پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه می‌تواند برندینگ کسب‌وکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1850296320
ماجرای عجیب ربودن سمیرا دختر20 ساله توسط خواستگارش
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: از مدتي قبل پسر جواني به خانه ما تلفن مي‌زد و به تلفن همراه دخترم پيامك مي‌فرستاد و تقاضاي ازدواج مي‌كرد. ديروز وقتي دخترم سوار بر خودرويم به شهرستان قائمشهر رفته بود، پسر مزاحم سد راهش شد. او به زور سوار ماشين شده و با تهديد دخترم را به آپارتماني در حوالي ساري منتقل كرد. ایران: خواستگار سمج كه دختر مورد علاقه‌اش را براي ازدواج ربوده بود، در مخفيگاهش به دام افتاد.به گزارش خبرنگار ما، هفته گذشته كارآگاهان پليس آگاهي مازندران از ربوده شدن دختر جواني به دست خواستگارش باخبر شدند. پدر دختر دانشجو به مأموران گفت: از مدتي قبل پسر جواني به خانه ما تلفن مي‌زد و به تلفن همراه دخترم پيامك مي‌فرستاد و تقاضاي ازدواج مي‌كرد. ديروز وقتي دخترم سوار بر خودرويم به شهرستان قائمشهر رفته بود، پسر مزاحم سد راهش شد. او به زور سوار ماشين شده و با تهديد دخترم را به آپارتماني در حوالي ساري منتقل كرد. به دنبال اين شكايت كارآگاهان متهم را در مخفيگاهش دستگير كردند. دختر 20 ساله نيز آزاد و تحويل خانواده‌اش شد.متهم در بازجويي‌ها گفت: از مدتي قبل به «سميرا» علاقه‌مند شده و چند بار هم از او خواستگاري كرده بودم. اما هر بار جواب رد مي‌شنيدم، سرانجام تصميم گرفتم او را به مخفيگاهم ببرم تا با زور و تهديد ازدواج كنيم كه دستگير شدم. پایگاه اینترنتی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-