي الهي و خاتم خلافت بوده و ساير انسانها، هر كدام به تناسب شأن و كار ويژه خويش، خليفه عام الهي به شمار ميآيند.2. فرشتگان با ادبيات ويژه الهي و قرآني، فساد و خون¬ريزي كه كارويژه دو گروه ضالين و مغضوبين پيش¬گفته هستند را به عنوان بيعدالتي و تجاوزگري، يعني به ترتيب بسان راهبردهاي غير و ضد عدالت، به وسيله آدميان در زمين و در ميان خويش، مورد توجه قرار داده و مطرح مينمايند.3. فرشتگان در عين حال، تسبيح به حمد و تقديس الهي يا پاسداشت اسماء و ارزشهاي خدايي و نيز بازداشت از غير يا ضد آنها را به مثابه اساس و اركان نظام عدالت، غايت هستي و آفرينش تلقي نموده و مورد تأكيد قرار ميدهند. اهم مواردي كه چه¬بسا به ترتيب رو در روي ضلالت و فساد از سويي و مغضوبيت و خون-ريزي در زمين از ديگر سو باشند. اين اسماء و ارزشها يا فضايل و در رأس همه عدالت كه به تعبير خواجه نصيرالدين طوسي، «كمال و تمام فضايل به آن بود»[9] بدين¬سان مطلوب ذاتي و مورد مطالبه همگاني تمامي اركان و اجزاي هستي از جمله آدم و آدميان است. سير تاريخ و فلسفه آن، تحقق و توجيه يا تبيين اين جهت گيريها، گرايشها و نگرشها به شمار ميرود.4. خداوند در اين¬جا، با اعلام اين¬كه من چيزي را ميدانم، ميبينم و ميخواهم و سرانجام خواهم آورد كه شما نميدانيد و خواهيد ديد، چه¬بسا حد نهايي آفرينش آدم، آدمي و آدميان را كه همان نظريه و نظام متعادل و متعال جهاني مهدوي، موعود و آينده سياسي باشد مورد اشاره و تأكيد قرار ميدهد. ضمن اينكه خداوند، بيعدالتي اعم از فساد و ضايع گذاشتن ساحت معنوي به وسيله ضالين يا گمراهان و فسق و خون¬ريزي مغضوبين يا بدراهان را در دوران پيشامهدي نفي نمينمايد؛ بلكه آنها را به عنوان يك سستي، تعلل و كاستي از حدود الهي و ديگري تعدي، تجاوز و ستم يا جور، مورد سرزنش و انذار قرار ميدهد. بدين شكل، اركان دو گانه بيعدالتي را بسان ناهنجاريهاي نامطلوب و اركان دو گانه عدالت را به مثابه هنجارهاي مطلوب فطري و تاريخي به نمايش ميگذارد.5. آنگاه خداوند ]و علم آدم الاسماء كلها[. (بقره، 31) كليه اسما و يا كليت آنها را به آدمي آموخت. به تعبيري، هارد ديسك ابر رايانه آدمي را با اسماي حسناي الهي و مبادي و شاخصههاي كمال، جمال و جلال يا زيبايي¬شناسي و زيبايي¬گرايي، شكل داده و قسمت بندي نمود و او را مجهز به مبادي و ضروريات شناخت و معرفت، معروفات اعم از معقولات و معنويات عقلي و بنياد نگرشها و گرايشهاي فطري و ضروري نمود. غايت¬نگري و غايت¬گرايي از جمله غايت آدمي يعني نظام مهدوي و ضرورت و زيبايي توحيد، امنيت، عدالت، آزادي و حريت و امانت و حتي دولت و حكومت در زندگي بشر و معروفيت و مطلوبيت آنها و در نتيجه نگرش و گرايش بدان(ها)، به عنوان وديعهاي قرارداده شده در فطرت آدمي و نهادينگي و هنجارسازي آنها، چه بسا در اين زمره باشند. اهم مواردي كه مطلوب فطري و ذاتي بشر بوده و در نتيجه مورد درخواست و مطالبه عمومي بشري و عموم تاريخي تمامي نظريهها و نظامهاي سياسي بوده و دغدغه و داعيههاي همگاني ميباشند. عدالت نهايي و مهدوي، مستلزم و حتي عين تأمين اين ضروريات بوده و تحقق اين ضروريات، لازمه عدالت مهدوي و عين آن به شمار ميرود. آدمي با وجود اين علم و آگاهي بنيادين كه سبب كرامت و مسبب سجده و بلكه مسجود فرشتگان گرديد، به علت سستي اراده دچار وسوسه و لغزش شيطاني شده و به ظلم به خود و خروج از عدالت دچار شد و از سكونت و آرامش همراه با آسايش و آزادي ]كلا منها رغدا حيث شئتما[ (بقره/ 35) بازماند. در نتيجه، آدم از بهشت نخستين اخراج شد و دچار هبوط گرديد. هبوطي كه در تفسير بدبينانه (پسي ميستي) مسيحي و آگوستيني،[10] سقوط در زمين بوده و ناشي از جرم و گناه ذاتي آدمي و تبعيد و بازداشت به منظور انتقام از او به شمار ميآيد. حال اين كه هبوط در تفسير واقع-بينانه اسلامي و قرآني، فرود در زمين بوده و ناشي از همان لغزش عارضي در اثر نااستواري اراده آدمي بوده. اعزام براي آموزش و پرورش به محل آزمايش، به منظور تقويت اراده و بازسازي ايمان و عمل صالح انسانهاست تا بدان¬وسيله توان بازگشت و دستيابي به حد نهايي خويش را در زمان و در زمين و آن گاه در حيات جاودانه بازيابند. مهدويت، سير اين راهبرد و نظام سياسي و عادلانه، ساختاري راهبردي و نهايي آن در زمين و در زمان به شمار ميرود. هرچند در اين سير، به تصريح الهي، ]بعضكم لبعض عدو[ (بقره، 36). دوران پيشامهدي و زندگاني و رابط سياسي بشري، همواره همراه با تعدي و عداوت، هرچند عارضي است. در عين حال، به مصداق ]لكم في الارض مستقر و متاع الي حين[ (بقره/ 36) در دوره استقرار در زمين و تا زمان معين، خواه طي دوره عمر آدمي و يا تا دوره نهايي مهدوي، انسانها و جوامع انساني، از مهدويت و مراتب لازم برخوردار خواهند بود.6. خداوند به عنوان يك نقطه عطف با بيان اين كه؛ ]قلنا اهبطوا منها جميعاً فاما ياتينكم مني هدي فمن تبع هداي فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون[ (بقره/ 38) كه مي¬فرمايند: «گفتيم فرود آييد از بهشت همه شماها و «آدم، حوا و شيطان» تا آن¬كه از جانب من به سوي شما آيد. پس هر كس پيروي كند راهنمايي مرا، هرگز (در دنيا و آخرت) بيمناك و اندوهناك نخواهد گشت». در اينجا برآمد ضلالت و مغضوبيت و در نتيجه فساد و خون¬ريزي يا فسق را كه ظلم به معناي اعم ناميده و غير يا ضدعدالت، هدايت، مهدويت و استقامت ميخواند، يكي خوف يا ناامني، جنگ، تهديد و ارعاب و ناپايداري و بيثباتي و عدم صلح و آرامش و اضطراب دانسته و ديگري حزن، استرس، افسردگي، روان¬پريشي و دل¬مشغولي و اضطرار ميداند. وضعيتي كه آنها را يكي منجر به ضيق (صدر و ارض) و تنگنايي (توبه، 118؛ نحل، 70 و 127؛ انعام، 125؛ هود، 12 و نيز توبه، 33 و 118) و ديگري منتهي به ضنك ]و من اعرض عن ذكري فان له معيشته ضنكا[ (طه، 124) يا تشتت و تعارض در زندگي و همزيستي سياسي و اجتماعي جهاني معرفي مينمايد. اهم مواردي كه بسان اركان ظلم و بيعدالتي به معناي اعم و فراگير و به تعبير دقيقتر، غير يا ضد عدالت، يعني ظلم و جور (دوران) پيشامهدوي تا ايام ظهور يعني تا مرحله تحقق عدالت نهايي مهدوي قلمداد ميسازد. بدين ترتيب مبادي و اركان عدالت مهدوي عبارتند از: عقل و حكمت، هدايت و استقامت، تسبيح حمد و تقديس الهي، تبعيت از هاديان الهي و مكتب و نظريه و نظام راهبردي الهي و در نتيجه، عدم خوف يا امن و عدم حزن و يا نشاط، بهجت و سرور است.سوم ـ روايت قراني، در همين راستا، دو جريان نخست يهودي ـ مسيحي و آنگاه اسلامي و امتهاي مربوط را در راستاي دين متكامل الهي اسلام به عنوان چگونگي و مصاديق عيني اجتماعات مدني دوگانه رويكردهاي يا نگرشها و گرايشات متعارض راستين و ناراستين و رهيافتهاي سه گانه هادين، ضالين و ستم¬گران، به صحنه عيني و عملي تاريخي و جهاني آورده و رودررويي آنها را به عنوان دو رهيافت، يكي، ميانه¬روانه، متعادل و انقلابي و ديگري، رهيافت متعارض افراطي ـ تفريطي يا راديكالي ـ محافظه كارانه، همچون صهيونيسم جهاني و نومحافظه كاران صهيونيسم مسيحي معاصر، نشان داده و به نمايش ميگذارد. يكي جريان جور ـ ظلم¬گرا يا عدالت¬گراي طبيعي (تنازعي و سلطه گرايانه) ـ تك ساحتي و مادي بوده و ديگري، جريان عدالت¬گراي حقيق و يقيني است. جريان نخست واهمه عدالت ـ پنداره عدالت يا توهم ـ ظن عدالت¬گرايي و ضد عدالت ـ شبه عدالت به شمار رفته، شبه ـ ضد مهدويت¬گرايي و تفلسف ـ سفسطه تاريخي و سياسي است. و ديگري عدالت و مهدويت¬نگري و گرايي راستين و فلسفه سياسي و فلسفه تاريخ درستين است.[11] پر شدن جهان از قسط و عدالت، به وسيله مهدي و زمان او، همچنان كه دنياي پيشامهدي پر از ظلم و جور است، از جمله روايات مهدوي است كه پراكنش زيادي در ميان منابع روايي الهي، اسلامي و به خصوص شيعي دارد.[12] سنت يا روايت معصوم(ع)، كه عمدتاً عهدهدار تفسير، تفصيل و تطبيق يا نشان دادن ساز كار و روش تحقق عيني و شكل عملي مفاهيم، احكام و نظريههاي قرآني از جمله عدالت مهدوي و (فلسفه) تاريخ و نهايت آن است، بدترين ناهنجاريهاي دوران غيبت و انتظار و اركان دوگانه آنها را ظلم و جور ميداند. ظلم به معناي نارسايي تك ساحتي مادي و تعلل نسبت به حق و حد و عاطل گذاشتن ساحت معنوي و متعال و در نتيجه ضايع نمودن و به فساد كشانيدن جامعه حتي در ساحت مادي است. اين همان ظلم به معناي اعم و فراگير است. جور، علاوه بر اين، تسلط ساحت مادي و سيطره بلامنازع آن بر ساحت معنوي و ابزاري¬سازي آن در جهت تبعيض و تنازع و در نتيجه سلطه¬گري افراد، گروهها و اجتماعات بشري به شمار ميآيد. بر اين اساس، راهبرد تك ساحتي، ظلم و بيعدالتي به شمار رفته، كما اينكه راهبرد تنازعي و هژمونيك داروينيستي، جور و ضد عدالت محسوب ميگردد. اهم مواردي كه اركان و مبدأ دوگانه هرگونه بيعدالتي در جامعه و جهان است. اين در حالي است كه فطرت انساني و انسان فطري، فطرتاً از اين ظلم و جور گريزان و تمامي نظريات و نظامات سياسي، ولو به صورت ظاهري و جزئي، دغدغه و داعيه عدالت به معناي قسط و عدل يا رسايي و سازواري مادي و معنوي، توازن بخشهاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي و توسعه و تعادل ميان آنها و تناسب افراد، گروهها و جوامع انساني، چه بسا در گستره جهاني را داشته و دارند. دو تعريف رسا از عدالت، در تعبير امام عدالت، علي(ع) ارائه شده است؛ يكي مبين رسايي بوده و ديگري مبين سازواري است و هر دو در حقيقت، اركان دوگانه عدالت به معناي اعم را تشكيل ميدهند. يكي، «اعطاي كل ذي¬حق حقه»،[13] دادن و رساندن هر ذيحقي به حق خويش، از جمله اداي حق ساحات مادي و معنوي انسانها و جوامع انساني. ديگري، «يضع كل شي في موضعه»،[14] قرار دادن هر چيزي در جايگاه خويش، از جمله قرار دادن ساحات مادي و ساحات معنوي در جايگاه متناسب خود، به¬دور از تجاوز هر يك از بخشهاي اقتصادي، فرهنگي و سياسي به حدود يكديگر و سرانجام تنظيم و تأمين توسعه اقتصادي، توأمان با تعادل سياسي براي تعالي فرهنگي، معنوي و اخلاقي است. تعادل سياسي نيز اعم از تأمين، تنظيم و تناسب، آزاديهاي مشروع فردي افراد و گروههاي اجتماعي، توأمان با عدالت اجتماعي، شامل عدالت اقتصادي، عدالت سياسي و عدالت فرهنگي و سرانجام به وسيله نقش و اقتدار سياسي مشروع و قانوني دولت و امامت و كارگزاري آن است. تنها در اين چنين شرايطي، امكان برقراري عدالت به معناي تكافي و تساوي و بر اساس تناسب و توازن همه جانبه ميان عرصهها و گسترههاي فردي، جمعي و اجتماعي تا سر حد جهاني، عملي بوده و نمودار خواهد شد. تعبير قرآني و روايي، جهل اعم از ناداني و ناآگاهي، ناشي از ]ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوه[ (بقره/ 7) منشأ هدايت-ناگرايي و سبب ضلالت يا گمراهي و نيز مسبب بدراهي در نگرش و گرايش مدني، ديني و مهدويت و عدالت¬گراي نهايي بوده و يكي را به عنوان ظلم و فساد و ديگري را به عنوان جور و فسق معرفي ميسازند. اهم اركان دو گانه ناهنجاريها، با تمامي آثار و آسيبهاي زيانبار پيش¬گفته كه در پي داشته و دارند. كما اين كه عقلانيت وحيانيت و عبرتهاي تاريخي و جهاني يا تجارب عملي، علمي و عرفي را، منشأ علمي و نظري هدايت و مهدويت¬گرايي راستين قلمداد ميسازند.انديشوران، به ويژه فلاسفه سياسي اسلامي، انسان را داراي استعدادها و امكانات و متقابلاً نيازها و كششهايي ميدانند كه به منظور بروز، باروري و بهرهوري آنها، همواره در كوشش است. همچون بذري، كه بايسته و شايسته است به گياه و درختي تناور تبديل شده و ميوه و ثمره دهد. بذرهايي كه با پيدايش شرايط مناسب رشد ميكنند. چنان¬كه خواجه نصير در ابتداي سياست مدن كتاب اخلاق ناصري تحت عنوان احتياج خلق به تمدن ميگويد: «هر موجودي را كمالي است، و كمال بعضي موجود است در فطرت... از وجود متأخر» است.[15] همچنين «هر چه كمال او از وجود متأخر بود، هر آينه او را حركتي بود از نقصان به كمال»،[16] به تأكيد وي «و آن حركت بيياري اسبابي كه بعضي مكملات باشند و بعضي معدات (ابزار و زمينه ساز)، نتواند بود»[17]. دولت مهدوي، عامل كمال و عدالت مهدوي، صورت، نظام و نهايت سير، تاريخ و فلسفه تاريخ بشري و مهدوي است. بدين ترتيب، عدالت و شرايط عادلانه، زمينه¬ساز ظهور و اثربخشي اين استعدادها بوده و در عين حال، غايت آن به شمار ميرود. عدالت جهاني و جهان عادلانه، برترين غايت و شرايطي است كه تمامي امكانات انساني، به ويژه با توجه به اجتماعي بودن آن، از قوه به فعليت درآمده و فعاليت مييابند. آن هم در تمامي عرصههاي ذهني، روحي و رواني و جسماني، در تمامي بخشهاي اقتصادي، فرهنگي و سياسي يا در ساحات مادي يا ابزاري و نيز معنوي يا نرمافزاري و همچنين در تمامي گسترههاي فردي، جمعي يا گروهي و اجتماعي تا سطح جهاني است. بدين ترتيب عدالت، هم به معناي رسايي و فراگيري تمامي اين عرصهها، ساحات، بخشها و گسترهها و سازواري، تناسب و توازن يا تعادل، اعم از تكافي و تساوي ميان اينها به عنوان زمينهساز و عامل توسعه و تعالي مطلوب است. همچنين عدالت به معناي رسيدن اين موارد به حد نهايي خويش، مطلوبيت دارد. در نتيجه، انسانها و جوامع انساني همواره خواستار ودر پي دستيابي به اين حد مطلوب هستند و پيوسته بر اين اساس و در اين راستا تدبير و تلاش مينمايند. حكيم ابونصر فارابي، بنيان گذار فلسفه سياسي در تاريخ و جهان اسلام و ايران نيز در كتاب آراء آهل مدينه فاضله، در اين زمينه معتقد است: «صورت (نهايي و نظام) هيچ¬يك از... (پديدهها از قبيل انسان) از بدو آفرينش بدان¬ها اعطا نشده است و بلكه نخست به هر يك از آنها، مادت آنها كه وجود بالقوه (بعيده) آنها به آن بود، به آنها اعطا شده است (نه وجود بالفعل آنها)؛ زيرا آن¬چه نخست بدانها اعطا شده است، تنها ماده اوليه آنها بود و از اين جهت است كه دائماً به سوي تحصيل صورتي كه فعليت و وجود بالفعل آنها به آن است».[18] عدالت در تعبير فارابي نيز در اين راستا، همان «استيفاي حق»، يعني فعليت¬بخشي تمامي استعدادهاي انساني و صورت دهي سازمان و نظاممندي و بهرهگيري و به كارگيري همگي امكانات انساني تا سطح جهاني است. [19]كفر و دين هر در رهش پويانوحده لاشريك له گوياندستيابي به اين حد، در رويكرد فلسفي سياسي متعادل و متعالي نيز نه¬تنها با هدايت الهي ميسر است، بلكه صرفاً با مهدويت و موعوديت حقيقي و يقيني، عملي و تحققپذير است.«عدالت»، به معناي كمال، اعم از رسايي و سازواري دروني و بروني پديدهها، در نتيجه كارامدي اعم از اثربخشي و بهرهوري نهايي، اساس نظام هستي و جهان آفرينش بوده، زيبايي و ضروري به شمار ميرود و در نتيجه، غايت نهايي و نهايت غايي تاريخ سياسي ونظام جهاني انساني و جامعه انسانها به شمار ميرود. زيبايي و ضرورتي كه هر سه منشأ معرفت¬شناختي بشري يعني، هم عقل و وحي و عرف و تجربه بشري، به ترتيب بر ضرورت، حدود و تطبيق يا كاربري آن تأكيد و اتفاق دارند. عقل و فطرت آدمي و همگي آدميان، بنياد و ضرورت آن را به صورت اجمالي تعيين و تجويز كرده و ديگري، گرايش بدان را مورد تأكيد قرار ميدهد. وحي الهي، مباني و حدود كلي عمومي آن را به صورت تفصيلي تبيين و تحديد نموده و هنجارينه¬سازي و منشمندي آن را مورد تأييد قرار ميدهد. كما اين كه عرف و تجربه سياسي بشري به ويژه با كمك پيش بينيها و پيشگوييهاي الهي، روايي و ماورايي اشراقي، كشفي و شهودي و برخي الهامات و حتي رؤياها همچون رؤياهاي دانيال نبي(ع) كتاب دانيال نبي در عهد عقيق و نيز تفسير رؤياهاي دانيال(نبي) و از جمله ضمن چگامههاي پيشين و موجود، نوعاً شكل و سازكار عملي و تحقق عيني آن را به صورت تطبيقي، ترسيم و تنظيم ساخته يا ساختار و نظام آن را دريافته و شاكله آن را مورد توجه و عمل قرار ميدهد.[20] بدين ترتيب عدالت مهدوي، غايت نهايي حقيقي و نهايت غايي يقيني سياست، تاريخ سياسي، انسان، جامعه و جهان انساني و از جمله علم و فلسفه سياسي، تاريخ و مهدويت بوده و فلسفه تاريخ سياسي حقيقي و يقيني، معطوف به عدالت مهدوي و به عنوان مطلوبيت نهايي، مورد مطالعه و مطالبه قرار ميدهد. بدين سان تاريخ، عدالت و مهدويت، به ويژه در بستر سياست و نيز فلسفه تاريخ، (فلسفه) عدالت مهدوي، به ويژه در گستره علم و فلسفه سياسي، به هم گره خورده و در آينده¬نگري و آينده¬گ�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 330]
صفحات پیشنهادی
عدالت مهدوي و فلسفه تاريخ
عدالت مهدوي و فلسفه تاريخ نويسنده:دكتر عليرضا صدرا[1] چيستي «تاريخ» و فلسفه آن، مسأله¬اي است كه از ديرباز، ذهن بسياري از انديشمندان جهان را به خود مشغول كرده ...
عدالت مهدوي و فلسفه تاريخ نويسنده:دكتر عليرضا صدرا[1] چيستي «تاريخ» و فلسفه آن، مسأله¬اي است كه از ديرباز، ذهن بسياري از انديشمندان جهان را به خود مشغول كرده ...
صفارهرندي:فلسفه شكلگيري جشنواره «عدالت و اميد» سخنان مقام ...
صفارهرندي:فلسفه شكلگيري جشنواره «عدالت و اميد» سخنان مقام معظم رهبري ... و با توجه به فرمايشات مقام معظم رهبري مبني بر اين كه خصيصه ذاتي دولت مهدوي عدالت و ا. ... محتوم بشر اين است كه تن به اين گفتمان دهد و اين گفتمان پايان تاريخ است.
صفارهرندي:فلسفه شكلگيري جشنواره «عدالت و اميد» سخنان مقام معظم رهبري ... و با توجه به فرمايشات مقام معظم رهبري مبني بر اين كه خصيصه ذاتي دولت مهدوي عدالت و ا. ... محتوم بشر اين است كه تن به اين گفتمان دهد و اين گفتمان پايان تاريخ است.
.com ::: آيين پاياني جشنوارههاي مهدوي برگزار شد
com ::: آيين پاياني جشنوارههاي مهدوي برگزار شد-آيين پاياني جشنوارههاي مهدوي برگزار شد خبرگزاري فارس: مراسم اختتاميه جشنواره مهدوي ... عدالت مهدوي و فلسفه تاريخ .
com ::: آيين پاياني جشنوارههاي مهدوي برگزار شد-آيين پاياني جشنوارههاي مهدوي برگزار شد خبرگزاري فارس: مراسم اختتاميه جشنواره مهدوي ... عدالت مهدوي و فلسفه تاريخ .
آيين پاياني جشنوارههاي مهدوي برگزار شد
آيين پاياني جشنوارههاي مهدوي برگزار شد-آيين پاياني جشنوارههاي مهدوي برگزار شد خبرگزاري فارس: مراسم اختتاميه جشنواره مهدوي با ... عدالت مهدوي و فلسفه تاريخ ... ...
آيين پاياني جشنوارههاي مهدوي برگزار شد-آيين پاياني جشنوارههاي مهدوي برگزار شد خبرگزاري فارس: مراسم اختتاميه جشنواره مهدوي با ... عدالت مهدوي و فلسفه تاريخ ... ...
عدالت مهدوي و امنيت
عدالت مهدوي و امنيت نويسنده:دكتر بهرام اخوان كاظمي [1] در منابع اسلامي آيات و روايات .... فلسفه سياسي، فقه سياسي، اندرزنامه نويسي، ادبيات سياسي، تاريخ و فلسفه ...
عدالت مهدوي و امنيت نويسنده:دكتر بهرام اخوان كاظمي [1] در منابع اسلامي آيات و روايات .... فلسفه سياسي، فقه سياسي، اندرزنامه نويسي، ادبيات سياسي، تاريخ و فلسفه ...
مدرسه مهدوي (2)
مدرسه مهدوي (2) نويسنده :سيد مهدي موسوي درآمدي برفلسفه و نظام آموزش و پرورش زمينه ... هر نظام آموزش و پرورش مبتني بر پايه هاي فلسفي و جهان بيني خاص خود است (1)و نگرش ..... آينده روشن انسان همواره در آرزوي رسيدن به عدالت، انسان دوستي، صلح و امنيت، آرامش ... در فرهنگ اسلامي، آموزه مهدويت نمايان گر فلسفه نظري تاريخ و آينده بشر است.
مدرسه مهدوي (2) نويسنده :سيد مهدي موسوي درآمدي برفلسفه و نظام آموزش و پرورش زمينه ... هر نظام آموزش و پرورش مبتني بر پايه هاي فلسفي و جهان بيني خاص خود است (1)و نگرش ..... آينده روشن انسان همواره در آرزوي رسيدن به عدالت، انسان دوستي، صلح و امنيت، آرامش ... در فرهنگ اسلامي، آموزه مهدويت نمايان گر فلسفه نظري تاريخ و آينده بشر است.
پاسخگويي، رمز حکومت عدل مهدوي
پاسخگويي، رمز حکومت عدل مهدوي نويسنده:حسين علي سعدي اشاره:عدالت از جايگاه و پايگاه ... مقدمه : عدالت صداي بلند فطرت انسان است كه در گستره زمين و در طول تاريخ، با ..... ابونصر فارابي مؤسس فلسفه سياسي اسلام ميگويد:((فان لكل واحد من اهل المدينه ...
پاسخگويي، رمز حکومت عدل مهدوي نويسنده:حسين علي سعدي اشاره:عدالت از جايگاه و پايگاه ... مقدمه : عدالت صداي بلند فطرت انسان است كه در گستره زمين و در طول تاريخ، با ..... ابونصر فارابي مؤسس فلسفه سياسي اسلام ميگويد:((فان لكل واحد من اهل المدينه ...
عدالتگستري درحكومت جهاني مهدوي
عدالتگستري درحكومت جهاني مهدوي فضه جريان قلم، فريبا جم «عدالت چيست » دادن حق .... فلسفه سياسي، فقه سياسي، اندرزنامه نويسي، ادبيات سياسي، تاريخ و فلسفه ...
عدالتگستري درحكومت جهاني مهدوي فضه جريان قلم، فريبا جم «عدالت چيست » دادن حق .... فلسفه سياسي، فقه سياسي، اندرزنامه نويسي، ادبيات سياسي، تاريخ و فلسفه ...
الگوي توسعه سياسي در پرتو عدالت مهدوي(عجل الله تعالی فرجه ...
الگوي توسعه سياسي در پرتو عدالت مهدوي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)-الگوي توسعه ... غالب طرح و پي¬گيري مباحث توسعه سياسي در گذشته، فلسفه سياسي بود. ... فراتر از نگرشهاي بشري، در رحمت الهي در طول تاريخ همواره بر روي بشر گشوده بوده ...
الگوي توسعه سياسي در پرتو عدالت مهدوي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)-الگوي توسعه ... غالب طرح و پي¬گيري مباحث توسعه سياسي در گذشته، فلسفه سياسي بود. ... فراتر از نگرشهاي بشري، در رحمت الهي در طول تاريخ همواره بر روي بشر گشوده بوده ...
جهان كنوني و شاخصه حكومت مهدوي
جامعه بشري نيز قوانين و واقعيت هايي دارد كه شناخت آنها براي درك فلسفه تاريخ و ... به خداجويي و در نهايت كسب رضايت او و عدالت خواهي كه انگيزه بسياري از مبارزات و ...
جامعه بشري نيز قوانين و واقعيت هايي دارد كه شناخت آنها براي درك فلسفه تاريخ و ... به خداجويي و در نهايت كسب رضايت او و عدالت خواهي كه انگيزه بسياري از مبارزات و ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها