تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 2 بهمن 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم(ص):دانايى سرآمد همه خوبى‏ها و نادانى سرآمد همه بدى‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1855666703




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شهیدی با پلاک شکسته


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شهیدی با پلاک شکستهبعضى وقت ها مى شد كه انسان را به بازى مى گرفتند. همه را به بازى مى گرفتند و چه بسا آن زیر زیرها، كلى مى خندیدند. ولى خب ما هم از رو نمى رفتیم. از قدیم گفته اند: «گر گدا كاهل بُوَد، تقصیر صاحب خانه چیست؟» راست هم گفته اند. اگر قرار بود سماجت و همت قوى بچه ها نباشد، كه همان اوایل باید كار را تعطیل مى كردیم. آنها كه به این راحتى ها رخ نمایان نمى كنند.گاهى هم خودشان اشاره اى مى كنند و آدم را مى كشند دنبال خودشان. یك استخوان بند انگشت كافى است تا همه را دربدر خود كند. آن روز هم یكى از همان روزها بود.
پلاک
بهار سال 70 بود. پرنده هاى كوچك در میان علفزارها و سیم هاى خاردار چرخ مى خوردند. سر مست از بهار، و لوله اى برپا كرده بودند. رفتیم پاى كار. ظهر بود و یك ساعتى مى شد، من بودم و «حمید اشرفى» كه هر دویمان تخیریبچى بودیم و «سید احمد میرطاهرى». سنگر تانكى كه در مقابلمان قرار داشت بد جورى مشكوكمان كرده بود. رفتیم طرفش. نه. كشیده شدیم آن سمت.توى حال خودم بودم. كنار لبه كانال قدم مى زدم. چهار پنج مترى به سنگر تانک ، مانده بود كه چند چیز سفید نظرم را جلب كرد. رفتم طرفش. چند مهره استخوان ستون فقرات انسان بود كه میان خاك ها خودنمایى مى كرد. سه تا مهره استخوانى بودند. به واسطه مداومت و كثرت كار به راحتى استخوان انسان را باز مى شناسم. به اطرافم نگاه كردم. تعداد دیگرى از آنها دیدم. در اطراف پخش شده بودند. چرخى در آنجا زدم. كمى كه گشتم، تكه اى از جمجمه انسان نظرم را جلب كرد. جمجمه به اندازه یك كف دست بود. نیروها را نگه داشتم. احساس كردم چیزى پاهایم را آنجا نگه مى دارد. فكر كردم كه چه چیزى باید بدنش را این گونه در اطراف پخش كرده باشد. حسّ درونم مى گفت كه گلوله مستقیم تانكى در نزدیكترین فاصله او اصابت كرده و بدنش را متلاشى كرده است.بهتر كه دقت كردم. متوجه امر شدم. ظاهراً باید آرپى جى زن بوده كه براى زدن تانكى كه در سنگر بوده از كانال بیرون آمده باشد و به محض خارج شدن هدف گلوله تانك قرار گرفته و به شهادت رسیده است. اطراف را كه گشتم، متوجه شدم استخوان هاى بدنش در شعاعى حدود بیست - سى مترى پخش شده اند. شروع كردم به جمع كردن آنها.قمستى از كانال هم بریدگى داشت كه مشكوك به نظر مى رسید. مقدارى خاك آنجا ریخته و ظاهراً باید چیزى دفن شده باشد. آنجا را با بیل دستى كنیدم. خاك ها را كه كنار زدیم، دو جفت جوراب و استخوان هاى خورد شده پاهایش بیرون آمد. چه بسا پاهایش تكه تكه شده، پس باید مى گشتیم و بقیه اندامش را پیدا مى كردیم.شعاع بیست - سى مترى را وارسى كردیم. اول در سطح زمین و سپس مقدارى خاك هاى مشكوك را كندیم و زیرورو كردیم. تكه هاى استخوانش را كه جمع كردیم قسمت هاى عمده بدنش به چشم مى خوردند. این را مى شد از تعداد استخوان ها و بندها فهمید. هر چند كه شكسته و خرد شده بودند. از آنجا به بعد هدفمان پیدا كردن پلاك یا دیگر مدارك شناسایى او بود. هر چه مى گشتیم بیشتر ناامید مى شدیم. اعصابمان خرد مى شد. همیشه خواسته ام از خدا این بوده و هست: «یا شهید پیدا نشود، یا اگر پیدا مى شود پلاك داشته باشد.» آن هم یكى از آنها بود كه مى خواستند آدم را دربدر خودشان كنند، هوایى كند تا ببینند چند مرده حلاجیم. چقدر سمجیم.
پلاک
بچه ها خسته بودند. همه. بیشتر از خستگى، كلافه شده بودند و ناراحت كه چرا پلاك این شهید پیدا نمى شود. هرچه مى گشتیم آفتاب امیدمان غروب مى كرد. بچه ها مى خواستند بروند پاى كار و جایى را كه نشان كرده اند جستجو كنند. نصف روز بود كه وقتمان را گرفت تا بگوید: «حالتان را گرفتم... پلاك ندارم... گمنامم... نمى توانید مرا بشناسید» شاید مى خواست بگوید: «بدنم را همان گونه كه بود، در زمین مقدس فكه دفنش كنید و بروید بگذارید در ارتفاع 112، همین جا كه تعداد زیادى از دوستانم به خاك افتادند، آرام بخوابم. ...».آفتاب سرخ شده بود. خونىِ خونى. یعنى كه جمع كنیم و برویم. تاریك نشده، هر آنچه را یافتیم درون كیسه ریختیم و رفتیم به مقر. كسى حال حرف زدن نداشت. نگاه هاى پرسنده، به كیسه سفیدى بود كه در گوشه چادر قرار داشت. همه از خود مى پرسیدند: «آخر او كیست؟».نماز صبح را كه خواندیم، زیارت عاشوراى باصفایى قرائت شد و درلب طلایى آفتاب، راهى كار شدیم. سوار بر ماشین، از كنار سنگر تانك گذشتیم. میان گرد و خاك پشت سرماشین، چشم ها برگشت به طرف سنگر. هر كس زیر لب چیزى زمزمه مى كرد. با خود گفتم: «خوب ما را سر كار گذاشت...».چهار - پنج كیلومترى مى شد كه از آنجا فاصله داشتیم. از سنگر تانك. از آن شهید گمنام مانده. مشغول كار خودمان بودیم. زمین را وجب به وجب با چشمان خود مى كاویدیم. نگاه ها سرد بود. مثل روزهاى قبل نمى ماند. سرسرى رد مى شدند. دم ظهر بود. اشرفى آمد پهلویم. به بهانه استراحت، كنارم نشست. زیر سایه پتویى كه روى میله هاى نبشى میدان مین زده بودیم. حرف دلش را زد. لب گشود و گفت:                               ادامه دارد ...منبع : سبکبالان به نقل از کتاب خاطرات تفحص تنظیم برای تبیان :بخش هنر مردان خدا - سیفی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 334]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن