تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):روزه براى من است و من پاداش آن را مى‏دهم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816446829




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

یکی بود یکی نبود


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: یکی بود یکی نبود
کچل
یکی بود. یکی نبود. دختری بود که شبیه هیچ‏کس نبود. او روی سرش اصلاً مو نداشت. اما یک کله‏ی گرد و قشنگ داشت. دخترک خیلی کم می‏خندید، اما وقتی می‏خندید، چهار تا پروانه‏ی رنگارنگ ، بال‏بال زنان می‏آمدند و خنده‏اش را تماشا می‏کردند.
موش
 یک روز، دخترک، موش چاق و شکم گنده‏ای را دید که یک سیب را قل قل هول می‏داد تا به لانه‏اش ببرد. سیب قل می‏خورد و این طرف می‏رفت. بعد قل می‏خورد و آن طرف می‏رفت. موش تپلی، دنبال سیب این طرف می‏دوید و بعد هم آن طرف می‏دوید. دخترک از کارهای موش تپلی آنقدر خندید آنقدر خندید که ده تا پروانه آمدند و خنده‏اش را تماشا کردند! موش تپلی صدای خنده‏ی دخترک را شنید و به او نگاه کرد: «وای! چه دختر قشنگی!» بعد برای اینکه بتواند دخترک را بهتر ببیند، سرش را بالا گرفت و عقب عقب رفت و رفت تا اینکه تالاپ! از پشت افتاد روی زمین! با آن شکم گرد و قلمبه‏اش.این طرفی شده، آن طرفی شد، تا بالاخره از جایش بلند شد. دخترک به سر موش  تپلی دستی کشید و دوباره خندید.
سیب
این بار بیست پروانه‏‏ی دیگر هم آمدند و خنده‏ی قشنگ او را تماشا کردند. موش تپلی با خودش فکر کرد که اگر از سیب بالا برود و روی آن بنشیند، می‏تواند دخترک را بهتر ببیند، پس تصمیم گرفت از سیب بالا برود، اما همین که سوار سیب شد، سیب قل خورد و موش تپلی هم با سیب قل خورد و رفت و رفت آن طرف اتاق. صدای خنده‏ی دخترک همه جا پیچید و یک لحظه بعد، اتاق پر شد از پروانه. آنها روی سر و شانه‏های دخترک نشستند. موش تپلی هیچ‏وقت دختری به این قشنگی ندیده بود. موش، سیب را رها کرد و رفت جلوی پای دخترک ایستاد و دست‏هایش را بالا گرفت. دخترک موش را از زمین برداشت و به او نگاه کرد. موش خندید و آنها با هم دوست شدند.حالا یک دختر بود که شبیه هیچ‏کس نبود. یک موش بود که تپل و با مزه بود! و یک عالمه پروانه بودند که همه با هم خوش و خندان و شاد، زندگی می‏کردند!دوست خردسالانتنظیم:بخش کودک و نوجوان ***************************************** مطالب مرتبطهمه ی ما،یعنی خانه آرزوی مورچه ی قرمز موش کوچولوی گرسنه قوقولی قوقو این طوری بهتر است! داستان بز دانا لنگه جوراب منزل نو مبارک مامان گنجشک کوچولو! موش خپل روسیاه





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 385]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن