تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس به خاطر خداى سبحان از چيزى بگذرد، خداوند بهتر از آن را به او عوض خواهد داد. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827907783




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حکایتی جالب و خواندنی در ازدواج


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: حکایتی جالب و خواندنی در ازدواج
دو تا برادر بودند يکى تاجر، يکى مسگر. تاجر يک دختر داشت. مسگر يک پسر. دختر و پسر همديگر را دوست داشتند امّا مرد تاجر مخالف ازدواج آنها بود. مى‌گفت:”من تاجرم. دخترم را به پسر يک مسگر نمى‌دم.“
پسر وزير پادشاه آمد خواستگارى دختر. پسر عمو وقتى اين موضوع را شنيد آمد پيش دختر و گريه‌کنان گفت:”تو را دارند به پسر وزير مى‌دهند و سر من بى‌کلاه مى‌ماند.“ دختر گفت:”گريه نکن. من از پسر وزير نوشته‌اى مى‌گيرم که بتوانم شب عروسى بيايم پيش تو، شايد هم با هم فرار کرديم.“
بساط عقد را براى پسر وزير و دختر چيدند. وقتى مى‌خواستند از دختر بله بگيرند. دختر به پسر وزير گفت:”يک نوشته به من بده که شب اول عروسى خواسته مرا انجام دهي. وگرنه بله نمى‌گويم.“ پسر وزير نوشته‌اى به دختر داد. دختر هم بله را گفت.
شب عروسى که شد، وقتى که عروس و داماد را دست به دست دادند و آنها تنها شدند دختر نوشتهٔ پسر را به او نشان داد و گفت:”من و پسر عمويم همديگر را دوست داشتيم. چون پدرش مسگر است پدرم راضى نشد مرا به او بدهد. اما من قول داده‌ام که شب عروسى اول پيش او بروم.“ حالا خواهشم اين است که اجازه بدهى يک ساعت پيش او بروم.“داماد هم قبول کرد.
وقتى که عروس از در خانه بيرون آمد. دزدى جلويش را گرفت و گفت:”حالا هر چى جواهر همرات دارى بده بياد.“ دختر قصهٔ خودش را براى او تعريف کرد و گفت:”همان جور که پسر وزير به من دست نزد و اجازه داد بروم، تو هم مردانگى کن و دست به جواهرات من نزن تا بروم و برگردم. وقتى برگشتم، جوهراتم مال تو.“ دزد قبول کرد.
دختر همين جور که مى‌رفت يک شير جلويش درآمد، دختر دستى به يال شير کشيد، قصه‌اش را براى او تعريف کرد و به او هم قول داد وقتى برگردد مى‌تواند او را بخورد.
دختر وقتى به خانهٔ پسر عمويش رسيد، ديد او سرش را روى زانو گذاشته و گريه مى‌کند. دختر را که ديد گفت:”چطور توانستى سر داماد را کلاه بگذارى و به اينجا بيائي؟“ دختر گفت:”نوشته‌اى از او گرفته بودم و امشب از او خواستم که اجازه دهد من پيش تو بيايم. او هم قبول کرد. در بين راه هم يک دزد و يک شير ديدم آنها وقتى ماجراى مرا شنيدند از مال و جان من گذشتند.“ پس فکرى کرد و گفت:”نه! آن داماد بيچاره مردانگى کرده و به تو اجازه داده، درست نيست که کاسه سالم او را من بشکنم.“ دختر را به خانه روانه کرد.


تا اين را اينجا داشته باشيد،
برويم سر پادشاه شهر: پادشاه شهر گوهرى ميان تاجش بود که نمى‌شد رويش قيمت گذاشت. اين گوهر را چهار تا دزد همدستى کردند و دزديدند. پادشاه دخترى هم داشت که عاشق پسرى بود. پسر به دختر پادشاه سپرده بود که خودش را بزند به لال بودن و لام تا کام حرف نزند. پادشاه هم اعلان کرده بود هر کس بتواند زبان دخترش را باز کند، دختر را به عقد او در مى‌آورد.
پسر عموى دخترى که زن پسر وزير شده بود، اعلان پادشاه را شنيد. آمد تو مجلس. دختر پادشاه هم پشت پرده نشسته بود. پسر رو کرد به جماعتى که آنجا جمع بودند و قصهٔ خودش و دختر عمويش را براى آنها تعريف کرد. بعد پرسيد:”حالا از دختر پادشاه و جمعيت مى‌پرسم که مردانگى کدام يک بيشتر بود؟“ يکى از دزدهائى که گوهر تاج پادشاه را دزديده بود گفت:”آن دزد مردانگى کرده که از خير ده هزار تومن جواهر گذشته.“ يک نفر ديگر گفت:”نخير، مردانگى را شير کرده که از خير طعمه‌اش گذشته.“ سومى گفت:”مردانگى با داماد بوده که به زنش اجازه داده به ديدن پسر عمويش برود.“ دختر پادشاه از اين جواب‌ها به تنگ آمد و زبان باز کرد و گفت:”مردانگى را آن پسر عمو به خرج داده که از خير عروس بزک کرده که با پاى خودش پيش او آمده گذشته و او را دست‌نزده به خانه‌اش برگردانده. آى کسى که گفتى مردانگى با دزد بوده، تو سارق گوهر تاج پادشاه هستي. آن کسى که گفتى مردانگى را شير بيشتر بوده، آدمى شکمو و پرخور است که هيچ وقت نمى‌تواند از خوراکى‌ها چشم بپوشد. و توئى که گفتى مردانگى را داماد به خرج داده، تو هم آدم بى‌غيرتى هستى که اگر زنت برود و کار بدى بکند ناراحت نمى‌شوي.“
خبر به پادشاه رسيد که دخترت به‌جاى يک کلام ده کلام حرف زد و دزد گوهر تاج‌ات هم پيدا شد. پادشاه دخترش را عقد کرد و داد به پسر مسگر.
شب عروسي، پسر به دختر گفت:”حالا ما زن و شوهر هستيم، تو با کى عهد و پيمان بسته بودي؟“‌ دختر گفت:”يک پسر سبزى فروش بود که تو مکتب با هم درس مى‌خوانديم. عاشق من شده بود. و چون مى‌دانست که پدرم مرا به يک پسر سبزى فروش نمى‌دهد، به من گفت خودم را به لال شدن بزنم تا او بياد مثلاً زبان مرا باز کند تا پادشاه مرا به او بدهد من چند سالى حرف نزدم، اما از اعلان شاه بى‌خبر بودم. تا اينکه تو آمدى . با قصه‌ات کارى کردى که من به حرف زدن وادار شدم. قسمت بود که من زن رعيت بشوم. آن پسر، سبزى فروش بود تو هم مسگر.“
- عهد شب زفاف





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن