تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر که خوش نیت باشد روزیش زیاد می شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833244991




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آقا گلی و لاله


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آقا گلی و لاله
آقا گلی و لاله
سال‏های سال بود كه آقا قُلی تو كار گل بود و برای همین، همه آقا گلی صدایش می‏زدند.  آقا گلی یك باغ بزرگ داشت و یك گلخانه‏ی امروزی كه هر گوشه‏اش مناسب رشد یك نوع گل بود.  یك گوشه مخصوص گل‏های خاردار مثل كاكتوس بود و گوشه‏ی دیگر گل‏های بی‏خار مثل مینا.  كنار ستون‏های گلخانه گل‏های نیلوفر رونده زندگی می‏كردند و كنار پنجره‏های قدی آن، گلدان‏های گل های پیازدار مثل نرگس و گل‏های مقاوم مثل لاله را چیده بود.  آقا گلی دوست و آشنای زیادی نداشت.  خودش می‏گفت: « من زبان گل‏ها را بهتر از زبان آدم‏ها می‏فهمم.» شاید برای این كه همیشه با گل‏ها حرف می‏زد.هر روز صبح كه در گل خانه را باز می‏کرد، می‏گفت: «سلام بچه‏ها! خوابید یا بیدار؟» بعد از کنار گل‏ها رد می‏شد و با همه احوالپرسی می‏كرد:» چه‏طوری مینا خانم؟ می‏بینم که باز هم بچه‏دار شدی.آهای نیلوفر، این قدر از این ستون بالا نرو، آخر كار دست خودت می‏دهی.  كاكتوس جان، مواظب خارهایت باش، بابا! نكند كسی را آزار بدهی.»روزی به گل‏های لاله كه رسید، دید كه سرحال نیستند.  با یک انگشت گل برگ‏های لاله‏ای را بلند كرد و گفت: «سرت را بگیر بالا، لاله جان!  تو كه همیشه سربلند بودی.» و بعد به طرف در رفت تا مثل همیشه از آن جا با همه خداحافظی کند.» ناگهان صدای آهی شنید.  برگشت و پرسید : «کی آه  کشید؟» مینا گفت: «همان لاله بود. مدت‏هاست که وقتی می‏روی آه می‏کشد.» آقا گلی محکم زد روی پایش و گفت: «ای وای! دیدم که حالش خوب نیست.» برگشت و یک برگ‏ لاله را در دستش گرفت: «نبضت که خوب نمی‏زند.» با دقت گل برگ‏هایش را باز کرد: «چه‏قدر گرده توی گلت نشسته.» بعد ذره‏بینی از جیبش در آورد و گل برگ‏ها را یکی یکی نگاه کرد:  «چند تا چروک روی پیشانی‏ات افتاده. عجیب است! خاکت که خیس است، نورت هم که به اندازه. پس چه‏ات شده؟» لاله گل برگ‏هایش را جمع کرد و با صدایی که می‏لرزید گفت: «دلم گرفته.» و با سر به لامپ‏های گران قیمت گل خانه اشاره کرد: «من آفتاب را می‏خواهم.» برگش را به طرف هواکش که هوهو صدا می‏کرد گرفت: «دلم برای باد و نسیم تنگ شده. آنها از پشت شیشه صدایم را نمی‏شنوند.» آقا گلی تعجب کرد: «تو اینجا آب و غذایت به اندازه است. هوایت همیشه بهاری است و بیشتر عمر می‏کنی.» لاله بغض کرد: «کاش عمرم کوتاه‏تر بود و پریدن سنجاقک‏‏ها را به دنبال هم می‏دیدم.» دلم می‏خواست پروانه‏ها به من سر می‏زدند و گرده‏هایم را با خودشان به مهمانی گل دیگری می‏بردند. دلم می‏خواست، زنبورها شهد مرا می‏مکیدند و شهد من عسلی می‏شد که دهانی را شیرین می‏کرد.» و بعد به سرفه افتاد.آقا گلی وحشت‏زده پرسید: «چی شد؟ حالت بد شده؟» لاله برگ‏های آویزانش را به زور بالا نگه داشت و گفت: «بوی خوب اینجا آنقدر زیاد است که نفسم را تنگ می‏کند.»آقا گلی این را که شنید، یک دفعه عصبانی شد و گفت: « باشد! به تو خوبی نیامده. الآن می‏برمت بیرون و وسط یک عالمه علف می‏کارمت تا فرق اینجا را با آنجا بفهمی.» و بعد گلدان لاله را زیر بغلش زد و در گلخانه را محکم به هم کوبید. کاکتوس فریاد زد: «دیگر کارش تمام است. بیرون دوام نمی‏آورد.» مینا گفت: «دنبال درد سر می‏گردد.» نیلوفر گفت: «از این بالا می‏بینم که آقا گلی دارد او را زیر آفتاب سوزان می‏کارد. حتماً فردا پژمرده می‏شود و پس فردا پیازش می‏سوزد و ...» سرانجام آقا گلی با اخم و تخم، لاله را کاشت و رفت. روز‏های اول لاله به سختی سعی می‏کرد که صاف بایستد، هر بار که ساقه‏اش می‏افتاد به برگ‏هایش تکیه می‏کرد و نمی‏گذاشت که گل‏هایش پرپر شود. روزها آفتاب تند و ملایم، نسیم و طوفان، بوی کود و گل‏های وحشی را احساس می‏کرد و هر روز محکم و محکم‏تر می‏شد، تا اینکه روزی وقتی به دور و برش نگاه کرد، دید که میان علف‏ها پر شده از لاله‏های کوچک، پروانه‏های شاد و زنبورهای پر کار. از آن روز به بعد لاله دیگر سرش را خم نکرد.سپیده خلیلی شاهد کودکتنظیم:بخش کودک و نوجوان ************************************* مطالب مرتبطسالار و گیاهان دارویی مهربانی و دوستی هزار مایل دور از زمین نامه ای برای خدا سیاره عجیب غریب سرد و تاریک بچه گوزن اخمو خرگوشی که می‏خواست عجیب باشد روباه مکار و بز کوهی شکارچی های ترسو





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 156]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن