واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: «ناپیدا»ی پل استرهفته پیش این خبر بازتاب رسانهای وسیعی یافت: «ناپیدا»، آخرین رمان پل استر، نویسنده آمریکایی، همزمان با انتشار جهانی، در ایران هم منتشر میشود. اما این نویسنده که اخیرا در ایران نیز آنچنان خواننده یافته که ترجمه رمانش با چنین پوشش رسانهای، همزمان با نسخه اصلی منتشر شود، در «ناپیدا» چه کرده است؟خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، درباره این موضوع که این اتفاق کمسابقه که کتابی از یک نویسنده شناخته شده جهانی، همزمان با انتشار در آمریکا و اروپا در ایران هم منتشر شود، اول باید این سوال را پاسخ داد: «پل استر چه کرده که در ایران تا این حد خواننده دارد؟». پاسخ چندان دشوار نیست. شاید هم اصلا دشوار نباشد. میتوان پاسخ این سوال را در همین کلمات گنجاند: «پل استر، ساده مینویسد، قصه میگوید و دنبال مفهوم خاصی نیست».
او فقط ساده مینویسد این نویسنده از بازیهای زبانی فرار میکند. همین امر هم ترجمه آثار او را راحت میکند، هم مطالعه آثارش را. او که در نیویورک زندگی میکند، چندفرهنگی جهان امروز را درک کرده. خودش میگوید: «نیویورک همانند کل جهان است». این شهر درواقع دغدغه این نویسنده است و اکثر آثارش یا در آن اتفاق میافتند یا بالاخره در جایی از داستان گذری هم به «نیویورک» میشود. شهری غول آسا که همهچیز در آن هست. مردمی از همه فرهنگها و باورها. از محله چینیها تا محله سیاهپوستان. استر در چنین فرهنگ درهم آمیختهای زیسته و نگاهش را به این تنوع دوخته است. برای همین دیگر بومی نیست. او جهان را در «نیویورک» خلاصه نکرده، اما در نیویورک آموخته که بومیگری فایده ندارد و باید به زبانی نوشت که همه بفهمند. شاید همین شده که در آثارش کمتر بتوان رنگ و بوی نوع خاصی از تفکر را یافت. شخصیتهایش «هیچکجایی»اند. یعنی رفتاری ندارند که بتوان آن را به یک منطقه، فرهنگ، منش یا مذهب خاصی ربط داد. باید آنها را جهانی دانست. این در زبان پل استر هم تاثیر گذاشته است. اگر زبان انگلیسی متوسطی داشته باشید، به راحتی میتوانید آثار استر را به زبان اصلی بخوانید. شاید او هنگام نوشتن از خودش میپرسد: «چرا باید پیچیده بنویسم؟» یا «چرا باید مفاهیم را در پوشهای از کلمات سختخوان و عبارتهای کنایی قرار دهم؟». این نویسنده برای گفتن، اصلا خودش را به زحمت نمیاندازد. با پیشپا افتادهترین کلمات، سادهترین جملهها را میسازد و پیش میرود. او قصه میگوید استر یک قصهگوی حرفهای است. تجربه هم نشان داده که خوانندگان فارسی زبان از هیچ چیز به اندازه «قصه» بیشتر لذت نمیبرند. خوب چه چیز بهتر از اینکه قصه را با زبان ساده بگویی. در دل یک قصه، قصهای دیگری روایت کنی و ماجراهای فراوان را در یک کتاب بگنجانی. خواننده امروزی شاید دیگر حوصله ندارد یک رمان 700صفحهای بخواند که تمامش درباره یک شخصیت یا یک خانواده است. حالا دیگر عصر استر و استرهاست که در 300صفحه، هفت یا هشت داستان را در دل یک داستان روایت کنند. خیلی سریع از هریک عبور کنند و به دیگری برسند. آمیزهای از داستانها را به هم بپیچند و تبدیلش کنند به یک رمان. شاید بهترین نمونه ازاین سبک کاری استر، رمان «شب پیشگویی» باشد. خواننده در هر چند صفحه یک روایت مختلف میشنود. او با یک رمان سر و کار دارد، اما در دل این رمان، داستانها پشت هم میآیند و میروند. لازم نیست برای فهمیدن آنها زیاد هم زحمت بکشی. کافی است چشمانت را روی سطرهای کتاب سر بدهی و بگذاری کلمات خودشان خواننده شوند. داستان در ذهنت شکل میگیرد و تو هیچ کاری نداری جز اینکه بگذاری قصه، خودش برای تو روایت شود. پل استر چه کرده که در ایران تا این حد خواننده دارد؟». پاسخ چندان دشوار نیست. شاید هم اصلا دشوار نباشد. میتوان پاسخ این سوال را در همین کلمات گنجاند: «پل استر، ساده مینویسد، قصه میگوید و دنبال مفهوم خاصی نیست». در مجموعه آثار استر، کمتر رمانی هست که از این سبک پیروی نکند. دستکم از میان آثاری که به فارسی ترجمه شده، «کشور آخرینها» و «موسیقی شانس»، اندکی با بقیه متفاوتند. در آنها یک داستان ثابت روایت میشود. «کشور آخرینها» هم البته فراز و نشیبهای فراوان دارد و خواننده از خواندن این رمان کم حجم خسته نمیشود. «موسیقی شانس» هم با اینکه داستانی ثابت است و گاهی به نظر کشدار میرسد، اما ریتم پرسرعتی دارد. همین قصهگویی باعث شهرت بسیاری دیگر از نویسندگان جهان در ایران شده است. مثلا پائلو کوئیلو، که برخی از منتقدان او را «تهدیگ سوخته» ادبیات آمریکای لاتین لقب دادهاند و معتقدند هیچ چیز از ادبیات فاخر این خطه به ارث نبرده، فقط برای اینکه قصههایی ساده و بیآلایش تعریف میکرد، در یک زمان خاص در ایران خوانندگان بسیار یافت و کتابهایش یکی بعد از دیگر چاپ شدند. شاهین اقبالی که اکنون روی شانه یک قصهگوی آمریکایی نشسته است. او به دنبال مفهوم خاصی نیست از کوئیلو مثال زدیم. این نویسنده خودش را «سالک» میخواند و نوع خاصی از بینش را تعبیر میکند. خواننده فارسی زبان چه از این بینش خوشش بیاید چه نه، از قصه او استقبال میکند. اما اگر بینشی که کوئیلو اصرار دارد نوعی عرفان است به آثارش لطمه زده است، از این دست ادعاها در آثار پل استر وجود ندارد. استر نمینویسد که جهان را تغییر دهد. شاید گاهی نیش و کنایهای بزند، اما این کنایه. مثلا در رمان «مرد در تاریکی»، جنگطلبی جهان غرب را اندکی قلقلک دهد، در «موسیقی شانس» سرمایهداری را گاز کوچکی بگیرد یا در «کشور آخرینها»، دهانی به روی «رویای آمریکایی» کج کند. اما این نیش زدن، گاز گرفت و دهان کجکردنها آنقدر کوچک و ناچیزند که به چشم نیایند. درواقع اصلا به حساب نیایند. نه پندی در کتابهای استر در کار است و نه نوعی خاصی از نگاه و بینش تبلیغ میشود. شخصیتهای نویسنده دنیای عجیب و غریبی ندارند. ممکن است به سرشان بزنند و کارهای غیرمعمول بکنند. اما تفاوت هست بین «غیر معمول» با «غیر عادی». مثلا یک شخصیت داستانی بلند میشود، سوار اتوموبیلش میشود و دور تا دور آمریکا به سفر میرود. بدون هیچ هدف خاصی یا دیگری یک دفعه به سرش میزند زنش را ترک کند به شهر دیگری برود. اما هیچ یك کار خارقالعادهای نمیکنند. خرقعادتی در کار نیست. معجزه نمیشود. اتفاق و توالی اتفاقها در آثار استر بسیار مهم است. اما این اتفاقها، از آن دست اتفاقهای غیرعادی و ناممکن و معجزهآمیز نیستند. از اتفاقهای سادهاند که در زندگی هر کسی میافتد. آمیزه اینهاست که استر در بازار کتاب ایران به جایگاه امروزی میرسد. ترجمه فارسی رمان «ناپیدا»، توسط ناشری که حق انحصاری نشر آن را مطابق قانون جهانی کپیرایت خریده، همزمان با چاپ جهانی، در ایران هم منتشر میشود. رمان «ناپیدا» آخرین رمان استر، چندان سبک متفاوتی ندارد. این اثر استر نیز مانند دیگر کارهایش داستان در داستان و ماجرای زندگی مردی است که بیمار و در حال مرگ است. او خاطرات یکسال از زندگیش را می نویسد و می خواهد آن را به دست دوستی بسپارد. این اثر در واقع بخشی از خاطرات آن مرد و بخشی دیگر داستان زندگی کسانی است که از آن خاطرات زنده ماندهاند. داستان از سال 1967تا 2007را در بر میگیرد. به همین سادگی که خواندید. تمام داستان کتاب را میتوان در همین چند جمله گفت. استر همین ماجرای ساده را در دل چندین و چند روایت و قصه دیگر روایت میکند. وقتی رمان «ناپیدا» را تمام کنید، شاید این جمله به ذهن شما هم برسد: زیاد هم «ناپیدا» نبود. تنظیم برای تبیان :نرگس امیرسرداری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]