تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):من مأمورم كه صدقه (و زكات) را از ثروتمندانتان بگيرم و به فقرايتان بدهم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815388860




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گرم ترین لانه برای پرنده كوچك


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گرم ترین لانه برای پرنده كوچك
گرم ترین لانه برای پرنده كوچك
 باد سردی می‏وزید و درختان را به شدت تكان می‏داد. سحر كوچولو كلاه پشمی اش را به سر كرد و دست‏های كوچكش را درون دستكش كرد و همراه مادربزرگ برای خرید به بیرون از خانه رفت.مادربزرگ و نوه كوچولو پس از دو ساعت توانستند همه چیزهایی را كه باید تهیه می‏كردند، بخرند چون سحر كوچولو در تمام این دو ساعت كه همراه مادربزرگ بود، دختر خوب و حرف گوش كنی بود، مادربزرگ برای اینكه از او تشكر كند به او قول داد دختر كوچولو را با خود به پارك ببرد.سحر خوشحال بود. در پارك شروع به تاب بازی و سرسره بازی كرد. در حال شادی بود كه باران تندی شروع به باریدن گرفت. سحر كوچولو كه زیر باران خیس شده بود، به طرف مادربزرگ دوید. باد با سرعت بیشتری درختان را تكان می داد. مادربزرگ دست نوه كوچولو را گرفته بود و به راه افتاده بود. او سعی می كرد تا هرچه زودتر از پارك خارج شوند، در همین لحظه بود كه ناگهان چشم‏های سحر كوچولو به چیزی افتاد.او مادربزرگ را صدا كرد و گفت:- مامان بزرگ! ببین زیر آن درخت چه چیزی افتاده است؟ و بعد به طرف درخت دوید. وقتی مادربزرگ كنار سحر رفت. متوجه لانه كبوتری شد كه بر اثر وزش باد روی زمین افتاده بود. جوجه كوچكی از بالای درخت روی زمین افتاده و جیك جیك می كرد. قطره‏های باران پرهای كوچك جوجه را خیس كرده بود. سحر كوچولو از مادربزرگ اجازه گرفت كه جوجه را با خود به خانه ببرد. آن روز سحر كوچولو در یك كارتن كوچك برای جوجه دانه و آب گذاشت. بال و پرهای جوجه كوچولو خشك شده بود. سحر خوشحال بود كه از جوجه كوچكی مواظبت می كند.
گرم ترین لانه برای پرنده كوچك
صبح روز بعد مادربزرگ به سحر گفت:- باید به پارك برویم و جوجه را كنار همان درخت ببریم. من فكر می‏كنم كه كبوتر نگران جوجه‏اش باشد و دنبال او می گردد. سحر دوست نداشت از جوجه جدا شود، ولی وقتی به یاد كبوتر افتاد، جوجه را با خود به پارك برد.با كمك نگهبان پارك روی درخت لانه كوچكی برای كبوتر گذاشتند. جوجه در كنار كبوتر برای سحر زیباترین جیك جیك را كرد.منصوره رضایی روزنامه ایران زندگیتنظیم: بخش کودک و نوجوان*************************************مطالب مرتبطآقا گلی و لاله سوسمار مهربان سالار و گیاهان دارویی مهربانی و دوستی هزار مایل دور از زمین نامه ای برای خدا سیاره عجیب غریب سرد و تاریکخرگوشی که می‏خواست عجیب باشد  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 609]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن