واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عارف کیست؟
گفتاری از آیت الله سبحانیعارف كسى است كه خود را بشناسد و خود را از بردگى برهاند، و از آنچه او را از كمال دور مى سازد پاكيزه گرداند» چه هدفى در شناخت انسان نهفته است؟ پاسخ:انسان شناسى از نظر اسلام غالباً به خاطر يكى از دو صورت انجام مى گيرد.1. شناخت انسان، راهى است به شناخت خدا، و در حقيقت راه خداشناسى از انسان شناسى عبور مى كند و در اين مورد به برخى از نصوص اسلامى اشاره مى كنيم.قرآن مجيد پيوند انسان را با مقام ربوبى آنچنان محكم و استوار مى انديشد كه غفلت از خدا را مايه غفلت از خود انسان مى داند و براى نخستين بار قرآن از اين مطلب پرده برداشته ومى فرمايد:(وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ).([1])«از آن گروه نباشيد كه خدا را فراموش كرده و در نتيجه به خودفراموشى دچار شده اند».قرآن بر خلاف انديشه ى «ماركس» كه خداشناسى و علايق مذهبى را مايه از خودبيگانگى مى انديشد، حفظ پيوندهاى دينى را مايه ى خويشتن گرايى دانسته و بى توجهى به اين اصل را، وسيله از خود بيگانگى مى داند و گواه او بر اين مطلب بسيار روشن است، زيرا انسان به حكم اينكه معلول و مخلوق خدا است واقعيتى جز وابستگى به علت وپديد آورنده خود ندارد وناديده گرفتن اين اصل، جز ناديده گرفتن حقيقت خويش ندارد وحذف اين پيوند، معادل باحذف خود انسان است و به قول عارف:در اندرون من خسته دل ندانم كيست؟ كه من خموشم و او در فغان و در غوغاسترسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:«أَعْلَمُكُمْ بِنَفْسِهِ، أَعْلَمُكُمْ بِرَبِّهِ».([2])«آگاهترين شما بر خويش، داناترين شما به پروردگار خود مى باشد».روزى يكى از همسران پيامبر از او پرسيد: چه زمان انسان خدا را مى شناسد؟حضرت فرمود: إذا عَرَفَ نَفْسَه([3]): آنگاه كه خود را بشناسد.مى گويند عارفى به همتاى خود مى گفت: تو مى گويى : «إلهى عَرِّفْنى نَفْسَكَ» :خدايا خود را براى من بشناسان، ولى من مى گويم «إلهى عَرِّفْنى نَفْسى» : خودم را بر خودم بشناسان.([4]) از «بوعلى» در رساله ى «حجج عشره» نقل شده است كه مى گويد:از پيشواى پيشوايان على بن أبى طالب (عليه السلام) نقل شده است كه مى فرمود:«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْعَرَفَ رَبَّهُ».ورئيس الحكما ارسطو، نيز مى گويد: آن كس كه از شناخت خود ناتوان است ناچار از شناخت خداى خود نيز ناتوان خواهد بود و چگونه مى توان به شناخت يك نفر اعتماد كرد آنگاه كه خود را نشناسد.([5])سخنى را كه بوعلى از امام نقل مى كند در غرر الحكم در باب سخنانى كه با لفظ «من» وارد شده است آمده است.([6])امام صادق (عليه السلام) در تفسير حديث پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) كه دانش را هر چند در كشور چين باشد بياموزيد، چنين مى فرمايد:«هُوَ مَعْرِفَةُ عِلْمِ النَّفْسِ وَفيها مَعْرِفَةُ الرَّبّ».([7]) مقصود شناخت انسان است كه در آن، شناخت پروردگار نيز نهفته است.به طور مسلم هدف امام صادق (عليه السلام)بيان فرد شاخص و مهمّ و با ارزش علم است كه انسان بايد آن را به هر نحوى كه باشد بياموزد، ولى كلام حضرت رسول از گستردگى خاصى برخوردار است.2. شناخت انسان به خاطر برآوردن نيازهاى مادى ومعنوى او ـ اين بخش از شناخت است كه مى تواند مقدمه تصميم گيرى، ووسيله شناخت بايستى ها ونبايستى ها وجهت بخشيدن به ايدئولوژى انسان باشد و هيچ مكتبى بدون شناخت انسان نمى تواند، براى او تكليف ووظيفه اى معين كند، امر ونهى نمايد، براى او نظام حقوقى، سياسى، اقتصادى، پى ريزى كند و يا نظام خانوادگى خاصى و شيوه حكومتى را پيشنهاد نمايد، تا مكتبى انسان را نشناسد چگونه مى تواند درباره ى حيات فردى و اجتماعى او، طرح صحيح و جامعى بريزد و روش و فرهنگ خاصى را، بر او عرضه كند مگر نه اين است كه هر نوع طرح نوين درباره ى انسان، و هر نوع بايد و نبايد براى تعالى و بالا بردن مقام او است در چنين صورت شناخت انسان به صورت پايه براى تعيين برنامه زندگى او لازم و ضرورى است.در احاديث اسلامى به اين نوع از شناخت اشاره هايى وجود دارد كه برخى را يادآور مى شويم:اميرمؤمنان فرمود:«أَعْظَمُ الْجَهْلِ، جَهْلُ الإِنْسانِ أَمْرَ نَفْسِهِ، أَعْظَمُ الْحِكْمَةِ مَعْرِفَةُ الإِنْسانِ نَفْسَهُ وَوُقُوفِهِ عِنْدَ قَدْرِهِ ».([8])«بزرگ ترين ناآگاهى، خويشتن نشناسى است و بالاترين دانش ها شناخت خويشتن، تا از اندازه خود تجاوز نكند».جمله«ووقوفه عند قدره» دستور مى دهد كه برنامه هاى زندگى انسان بايد مطابق حد و مرزى باشد كه از انسان به دست مى آيد، مثلاً اگر در شناخت خود از انسان به يك درخواست درونى، مانند خداجويى، و دانش طلبى، و يا از قبيل گرايش جنسى، واقف شديم بايد در برنامه زندگى ما، عبادت و نيايش، و علم و دانش جويى، ارضاى غريزه ى جنسى به صورت يك وظيفه و امور بايستى مطرح شود.در ديگر سخنان امام على (عليه السلام)چنين آمده است:«اَلْعارِفُ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَها وَنَزَّهَها عَنْ كُلّ ما يُبَعّدُها وَيُوبِقُها» .([9])«عارف كسى است كه خود را بشناسد و خود را از بردگى برهاند، و از آنچه او را از كمال دور مى سازد پاكيزه گرداند».([10])
[1] . حشر/19.[2] . امالى مرتضى:2/329، ط مصر.[3] . مدرك سابق:1/274.[4] . ميان اين دو نوع درخواست اختلاف نيست، زيرا يكى از وسايل شناخت خدا، شناخت خويشتن است، آن كس كه مى گويد خدايا خود را براى ما بشناسان تو گويى سبب آن را كه همان شناخت خويشتن است نيز مى خواهد ولذا در ذيل سخن آن عارف آمده است:«فانّ مَعْرِفَةَ النَّفْسِ مِرْقاةُ مَعْرِفَة الرَّبّ»: «شناخت خويش نردبانى براى شناختن خدا است».[5] . رساله «انه الحق» نقل از رساله حجج عشره بوعلى.[6] . غرر الحكم، ص 282، ط نجف چاپ نعمانى.[7] . مصباح الشريعه وغيره.[8] . غررالحكم، ص 77.[9] . مدر ك سابق.[10] . منشور جاويد، ج4، ص 185 ـ 188.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 318]