محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826287522
بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م نويسنده: آر. دي. مک چسني - فريبا پات مقدمه ارزش اسناد وقف (وقفيهها، وقفنامهها) در بازسازي فضاهاي فيزيکي و اجتماعي از مدتها پيش در جهان اسلام مورد اذعان بوده است. محققاني مانند الاگادي. چخوويچ، ليونور فرنندز، ثريا فروغي، آبراهام مارکوس، ديويد پوورز، آندره ريموند، ماريا سابتلني، الاگااي. سوخاروا و بسياري ديگر جهت احيا کردن شبکههاي اجتماعي و مناظر شهري نابود شده از اسناد وقف استفاده کردهاند.شايد چنين اطلاعاتي - که بر روي کاغذ آرشيوها به جا مانده - در هيچ جايي بيشتر از آنجايي که اين شواهد فيزيکي تصويرگر آن است و اکنون غيرقابل دسترس ميباشد و يا به علت آنکه در زير ملحقات و اضافات غير منقول بعدي مدفون شده و يا اوضاع و احوال سياسي موجب انزواي آن شده است، اهميت نداشته باشد.يکي از اين جاها، شهر قديمي بلخ واقع در شمال مرکزي افغانستان است. هنگامي که مکان بلخ کهن مورد کاوشهاي باستانشناسي قرار گرفت، علاقه و انگيزهي محققاني را جلب کرد که در پي پژوهش و تحقيق دربارهي گذشتهي يوناني مآبي بويژه الکساندري و بودايي بودند.(1)براي حداقل نيم قرن گذشته پژوهش دربارهي بلخ به علت نزاع و درگيري سياسي امکانپذير نبود. عاملي که همچنين مانع دسترسي فعلي به آن بود. در نتيجهي آن چه دربارهي بلخ نگاشته شده، ناشي از توصيفات امپرسيونيستي، اجمالي و واقع بينانه در منابع روايي است که نويسندگان و شاهدان بومي آن را نوشتهاند. (2)هر يک از اين نوشتهها مجموعهاي از مسائل را در اختيار خوانندهي پژوهشگر قرار ميدهد. شرح و تفسير اطلاعات هر يک از اين نوشتهها در ابتدا نيازمند آگاهي در باب انگيزههايي است که منجر به ارائه اين نوشته شده است. گاهي اوقات انگيزههاي سياسي و نظامي از جمله عوامل انگيزشي مسأله هستند (براي نمونه، نوشتههايي که مقامات روسي و انگليسي در قرون 19 و 20 فراهم آوردند). نوشتههاي ديگر به منظور برجسته کردن و تبليغ (بزرگ نمودن) قدرت يا فضايل يک شخصيت بومي آماده شده است.دربارهي اهميت اطلاعات مفصل اسناد حقوقي که عموما براي ثبت نوعي ضمانت داد و ستد نوشته شده، نميتوان اغراق کرد.البته اين اطلاعات در بافت و چارچوبي پديد آمدهاند که درک آن بافت و زمينه ضروري است اما آنها حداقل تا آنجا که به پژوهشگر معاصر مربوط ميشود اهميت دقت را ندارند، دقت در نامگذاري، توصيف فيزيکي و تعريف ارتباطات اجتماعي و اقتصادي.همان طور که من در جاي ديگر گفتهام، اطلاعات در باب نقشه و ساخت اجتماعي شهر بلخ قبل از قرن 19 بسيار اندک است. به علاوه صرف نظر از بلخ به خاطر مرکزيت شهري آن در طول قرن 19، در مکاني نزديک آن، آرامگاه علي بن ابيطالب (مزار شريف) قرارداد که در اين مورد بسياري از روايات شفاهي به صورت نوشته در آمده است. هنگامي که بدانيم بلخ با مرکزيت شهري عمده در دشت بزرگي بين رودخانهي آمودريا در شمال، ارتفاعات هندوکش در جنوب، رودخانه هريرود در غرب و بلنديهاي پامير در غرب قرار دارد، اهميت سند حاضر قبل از بازسازي آن، با اين پيش زمينه روشنتر ميشود.اين سند ابتدا در سال 1961 و مجددا در 1982 توجهاي. آ. داويدويج را جلب کرد و گاليبا جورااوا در مقالهاي که در 1955 (3) به چاپ رسيد، گزارشي مختصر از برخي قسمتهاي آن ارائه داد. داويدويج به منظور روشن ساختن مسائل مالکيت و پولي خاص از آن استفاده کرد. جورااو دامنه بحث اين سند را از طريق تعيين هويت نويسندهي بينام اين وقف و اهدا کنندهي آن ادامه داد. او به طور مختصر موقوف عليه عمومي اين وقف را توصيف کرد، (اين نوعي موقوفه بود که در آن، هم اهداف خصوصي و هم اهداف عمومي به کار گرفته شده بود)، ويژگيهاي آن را بر شمرد و تعدادي از شرايط موجود در اين سند را تعريف کرد. هدف از ارائه اين مقاله در دسترس قرار دادن کامل اين سند، توجه کردن به ارزش آن، نه فقط براي کسب اطلاعاتي که اين سند در ارتباط با مناظر شهري نابود شده در بر دارد، بلکه همچنين آگاه شدن از خود سند به لحاظ تنظيم شرايط و متن آن است.سند: نسخ کپي و نسخ اصلوقفيه نوعي از اسناد وقفي رايج سده 17 - 15 در آسياي مرکزي است. وقفيه اولا نسخهاي از اصل است (سؤال در باب تعيين چگونگي نسخ اصلي در اسناد حقوقي مستلزم بحثي مفصل است که دراينجا امکان سخن گفتن از آن نيست. کافي است که بگوييم در برخي موارد همه اسناد دستنويس جزو نسخ اصلياند و در ساير موارد هيچ سندي اصل نيست). تعداد بسيار کمي از وقفيههاي آرشيو دولتي ازبکستان وقفياتي هستند که در آن لحظه مشخص - که مذاکره به اتمام رسيده - پيش نويس شدهاند. کاتالوگ مجموعه آرشيو 323 - 1، در برگيرندهي فهرست بسياري از اسناد اصل است. اما مراد از اصل، سندي است که معاصر داد و ستد و حامل مهرهاي افرادي است که شاهد اين مذاکره بودهاند، البته اين سند غير از رونوشت است؛ يعني سند بعدي که از روي اصل يا کپي قبل آن استنساخ شده است. اما ما از طريق دلايل و شواهد اين وقفيه درمييابيم که آن به عنوان امري ضروري و سنجيده در نظر گرفته شده تا نسخههاي متعددي از اين سند چه در زمان داد و ستد و چه در آينده در دست باشد. هدف از انجام اين کار حفظ سند و تضمين اين مسأله است که همهي طرفهاي ذينفع به شرايط آن دسترسي داشتهاند.ثانيا: وقفيه از لحاظ سايز و اندازه نمونهي خاصي است. وقفيه طومار بزرگي است (که اندازه عرض آن تقريبا يک فوت و طول آن 18 فوت است) که در گذشته از يک کاغذ يا برگ تهيه ميشد (بررسي فتوکپي حداقل 14 کاغذ را نشان ميدهد). وقفيههاي آرشيو دولتي ازبکستان که نويسنده بررسي کرده است همه طومار شدهاند تا اينکه به صورت کدبندي مرتب شوند. شکل اين طومار ظاهرا مربوط به يک قرارداد کتبي است. هر چند مطالعهاي قطعي در اين زمينه وجود ندارد، اما نظر من اين است که محدود کردن نوشته به يک کاغذ يا برگ، عادت حقوقي سند نويسي در دفتر خانههاي آسياي مرکزي سدهي 17 - 16 است. هنگامي که سند به بيش از يک ورق، دو، سه، چهار و... نياز دارد ورق را به پايين آن ميچسبانند و نوشتن ادامه مييابد.نويسنده تاکنون با نمونههايي مواجه نشده است (حداقل اسناد قرن 16 و 17) که متن سند در پشت ادامه پيدا کند. اين امر در اسنادي که به بيش از يک طرف ورق اما کمتر از دو طرف نياز دارند امري متداول است، متن به منظور ادامه، در حاشيه سمت راست از پايين شروع ميشود آنگاه متن وارونه و به صورت ضربدري نوشته ميشود. در اين سند قاعدهي ديگري مربوط به سبک (که به طور گسترده استفاده شده) آن است که متن ميبايد در يک خط افقي از طريق حرکت در جهت عمودي در منتهي اليه هر خط پايان يابد تا اينکه آخرين فضاي خالي بين سطرها پر شود.پشت سند، کارکردهاي ويژهي خود را دارد. اولا همانطور که در اينجا خواهيم ديد، پشت سند محلي بود براي يادداشت مطالب مربوط به معامله و داد و ستد، ويژگيهاي مربوط به معاملهي وقفي نه يک بخش از آن؛ نيز محلي بود براي بايگان جهت نوشتن کدهاي کتابخانه، تا هر گاه سند به صورت طومار پيچيده شد و در قفسه قرار گرفت، تشخيص و باز پس گرفتن آن آسان باشد.سند حاضر را با پارچه پوشاندهاند. اين مسأله اهميت دارد زيرا ديگر در آن هنگام امکان تأييد مطالب مکتوب بر پشت سند وجود ندارد. چون شواهد و قرائن فيزيکي بر خلاف آن وجود ندارد حدس ميزنم که يادداشتهاي پشت سند تنها بر روي نسخههاي معاصر ديده ميشود.کاتبان در ارائه نسخههاي بعدتر، که دلايل ايجاد آن را بعدا بيان ميکنم، ممکن است احساس کرده باشند، نسخهبرداري متن اصلي ضرورت دارد زيرا نهادهايي که پشت ورقه ذکر شدهاند احتمالا به طور کامل در خود وقفيههاتوصيف شده است. اما البته اين تنها حدس من است.محافظت و نسخه بردارياين سند در برگيرندهي برنامهاي براي نگهداري و محافظت از آن است. هر ساله در جشن ميلاد پيامبر) 17 ربيعالاول) متوليان وقف ميبايد کل وقفيه را در تجمع عمومي با صداي بلند قرائت کنند. اين امر احتمالا دسترسي مستمر به شرايط وقفيه را براي همهي طرفهاي مربوط تضمين ميکند. افزون بر اين، بايد هر ده سال، نسخهي جديدي از اين وقفيه تهيه شود. اين يکي از شروط اصلي واقف است (ر. ک سطر 130 - 129) (4) علاوه بر قرائت عمومي سند و نسخهبرداري ده سالهي آن، دستور ديگري، شايد به امر خود واقف، براي مراقبت ازسند اضافه شده است. در اين سند آنگونه که ما امروز ميبينيم، اين متن روي برگهي جداگانهاي که به پايين وقفيه چسبانده شده قرار دارد، نه اينکه در جاي وسيعي در پايان وقفيه قرار گيرد. در نمونهي ديگري، آن ممکن است يکي از نمادهاي تکميلي در پشت باشد. اين نوشته از شش نسخهي اين وقفيه در جاهاي متعدد خبر ميدهد، دو نسخه در بخارا - يکي در کتابخانهي خواجهي محمد پارسا (5)، يکي در منزل شخصي حضرت شيخ العالم (که هويتش نامعلوم است) -، دو عدد در بلخ در منازل قاضيان - قاضي مالمل و قاضي صالح -، نسخهي پنجم در سمرقند در منزل ملازمان خواجه بهاءالديني (ياالدين) و ششمي در منزل محمد صادق شيخ در شهر سبز (همچنين به خوبي ميتوان فرض کرد مؤسس، اخلاف و اسلافش ميبايست نسخههايي داشته باشند) اين نوشته بيان ميکند که اگر يکي از نسخهها گم شود، نسخه ديگري بايد فراهم شود. اگر ما در دستورات واقف نظر اندازيم، درمييابيم که هر ده سال، شش نسخه يا بيشتر فراهم و به مخازن جداگانهاي فرستاده ميشد.آيا چنين اقدامي معمول بود و آيا به طور کامل عملي ميشد و تداوم مييافت. يک نمونهي قابل مقايسه که فورا به ذهن متبادر ميشود دستوري است که مورخ قرن 13 و وزير ايلخانيان، رشيدالدين، براي حفظ و نسخهبرداري از آثارش داد(6).اما شکي نيست که در اينجا نمونههاي ديگري وجود دارد که بايستي کشف شود. شواهد غيرمستقيم در اينجا بيان ميکند که هدف تحقق نيافته است.اولا، تنها دو نسخه شناخته شده از اين وقفيه باقي مانده است (يکي دقيقا از روي ديگري کپي شده است). ظاهرا مدت زيادي از عمر اين وقفيه نميگذرد و اين امر ممکن است تبييني براي شمار اندک اسناد باشد. ارجاعات متناوبي براي بخشي از مجتمع که مدرسه بود وجود دارد اما هيچ کدام از اين ارجاعات که من يافتهام بعد از قرن 16 نيست و نام محلهاي که در آن قرار گرفته بود، چغري موسي شيخ، نيز ناپديد ميشود و يا اينکه نام ديگري جايگزين آن ميشود. اين واقعيت که آخرين نسخهها احتمالا مربوط به قرن نوزدهم است را نبايد به عنوان شاهدي پذيرفت که وقف هنوز کارکرد دارد. حفظ و نگهداري اسناد في نفسه ميتواند به سادگي کار باارزشي تلقي شود، خواه آن بنيادکار کند يا نکند. همه ما ميتوانيم به اين نکته اذعان کنيم نظامي که براي حفظ و نگاهداري اسناد وجود داشته، انگيزه قابل توجهي در گرايش مردم به وقف بوده است و اين نظام تا زماني که نسخهي حاضر نگاشته شده، تعدي يافته است.به نظر ميرسد که اين وقفيه بخشي از گنجينهي معروف قشبگي است که زماني پس از سال 1924 از بخارا به تاشکند آورده شده است. هنگامي که قشبگي باقي ماندهي منابع فارسي را نگهداري ميکرد، وقفيههاي فعلي آن گنجينه، ظاهرا در خزانه 323 - 1 جمع شده بود.بيشتر آنچه به اين وقفيه مربوط است اکنون در خزانهي 126 (7)قرار دارد. بنابراين، اين احتمال قوي وجود دارد که سند حاضر از کتابخانهي پارسا در بخارا آورده شده و يکي از نسخههايي بوده که براي نگهداري به آنجا فرستاده شده است. در واقع شواهد غيرمستقيم حاکي از آن است که نسخههاي حاضر هم از بخارا و شايد هم از کتابخانهي پارسا آمده است.دو نسخه از اين وقفيهدو نسخه از اين سند در آرشيو دولتي ازبکستان وجود دارد. يکي به شمارهي 956 و ديگري (8) 1216 در مجموعهي I. 323, OPISl، در فهرست منتشر نشده اين مجموعه، نام واقف و بنيانگذار وقفيه در هر دو مورد خود ذا محمد کنت (يعني کنات)، ذکر شده است. هر چند ظاهرا توصيف کوتاه هر دو فقره حکايت از آن دارد که نام واقف... دانسته نيست. جورااو با مقايسهي اين دو نسخهي موجود، به اين نتيجه رسيد که نسخهي دوم مستقيما از اولي رونوشت شده است هر چند هر دو نسخه افتادگيها و نواقص يکساني دارند.ويژگي اين نسخهنسخه مورد استفاده در اينجا (شمارهي 1216) با نگاهي حرفهاي به خط شکسته نسخ است. اما نگاهي حرفهاياش، بيدقتيهاي خطي قابل توجهي را نشان نميدهد، در آن هنگام که خط عالي نوشته شده باشد (9)، توجه و دقت کاتب بايد کم شده باشد. در سطر 18 کاتب به جاي اظهر، ظهر نوشته است. در سطر 29 در نگارش کلمه راهرو او حرف ه را فراموش کرده است [رارو به جاي راهرو] و هنگامي که اين اشتباه معلوم گردد، او يا شخص ديگري حرف ه را بالاي الف قرار ميدهد [رارو]. او در سطر 35، کلمهي اعيان در عبارت تمامي اعمال و اعيان قائمه را حذف کرده و در سطر 39، اختان را به اشتباه اختا - خان خوانده است.هنگام نگارش سطر 89 او به نحوي مکان را گم ميکند و مجددا عبارت في محصول تها (عبارتي که در آغاز سطر آمده) را مينويسد قبلا او عبارت ينصرف فيها و في محصول تها کيف يشاء و اين يشاء و يصرفوها را کامل کرده بود (در اين قسمت از عبارت و في محصولاتها) الي من يشاء را تکرار ميکند. اين اشتباه ظاهرا هنگامي که او متوجه شد چه کرده است، وضعيت دشواري را پديد ميآورد. بنابراين کاتب که در اينجا در نيمهي راه نسخهبرداري از سند است، احتمالا خودش را در ابتدا به خاطر اين بيتوجهي سرزنش ميکند ولي بعد تصميم ميگيرد که به هر دليلي [شروع مجدد آن] غيرممکن بوده است (شايد او قبلا تعداد زيادي از اين صفحات کاغذ را به هدر داده بوده) و بنابراين کلمات اشتباه به آرامي خط زده شده است. از اين لحظه مشکلات چند برابر ميشود. او به اشتباه تنصيص را تنکيس (سطر 90 (، رغن را روغن (سطر 137) ميخواند و به جاي عبارت بطريق مناصف (سطر 98) بطريق من النصف مينويسد. در سطر 110 کلمهي شمارش را فراموش ميکند و خود او يا فرد ديگري بعدها در بالاي خط آن را مينويسد. در سطر 112 او تمام جملهي قبلي در ارتباط با وعدهي ملاقات مؤدن را تکرار و سپس عبارت «خمس نيز از اين» را در سطر 113 حذف ميکند. در سطر 120 به جاي مواليد، ميلاد و در سطر 122 به جاي شيريني، سيريني مينويسد. اشکالات نسخهاي ديگري وجود دارد که شايد [جزء] اشتباهات کاتب نباشد. [آيهاي از] قرآن که در سطر 15 نقل شده، مطابق با قرائت روايت رسمي آن نيست (10)اين يادداشت که در همان پايان آمده و واژههايي را براي کپي کردن و نگاهداري اين وقفيه در بخارا، بلخ، سمرقند و شهر سبز ارائه ميکند، به کتابخانهي خواجه محمد پارسا به عنوان يک کتيب - خانه اشاره دارد (سطر 174). اشتباهات و محذوفات فراوان ديگري وجود دارد که بايد آنها را يافت. اما اين موارد نمونههايي هستند از بيدقتيهاي عامي که اين سند نشان ميدهد.واقفجورااو بر اساس منابع مجمع الضرائب قرن شانزدهم که منتشر نشده و اثر سلطان محمد، مقيم و اهل بلخ بود و نيز بر اساس منابع بابورنامه، خواجه کمالالدين کوناک را به عنوان واقف معرفي کرد.به اين علت اين سؤال در باب ماهيت واقف مطرح ميشود که در آغاز اين سند، جايي که نام واقف بايد به طور عادي بيابد، ديده نميشود. در خور اين سند واقف به داراييهايي که پسرش خواجه مولانا وقف کرده (سطر 27) و سپس در سطر 139 به سه مسجدي که برادرش خواجه محمد کوناک ساخته و سپس وقف کرده، اشاره ميکند. اما نام خود واقف ديده نميشود.جورااو با استنادش به باورنامه، شواهدي که تا حدي سبب روشن شدن هويت واقف ميشود را ذکر ميکند. در دوم جماديالثاني 11/935 فوريه 1529، بابور شخصي به نام کمالالدين را بر کنار کرد (قياق در ترجمهي بوريج، قنق در ترجمهي تکستون و کوناک در ترجمهي منو) (11)اين کمالالدين خود پيامي را از سلطان کيستان - قرا، محان و جاني بگد در بلخ دريافت کرد. همانطور که ترجمههاي (هم فارسي و هم انگليسي) متن چغتاي را باز توليد ميکند، بابور مينويسد که او از پيام کيستان قرابه نوکرش آگاه بود که در اين پيام سلطان از رفتار گدايان در اطراف بلخ و ارتباطشان با کمالالدين گله ميکند.بابورنامه وجود يک کارمند از بک عالي رتبه به نام کمالالدين را که با بلخ در 1529 در ارتباط است، اثبات ميکند. واقف، هنگامي که نام برادرش را ذکر ميکند، همان نام کوناک را به کار ميبرد. در کنار اين شاهد، جورااو يادداشتي را در نسخه منتشر نشده مجمع الضرائب ذکر ميکند که شخصي به نام خواجه کمالالدين کوناک، مدرسه و حمامي را در بلخ در چغر بنا کرد. نويسنده مجمع الضرائب، سلطان محمد، مفتي و پسرش درويش محمد، اثرش را در 1563/977 نگاشت.او و پدرش، قبل از وي از شهروندان مشهور بلخ بودند و هنگامي که جاني بگد پير محمد در 963 قدرت را به دست گرفت، سلطان محمد کار بر روي مجمع را به منظور آرزوي قبلياش براي اطلاع دربارهي اين شهر شروع کرد. مجمع که حدود چهار سال پس از مرگ پير محمد کامل شد، نويسنده را مردي صاحب موقعيت اجتماعي و کارهاي عمراني دولتي نشان ميدهد که شخصيتهاي سياسي آنجا در اواخر قرن 15 و اوايل قرن 16 آنها را برجسته تلقي کردهاند. مأموريت اتمام يکي از اين پروژهها يعني حمام سلطنتي که کيستان قرا در 28 - 1527/934 عهدهدار شد يادآور، حمام طاهر بلخي مساوي 946 است (اگر کلمهي حمام، حمام خوانده شود) که پدر سلطان محمد آن را بنا کرد (12)نويسندهي حمام خود کمالالدين را آن طور که نزديک مدرسه ساخته شد و نيز در 1539/946، يک سال بعد از تثبيت موقوفه تکميل گرديد، توصيف ميکند، در حالي که مدرسه زماني قبل از آن کامل شده بود(13).اما شواهدي بيشتري وجود دارد که مدرسه را به کمالالدين نسبت ميدهد. آنگونه که سلطان محمد دربارهي آن زمان مينويسد (دهه 1560 (خواجه بهاءالدين حسن نثاري بخارايي نشان ميدهد که مدرسه و حامي وقف حداقل براي مدتي فعاليت ميکردند. نثاري دربارهي معلمش امير احمد الحسيني مينويسد: او در مدرسه خواجه کمالالدين درس ميداد (14)و پذيرفت که اين مطلب بيارزش چخميني را درس دهد (15)نثاري در ادامه ميگويد که حسيني در بلخ کشته شد و در «مزارشاه» دفن شد (احتمالا به مقبرهي علي بن ابيطالب در شرق بلخ اشاره دارد) (16)هر چند نثاري به طور دقيق مدرسهي کمالالدين را در بلخ معلوم نميسازد، اما شواهد مربوط به زمان و مکان مرگ و دفن استادش و نيز دستنوشتههاي مختلفي که فتاک به عنوان بخشي از نام کمالالدين ارائه ميدهد تا حدي قانع کننده به نظر ميرسد. ويراستار کار نثاري شک نداشت که مدرسه در بلخ بود(17).هر چند جورااوا اين را نمينويسد که سلطان محمد گفتههاي زيادي در باب پروژههاي نوسازي شهري کيستان قرار دارد. اين پروژهها مشتملاند بر بازسازي ديوارهاي قلعه هندوان (18)(نام مرکز شهر) که در قسمت جنوب شرقي در کنار منطقهي چغري موسي شيخ قرار دارد، محل مجتمع مدرسه - مسجد و شماري از املاک وقف شده وجود وقفيه و مجتمع هر دو بازسازي بيشتر شهر در زمان حکومت کيستان قرا (حک: 1544 - 1526) دلالت ميکند.اطلاعاتي دربارهي طرف ديگر (پشت) وقفيهدرسراسر متن (سطور 137، 117، 49، 18 و 149) ارجاعات بسياري دربارهي موضوعاتي که پشت اين وقفيه (در اين وقفيه) ذکر يا تعريف شده است، وجود دارد. واژهي ظهر متضاد واژهي صدر است (بدنه يا ظاهر سند) (19)تمام ارجاعات در پشت [موقوفه] مربوط به ساختارهاي عمومي است که قبلا ساخته و به عنوان وقف از جانب واقف و برادرش خواجه محمد کوناک تعيين شده است.و اين وقفها در حال حاضر بايد بخشي از درآمدشان را از درآمد حاصل از املاک وقف شده در 1540 برداشت کنند. آن املاک مشتملاند بر سه مسجد که برادرش ساخته بود (سطر 139)؛ و چهار مسجد (سطر 138)؛ يک دستشويي، و دو رباط که خودش ساخته و وقف کرده است (سطور 146، 18). متوليان وقفيه 1540 حداقل بايد بخشي از مواجب ائمه و مؤذنهاي مساجد هفتگانه را ميپرداختند. هر يک از امامان هفتگانه چهل تنگاس در سال و هر مؤذن بيست تنگاس دريافت ميکرد. اين مبالغ احتمالا مکمل درآمدهاي حاصل از موقوفات قبلي بود و مواجب آنها را بهبود ميبخشيد.چرا که امام مسجد محلي 180 تنگاس و هر مؤذن 40 تنگاس دريافت ميکرد. به احتمال زياد پرداخت مساجد کوچکتر به امام کمتر بود مگر اينکه وظايف به طور قابل توجهي متفاوت بود، نميتوان انتظار داشت که مؤذنها در چنين رتبههاي متفاوتي قرار بگيرند.به علاوه ضميمه حقوق ائمه و مؤذنها، وقف 1540 از قرار معلوم موقعيت جديدي را براي رباطها (20)اختصاص داده که در پشت سند ذکر شده است. اين سند تصريح ميکند که نگهبان (سرايدار) (که سالانه 100 تنگاس دريافت ميکند) وظيفه دارد تا رباطها را در هر صبح باز، و شب هنگام آنها را قفل کند و روزها آنها را تميز نمايد. اما وقفيه 1540 تأمين همه گونه مخارج نوسازي و تعمير اين مساجد، رباط و اين دستشويي را از طريق درآمدهايش تعيين ميکند.نگاهي مختصر به محتواي اين وقفيهاين وقفيه داراي 5 بخش مجزاست. نخست مقدمه است (که در نسخههاي موجود مفقود است) که در آن واقف با نام بردن از خود و بيان هدفش، نيت شرعي و قانونياش را اظهار ميدارد. بخش دوم تعريفي از موقوفه عليه ارائه ميدهد که تا حدي در اينجا خطاست (سطور 19 - 1). بخش سوم مشتمل است بر فهرستي از همه املاک و داراييهايي که بخشي از درآمد حاصله از موقوفه را فراهم ميکند (سطور 87 - 20). بخش چهارم شروط و قيود واقف براي ادارهي وقف است (سطور 165 - 87). و بخش پاياني اقامه دعوي صوري است که واقف به اجرا درميآورد و حرمت قانوني اين وقفيه را فراهم ميکند. اين سند در برگيرندهي بخش ششمي است که با خط متفاوتي نوشته شده و برگهي جداگانهاي در پايان اين طومار چسبانده شده است و نام گنجينههاي اين سند را مشخص، و دستورالعملهايي براي جايگزيني نسخههاي مفقوده ارائه ميکند.موقوفه عليه عمومي يک مسجد محلي، مدرسه و دستشويي است که در قسمت چغري موسي شيخ واقع است، شايد آنگونه که قبلا ذکر شد بخشي از نقشه بازسازي شهري را جاني - بگد - شيباند محافظ سلطان کيستان قرار عهدهدار بوده است. پشوانهي آن يک گنجينهي اساسي از املاک است، از جمله دو کاروانسرا، 61 مغازه، يک حمام عمومي بزرگ و سه مجتمع مسکوني. اين املاک عمدتا در سه قسمت شهر واقع بودند (کو، گذر)، چغري موسي شيخ، سلاخخانه و آسياباد. علاوه بر اين يک ملک (5 مغازهالحاقي) نيز وجود دارد که حصار قديم قلمداد ميشود (يعني شهر مرکزي) نزديک دروازه عراق (سطور 60 - 58) مغازه ديگري نيز در بيرون حصار قديم و داخل حصار جديد در بازار جامهفروشان قرار دارد (سطور 63 - 60) ملک ديگري مشتمل بر دو مغازه و يک مجتمع مسکوني در سر پل دوآبه - شايد بيرون از حصار ديوارهاي جديد - قرار دارد. (سطور 66 - 63). سرانجام يک «نيمه کامل» از آسياب در شخشار، روستاي معين (21)، واقع شده است. من به جاي آنکه کوشش کنم که وقفنامه را به شکل روايي بيان کنم اطلاعات مربوط به املاک وقف شده در سه بخش شهر را در يک سلسله تصاوير (تصاوير 6 - 2 به همراه ترجمه) گنجاندهام. گرچه مختصر است و آن چنانکه بايد، دقيق نيست اما حداقل ايده يا فکري از روابط مکاني و اختلاط کاربردها در محلههاي مختلف شهر ارائه ميدهد واقف ميگويد (سطر 17) که او هر آنچه را در مالکيت داشته، وقف نموده است. آنچه که نقشههاي فهرست املاک نشان ميدهد آن است که املاک سلاخخانه و آسياباد کم و بيش در يک محل متمرکز شده است. در حالي که آنها در چغري موسي شيخ در سراسر بخش در شش نامه پراکنده بودند و تا آنجا که من ميتوانم بگويم در جاهاي نامعين.اين سند شماري از جنبههاي اجتماعي را که نياز به شرح دارد، آشکار ميکند. نخست: املاک شخصي در بلخ است. اين سند در کنار واقف، برادرش و فرزندش، 36 مالک ديگر را نام ميبرد (ر. ک به جدول 1، ذيل ترجمه) و آنچه که در رابطه با اينها شگفتآور است، اين است که در واقع هيچ کدام بخشي از آنچه که ما ممکن است به عنوان نخبگان، سلاطين، امرا و انديشمندان فکر کنيم، نيستند. در ميان مالکان دو محتسب وجود دارد، يکي شخصيت ارتشي دارد و ديگري شايد نظامي (ياري بهادر، فرزند جاني بهادر و نوه تغري بردي بهادر، که تنها اجارهدار زمينهاي حکومتي است) اما گروه زيادي از مالکان را صنعتگران و کاسبان تشکيل ميدهند (ميوه فروشان، نانواها، نقاشان، يک طراح، يک باغبان، يک بافنده، يک کيف دوز و يک قصاب) اين تصوير از طبقهي متوسط زميندار کاملا با تصوير مالکيت زمين که تقريبا در روزگار اسناد فروش جويباري پديد آمد، مطابقت ميکند.يکي ديگر از شواهد جامعه شناختي مهم که اين سند دربردارد شماري از مالکين هستند که نامشان حاکي از اين است که در شهرها و مناطق ديگر در آسياي ميانه نشأت يافتهاند. بدين معنا که اگر نسب محلي که نام برخي افراد از آن حکايت ميکند را بپذيريم، بدين معناست که اين افراد به نحوي با شهرهاي نامبرده پيوند دارند. اين نسب، شش نفر را با نسبت بلخي سه نفر را در ارتباط با مرو، يک نفر را از کولاب (نوه مردي که نسبت بلخي داشته است) و يک نفر بخاري، يک نفر هروي (از هرات) و يک نفر سمرقندي را نشان ميدهد اين انديشه که اسامي افرادي که داراي نسب محلي هستند هويت محلي او را مشخص ميسازد، براي مدتي در تاريخ شماري عصر جديد رواج داشته است. اما در اينجا بايد اين واقعيات را به حساب آوريم که: 1. اکثريت مالکين املاک با چنين نسبتي مشخص نميشوند. 2. آن دستهاي هم که مشخص ميشوند، اکثريتشان نسبت بلخي را به کار ميبرند که احتمالا براي کسي که عملا در بلخ زندگي ميکند ضرورت ندارد. امکان دارد که نسبت بلخي براي کسي که در آنجا زاده ميشد، به کار رفته، در حالي که بسياري از افراد ساکن در شهر بلخ زادهي آنجا نيستند. اين امکان وجود دارد که نام نسب و کاربرد آن يک مسأله کاملا مشخص بوده است و به سادگي نامي که در يک زمان معين براي شخصي استفاده ميشد، هيچ مفهوم ديگري نداشته است. نهايتا شخص از اين مسأله متعجب ميشود که از ميان تقريبا 40 نفري که نامشان در اينجا ذکر شده تنها از بيبي صفيه دختر شاه محمد بلخي نام برده شده است. اين نسبت کاملا متفاوتي است از حدود 30% مالکيني که در اسناد فروش جويباري از آنها نام برده شده و همگي زن هستند. اين ممکن است نمونهاي کوچک باشد و معرف تمام شهر به عنوان کل نباشد. پی نوشت:1- من ميل دارم مراتب سپاس خود را از ارکين عبدالله يوف سرپرست آرشيو ايالت مرکزي ازبکستان به خاطر اجازهي انتشار اين وقفيه عينا ابراز دارم. مقالهي حاضر با مساعدت فراوان ماريا اداسابتلني که در موارد بسيار از طريق مطالعه دقيق و ارائهي نکات ارزنده مشوق اين کار بود، نگاشته شد. از اين رو مؤلف صادقانه قدردان اوست. يوري برگل غرمستقيم کار را حمايت ميکرد. هنگامي که در سال 1997 در کنفرانس سالانه انجمن مطالعات خاروميانه گزارشگر ميزگردي دربارهي وقف بود - مؤدبانه و با تأکيد اظهار داشت که نبود اسناد منتشر شده، تعليمات راجع به وقف را در آسياي مرکزي اگر نه مظنون، لااقل مسأله برانگيز ميسازد.1. اسناد منتشر شده اين کاوشهاي باستان شناسي ناچيز است. هيأت نمايندگي باستان شناسي فرانسه در افغانستان در 1925 - 1924 در آن قسمت به کاوش و حفاري پرداخت. نک:A. Foucher, La viille route de linde bactres a taxila paris: les editions dart et dhistoire 1942, vol. I, PP.98-121ردني اس. يونگ حفرههاي متعددي را در حصار جنوب غربي بلخ ايجاد کرد (ديواري که در وقفيه کنوني حصار جديد نام دارد) اما هدف وي گذشته يوناني مآبي بود و يافتههاي وي از لايههاي [دوره] اسلامي هيچ اهميت آشکاري نداشت.2- در اين مورد ر. ک:A.M. Mukhtarow, Pozdnesrednevekovyi Balkh Materialy k istoricheskoi topografli goroda VXVI-Xv#vv dushanbe: donish 1980, PP.8-16.3- ترجمهي ار. دي مک چسني و ناديا جمال و ميکائيل لوستينگ «بلخ در اواخر قرون ميانه»، ‘‘ مقالاتي در باب آسياي ميانه، 24 ‘‘.Bloomington, India: Research Institue for Inner Asian studies, 1993, PP6-12.B.A. Akhmedov, Istoriia Balkha XVI- pervaia polovina Xv# v Tashkent: Fan, 19 PP. 4-13(Zeki veli di in his the Topography of Balkh do|n to the middle of the seventeenth century Central Asiatic journal 14 (1970) PP. 277-288,زکي در مقالهاش با عنوان موقعيت جغيرافيايي بلخ تا ميانه سدهي هفدهم نقشهي کلي شهر را بر اساس ناحيهي محمد بن امير ولي در بخش چهارم جلد 6 از کتاب بحرالاسرار مناقب الاخيار ارائه ميکند (Ms India Office Ethe No. 575) نه مختاروف و نه احمدوف هيچ يک، از مآخذ و منابع مستند قانوني انتشار نيافته استفاده نکردهاند به رغم اين واقعيت که منابع داويدويچ بر اين وقفيه حداقل قبلا در دسترس آنها بوده است. مختاروف، آرشيو ايالتي ازبکستان را (مالک وقفيه 1540) به عنوان يکي از منابعش ذکر ميکند اما هيچ شاهدي در پژوهش و تحقيق او وجود ندارد که وي واقعا در آنجا کار ميکرده است. يک سند که او از اين آرشيو ذکر ميکند يعني (وقفيه مدرسهي سبحان قلي خان) قبلا در زماني که او مشغول نگارش بوده و احتمالا از نسخه انتشار يافته، استفاده ميکرده، منتشر شده بوده است. تک:A.D. Davydov, Imenie medrese Subkhankankuli-khana v Balkhe po vakfnoi gramote xv#V., kratkie soobshcheniia instituta Vostokovedeniia, 37 (1960), pp.82-12.4 E.A. Davidovich, Materialy dlia kharakteristiki ekonomiki isotsial nykh otnoshenni v Srednei Azii XVI v., Izvestiia Otdeleniia obshchestvennykh nauk Akademii Nauk Tadzhikskoi SSR, 24 (1961), P. 14خلاصهي انگليسي آن:Some Social and Economic Aspects of 16 th Century Centeral Asian, in centeral Asian Review, 12 (1964), pp. 265-270; idem Osotsial nomi zhiznennom uroune riadovykh predstavielei dukhovensta po vakf-name Xv-Xv#vv., Bartol dovskie chteniia 1982, p.19; G.A. Dzhuraeva Vakfnyi dokument 1540 g. Vostochnoe i storicheskeskoe ispetsial nye istoricheskie distsipliny, vyp. 3. (1995), pp. 190-198.4- اين شرط احتمالا به طور گسترده به کار رفته بود. در دهه 1980 م يک مقام رسمي که مدارک وقفيه احراريد در سمرقند را بررسي ميکرد، يادآور شد که متوليان، فقدان مهر تعيين کننده هويت را چنين توجيه ميکردند که اين سند هر ده سال يک بار نوشته ميشد، همانطور که وقفيه سده پانزدهم هم مشروط کرده بود. ر. ک:go- Anm Gross The wagf of Khokja ybayd Allah Ahrar in Nineteenth Century central Asia: A preliminary study the Tarist Recorordthe Nakshibendis In estern and centran Asia: change and cotinuity ed Elizabeth Ozdalga (Richmond surrey: curzon, 1999), pp. 55-56.5- براي آگاهي درباره اين کتابخانه ر. ک:Maria E. subtelny Che Making of Bukhara yi sharif: Scholars and liberarie in Medieval Bukhara (the library of Khwaja Muhammadparsa), In the present volume.E.G. Brrone, Aliterary History of persia)combridgei comridge university press, 1920, reper. 1964(vol. #, pp. 77-80.6- خلاصه براون از تلاشهاي رشيدالدين جهت حفظ آثارش مبتني است بر چهارمين ترجمه جامعالتواريخ.Histoire des Mangols de La Perse ecrite en Persan Pa Raschid-eldin ed. 8 tr. Etienne Quatremere Paris, 1836.اگر چه در نوشته براون اين مطلب کاملا روشن نيست به نظر ميرسد اين تعليمات در سند جداگانهاي در جامعالتواريخ نوشته شده باشد. (ر. ک: براون، 77/3).7- در اين مورد ر. ک:Z.N. Agafonova and N.A. Khal fin Putevoditel tsentralnwi Gosudarstvennyi Istoricheskii Arkhiv Uzssr (Tashkent 1948) , PP. 30-32.8- فهرست گنجينه:Kollektsiia Vakufnykh Dokumentob Compiled by I. Miradylov see O.A. Sukhar, kvartal naia obshchina Pozdnefcodaf nogo gorobadukhary]Mosco: Nauka, 1976[, P. 6اين سند را يک جور توصيف ميکند. شماره 656، بعدها بر اساس سند وقفي جورااو استنساخ شد ص 191 و داراي مهري است به تاريخ 1309/92 - 1891. گرچه اين امر نميتواند به خودي خود دليل براي تاريخ اين کپي باشد من شماره 956 را بررسي کردم اما فقط شماره 1216 را به صورت کپي ديدم که اندازهاش تا حدي کوچکتر ازاندازه اصلي بوده است.9- به طور مثال اگر آن را با تصاوير مقاله بسيار ارزشمند خطاطي به قلم غلامحسين يوسفي مقايسه کنيم در: (Elv, IV, pp. 680-718).10- قرآن کريم تقسير الامامين الجلالين (دمشق، 1964) و محمد فؤاد عبدالباقي، المعجم الفهرس للقرآن الکريم (بيروت: دارالکتب المصريه، 1654) 748.11- ظهيرالدين بابور، بابورنامه در انگليسي (Memoirs of Babur) و ترجمهيAnnette Susannah BerveidgeLondoni Luzac, 1922, kpr. 1969, p.649.همو: بابورنامه: خاطرات بابور، شاهزاده و امپراطور. The Baburnama: Memoirs of BaburPrince and Emperor.ترجمهي: Wheeler M. Thackston (Newyork/ oxford: Oxford university Press, 1996), p. 414همو، بابورنامه (وقايع) Babur- nama vaqayicنشر انتقادي مبتني بر چهار متن جغتاي، با مقدمه و يادداشتهاي Eiji Mano,دو مجلد (کيوتر، 1995) متن 1/ ص 576؛ متن 2/ص 248.12- سلطان محمد، مجمع الغرائب: Ms Tashkent, IVANVz, No, 1494, F. 16b.13- جورااو سند وقفي، ص 192 - 191.14- بهاءالدين حسن نثاري نجاري، مذکر الاحباب، ناشر سيد محمد فضلاله (نيوداي، 1969) ص 374 - 373. ناشر متن در اينجا نوشته متفاوتي را در پانوشت آورده: کمالالدين فتاک (ر. ک انتقال ساده به فتاق)، ص 373.15- "چغميني "کلمهاي است اختصاري براي تفسير سيدشريف جرجاني بر الملخص في الهيئه تأليف محمد بن محمد چغميني خوارزمي. هم تفسير و هم اصل کتاب به زبان عربي بودند و تفسير متن معياري براي پژوهشگران و محققان نجوم در اين زمان بود.16- مقبره علي بن ابيطالب محل توجه و عنايت زياد سلطان حسين بايقرا در شصت سال قبلتر بوده است. ر. ک: اثر من تحت عنوان وقف در آسياي ميانه (Princeon, 1991, pp. 39-45) و نقد و بررسياي که ماريا اوا سابتلني از آن به عمل آورد:Journal of New Eastern studies, 55/1 (1996), pp. 49-52.17- نثاري، مذکر، ويراسته فضلاله مقدمه، صفحهي 7. تنظيمکنندهگاه شمار اواخر سدهي هفده و اوايل سده هجده، شريفالدين «راقم ابن نورالدين، از خواجه کمالالدين کناق به عنوان سازنده حمامي در بلخ نام ميبرد تا در خدمت مدرسهاش باشد. اما راقم، تاريخ حمام را در 1549/956 ميداند. (تاريخ ميرسيد شريف راقم يا تاريخ راقمي) Ms Roya Asiabc soaetyyorley, no, 163 f. 1356نيز ر. ک: Baron Victor Rosen collection scientifigue de L institute des Langues Orientales, #, manuscrits persans]st. petersbug, 1886[, p. 128.بارون ويکتور روزن،مجموعه علمي مدرسه زبانهاي شرقي، نسخههاي خطي فارسي، سنت پطرزبورگ.نام کناک همچنين به وسيله آقاي فوشر در اين کتاب ثبت شده است: La vieille route de l Ivde, vol. 1لوحه 22 گنبدي است در آسياب کناک (آسياب آبي کناک) شايد نام محلياش را از خود معبد بودايي کناک گرفته باشد که در منتهياليه جنوبي بلخ واقع است.18- سلطان محمد، مجمع، 16 آ.19- معني غير فني صدر، "جلو" و بخش بالايي است. ماريا سابتلني با من اين مسأله را مطرح کرد که چگونه در يک سند صدر تقريبا معني آغاز سند را ميدهد، يعني بخشي که بعد از اطلاعات مهم مربوط به وقف ميآيد و قبل از پيوست کدي، تأييديهاي، اظهار نامه يا مشابه آن خاتمه مييابد از سوي ديگر هنريش در مقاله خود در رابطه با صدر (E12, V#, p. 748) اين اصطلاح را در چارچوب نامهنگاري به عنوان قواعد مقدماتي يا پيشگفتار تعريف ميکند. اين تعريف مطابقت کامل با کاربردش در اين وقفيه ندارد زيرا در اين وقفيه به بخش مشخص شدهاي از سند اشاره ميکند که در آن مطالب اصلي بيان شده است.20- کلمه رباط شايد در اينجا به آسايشگاه يا مهمانخانه اشاره دارد. هر چند در جاي ديگر مترادف کلمه کاروانسرا به کار ميرود. ظاهرا رباط در اين سند در هر دو معناي مجزا استفاده ميشود. براي کاربردهاي ديگر رباط در بخارا طي همين دوره رجوع کنيد به مقاله من، با عنوان:Some Observations on garden and its meaning in the property transactions of the Juybari family in Bukhara 1544-77.نيز پارهاي ملاحظات درباره باغ و معاني آن در ضمانتنامههاي املاک خانوادهي جويباري.Gardens in the Time of the Great Muslim Empires Theory and Design, ed. Attilio petruccioli Leiden: Brill, 1997, p. 104.باغها در زمان امپراطوري بزرگ اسلامي (نظريه و طرح).21- هر چند تعيين محل سه قسمت چغري موسي شيخ، سلاخانه و آسياباد آسان و ساده است. اما مکانهاي بعدي، تعيين محلشان تا حدودي مشکل است ر.ک Mukhtarov, Pozdnesrednevekovi Balkh, p. 40به نظر ميرسد مکان دروازه عراق در ديوارهاي داخلي حصار قديم بوده است. افزون بر اين، وصف اين ملک محل دروازه عراق را در بخش شرقي يا جنوب شرقي ديوارهاي داخلي حصارقديم تعيين ميکند. چون ديوارهاي داخلي در شمال غرب اين ملک قرار ميدهد. دراين صورت اين ملک ميبايستي درهمسايگي محله چغري موسي شيخ بوده باشد. سادري، پول - ي، دو آبه و شخشار در حال حاضر محلشان مشخص است فرهنگنامههاي از چهار دوره 1 - اواخر قرن 17.M.A. Salakhetdinova, kistoricheskoi toponomike Balkhskoi oblasti palestinskii sbornik, 21]1970[, pp. 222-2282- 1871 F. ayz B. akhsh.ترجمهاي از يک گزارش در بدخشان، بلخ، بخارا، گزارشاتي از حکومت پنجاب و تحتالحمايه بودنش.مزار شريف افغانستان شمال کرکوي Lahore: civil secretariat press و 1871 5-83- 1914 Ludig Adumec ed. Gazetteer of Afghanistan vol. Iv Gray 1979 pp. 250-260.4- 1975 Afghanistan prime Ministry Aprovisional Gazetteer of Afghanis vol kabul: Afghan Demographic studies, central statistics office, 1975, pp. 887-927.در اين منابع، اين مکانها ذيل اين نامها نيامده است.منبع: ميراث جاويدان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 305]
صفحات پیشنهادی
بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م
بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م-بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م نويسنده: آر. دي. مک چسني - فريبا پات مقدمه ارزش اسناد وقف (وقفيهها، ...
بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م-بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م نويسنده: آر. دي. مک چسني - فريبا پات مقدمه ارزش اسناد وقف (وقفيهها، ...
درگذشت نويسنده 90 ساله هنگام مطالعه
بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م هر چند مطالعهاي قطعي در اين زمينه وجود ندارد، اما نظر من اين است که محدود کردن ... اين مسأله اهميت دارد زيرا ديگر در آن هنگام ...
بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م هر چند مطالعهاي قطعي در اين زمينه وجود ندارد، اما نظر من اين است که محدود کردن ... اين مسأله اهميت دارد زيرا ديگر در آن هنگام ...
8 اشتباه رایج : اشتباهات رایج والیدن جدید
بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع خورشید ... سند: نسخ کپي و نسخ اصلوقفيه ...
بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع خورشید ... سند: نسخ کپي و نسخ اصلوقفيه ...
27 حامي نسخ خطي معرفي شدند
بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م در خور اين سند واقف به داراييهايي که پسرش خواجه مولانا وقف کرده (سطر 27) و ... بخارايي نشان ميدهد که مدرسه و حامي وقف ...
بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م در خور اين سند واقف به داراييهايي که پسرش خواجه مولانا وقف کرده (سطر 27) و ... بخارايي نشان ميدهد که مدرسه و حامي وقف ...
بافت هاي تاريخي كردستان احيا مي شوند
بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م سوخاروا و بسياري ديگر جهت احيا کردن شبکههاي اجتماعي و مناظر شهري نابود شده از اسناد وقف ... البته اين اطلاعات در بافت و ...
بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م سوخاروا و بسياري ديگر جهت احيا کردن شبکههاي اجتماعي و مناظر شهري نابود شده از اسناد وقف ... البته اين اطلاعات در بافت و ...
فروش خانه اجاره داده شده - داد و ستدهای شرعی قسمت پنجم
بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م سوخاروا و بسياري ديگر جهت احيا کردن شبکههاي اجتماعي و مناظر شهري نابود شده از اسناد وقف ... که در 1955 (3) به چاپ ...
بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م سوخاروا و بسياري ديگر جهت احيا کردن شبکههاي اجتماعي و مناظر شهري نابود شده از اسناد وقف ... که در 1955 (3) به چاپ ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها