تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشيدن؛ مانند حيوانات...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820753357




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م
بازسازي بلخ بر اساس وقفيه 947 ه / 1540 م نويسنده: آر. دي. مک چسني - فريبا پات مقدمه ارزش اسناد وقف (وقفيه‏ها، وقف‏نامه‏ها) در بازسازي فضاهاي فيزيکي و اجتماعي از مدت‏ها پيش در جهان اسلام مورد اذعان بوده است. محققاني مانند الاگادي. چخوويچ، ليونور فرنندز، ثريا فروغي، آبراهام مارکوس، ديويد پوورز، آندره ريموند، ماريا سابتلني، الاگااي. سوخاروا و بسياري ديگر جهت احيا کردن شبکه‏هاي اجتماعي و مناظر شهري نابود شده از اسناد وقف استفاده کرده‏اند.شايد چنين اطلاعاتي - که بر روي کاغذ آرشيوها به جا مانده - در هيچ جايي بيشتر از آنجايي که اين شواهد فيزيکي تصويرگر آن است و اکنون غيرقابل دسترس مي‏باشد و يا به علت آنکه در زير ملحقات و اضافات غير منقول بعدي مدفون شده و يا اوضاع و احوال سياسي موجب انزواي آن شده است، اهميت نداشته باشد.يکي از اين جاها، شهر قديمي بلخ واقع در شمال مرکزي افغانستان است. هنگامي که مکان بلخ کهن مورد کاوش‏هاي باستان‏شناسي قرار گرفت، علاقه و انگيزه‏ي محققاني را جلب کرد که در پي پژوهش و تحقيق درباره‏ي گذشته‏ي يوناني مآبي بويژه الکساندري و بودايي بودند.(1)براي حداقل نيم قرن گذشته پژوهش درباره‏ي بلخ به علت نزاع و درگيري سياسي امکان‏پذير نبود. عاملي که همچنين مانع دسترسي فعلي به آن بود. در نتيجه‏ي آن چه درباره‏ي بلخ نگاشته شده، ناشي از توصيفات امپرسيونيستي، اجمالي و واقع بينانه در منابع روايي است که نويسندگان و شاهدان بومي آن را نوشته‏اند. (2)هر يک از اين نوشته‏ها مجموعه‏اي از مسائل را در اختيار خواننده‏ي پژوهشگر قرار مي‏دهد. شرح و تفسير اطلاعات هر يک از اين نوشته‏ها در ابتدا نيازمند آگاهي در باب انگيزه‏هايي است که منجر به ارائه اين نوشته شده است. گاهي اوقات انگيزه‏هاي سياسي و نظامي از جمله عوامل انگيزشي مسأله هستند (براي نمونه، نوشته‏هايي که مقامات روسي و انگليسي در قرون 19 و 20 فراهم آوردند). نوشته‏هاي ديگر به منظور برجسته کردن و تبليغ (بزرگ نمودن) قدرت يا فضايل يک شخصيت بومي آماده شده است.درباره‏ي اهميت اطلاعات مفصل اسناد حقوقي که عموما براي ثبت نوعي ضمانت داد و ستد نوشته شده، نمي‏توان اغراق کرد.البته اين اطلاعات در بافت و چارچوبي پديد آمده‏اند که درک آن بافت و زمينه ضروري است اما آنها حداقل تا آنجا که به پژوهشگر معاصر مربوط مي‏شود اهميت دقت را ندارند، دقت در نامگذاري، توصيف فيزيکي و تعريف ارتباطات اجتماعي و اقتصادي.همان طور که من در جاي ديگر گفته‏ام، اطلاعات در باب نقشه و ساخت اجتماعي شهر بلخ قبل از قرن 19 بسيار اندک است. به علاوه صرف نظر از بلخ به خاطر مرکزيت شهري آن در طول قرن 19، در مکاني نزديک آن، آرامگاه علي بن ابي‏طالب (مزار شريف) قرارداد که در اين مورد بسياري از روايات شفاهي به صورت نوشته در آمده است. هنگامي که بدانيم بلخ با مرکزيت شهري عمده در دشت بزرگي بين رودخانه‏ي آمودريا در شمال، ارتفاعات هندوکش در جنوب، رودخانه هريرود در غرب و بلندي‏هاي پامير در غرب قرار دارد، اهميت سند حاضر قبل از بازسازي آن، با اين پيش زمينه روشن‏تر مي‏شود.اين سند ابتدا در سال 1961 و مجددا در 1982 توجه‏اي. آ. داويدويج را جلب کرد و گاليبا جورااوا در مقاله‏اي که در 1955 (3) به چاپ رسيد، گزارشي مختصر از برخي قسمت‏هاي آن ارائه داد. داويدويج به منظور روشن ساختن مسائل مالکيت و پولي خاص از آن استفاده کرد. جورااو دامنه بحث اين سند را از طريق تعيين هويت نويسنده‏ي بي‏نام اين وقف و اهدا کننده‏ي آن ادامه داد. او به طور مختصر موقوف عليه عمومي اين وقف را توصيف کرد، (اين نوعي موقوفه بود که در آن، هم اهداف خصوصي و هم اهداف عمومي به کار گرفته شده بود)، ويژگي‏هاي آن را بر شمرد و تعدادي از شرايط موجود در اين سند را تعريف کرد. هدف از ارائه اين مقاله در دسترس قرار دادن کامل اين سند، توجه کردن به ارزش آن، نه فقط براي کسب اطلاعاتي که اين سند در ارتباط با مناظر شهري نابود شده در بر دارد، بلکه همچنين آگاه شدن از خود سند به لحاظ تنظيم شرايط و متن آن است.سند: نسخ کپي و نسخ اصلوقفيه نوعي از اسناد وقفي رايج سده 17 - 15 در آسياي مرکزي است. وقفيه اولا نسخه‏اي از اصل است (سؤال در باب تعيين چگونگي نسخ اصلي در اسناد حقوقي مستلزم بحثي مفصل است که دراينجا امکان سخن گفتن از آن نيست. کافي است که بگوييم در برخي موارد همه اسناد دست‏نويس جزو نسخ اصلي‏اند و در ساير موارد هيچ سندي اصل نيست). تعداد بسيار کمي از وقفيه‏هاي آرشيو دولتي ازبکستان وقفياتي هستند که در آن لحظه مشخص - که مذاکره به اتمام رسيده - پيش نويس شده‏اند. کاتالوگ مجموعه آرشيو 323 - 1، در برگيرنده‏ي فهرست بسياري از اسناد اصل است. اما مراد از اصل، سندي است که معاصر داد و ستد و حامل مهرهاي افرادي است که شاهد اين مذاکره بوده‏اند، البته اين سند غير از رونوشت است؛ يعني سند بعدي که از روي اصل يا کپي قبل آن استنساخ شده است. اما ما از طريق دلايل و شواهد اين وقفيه درمي‏يابيم که آن به عنوان امري ضروري و سنجيده در نظر گرفته شده تا نسخه‏هاي متعددي از اين سند چه در زمان داد و ستد و چه در آينده در دست باشد. هدف از انجام اين کار حفظ سند و تضمين اين مسأله است که همه‏ي طرف‏هاي ذينفع به شرايط آن دسترسي داشته‏اند.ثانيا: وقفيه از لحاظ سايز و اندازه نمونه‏ي خاصي است. وقفيه طومار بزرگي است (که اندازه عرض آن تقريبا يک فوت و طول آن 18 فوت است) که در گذشته از يک کاغذ يا برگ تهيه مي‏شد (بررسي فتوکپي حداقل 14 کاغذ را نشان مي‏دهد). وقفيه‏هاي آرشيو دولتي ازبکستان که نويسنده بررسي کرده است همه طومار شده‏اند تا اينکه به صورت کدبندي مرتب شوند. شکل اين طومار ظاهرا مربوط به يک قرارداد کتبي است. هر چند مطالعه‏اي قطعي در اين زمينه وجود ندارد، اما نظر من اين است که محدود کردن نوشته به يک کاغذ يا برگ، عادت حقوقي سند نويسي در دفتر خانه‏هاي آسياي مرکزي سده‏ي 17 - 16 است. هنگامي که سند به بيش از يک ورق، دو، سه، چهار و... نياز دارد ورق را به پايين آن مي‏چسبانند و نوشتن ادامه مي‏يابد.نويسنده تاکنون با نمونه‏هايي مواجه نشده است (حداقل اسناد قرن 16 و 17) که متن سند در پشت ادامه پيدا کند. اين امر در اسنادي که به بيش از يک طرف ورق اما کمتر از دو طرف نياز دارند امري متداول است، متن به منظور ادامه، در حاشيه سمت راست از پايين شروع مي‏شود آن‏گاه متن وارونه و به صورت ضربدري نوشته مي‏شود. در اين سند قاعده‏ي ديگري مربوط به سبک (که به طور گسترده استفاده شده) آن است که متن مي‏بايد در يک خط افقي از طريق حرکت در جهت عمودي در منتهي اليه هر خط پايان يابد تا اينکه آخرين فضاي خالي بين سطرها پر شود.پشت سند، کارکردهاي ويژه‏ي خود را دارد. اولا همان‏طور که در اينجا خواهيم ديد، پشت سند محلي بود براي يادداشت مطالب مربوط به معامله و داد و ستد، ويژگي‏هاي مربوط به معامله‏ي وقفي نه يک بخش از آن؛ نيز محلي بود براي بايگان جهت نوشتن کدهاي کتابخانه، تا هر گاه سند به صورت طومار پيچيده شد و در قفسه قرار گرفت، تشخيص و باز پس گرفتن آن آسان باشد.سند حاضر را با پارچه پوشانده‏اند. اين مسأله اهميت دارد زيرا ديگر در آن هنگام امکان تأييد مطالب مکتوب بر پشت سند وجود ندارد. چون شواهد و قرائن فيزيکي بر خلاف آن وجود ندارد حدس مي‏زنم که يادداشت‏هاي پشت سند تنها بر روي نسخه‏هاي معاصر ديده مي‏شود.کاتبان در ارائه نسخه‏هاي بعدتر، که دلايل ايجاد آن را بعدا بيان مي‏کنم، ممکن است احساس کرده باشند، نسخه‏برداري متن اصلي ضرورت دارد زيرا نهادهايي که پشت ورقه ذکر شده‏اند احتمالا به طور کامل در خود وقفيه‏هاتوصيف شده است. اما البته اين تنها حدس من است.محافظت و نسخه ‏بردارياين سند در برگيرنده‏ي برنامه‏اي براي نگهداري و محافظت از آن است. هر ساله در جشن ميلاد پيامبر) 17 ربيع‏الاول) متوليان وقف مي‏بايد کل وقفيه را در تجمع عمومي با صداي بلند قرائت کنند. اين امر احتمالا دسترسي مستمر به شرايط وقفيه را براي همه‏ي طرف‏هاي مربوط تضمين مي‏کند. افزون بر اين، بايد هر ده سال، نسخه‏ي جديدي از اين وقفيه تهيه شود. اين يکي از شروط اصلي واقف است (ر. ک سطر 130 - 129) (4) علاوه بر قرائت عمومي سند و نسخه‏برداري ده ساله‏ي آن، دستور ديگري، شايد به امر خود واقف، براي مراقبت ازسند اضافه شده است. در اين سند آن‏گونه که ما امروز مي‏بينيم، اين متن روي برگه‏ي جداگانه‏اي که به پايين وقفيه چسبانده شده قرار دارد، نه اينکه در جاي وسيعي در پايان وقفيه قرار گيرد. در نمونه‏ي ديگري، آن ممکن است يکي از نمادهاي تکميلي در پشت باشد. اين نوشته از شش نسخه‏ي اين وقفيه در جاهاي متعدد خبر مي‏دهد، دو نسخه در بخارا - يکي در کتابخانه‏ي خواجه‏ي محمد پارسا (5)، يکي در منزل شخصي حضرت شيخ العالم (که هويتش نامعلوم است) -، دو عدد در بلخ در منازل قاضيان - قاضي مالمل و قاضي صالح -، نسخه‏ي پنجم در سمرقند در منزل ملازمان خواجه بهاءالديني (ياالدين) و ششمي در منزل محمد صادق شيخ در شهر سبز (همچنين به خوبي مي‏توان فرض کرد مؤسس، اخلاف و اسلافش مي‏بايست نسخه‏هايي داشته باشند) اين نوشته بيان مي‏کند که اگر يکي از نسخه‏ها گم شود، نسخه ديگري بايد فراهم شود. اگر ما در دستورات واقف نظر اندازيم، درمي‏يابيم که هر ده سال، شش نسخه يا بيشتر فراهم و به مخازن جداگانه‏اي فرستاده مي‏شد.آيا چنين اقدامي معمول بود و آيا به طور کامل عملي مي‏شد و تداوم مي‏يافت. يک نمونه‏ي قابل مقايسه که فورا به ذهن متبادر مي‏شود دستوري است که مورخ قرن 13 و وزير ايلخانيان، رشيدالدين، براي حفظ و نسخه‏برداري از آثارش داد(6).اما شکي نيست که در اينجا نمونه‏هاي ديگري وجود دارد که بايستي کشف شود. شواهد غيرمستقيم در اينجا بيان مي‏کند که هدف تحقق نيافته است.اولا، تنها دو نسخه شناخته شده از اين وقفيه باقي مانده است (يکي دقيقا از روي ديگري کپي شده است). ظاهرا مدت زيادي از عمر اين وقفيه نمي‏گذرد و اين امر ممکن است تبييني براي شمار اندک اسناد باشد. ارجاعات متناوبي براي بخشي از مجتمع که مدرسه بود وجود دارد اما هيچ کدام از اين ارجاعات که من يافته‏ام بعد از قرن 16 نيست و نام محله‏اي که در آن قرار گرفته بود، چغري موسي شيخ، نيز ناپديد مي‏شود و يا اينکه نام ديگري جايگزين آن مي‏شود. اين واقعيت که آخرين نسخه‏ها احتمالا مربوط به قرن نوزدهم است را نبايد به عنوان شاهدي پذيرفت که وقف هنوز کارکرد دارد. حفظ و نگهداري اسناد في نفسه مي‏تواند به سادگي کار باارزشي تلقي شود، خواه آن بنيادکار کند يا نکند. همه ما مي‏توانيم به اين نکته اذعان کنيم نظامي که براي حفظ و نگاهداري اسناد وجود داشته، انگيزه قابل توجهي در گرايش مردم به وقف بوده است و اين نظام تا زماني که نسخه‏ي حاضر نگاشته شده، تعدي يافته است.به نظر مي‏رسد که اين وقفيه بخشي از گنجينه‏ي معروف قشبگي است که زماني پس از سال 1924 از بخارا به تاشکند آورده شده است. هنگامي که قشبگي باقي مانده‏ي منابع فارسي را نگهداري مي‏کرد، وقفيه‏هاي فعلي آن گنجينه، ظاهرا در خزانه 323 - 1 جمع شده بود.بيشتر آنچه به اين وقفيه مربوط است اکنون در خزانه‏ي 126 (7)قرار دارد. بنابراين، اين احتمال قوي وجود دارد که سند حاضر از کتابخانه‏ي پارسا در بخارا آورده شده و يکي از نسخه‏هايي بوده که براي نگهداري به آنجا فرستاده شده است. در واقع شواهد غيرمستقيم حاکي از آن است که نسخه‏هاي حاضر هم از بخارا و شايد هم از کتابخانه‏ي پارسا آمده است.دو نسخه از اين وقفيهدو نسخه از اين سند در آرشيو دولتي ازبکستان وجود دارد. يکي به شماره‏ي 956 و ديگري (8) 1216 در مجموعه‏ي I. 323, OPISl، در فهرست منتشر نشده اين مجموعه، نام واقف و بنيانگذار وقفيه در هر دو مورد خود ذا محمد کنت (يعني کنات)، ذکر شده است. هر چند ظاهرا توصيف کوتاه هر دو فقره حکايت از آن دارد که نام واقف... دانسته نيست. جورااو با مقايسه‏ي اين دو نسخه‏ي موجود، به اين نتيجه رسيد که نسخه‏ي دوم مستقيما از اولي رونوشت شده است هر چند هر دو نسخه افتادگي‏ها و نواقص يکساني دارند.ويژگي اين نسخهنسخه مورد استفاده در اينجا (شماره‏ي 1216) با نگاهي حرفه‏اي به خط شکسته نسخ است. اما نگاهي حرفه‏اي‏اش، بي‏دقتي‏هاي خطي قابل توجهي را نشان نمي‏دهد، در آن هنگام که خط عالي نوشته شده باشد (9)، توجه و دقت کاتب بايد کم شده باشد. در سطر 18 کاتب به جاي اظهر، ظهر نوشته است. در سطر 29 در نگارش کلمه راهرو او حرف ه را فراموش کرده است [رارو به جاي راهرو] و هنگامي که اين اشتباه معلوم گردد، او يا شخص ديگري حرف ه را بالاي الف قرار مي‏دهد [رارو]. او در سطر 35، کلمه‏ي اعيان در عبارت تمامي اعمال و اعيان قائمه را حذف کرده و در سطر 39، اختان را به اشتباه اختا - خان خوانده است.هنگام نگارش سطر 89 او به نحوي مکان را گم مي‏کند و مجددا عبارت في محصول تها (عبارتي که در آغاز سطر آمده) را مي‏نويسد قبلا او عبارت ينصرف فيها و في محصول تها کيف يشاء و اين يشاء و يصرفوها را کامل کرده بود (در اين قسمت از عبارت و في محصولاتها) الي من يشاء را تکرار مي‏کند. اين اشتباه ظاهرا هنگامي که او متوجه شد چه کرده است، وضعيت دشواري را پديد مي‏آورد. بنابراين کاتب که در اينجا در نيمه‏ي راه نسخه‏برداري از سند است، احتمالا خودش را در ابتدا به خاطر اين بي‏توجهي سرزنش مي‏کند ولي بعد تصميم مي‏گيرد که به هر دليلي [شروع مجدد آن] غيرممکن بوده است (شايد او قبلا تعداد زيادي از اين صفحات کاغذ را به هدر داده بوده) و بنابراين کلمات اشتباه به آرامي خط زده شده است. از اين لحظه مشکلات چند برابر مي‏شود. او به اشتباه تنصيص را تنکيس (سطر 90 (، رغن را روغن (سطر 137) مي‏خواند و به جاي عبارت بطريق مناصف (سطر 98) بطريق من النصف مي‏نويسد. در سطر 110 کلمه‏ي شمارش را فراموش مي‏کند و خود او يا فرد ديگري بعدها در بالاي خط آن را مي‏نويسد. در سطر 112 او تمام جمله‏ي قبلي در ارتباط با وعده‏ي ملاقات مؤدن را تکرار و سپس عبارت «خمس نيز از اين» را در سطر 113 حذف مي‏کند. در سطر 120 به جاي مواليد، ميلاد و در سطر 122 به جاي شيريني، سيريني مي‏نويسد. اشکالات نسخه‏اي ديگري وجود دارد که شايد [جزء] اشتباهات کاتب نباشد. [آيه‏اي از] قرآن که در سطر 15 نقل شده، مطابق با قرائت روايت رسمي آن نيست (10)اين يادداشت که در همان پايان آمده و واژه‏هايي را براي کپي کردن و نگاهداري اين وقفيه در بخارا، بلخ، سمرقند و شهر سبز ارائه مي‏کند، به کتابخانه‏ي خواجه محمد پارسا به عنوان يک کتيب - خانه اشاره دارد (سطر 174). اشتباهات و محذوفات فراوان ديگري وجود دارد که بايد آنها را يافت. اما اين موارد نمونه‏هايي هستند از بي‏دقتي‏هاي عامي که اين سند نشان مي‏دهد.واقفجورااو بر اساس منابع مجمع الضرائب قرن شانزدهم که منتشر نشده و اثر سلطان محمد، مقيم و اهل بلخ بود و نيز بر اساس منابع بابورنامه، خواجه کمال‏الدين کوناک را به عنوان واقف معرفي کرد.به اين علت اين سؤال در باب ماهيت واقف مطرح مي‏شود که در آغاز اين سند، جايي که نام واقف بايد به طور عادي بيابد، ديده نمي‏شود. در خور اين سند واقف به دارايي‏هايي که پسرش خواجه مولانا وقف کرده (سطر 27) و سپس در سطر 139 به سه مسجدي که برادرش خواجه محمد کوناک ساخته و سپس وقف کرده، اشاره مي‏کند. اما نام خود واقف ديده نمي‏شود.جورااو با استنادش به باورنامه، شواهدي که تا حدي سبب روشن شدن هويت واقف مي‏شود را ذکر مي‏کند. در دوم جمادي‏الثاني 11/935 فوريه 1529، بابور شخصي به نام کمال‏الدين را بر کنار کرد (قياق در ترجمه‏ي بوريج، قنق در ترجمه‏ي تکستون و کوناک در ترجمه‏ي منو) (11)اين کمال‏الدين خود پيامي را از سلطان کيستان - قرا، محان و جاني بگد در بلخ دريافت کرد. همان‏طور که ترجمه‏هاي (هم فارسي و هم انگليسي) متن چغتاي را باز توليد مي‏کند، بابور مي‏نويسد که او از پيام کيستان قرابه نوکرش آگاه بود که در اين پيام سلطان از رفتار گدايان در اطراف بلخ و ارتباطشان با کمال‏الدين گله مي‏کند.بابورنامه وجود يک کارمند از بک عالي رتبه به نام کمال‏الدين را که با بلخ در 1529 در ارتباط است، اثبات مي‏کند. واقف، هنگامي که نام برادرش را ذکر مي‏کند، همان نام کوناک را به کار مي‏برد. در کنار اين شاهد، جورااو يادداشتي را در نسخه منتشر نشده مجمع الضرائب ذکر مي‏کند که شخصي به نام خواجه کمال‏الدين کوناک، مدرسه و حمامي را در بلخ در چغر بنا کرد. نويسنده مجمع الضرائب، سلطان محمد، مفتي و پسرش درويش محمد، اثرش را در 1563/977 نگاشت.او و پدرش، قبل از وي از شهروندان مشهور بلخ بودند و هنگامي که جاني بگد پير محمد در 963 قدرت را به دست گرفت، سلطان محمد کار بر روي مجمع را به منظور آرزوي قبلي‏اش براي اطلاع درباره‏ي اين شهر شروع کرد. مجمع که حدود چهار سال پس از مرگ پير محمد کامل شد، نويسنده را مردي صاحب موقعيت اجتماعي و کارهاي عمراني دولتي نشان مي‏دهد که شخصيت‏هاي سياسي آنجا در اواخر قرن 15 و اوايل قرن 16 آنها را برجسته تلقي کرده‏اند. مأموريت اتمام يکي از اين پروژه‏ها يعني حمام سلطنتي که کيستان قرا در 28 - 1527/934 عهده‏دار شد يادآور، حمام طاهر بلخي مساوي 946 است (اگر کلمه‏ي حمام، حمام خوانده شود) که پدر سلطان محمد آن را بنا کرد (12)نويسنده‏ي حمام خود کمال‏الدين را آن طور که نزديک مدرسه ساخته شد و نيز در 1539/946، يک سال بعد از تثبيت موقوفه تکميل گرديد، توصيف مي‏کند، در حالي که مدرسه زماني قبل از آن کامل شده بود(13).اما شواهدي بيشتري وجود دارد که مدرسه را به کمال‏الدين نسبت مي‏دهد. آن‏گونه که سلطان محمد درباره‏ي آن زمان مي‏نويسد (دهه 1560 (خواجه بهاءالدين حسن نثاري بخارايي نشان مي‏دهد که مدرسه و حامي وقف حداقل براي مدتي فعاليت مي‏کردند. نثاري درباره‏ي معلمش امير احمد الحسيني مي‏نويسد: او در مدرسه خواجه کمال‏الدين درس مي‏داد (14)و پذيرفت که اين مطلب بي‏ارزش چخميني را درس دهد (15)نثاري در ادامه مي‏گويد که حسيني در بلخ کشته شد و در «مزارشاه» دفن شد (احتمالا به مقبره‏ي علي بن ابي‏طالب در شرق بلخ اشاره دارد) (16)هر چند نثاري به طور دقيق مدرسه‏ي کمال‏الدين را در بلخ معلوم نمي‏سازد، اما شواهد مربوط به زمان و مکان مرگ و دفن استادش و نيز دستنوشته‏هاي مختلفي که فتاک به عنوان بخشي از نام کمال‏الدين ارائه مي‏دهد تا حدي قانع کننده به نظر مي‏رسد. ويراستار کار نثاري شک نداشت که مدرسه در بلخ بود(17).هر چند جورااوا اين را نمي‏نويسد که سلطان محمد گفته‏هاي زيادي در باب پروژه‏هاي نوسازي شهري کيستان قرار دارد. اين پروژه‏ها مشتمل‏اند بر بازسازي ديوارهاي قلعه هندوان (18)(نام مرکز شهر) که در قسمت جنوب شرقي در کنار منطقه‏ي چغري موسي شيخ قرار دارد، محل مجتمع مدرسه - مسجد و شماري از املاک وقف شده وجود وقفيه و مجتمع هر دو بازسازي بيشتر شهر در زمان حکومت کيستان قرا (حک: 1544 - 1526) دلالت مي‏کند.اطلاعاتي درباره‏ي طرف ديگر (پشت) وقفيهدرسراسر متن (سطور 137، 117، 49، 18 و 149) ارجاعات بسياري درباره‏ي موضوعاتي که پشت اين وقفيه (در اين وقفيه) ذکر يا تعريف شده است، وجود دارد. واژه‏ي ظهر متضاد واژه‏ي صدر است (بدنه يا ظاهر سند) (19)تمام ارجاعات در پشت [موقوفه] مربوط به ساختارهاي عمومي است که قبلا ساخته و به عنوان وقف از جانب واقف و برادرش خواجه محمد کوناک تعيين شده است.و اين وقف‏ها در حال حاضر بايد بخشي از درآمدشان را از درآمد حاصل از املاک وقف شده در 1540 برداشت کنند. آن املاک مشتمل‏اند بر سه مسجد که برادرش ساخته بود (سطر 139)؛ و چهار مسجد (سطر 138)؛ يک دستشويي، و دو رباط که خودش ساخته و وقف کرده است (سطور 146، 18). متوليان وقفيه 1540 حداقل بايد بخشي از مواجب ائمه و مؤذن‏هاي مساجد هفت‏گانه را مي‏پرداختند. هر يک از امامان هفت‏گانه چهل تنگاس در سال و هر مؤذن بيست تنگاس دريافت مي‏کرد. اين مبالغ احتمالا مکمل درآمدهاي حاصل از موقوفات قبلي بود و مواجب آنها را بهبود مي‏بخشيد.چرا که امام مسجد محلي 180 تنگاس و هر مؤذن 40 تنگاس دريافت مي‏کرد. به احتمال زياد پرداخت مساجد کوچک‏تر به امام کمتر بود مگر اينکه وظايف به طور قابل توجهي متفاوت بود، نمي‏توان انتظار داشت که مؤذن‏ها در چنين رتبه‏هاي متفاوتي قرار بگيرند.به علاوه ضميمه حقوق ائمه و مؤذن‏ها، وقف 1540 از قرار معلوم موقعيت جديدي را براي رباطها (20)اختصاص داده که در پشت سند ذکر شده است. اين سند تصريح مي‏کند که نگهبان (سرايدار) (که سالانه 100 تنگاس دريافت مي‏کند) وظيفه دارد تا رباطها را در هر صبح باز، و شب هنگام آنها را قفل کند و روزها آنها را تميز نمايد. اما وقفيه 1540 تأمين همه گونه مخارج نوسازي و تعمير اين مساجد، رباط و اين دستشويي را از طريق درآمدهايش تعيين مي‏کند.نگاهي مختصر به محتواي اين وقفيهاين وقفيه داراي 5 بخش مجزاست. نخست مقدمه است (که در نسخه‏هاي موجود مفقود است) که در آن واقف با نام بردن از خود و بيان هدفش، نيت شرعي و قانوني‏اش را اظهار مي‏دارد. بخش دوم تعريفي از موقوفه عليه ارائه مي‏دهد که تا حدي در اينجا خطاست (سطور 19 - 1). بخش سوم مشتمل است بر فهرستي از همه املاک و دارايي‏هايي که بخشي از درآمد حاصله از موقوفه را فراهم مي‏کند (سطور 87 - 20). بخش چهارم شروط و قيود واقف براي اداره‏ي وقف است (سطور 165 - 87). و بخش پاياني اقامه دعوي صوري است که واقف به اجرا درمي‏آورد و حرمت قانوني اين وقفيه را فراهم مي‏کند. اين سند در برگيرنده‏ي بخش ششمي است که با خط متفاوتي نوشته شده و برگه‏ي جداگانه‏اي در پايان اين طومار چسبانده شده است و نام گنجينه‏هاي اين سند را مشخص، و دستورالعمل‏هايي براي جايگزيني نسخه‏هاي مفقوده ارائه مي‏کند.موقوفه عليه عمومي يک مسجد محلي، مدرسه و دستشويي است که در قسمت چغري موسي شيخ واقع است، شايد آن‏گونه که قبلا ذکر شد بخشي از نقشه بازسازي شهري را جاني - بگد - شيباند محافظ سلطان کيستان قرار عهده‏دار بوده است. پشوانه‏ي آن يک گنجينه‏ي اساسي از املاک است، از جمله دو کاروانسرا، 61 مغازه، يک حمام عمومي بزرگ و سه مجتمع مسکوني. اين املاک عمدتا در سه قسمت شهر واقع بودند (کو، گذر)، چغري موسي شيخ، سلاخ‏خانه و آسياباد. علاوه بر اين يک ملک (5 مغازه‏الحاقي) نيز وجود دارد که حصار قديم قلمداد مي‏شود (يعني شهر مرکزي) نزديک دروازه عراق (سطور 60 - 58) مغازه ديگري نيز در بيرون حصار قديم و داخل حصار جديد در بازار جامه‏فروشان قرار دارد (سطور 63 - 60) ملک ديگري مشتمل بر دو مغازه و يک مجتمع مسکوني در سر پل دوآبه - شايد بيرون از حصار ديوارهاي جديد - قرار دارد. (سطور 66 - 63). سرانجام يک «نيمه کامل» از آسياب در شخشار، روستاي معين (21)، واقع شده است. من به جاي آنکه کوشش کنم که وقفنامه را به شکل روايي بيان کنم اطلاعات مربوط به املاک وقف شده در سه بخش شهر را در يک سلسله تصاوير (تصاوير 6 - 2 به همراه ترجمه) گنجانده‏ام. گرچه مختصر است و آن چنانکه بايد، دقيق نيست اما حداقل ايده يا فکري از روابط مکاني و اختلاط کاربردها در محله‏هاي مختلف شهر ارائه مي‏دهد واقف مي‏گويد (سطر 17) که او هر آنچه را در مالکيت داشته، وقف نموده است. آنچه که نقشه‏هاي فهرست املاک نشان مي‏دهد آن است که املاک سلاخ‏خانه و آسياباد کم و بيش در يک محل متمرکز شده است. در حالي که آنها در چغري موسي شيخ در سراسر بخش در شش نامه پراکنده بودند و تا آنجا که من مي‏توانم بگويم در جاهاي نامعين.اين سند شماري از جنبه‏هاي اجتماعي را که نياز به شرح دارد، آشکار مي‏کند. نخست: املاک شخصي در بلخ است. اين سند در کنار واقف، برادرش و فرزندش، 36 مالک ديگر را نام مي‏برد (ر. ک به جدول 1، ذيل ترجمه) و آنچه که در رابطه با اينها شگفت‏آور است، اين است که در واقع هيچ کدام بخشي از آنچه که ما ممکن است به عنوان نخبگان، سلاطين، امرا و انديشمندان فکر کنيم، نيستند. در ميان مالکان دو محتسب وجود دارد، يکي شخصيت ارتشي دارد و ديگري شايد نظامي (ياري بهادر، فرزند جاني بهادر و نوه تغري بردي بهادر، که تنها اجاره‏دار زمين‏هاي حکومتي است) اما گروه زيادي از مالکان را صنعتگران و کاسبان تشکيل مي‏دهند (ميوه فروشان، نانواها، نقاشان، يک طراح، يک باغبان، يک بافنده، يک کيف دوز و يک قصاب) اين تصوير از طبقه‏ي متوسط زمين‏دار کاملا با تصوير مالکيت زمين که تقريبا در روزگار اسناد فروش جويباري پديد آمد، مطابقت مي‏کند.يکي ديگر از شواهد جامعه شناختي مهم که اين سند دربردارد شماري از مالکين هستند که نامشان حاکي از اين است که در شهرها و مناطق ديگر در آسياي ميانه نشأت يافته‏اند. بدين معنا که اگر نسب محلي که نام برخي افراد از آن حکايت مي‏کند را بپذيريم، بدين معناست که اين افراد به نحوي با شهرهاي نامبرده پيوند دارند. اين نسب، شش نفر را با نسبت بلخي سه نفر را در ارتباط با مرو، يک نفر را از کولاب (نوه مردي که نسبت بلخي داشته است) و يک نفر بخاري، يک نفر هروي (از هرات) و يک نفر سمرقندي را نشان مي‏دهد اين انديشه که اسامي افرادي که داراي نسب محلي هستند هويت محلي او را مشخص مي‏سازد، براي مدتي در تاريخ شماري عصر جديد رواج داشته است. اما در اينجا بايد اين واقعيات را به حساب آوريم که: 1. اکثريت مالکين املاک با چنين نسبتي مشخص نمي‏شوند. 2. آن دسته‏اي هم که مشخص مي‏شوند، اکثريتشان نسبت بلخي را به کار مي‏برند که احتمالا براي کسي که عملا در بلخ زندگي مي‏کند ضرورت ندارد. امکان دارد که نسبت بلخي براي کسي که در آنجا زاده مي‏شد، به کار رفته، در حالي که بسياري از افراد ساکن در شهر بلخ زاده‏ي آنجا نيستند. اين امکان وجود دارد که نام نسب و کاربرد آن يک مسأله کاملا مشخص بوده است و به سادگي نامي که در يک زمان معين براي شخصي استفاده مي‏شد، هيچ مفهوم ديگري نداشته است. نهايتا شخص از اين مسأله متعجب مي‏شود که از ميان تقريبا 40 نفري که نامشان در اينجا ذکر شده تنها از بي‏بي صفيه دختر شاه محمد بلخي نام برده شده است. اين نسبت کاملا متفاوتي است از حدود 30% مالکيني که در اسناد فروش جويباري از آنها نام برده شده و همگي زن هستند. اين ممکن است نمونه‏اي کوچک باشد و معرف تمام شهر به عنوان کل نباشد. پی نوشت:1- من ميل دارم مراتب سپاس خود را از ارکين عبدالله يوف سرپرست آرشيو ايالت مرکزي ازبکستان به خاطر اجازه‏ي انتشار اين وقفيه عينا ابراز دارم. مقاله‏ي حاضر با مساعدت فراوان ماريا اداسابتلني که در موارد بسيار از طريق مطالعه دقيق و ارائه‏ي نکات ارزنده مشوق اين کار بود، نگاشته شد. از اين رو مؤلف صادقانه قدردان اوست. يوري برگل غرمستقيم کار را حمايت مي‏کرد. هنگامي که در سال 1997 در کنفرانس سالانه انجمن مطالعات خاروميانه گزارشگر ميزگردي درباره‏ي وقف بود - مؤدبانه و با تأکيد اظهار داشت که نبود اسناد منتشر شده، تعليمات راجع به وقف را در آسياي مرکزي اگر نه مظنون، لااقل مسأله برانگيز مي‏سازد.1. اسناد منتشر شده اين کاوش‏هاي باستان شناسي ناچيز است. هيأت نمايندگي باستان شناسي فرانسه در افغانستان در 1925 - 1924 در آن قسمت به کاوش و حفاري پرداخت. نک:A. Foucher, La viille route de linde bactres a taxila paris: les editions dart et dhistoire 1942, vol. I, PP.98-121ردني اس. يونگ حفره‏هاي متعددي را در حصار جنوب غربي بلخ ايجاد کرد (ديواري که در وقفيه کنوني حصار جديد نام دارد) اما هدف وي گذشته يوناني مآبي بود و يافته‏هاي وي از لايه‏هاي [دوره] اسلامي هيچ اهميت آشکاري نداشت.2- در اين مورد ر. ک:A.M. Mukhtarow, Pozdnesrednevekovyi Balkh Materialy k istoricheskoi topografli goroda VXVI-Xv#vv dushanbe: donish 1980, PP.8-16.3- ترجمه‏ي ار. دي مک چسني و ناديا جمال و ميکائيل لوستينگ «بلخ در اواخر قرون ميانه»، ‘‘ مقالاتي در باب آسياي ميانه، 24 ‘‘.Bloomington, India: Research Institue for Inner Asian studies, 1993, PP6-12.B.A. Akhmedov, Istoriia Balkha XVI- pervaia polovina Xv# v Tashkent: Fan, 19 PP. 4-13(Zeki veli di in his the Topography of Balkh do|n to the middle of the seventeenth century Central Asiatic journal 14 (1970) PP. 277-288,زکي در مقاله‏اش با عنوان موقعيت جغيرافيايي بلخ تا ميانه سده‏ي هفدهم نقشه‏ي کلي شهر را بر اساس ناحيه‏ي محمد بن امير ولي در بخش چهارم جلد 6 از کتاب بحرالاسرار مناقب الاخيار ارائه مي‏کند (Ms India Office Ethe No. 575) نه مختاروف و نه احمدوف هيچ يک، از مآخذ و منابع مستند قانوني انتشار نيافته استفاده نکرده‏اند به رغم اين واقعيت که منابع داويدويچ بر اين وقفيه حداقل قبلا در دسترس آنها بوده است. مختاروف، آرشيو ايالتي ازبکستان را (مالک وقفيه 1540) به عنوان يکي از منابعش ذکر مي‏کند اما هيچ شاهدي در پژوهش و تحقيق او وجود ندارد که وي واقعا در آنجا کار مي‏کرده است. يک سند که او از اين آرشيو ذکر مي‏کند يعني (وقفيه مدرسه‏ي سبحان قلي خان) قبلا در زماني که او مشغول نگارش بوده و احتمالا از نسخه انتشار يافته، استفاده مي‏کرده، منتشر شده بوده است. تک:A.D. Davydov, Imenie medrese Subkhankankuli-khana v Balkhe po vakfnoi gramote xv#V., kratkie soobshcheniia instituta Vostokovedeniia, 37 (1960), pp.82-12.4 E.A. Davidovich, Materialy dlia kharakteristiki ekonomiki isotsial nykh otnoshenni v Srednei Azii XVI v., Izvestiia Otdeleniia obshchestvennykh nauk Akademii Nauk Tadzhikskoi SSR, 24 (1961), P. 14خلاصه‏ي انگليسي آن:Some Social and Economic Aspects of 16 th Century Centeral Asian, in centeral Asian Review, 12 (1964), pp. 265-270; idem Osotsial nomi zhiznennom uroune riadovykh predstavielei dukhovensta po vakf-name Xv-Xv#vv., Bartol dovskie chteniia 1982, p.19; G.A. Dzhuraeva Vakfnyi dokument 1540 g. Vostochnoe i storicheskeskoe ispetsial nye istoricheskie distsipliny, vyp. 3. (1995), pp. 190-198.4- اين شرط احتمالا به طور گسترده به کار رفته بود. در دهه 1980 م يک مقام رسمي که مدارک وقفيه احراريد در سمرقند را بررسي مي‏کرد، يادآور شد که متوليان، فقدان مهر تعيين کننده هويت را چنين توجيه مي‏کردند که اين سند هر ده سال يک بار نوشته مي‏شد، همان‏طور که وقفيه سده پانزدهم هم مشروط کرده بود. ر. ک:go- Anm Gross The wagf of Khokja ybayd Allah Ahrar in Nineteenth Century central Asia: A preliminary study the Tarist Recorordthe Nakshibendis In estern and centran Asia: change and cotinuity ed Elizabeth Ozdalga (Richmond surrey: curzon, 1999), pp. 55-56.5- براي آگاهي درباره اين کتابخانه ر. ک:Maria E. subtelny Che Making of Bukhara yi sharif: Scholars and liberarie in Medieval Bukhara (the library of Khwaja Muhammadparsa), In the present volume.E.G. Brrone, Aliterary History of persia)combridgei comridge university press, 1920, reper. 1964(vol. #, pp. 77-80.6- خلاصه براون از تلاش‏هاي رشيدالدين جهت حفظ آثارش مبتني است بر چهارمين ترجمه جامع‏التواريخ.Histoire des Mangols de La Perse ecrite en Persan Pa Raschid-eldin ed. 8 tr. Etienne Quatremere Paris, 1836.اگر چه در نوشته براون اين مطلب کاملا روشن نيست به نظر مي‏رسد اين تعليمات در سند جداگانه‏اي در جامع‏التواريخ نوشته شده باشد. (ر. ک: براون، 77/3).7- در اين مورد ر. ک:Z.N. Agafonova and N.A. Khal fin Putevoditel tsentralnwi Gosudarstvennyi Istoricheskii Arkhiv Uzssr (Tashkent 1948) , PP. 30-32.8- فهرست گنجينه:Kollektsiia Vakufnykh Dokumentob Compiled by I. Miradylov see O.A. Sukhar, kvartal naia obshchina Pozdnefcodaf nogo gorobadukhary]Mosco: Nauka, 1976[, P. 6اين سند را يک جور توصيف مي‏کند. شماره 656، بعدها بر اساس سند وقفي جورااو استنساخ شد ص 191 و داراي مهري است به تاريخ 1309/92 - 1891. گرچه اين امر نمي‏تواند به خودي خود دليل براي تاريخ اين کپي باشد من شماره 956 را بررسي کردم اما فقط شماره 1216 را به صورت کپي ديدم که اندازه‏اش تا حدي کوچکتر ازاندازه اصلي بوده است.9- به طور مثال اگر آن را با تصاوير مقاله بسيار ارزشمند خطاطي به قلم غلامحسين يوسفي مقايسه کنيم در: (Elv, IV, pp. 680-718).10- قرآن کريم تقسير الامامين الجلالين (دمشق، 1964) و محمد فؤاد عبدالباقي، المعجم الفهرس للقرآن الکريم (بيروت: دارالکتب المصريه، 1654) 748.11- ظهيرالدين بابور، بابورنامه در انگليسي (Memoirs of Babur) و ترجمه‏يAnnette Susannah BerveidgeLondoni Luzac, 1922, kpr. 1969, p.649.همو: بابورنامه: خاطرات بابور، شاهزاده و امپراطور. The Baburnama: Memoirs of BaburPrince and Emperor.ترجمه‏ي: Wheeler M. Thackston (Newyork/ oxford: Oxford university Press, 1996), p. 414همو، بابورنامه (وقايع) Babur- nama vaqayicنشر انتقادي مبتني بر چهار متن جغتاي، با مقدمه و يادداشت‏هاي Eiji Mano,دو مجلد (کيوتر، 1995) متن 1/ ص 576؛ متن 2/ص 248.12- سلطان محمد، مجمع الغرائب: Ms Tashkent, IVANVz, No, 1494, F. 16b.13- جورااو سند وقفي، ص 192 - 191.14- بهاءالدين حسن نثاري نجاري، مذکر الاحباب، ناشر سيد محمد فضل‏اله (نيوداي، 1969) ص 374 - 373. ناشر متن در اينجا نوشته متفاوتي را در پانوشت آورده: کمال‏الدين فتاک (ر. ک انتقال ساده به فتاق)، ص 373.15- "چغميني "کلمه‏اي است اختصاري براي تفسير سيدشريف جرجاني بر الملخص في الهيئه تأليف محمد بن محمد چغميني خوارزمي. هم تفسير و هم اصل کتاب به زبان عربي بودند و تفسير متن معياري براي پژوهشگران و محققان نجوم در اين زمان بود.16- مقبره علي بن ابي‏طالب محل توجه و عنايت زياد سلطان حسين بايقرا در شصت سال قبل‏تر بوده است. ر. ک: اثر من تحت عنوان وقف در آسياي ميانه (Princeon, 1991, pp. 39-45) و نقد و بررسي‏اي که ماريا اوا سابتلني از آن به عمل آورد:Journal of New Eastern studies, 55/1 (1996), pp. 49-52.17- نثاري، مذکر، ويراسته فضل‏اله مقدمه، صفحه‏ي 7. تنظيم‏کننده‏گاه شمار اواخر سده‏ي هفده و اوايل سده هجده، شريف‏الدين «راقم ابن نورالدين، از خواجه کمال‏الدين کناق به عنوان سازنده حمامي در بلخ نام مي‏برد تا در خدمت مدرسه‏اش باشد. اما راقم، تاريخ حمام را در 1549/956 مي‏داند. (تاريخ ميرسيد شريف راقم يا تاريخ راقمي) Ms Roya Asiabc soaetyyorley, no, 163 f. 1356نيز ر. ک: Baron Victor Rosen collection scientifigue de L institute des Langues Orientales, #, manuscrits persans]st. petersbug, 1886[, p. 128.بارون ويکتور روزن،مجموعه علمي مدرسه زبان‏هاي شرقي، نسخه‏هاي خطي فارسي، سنت پطرزبورگ.نام کناک همچنين به وسيله آقاي فوشر در اين کتاب ثبت شده است: La vieille route de l Ivde, vol. 1لوحه 22 گنبدي است در آسياب کناک (آسياب آبي کناک) شايد نام محلي‏اش را از خود معبد بودايي کناک گرفته باشد که در منتهي‏اليه جنوبي بلخ واقع است.18- سلطان محمد، مجمع، 16 آ.19- معني غير فني صدر، "جلو" و بخش بالايي است. ماريا سابتلني با من اين مسأله را مطرح کرد که چگونه در يک سند صدر تقريبا معني آغاز سند را مي‏دهد، يعني بخشي که بعد از اطلاعات مهم مربوط به وقف مي‏آيد و قبل از پيوست کدي، تأييديه‏اي، اظهار نامه يا مشابه آن خاتمه مي‏يابد از سوي ديگر هنريش در مقاله خود در رابطه با صدر (E12, V#, p. 748) اين اصطلاح را در چارچوب نامه‏نگاري به عنوان قواعد مقدماتي يا پيشگفتار تعريف مي‏کند. اين تعريف مطابقت کامل با کاربردش در اين وقفيه ندارد زيرا در اين وقفيه به بخش مشخص شده‏اي از سند اشاره مي‏کند که در آن مطالب اصلي بيان شده است.20- کلمه رباط شايد در اينجا به آسايشگاه يا مهمانخانه اشاره دارد. هر چند در جاي ديگر مترادف کلمه کاروانسرا به کار مي‏رود. ظاهرا رباط در اين سند در هر دو معناي مجزا استفاده مي‏شود. براي کاربردهاي ديگر رباط در بخارا طي همين دوره رجوع کنيد به مقاله من، با عنوان:Some Observations on garden and its meaning in the property transactions of the Juybari family in Bukhara 1544-77.نيز پاره‏اي ملاحظات درباره باغ و معاني آن در ضمانت‏نامه‏هاي املاک خانواده‏ي جويباري.Gardens in the Time of the Great Muslim Empires Theory and Design, ed. Attilio petruccioli Leiden: Brill, 1997, p. 104.باغ‏ها در زمان امپراطوري بزرگ اسلامي (نظريه و طرح).21- هر چند تعيين محل سه قسمت چغري موسي شيخ، سلاخانه و آسياباد آسان و ساده است. اما مکان‏هاي بعدي، تعيين محلشان تا حدودي مشکل است ر.ک Mukhtarov, Pozdnesrednevekovi Balkh, p. 40به نظر مي‏رسد مکان دروازه عراق در ديوارهاي داخلي حصار قديم بوده است. افزون بر اين، وصف اين ملک محل دروازه عراق را در بخش شرقي يا جنوب شرقي ديوارهاي داخلي حصارقديم تعيين مي‏کند. چون ديوارهاي داخلي در شمال غرب اين ملک قرار مي‏دهد. دراين صورت اين ملک مي‏بايستي درهمسايگي محله چغري موسي شيخ بوده باشد. سادري، پول - ي، دو آبه و شخشار در حال حاضر محلشان مشخص است فرهنگنامه‏هاي از چهار دوره 1 - اواخر قرن 17.M.A. Salakhetdinova, kistoricheskoi toponomike Balkhskoi oblasti palestinskii sbornik, 21]1970[, pp. 222-2282- 1871 F. ayz B. akhsh.ترجمه‏اي از يک گزارش در بدخشان، بلخ، بخارا، گزارشاتي از حکومت پنجاب و تحت‏الحمايه بودنش.مزار شريف افغانستان شمال کرکوي Lahore: civil secretariat press و 1871 5-83- 1914 Ludig Adumec ed. Gazetteer of Afghanistan vol. Iv Gray 1979 pp. 250-260.4- 1975 Afghanistan prime Ministry Aprovisional Gazetteer of Afghanis vol kabul: Afghan Demographic studies, central statistics office, 1975, pp. 887-927.در اين منابع، اين مکان‏ها ذيل اين نام‏ها نيامده است.منبع: ميراث جاويدان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 301]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن