واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: حکایتی خواندنی از آیةالله مرعشی
تبلیغ و ارشاد و اصلاح جامعه از وظائف مسلّم علما و فقهای جهان اسلام بوده و میباشد. حضرت آیة اللّه مرعشی نیز در این راستا همیشه پیشتاز بود و رسالت خویش را در این عرصه به درستی و شایستگی انجام داد. وی آنچه را در روایات و احادیث میخواند و در بیانات و مباحث خویش مطرح مینمود، به عرصه عمل درآورد و کوشید با اخلاق عملی به اصلاح جامعه بپردازد و در حد توان مردم را از ورطههای هلاک کننده و باتلاقهای ضلالت برهاند. یک روز جلو آب انبار سید عرب که هنوز هم هست یک افسر شهربانی (از عوامل رضاخان) آمده بود تا چادر زنی را از سرش باز کند، آن بانو هم از ترس متواری شد و روی پلههای آب انبار افتاد و نزدیک بود تا انتها سقوط کند، امّا نجات یافت. آیة اللّه مرعشی وقتی این وضع اسفبار را مشاهده نمود، به شدت متغیر گردید و رگ غیرتش به جوش آمد. همان جا نام مبارک امام زمان علیهالسلام را بر زبان آورد و از ساحت آن فروغ امامت استمداد طلبید و سیلی محکمی به گوش آن افسر نواخت و فرار کرد. چون به مدرسه آمد و برای دوستانش ماجرا را باز گفت، آنها هشدار دادند که به زودی از سوی مأموران رضاخان به شدت مجازات میشوی، امّا ایشان باتوکّل به خداوند نگرانی به خویش راه نداد و خاطر نشان ساخت کار شخصی نبود که بترسم، میخواستم نهی از منکر کنم و از دین و حرمت بانوان دفاع کنم. آن افسر شب بعد، موقع نظارت بر بازار از سوراخ سقف بازار قم سقوط نمود و به هلاکت رسید.(1)یک بار آیة اللّه مرعشی به محله جوی شور که آن زمان بیرون شهر بود، رفت تا خطبه عقدی را بخواند. در آن ایام از تاکسی خبری نبود و چون هوا به شدت سرد بود و به دلیل بارش برف درشکه هم نمیتوانست حرکت کند، از این جهت، ایشان پیاده رفتند و چون تا پاسی از شب طول کشید، به تنهایی از همان کوچههای باریک به خانه برگشتند. خودشان برای فرزند ارشدشان، دکتر مرعشی نقل نمودهاند: ناگهان از دور صدای عربده مستی را شنیدم. او جلو آمد و راه را بر من بست و گفت: سید کجا میروی؟ گفتم: منزل، گفت: کجا بودی؟ گفتم: برای کار خیر رفته بودم. پرسید: چه کارهای؟ گفتم: آخوندم و روضه میخوانم. گفت: باید برای من روضه بخوانی! در جوابش گفتم: آخر روضه منبر میخواهد، جایی لازم دارد. در این سرما و برف نمیشود. گفت: من دولا میشوم، شما روی پشت من بنشین و روضه بخوان. من هم نشستم و در چند دقیقه روضه کوتاهی از مصائب امام حسین علیهالسلام خواندم! در حین خواندن مشاهده نمودم او متأثر شده و گریه میکند و حتی از شدت ناراحتی شانههایش میلرزد، بعد گفتم: باید بروم، گفت: نه نمیشود، صبر کن من میآیم و تا درب منزل همراهتان هستم که مبادا آدمی چون من، مزاحم شما شود و بعد آقا را تا رسیدن به منزل همراهی نمود.دو سه هفته بعد آیة اللّه مرعشی در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام نشسته بود و قبل از نماز داشت دعا میخواند که کسی آمد و شروع کرد به گریستن و بوسیدن ایشان و افزود: امروز آمدهام شما را به جدّتان قسم بدهم که از حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام بخواهی خداوند گناهان مرا بیامرزد، من واقعا توبه کردهام، شما هم مرا حلال کنید. آیة اللّه مرعشی میپرسد: شما چه کسی هستید؟ او پاسخ میدهد: من همان فردی هستم که آن شب شما را اذیت کردم. برخورد شما در آن شب همچون سیره جدت امیرمؤمنان علیهالسلام بود و مرا واقعا از خواب غفلت بیدار کرد. چند مدّتی از واقعه مزبور گذشت تا آنکه مشاهده گردید آن مرد در هر سه نوبت صبح و ظهر و شب در نماز جماعت حرم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام شرکت مینمود، روزی هم که فوت کرد تشییع جنازه باشکوهی از وی به عمل آمد و آیة اللّه مرعشی هم در این مراسم حضور داشت 21. گنجینه شهاب، زیر نظر دکتر سید محمود مرعشی نجفی، ج اول، ص188 ـ 187. مبلغان » شماره 57 (صفحه 131) 2 گفتگو با دکتر سید محمود مرعشی، مجله کیهان فرهنگی، شماره 204، مهر 82، ص19؛ گنجینه شهاب، ج اول، ص476؛ شهاب شریعت، ص287 ـ 286. مبلغان » شماره 57 (صفحه 132)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 274]